منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* ولادت نورانی کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

 شهادت نامه دردانة الرسول حضرت صدیقه طاهره

 شهادت نامه دردانة الرسول حضرت صدیقه طاهره

 ایام جانسوز شهادت دخت رسالت، همسر ولایت و مادر امامت، حضرت صدیقه ی طاهره، فاطمه زهرا سلام الله علیها را به ساحت مقدس حضرت بقیّة الله الأعظم عجّل الله تعالی فرجه الشِریف و شیعیان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نماییم و از خداوند متعال فرج منتقم خون سینه ی بی بی دو عالم را خواستاریم.

هیچ دانی دختر خیرالبشر                 از چه جای حیدر آمد پشت در

دید مولایش علی تنها شده         خانه اش محصور دشمن ها شده

گفت باید پیش امواج خطر                 یار، بهر یار خو گردد سپر

فاطمه تنها طرفدار علی است            در هجوم دشمنان یار علی است

مطالب ذیل  چکیده ای از تحقیق پیرامون  اثبات فجیع ترین جنایت تاریخ و اثبات شهادت دخت نبی اکرم صلی الله علیه و آله به دست دشمنان اسلام  و غاصبین حق ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام  و ایام فاطمیه است. وقایعی که فقط گوشه ای از آن در تاریخ ثبت شده است. مبسوط این تحقیق(ازکتب معتبر شیعه و سنی) در بخش اثبات فاطمیه در سایت اختصاصی ظهور منجی آورده شده است، تا کسانی که به دنبای کشف حقیقتند بهره کافی از این تحقیق ببرند. هر چند به مزاج بسیاری از مخالفین حق و حقیقت خوش نیاید.

هتک حرمت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  به روایت اهل تشیع

ابن عبّاس گوید: روزی رسول خدا صلّی الله علیه و آله نشسته بودند که امام حسن علیه السّلام آمد و چون او را دید گریست و سپس فرمود: "نزد من بیا ای پسرم!" و او را به خود نزدیک کرد تا بر زانوی راست نشانید. سپس امام حسین علیه السّلام آمد و چون او را دید گریست و فرمود: "بیا بیا پسر جانم!" و او را هم نزدیک کرد تا بر زانوی چپ خود نشانید. سپس حضرت فاطمه سلام الله علیها آمد و او را هم به خود نزدیک کرد و او را در کنار خود نشانید و سپس امیرالمؤمنین علی علیه السّلام آمد و او را که دید گریست و نزدیک خود طلبید و در پهلوی راست خود نشانید. اصحابش گفتند: یا رسول الله! هر کدام را دیدی گریستی! در میان اینان کسی نبود که از دیدنش شاد شوی؟!

رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمودند: "به حقّ آنکه مرا به نبوّت برانگیخته و بر همه ی مردم برگزیده، من و این ها که امین ترین خلق هستیم، نزد خدا و روی زمین کسی نیست که از این ها نزد من محبوب تر باشد. امّا علی بن ابی طالب علیه السّلام که برادر من و همکار من و بعد از من، صاحب امر است و صاحب لواء من است در دنیا و آخرت، و صاحب حوض من و شفاعت من است، و سرور هر مسلمانی و امام هر مؤمنی است، و پیشوای هر متّقی و وصی و خلیفه ی من بر خاندانم و امّتم در زندگی و پس از مرگم، دوستش دوست من، و دشمنش دشمنم، به ولایتش امّتم مرحومه اند و امّتم با او دغلی کنند و او را از مسندم بردارند و خداوند، آن را برای وی مقرر کرده پس از من، و سپس گرفتاری کشد تا ضربتی به سر مبارکش زنند که ریش او از آن خضاب شود در بهترین ماهی که ماه رمضان است، و خدا در آن قرآن را نازل کرده برای هدایت مردم و گواهی به راهنمایی و فرق حقّ و باطل؛ و امّا دخترم فاطمه سلام الله علیها که بانوی زنان جهانیان است از اوّلین و آخرین، و پاره ی تن من است و نور دیده ی من است و حَوراء انسیه است، هرگاه در محراب خود برابر پروردگارش جلّ جلاله بایستد، نورش به فرشتگان آسمان بتابد آنگونه که نور اختران به زمین بتابد و خدای عزّوجل به فرشتگانش می فرماید: فرشتگانم! ببینید که کنیزم فاطمه سلام الله علیها بانوی کنیزانم، در برابرم ایستاده و دلش از ترسم می لرزد و دل به عبادتم داده، گواه باشید که شیعیانش را از آتش امان دادم؛ و چون او را دیدم به یادم افتاد آنچه پس از من با وی می شود. گویا می بینم خواری به خانه اش راه یافته و حرمتش زیر پا رفته و حقّش غصب شده و ارثش ممنوع شده و پهلویش شکسته و جنینش سقط شده و فریاد می زند: یا محمّدا!!! و جواب نشنود و استغاثه کند و کسی به دادش نرسد و همیشه پس از من غم زده و گرفتار و گریان است، یکبار یادآور شود که وحی از خانه اش بریده و بار دیگر یاد جدایی من کند و شب که آواز مرا نشنود، به هراس افتد. آوازی که من با تلاوت قرآن تهجّد می کردم، و خود را خوار بیند پس از آنکه در دوران پدر، عزیز بوده. در اینجا خدای متعال او را با فرشتگان مأنوس سازد و او را بدان چه به مریم بنت عمران گفتند، ندا دهند و گویند: ای فاطمه! خدایت تو را برگزید و پاک کرد و بر زنان جهانیان برگزید. ای فاطمه! قنوت کن بر پروردگارت و سجود و رکوع کن با راکعان. پس بیماری او آغاز شود و خدا، مریم بنت عمران را بفرستد تا او را پرستاری کند و در بیماری او، انیس او باشد. اینجا ست که گوید: پروردگارا! من از زندگی دلتنگ شدم و از اهل دنیا ملولم، مرا  به پدرم برسان." خدای عزّوجل او را به من می رساند و اوّل کسی از خاندانم باشد که به من رسد، محزون و گرفتار و غم زده و شهید بر من وارد شود و من در اینجا بگویم: خدایا لعنت کن هرکه به او ظلم کرده و کیفر ده هر که حقّش را غصب کرده و خوار کن هرکه خوارش کرده و در دوزخ مخلّد کن هرکه به پهلویش زده تا سقط جنین کرده؛ و ملائکه آمین گویند."(امالی شیخ صدوق ص113و114)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: خدایا آنان که به فاطمه ام سلام االله علیها ظلم می کنند لعنت کن و کسانی که به پهلویش ضربه می زنند در آتش ابدی خود بسوزان.(امالی صدوق ص176)

سلیم بن قیس از عبدالله بن عباس که جابر بن عبدالله هم در کنارش بود گفت:

 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  پس از یک خطبه طولانی به علی علیه السلام  فرمودند: به زودی قریش بر ضد شما دست به دست می دهند و به منظور ظلم و ستم و شکست تو، با هم متحد می شوند اگر یارانی پیدا کردی با آنان جهاد کن، و اِلّا دست نگه دار و خونت را حفظ کن، اما شهادت در پی توست، خداوند قاتل تو را لعنت کند سپس پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به دخترش کرد و فرمودند: تو نخستین از اهل بیت من هستی که به من ملحق می شوی و تو سرور زنان اهل بهشتی به زودی پس از من مورد ظلم و خشم قرار می گیری تا آنجا که تو را می زنند و یکی از دنده های پهلویت را می شکنند خداوند قاتل تو را لعنت کند.(خصائص صدیقه زهرا سلام الله علیها ص373، اسرار آل محمد)

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه می فرمایند : عمر تازیانه را از دست قنفذ گرفت و بر بازوی من زد و چنان تازیانه بر بازویم پیچید که مانند بازوبند روی بازویم باقی ماند. (سیرة الائمه الاثنی عشر ج1 ص132)

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  مصیبت عظمی را چنین شرح می دهد: آنها، هیزم خشک و زود مشتعل بر دور خانه ام چیدند و سپس آتش آوردند تا ما و خانه ی ما را یکجا بسوزانند و من پشت در ایستادم و آنها را به خدا و پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله سوگند دادم تا شاید دست از ما بردارند و یا احیاناً عدهّ ای از مردم به یاری ما بشتابند. ولی عمر، تازیانه را از دست قنفذ گرفت و چنان بر دستان و بازوان من کوبید که دستانم همچون زیور آلاتی آویزان بودند، سپس آنچنان با لگد به در کوبید که در، به شدّت به صورت من که حامله بودم برخورد کرد و من با صورت به زمین افتادم . آنگاه شعله های آتش بالا آمد و صورتم را سوزاند و در همان حال، عمر چنان سیلی بر صورتم زد که بند گوشواره ام باز شد و بر زمین افتاد. و پس از آن، لشگر او چنان وحشیانه و با زور به خانه من هجوم آوردند که (مرا در پشت در له ساختند) محسنم را در پشت در سقط کردم.(بیت الاحزان ص120، الهدایة الکبری ص407، وفیّات الائمةص23، مجمع النورین ص109)

امیر المؤمنین علی علیه السلام هنگام دفن حضرت فاطمه سلام الله علیها خطاب به  رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: دخترت به تو خبر خواهد داد که چه سان امّت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. از او بپرس چنان که شاید، و خبر گیر از آن چه باید، چه اندوه هایی که در سینه اش نهفته است و او راهی برای بیان آن نیافته است.(نهج البلاغه خطبه 202ترجمه مبشری ص837)

امام حسن علیه السلام  در مجلس معاویه مغیرةبن شعبه را مخاطب قرار داده و فرمودند: تو همان کسی هستی که فاطمه سلام الله علیها دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله را زدی تا پهلوی وی را شکستی و جنینش را کشتی  تا سقطش شود تا با این کار پیامبر را خوار کرده و امر وی را مخالفت نمائی و حرمت وی را هتک کنی، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی می فرمودند:  "تو سیّده زنان اهل بهشتی " و قطعاً بدان که خدای متعال تو را به سوی دوزخ خواهد راند...(الاحتجاج ص137، فاطمه  الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص 306:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم  دکترحسین فریدونی)

امام صادق علیه السلام می فرماید : هیچ روزی همچون مصیبت ما در کربلا نیست، مگر روز سقیفه و آتش زدن درب خانه حضرت علی علیه السلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و زینب و ام کلثوم سلام الله علیها و فضه و قتل محسن علیه السلام بر اثر لگدی که به شکم مادرش زدند که بزرگ تر و ناگوار تر و تلخ تر است چرا که آن روز ، اصل روز عذاب است.(الهدایة الکبری ص 417)

امام صادق علیه السلام می فرماید : حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالی که گریان بودند فرمودند : ای خدا ! به تو شکایت می کنم از نبودن پیامبرت و برگزیده ات و مرتد شدن امتش بر ضد ما و منع کردن حق ما توسط اینان ، همان حقی که تو برای ما در کتابت قرار داده ای. بعد از سیلی زدن حضرت فاطمه سلام الله علیها، ایشان فاطمه سلام الله علیها بلند گریه می کردند و می گفتند: وا. ابتاه ! وا رسول الله ! دخترت فاطمه سلام الله علیها تکذیب شده و زده می شود و فرزند او در شکمش کشته می شود. (بحارالانوار ج53ص19)

امام صادق علیه السلام می فرماید : حضرت فاطمه سلام الله علیها در سه شنبه سوم جمادی الاول سال یازدهم هجری شهید شد. و سبب وفاتش این بود که قنفذ فرمانبردار عمر با غلاف شمشیر به امر عمر او را زد و آنچنان ضربات محکم بود که جنینش سقط شد و سخت مریض شد و به هیچ یک از کسانی که او را اذیت کرده بودند اجازه نداد از او دیدن کنند. و آن دو نفر از اصحاب پیامبراکرم صلی الله علیه و آله، حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام را شفیع قرار دادند که برای آنها اجازه بگیرد تا از آن حضرت عبادت کنند ولی زمانی که آنها به خدمت فاطمه سلام الله علیها رسیدند و گفتند: حالتان چگونه است؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: الحمدالله خوب است. سپس آن حضرت فرمودند: شما از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیده اید که فرمود: "فاطمه پاره تن من است کسی که او را اذّیت کند مرا اذّیت کرده است" گفتند: بلی. شنیدیم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: به خدا قسم شما دو نفر مرا اذّیت کردید. آن دو نفر از منزل حضرت بیرون رفتند در حالی که حضرت فاطمه سلام الله علیها از آنها نفرت داشت. (بحارالانوار ج43 ص 170 روایت 11، انوارالزهرا سلام الله علیها انتشارات بطحاء چاپ هفده ام سپهرص 86 و 85)

امام کاظم علیه السلام فرمودند: "انّ فاطمه سلام الله علیها صدیقة شهیدة". (اصول کافی ج1ص381ح2، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام االله علیها واقعیتی انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص17)

سلیم بن قیس می گوید: عمر به ابوبکر گفت: تو چه ملاحظه می کنی از علی علیه السلام اگر او بیعت کند راه صاف شده ابوبکر گفت: چه کسی را می فرستی علی علیه السلام را بیاورد، عمر گفت : قنفذ را که مردی است  غلیظ و بی شرم . قنفذ آمد پشت در، علی علیه السلام از بیرون  آمدن خودداری کرد. قنفذ خبر برد برای ابوبکر. عمر گفت: اگر رخصت ندهد بی اجازه وارد خانه او بشوید. قنفذ برگشت باز فاطمه سلام الله علیها اجازه نداد خبر آورد عمر غضبناک شد و این دفعه خود آمد و با فاطمه سلام الله علیها سخن ها گفت. و به اطرافیان امر کرد هیزم بیاورید و خود نیز مقداری برداشت پشت در خانه گذاشتند و فریاد زد یا علی بیرون بیا و گرنه خانه را با اهلش آتش می زنم ، پس از گفت و شنود زیاد آتش افروختند. در نیم سوخته شد، در را شکستند و بند به گردن علی علیه السلام انداخته او را به مسجد بردند و ضربتی قنفذ بر بازوی حضرت فاطمه سلام الله علیها زد که از ضربت همان تازیانه و فشار در وفات کرد. (امیرالمؤمنین ص207 ،ناسخ ص83و98)

سلیم بن قیس در کتاب خود می نویسد: ابوبکر قنفذ را فرستاد و به او گفت: فاطمه سلام الله علیها را بزن سپس قنفذ فاطمه سلام الله علیها را مجبور کرد به سمتی از خانه اش که نزد لنگه در بود پناه ببرد، سپس قنفذ فاطمه سلام الله علیها را پرت کرد و استخوانی از پهلویش شکست.(اسرار آل محمّد ص153)

در کتاب سلیم بن قیس از ابن عباس نقل شده است: ...قنفذ، غلام عمر به وسیله تازیانه وی را زد تا وفات یافت، آنگاه که وفات یافت در بازوی او از ضربت آن تازیانه دُملی ایجاد شد که تا مادامی که از دنیا رفت آن دُمل در بازوی وی مانده بود ،پس او را به گوشه دیوار و پشت درب خانه کشاند و در را فشار داد تا استخوان پهلوی فاطمه سلام الله علیها را شکست و طفلی که در شکم داشت سقط شد... ( فاطمه الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص 306:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم  دکترحسین فریدونی)

سلیم بن قیس در کتاب خود این گونه می نویسد: ... پس قنفذ رفت و خبر بیعت نکردن حضرت علی علیه السلام  را به ابوبکر رساند. عمر عصبانی شد و بر خاست و خالدبن ولید و قنفذ را صدا زد و به آنان امر کرد که هیزم و آتش بیاورند، سپس به سوی خانه علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها حرکت کرد تا به آنجا رسید. حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در نشسته بود و سرش را بسته بود و به خاطر وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله جسمش لاغر و نحیف شده بود، آنگاه عمر در را به صدا در آورد، سپس صدا زد: ای پسر ابی طالب !در را باز کن . حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: ای عمر! با ما چه کار داری؟ چرا ما را با آنچه بر سرمان آمده رها نمی کنی؟ عمر گفت: در را باز کن و گرنه آن را آتش می زنم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: ای عمر! آیا از خداوند عزوّجل نمی ترسی؟ می خواهی وارد خانه من شوی و به سوی ما هجوم آورده ای ؟ عمر باز هم منصرف نشد، سپس آتش خواست و آن را لای در خانه حضرت علی علیه السلام گذاشت و در آتش گرفت، آنگاه عمر در را دفع کرد(فشار داد) و حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در بود و در به ایشان خورد و فاطمه سلام الله علیها فریاد زد: یا ابتاه ! یا رسول الله ! ناگهان عمر شمشیرش را باغلافش به پهلوی فاطمه سلام الله علیها زد وناله حضرت بلند شد، سپس با تازیانه به بازویش زد و دوباره صدای ناله حضرت فاطمه سلام الله علیها بلند شد و فریاد زد : یا ابتاه ! سپس حضرت علی علیه السلام از جا برخاستند و عمر را گرفتند و بر زمین انداختند و بینی و گردن او را کوبیدند و خواستند او را بکشند، پس یاد سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله افتادند و آنچه درباره صبر و طاعت  وصیت کرده بودند، سپس فرمودند: قسم به آن کسی که محمّد صلی الله علیه و آله را به پیامبری اکرام کرد ! ای پسر صحّاک! اگر نوشته ای از طرف خدا نبود، آن وقت متوجه می شدی که نمی توانستی به خانه من وارد شوی. آنگاه عمر کسی را فرستاد و از آنان کمک خواست سپس مردم روی آوردند و وارد خانه شدند. خالدبن ولید شمشیرش را بیرون آورد تا فاطمه سلام الله علیها را بزند، پس علی علیه السلام به طرف او حمله کرد آنگاه حضرت علی علیه السلام را قسم دادند تا دست نگه داشت. (اسرار آل محمّد ص 379و380ترجمه مهدی صباغی)

شیخ طبرسی در کتاب خود این گونه می نگارد: قنفذ ملعون  فاطمه سلام الله علیها را با تازیانه زد و ایشان از دنیا رفتند در حالی که هنگام وفات در بازوی ایشان بر اثر ضربه قنفذ اثری مانند بازوبند به جا مانده بود. (الاحتجاج ج1 ص109)

عمر لعنة الله علیه می گوید: با تازیانه به دست هایش زدم ، چنانکه دردش گرفت و صدای ناله و گریه اش را شندیدم . (مجمع النورین ص 110)

عمر لعنة الله علیه می گوید: در حالی که فاطمة سلام الله علیها سینه خود را به در چسبانیده و پشت در قرار داشت با لگد به در کوبیدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیرو رو شده است. (بحارالانوار ج3ص294 ، اثباة الوصیة ص142)

 

هتک حرمت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها  در مدارک اهل سنّت

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل است که فرمودند: چون به دخترم فاطمه می نگرم بیاد می آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال آنکه در خانه اش ذلّت وارد گردیده ، از وی هتک حرمت شده، حقّش غصب و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش سقط گردیده و او فریاد بر آورد "یا محمّداه". پس او اولین کسی از اهل بیتم می باشد که به من ملحق می گردد، پس بر من وارد می شود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول و...(فرائد السمطین ج2ص34 و35 طبع بیروت، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص15و16)

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: ... و امّا دخترم فاطمه... خدایا! لعنت کن کسی را که بر او ظلم می کند، و جاویدان کن در آتش سوزان خودت کسی که چنان بر پهلویش می زند تا فرزندش را سقط می کند.(فرائد السمطین ج2ص35 تألیف امام الحرمین جوینی، استاد ذهبی)

متن نامه عمر لعنةالله علیه به معاویه به روایت از ابن ابی دارم

به در خانه علی رفتم، تا او را برای بیعت کردن نزد ابی بکر ببرم و چون در را زدم، فضّه آمد، به او گفتم: به علی بگو تا بیرون آید و برای بیعت نزد ابی بکر برویم، گفت: علی مشغول است، گفتم: بگو بیاید، والّا ما به زور وارد منزل شده و او را بیرون خواهیم کشید.  در همین حال فاطمه خارج شد و از پشت در این کلمات را ایراد کرد: ای دروغگویان گمراه! چه می گویید؟ چه می خواهید؟ ای عمر! آیا از خداوند نمی ترسی که این چنین (وحشیانه و با زور) به خانه من (که جبرئیل بدون اذن به آن وارد نمی شود) وارد می شوی؟ و آیا با (حشم وسپاهت که) حزب شیطان(اند) مرا می ترسانی؟ مگر نمی دانی که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است؟ وای بر تو عمر! این چه جرأت و جسارتی است که نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله نشان داده ای؟ آیا می خواهی نسل پیغمبر را نابود کنی و نور او را در روی زمین خاموش سازی؟! و آیا نمی دانی که این چراغ را خداوند متعال بر افروخته است(و کسی نمی تواند آنرا خاموش سازد) ای عمر! این طغیان و سرکشی توست که این چنین مرا به میان کوچه کشانده و حجّت را بر تو  و بر یاران تو تمام کرده است! ای پسر خطاب! بدان که اگر اکراه نداشتم که عدّه ای بی گناه به بلای تو بسوزند، هر آینه خداوند را سوگند می دادم که به سرعت بلایی بر شما نازل می کرد و همه تان را هلاک می ساخت!

در ادامۀ نامه، عمر می نویسد: سپس فاطمه دستان خود را به در انداخته بود، تا مانع ورود ما شود و من دستان او را که دستگیرۀ در را گرفته بود،با تازیانه کوبیدم و آنگاه صدای گریه و فریاد او آن چنان از پشت در بلند شد که دلم را اندکی نرم و منصرف کرد، ولی چون کینۀ علی و کید محمّد را دو باره به یاد انداختم(اهمّیت ندادم و) چنان در را با لگد کوبیدم که پهلو و شکمش با در یکی شد و فریاد زد: ای پدر، ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! شاهد باش که چگونه با حبیبه و دختر تو رفتار می کنند؟ آه! فضّه بگیر مرا ! به خدا که محسنم کشته شد. چنانکه ابن ابی دارم – آنکه ذهبی وی را الامام الحافظ الفاضل و... بالحفظ و معرفة خوانده جمله "انّ عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن" یعنی عمر لگدی بر حضرت فاطمه سلام الله علیها زد تا محسن سقط گردید. را مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهی قرار گرفت. (ابن ابی دارم ،کتاب سیر اعلام النبلاء ج15 ص578، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار ناپذیر از سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص16و17)

ابوالفتح شهرستانی از بزرگان اهل سنّت در کتاب خود آورده است: عمر در روزی که برای ابوبکر بیعت می گرفت چنان به شکم فاطمه ضربه ای زد که فرزندش سقط شد. وی با این حال همین طور فریاد می زد که خانه را با اهلش به آتش بزنید و این در حالی بود که در آن لحظه به جز علی و فاطمه و حسن و حسین، کس دیگری در خانه نبود.(الملل و النحل ج1ص57)

شهرستانی در الملل و النحل ص83  از نظام نقل می کند که وی می گوید: عمر در روز بیعت آنچنان به شکم فاطمه سلام االله علیها نواخت تا اینکه جنین خود یعنی محسن را سقط کرد و ابن خطاب فریاد می زد خانه را با هرکه در آن است آتش زنید در حالی که در خانه علی و فاطمه و حسن و حسین ،کسی دیگر نبود. (فاطمه الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص 303:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم  دکترحسین فریدونی)

وقتی حضرت فاطمة سلام الله علیها پشت در آمد تا عمر حزبش را بر گرداند ؛ عمر فاطمة سلام               الله علیها را بین در و دیوار به شدت  فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه حضرت فاطمة سلام الله علیها فرو رفت.(ماساه الزهراء ج1 ص353، موتمر علما بغداد ص181)

ناسزا گویی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

امام صادق علیه السلام می فرماید : عمر به فاطمه سلام الله علیها گفت :فاطمه !حماقت زنانه را از خودت  دور کن ! خداوند نبّوت و خلافت را برای شما در یک جا جمع نکرده است.( حلیة الابرار ج2ص668)

آتش کشیدن درب خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها در مدارک اهل تسنن

در روایتی ابن قُتَیبِه نقل کرده است که ابوبکر در مرض موت می گفت: لیتنی کُنتُ تَرَکتُ فاطمة. یعنی ای کاش آن روز درِ خانه ی فاطمه را نمی سوزاندم.(الامامة والسّیاسة ابن قتیبه ج1ص36، حدیقة الشّیعه علامه مقدّس اردبیلی ج1ص44)

ابوبکر عبدالله بن محمد بن ابی شیبه ،شیخ و استاد بخاری در کتاب المصنف می گوید: آنگاه که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ابوبکر بیعت می گرفتند. علی علیه السلام و زبیر برای مشورت در این امر نزد  فاطمه سلام الله علیها دختر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله آمد و شد می کردند. عمر بن خطاب با خبر گردید و به نزد  فاطمه سلام الله علیها آمد و گفت: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ! به خدا در نزد ما کسی محبوبتر از پدرت نیست و پس از او محبوبترین تویی!! و به خدا قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش نکشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد  فاطمه سلام الله علیها بیرون شد، علی علیه السلام و... به خانه برگشت؛ پس فاطمه سلام الله علیها گفت: می دانید که عمر نزد من آمد، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما به آتش می زند. و به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد.(المصنف ج7 ص 432ح 37045 ،سیوطی در کتاب مسند ص36 ،ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب ج3ص975، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار ناپذیر از سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص11و12)

عمر به مقتضای قسمش عمل کرد و بیت اهل البیت را به آتش کشید. (بلاذری کتاب انساب الاشراق، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص21)

در تاریخ طبری ج3 ص198، الامامة والسیاسة ج1 ص 13 ، شرح ابن ابی الحدید ج1 ص134 به ترتیب از طبری و ابن قتیبه دینوری و عزّالدین معتزلی چنین می خوانیم: آتش خواست و گفت: والله خانه را آتش خواهم زد مگر آنکه برای بیعت بیرون آئید و یا اینکه همه برای بیعت از خانه خارج شوید و گرنه خانه را با هر کس در آن است آتش خواهم زد. مردی گفت: در این خانه فاطمه سلام الله علیها است !! وی گفت : حتی اگر او باشد !! (فاطمه  الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص 301و302:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم  دکترحسین فریدونی)

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد