منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

شهادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام

مهر چو از مشرق خون بر دمید                             رنگ ز رخساره ی گردون پرید

شب، شب غم بود و شب اضطراب                       قلب پر از خون فَلَق می تپید

دم به دم از دیده ی گردون به خاک                        اختر خونین عزا می چکید

در دل محراب دعا زد قدم                                       آن که چو او دیده ی گردون ندید

تا گل تکبیر به لعلش شکفت                                 بوی بهشت از نَفَسش بر دمید

سجده چو آورد به محراب، نور                              ظلمت شب، حادثه ای آفرید

وای که آن معنی عدل و شرف                              تیغ ستم فرق منیرش درید

نعره زد از قعر جگر جبرئیل                                    وای علی! وای علی! شد شهید

تیغ نهاده به سرش تاج خون                                  آن که چو او دیده ی گردون ندید

چرخ شد از غصه برون از مدار                               تا خبر قتل علی را شنید

پاره ی دل ریخت ز چشم احد                                 آن چه نباید به جهان دیده، دید

توطئه ی قتل امیر مؤمنان علی علیه السّلام:

بزرگان نقل می کنند گروهی از خوارج که از جمله ی آنان عبدالرحمن بن ملجم لعنة الله علیه بود، بعد از واقعه ی نهروان، در مکه جمع می شدند و بر کشتگان خود می گریستند. بدین سبب قصد قتل امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را کرده و این را بر عهده ی عبدالرحمن گذاشتند. وی که به قصد امیر مؤمنان علیه السّلام به کوفه آمده و در محله ی بنی کنده که خوارج در آنجا بودند وارد شده بود، روزی به دیدار یکی از صحابه ی خود رفت و در آن جا قُطام بنت اخضر تمیه لعنة الله علیه را ملاقات کرد و دل به او داد و لاجَرَم از قطام خواستگاری کرد. قطام که با کشته شدن پدر و برادرش به دست امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در جنگ نهروان از ایشان کینه ی زیادی داشت، مهریه ی خود را کشتن مولا قرار داد. ابن ملجم چون دانست که آن ملعونه با او در مذهب موافقت دارد گفت: به خدا سوگند که من نیز به این شهر نیامدم مگر برای این کار. قطام نیز جمعی از قبیله ی خود را با عبدالرحمن همراه کرد.

علی علیه السّلام از شهادت خود خبر می دهد:

از حضرت امّ کلثوم سلام الله علیه نقل شده که فرمودند: چون شب نوزدهم ماه رمضان رسید، پدرم به خانه ی ما آمد و به نماز ایستاد. من برای افطار ایشان طبقی آماده کردم که دو قرص نان جو با کاسه ای از شیر و مقداری نمک در آن بود. چون از نماز فارغ شد، آن را نگریست و فرمود: ای دختر! برای من در یک طبق، دو نان و خورش حاظر کردی مگر نمی دانی که من متابعت برادر و پسر عمّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله را می کنم. ای دختر! هر که خوراک و پوشاک او در دنیا نیکوتر است، ایستادن او در قیامت نزد حق تعالی بیشتر است. ای دختر! در حلال دنیا حساب است و در حرام آن عذاب. آن گاه فرمود: به خدا سوگند افطار نمی کنم تا از این دو خورش یکی را برداری؛ پس من کاسه ی شیر را برداشتم و آن حضرت اندکی از نان جو با نمک تناول فرمود و حمد و ثنای الهی را به جای آورد و برخاست و به نماز ایستاد.

نقل شده که آن حضرت در آن شب بسیار از خانه بیرون می رفت و داخل می شد و به اطراف آسمان نظر می کرد و اضطراب می نمود و تضرع و زاری می کرد و سوره ی یس را تلاوت می نمود و می فرمود:"اللّهمَّ بارَکَ لی فی المَوت" یعنی خداوندا مبارک گردان مرگ را برای من؛ و بسیار می گفت:"انّا لِلّه وَ انّا الَیهِ راجِعون" و همچنین کلمه ی مبارکه ی "لا حَولَ وَ لا قوّةَ الّا بالله العَلی العَظیم" را مکرراً تکرار می کرد و بسیار صلوات می فرستاد و استغفار می نمود.

امّ کلثوم سلام الله علیها فرمود: ای پدر! این بیداری و اضطراب شما در این شب برای چیست؟ امام علیه السّلام فرمودند: در صبح این شب من شهید خواهم شد. عرض کردم: بفرمایید جعده به مسجد برود و با مردم نماز گذارد (جعده فرزند هبیره است و مادرش امّ هانی خواهر امیر مؤمنان علیه السّلام است). فرمود: از قضای الهی نمی توان گریخت؛ و خود آهنگ رفتن به مسجد را نمود.

امام حسن علیه السّلام خواست که با پدر برود اما مولا فرمودند: تو را سوگند می دهم به حقّی که از برای من است بر تو، که برگردی. امام حسن علیه السّلام نیز به خانه آمد و با خواهر خود، محزون و غمگین نشستند و بر احوالی که از پدر بزرگوارشان مشاهده کرده بودند، می گریستند.

محراب مسجد، آرامگاه علی علیه السّلام:

امیرالمؤمنین علیه السّلام وارد مسجد شد و بر بام مسجد رفته و اذان در داد و به صحن مسجد وارد شده و فرمود: الصلوة الصلوة و خفتگان را بیدار کرد. ابن ملجم ملعون نیز در میان خفتگان بود و او نیز به رو خوابیده بود و شمشیر مسموم خود را در زیر جامه پنهان داشت. چون مولا به او رسید فرمود: برخیز برای نماز و چنین نخواب که این، خواب شیطان است، بر دست راست بخواب که خواب مؤمنان است یا به طرف چپ بخواب که خواب حکماء است و بر پشت نخواب که خواب پیغمبران است. آن گاه فرمود: قصدی در خاطر داری که نزدیک است از آن آسمان ها فرو ریزد و زمین چاک شود و کوهسار ها نگون گردد و اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه چه داری! و از او درگذشت و به محراب رفت و به نماز ایستاد.

چون امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عَلیهِ السَّلام به سجده رفت، شقی ترین اشقیاء شمشیر خود را به آسمان برد و بر فرق مبارک خورشید آسمان و زمین فرود آورد و ضربت شمشیر تا موضع سجده را شکافت و آن حضرت فرمود: "بسم الله و بالله و عَلی مِلّةِ رسولِالله فُزتُ وَ ربّ الکَعبة"، سوگند به خدای کعبه که رستگار شدم و صیحه اش بلند شد که: فرزند یهودیه ابن ملجم مرا کشت او را مأخوذ دارید.

همه به سوی محراب دویدند و دیدند که آن شیر خدا در محراب افتاده و فرق مبارکش شکافته شده و خون سرش بر روی محاسن شریفش جاری ست و می فرماید: این همان وعده ای ست که خدا و رسولش به من داده اند و خاک بر می گیرد و بر موضع جراحت می ریزد و این آیه را تلاوت می کند: "مِنها خَلَقناکُم وَ فیها نُعیدُکُم وَ مِنها نَخرُجُکُم تارة اخری" یعنی از زمین خلق کردم شما را و بر زمین برمی گردانم شما را و از زمین بیرون می آورم شما را بار دگر. و فرمود: آمد امر خدا و راست شد گفته ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله.

در این هنگام بود که جبرئیل میان آسمان و زمین ندا داد چنان که مردمان شنیدند که می گفت: " تَهَدّمت ولله ارکان الهُدی... "، به خدا سوگند که ارکان هدایت درهم شکست و تاریک شد ستاره های علم نبوت و برطرف شد نشانه های پرهیزکاری و گسیخته شد عروة الوثقای الهی و کشته شد پسر عمّ محمد مصطفی صلّی الله علیه و آله و شهید شد سید اوصیاء علی مرتضی، شهید کرد او را بدبخت ترین اشقیاء...

اطباء از درمان علی علیه السّلام نا امید شدند:

ابو الفرج نقل می کند: به جهت معالجه ی زخم امر المؤمنین علی علیه السّلام اطباء کوفه را جمع کردند و عالم ترین آنان در عمل جراحی شخصی بود که او را اثیر بن عمرو می گفتند. چون در جراحت علی علیه السّلام نگریست، شش گوسفندی طلبید که تازه و گرم باشد. چون شش را حاضر کردند، رگی از آن بیرون بیرون کشید و آن را در شکاف زخم فروبرد و در آن دمید تا اطرافش به اقصای جراحت رسید و مدتی گذشت پس برداشت در آن نظر کرد. بعضی از سفیدی مغذ سر آن حضرت را در آن دید آن گاه به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام عرض کرد: وصیت خود را بکن که ضربت این دشمن خدا کار خود را کرده و به مغز رسیده و دیگر کار از تدبیر بیرون شده.

غروب اولین خورشید امامت:

سرانجام آن آفتاب عالم تاب، آن پرچم هدایت، آن شیر خدا و آن ید الله اعظم، در شب جمعه ی بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری در حالی که چشمان مطهّرش را بر هم می گذاشت و دست و پای مبارکش را به جانب قبله می کشید، فرمود: "اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمّداً عبدهُ و رسوله". این را بگفت و برای همیشه عالمی را غرق در ماتم بی پدری کرد.

(منبع: منتهی الآمال شیخ عباس قمی ج1 در بیان کیفیت و نحوه ی شهادت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام)

امشب ز چشم آینه سیماب می چکد                                   گوهر ز دیده دیده ی احباب می چکد

امشب چه روی داده که از نیلی فلک                                    بر خاک خسته اختر بی تاب می چکد

چرخ از چه بازمانده ز رفتن؟ عزای کیست؟                          کز غم ز چشم عاطفه خون آب می چکد

خاکم به سر مگر ز جهان رخت بسته عشق                        کز چشم عقل شب تاب می چکد

امشب ز تیغ تشنه ی دژخیم شهر شب                             خون از جبین روشن مهتاب می چکد

الماس خون ز فرق منیر امام دل                                           بر سنگفرش دامن محراب می چکد

ای وای من ز چشم جگر گوشه های عشق                        بر زخم عشق جوهر سیماب می چکد

جبریل وا علی زد و دل پاره پاره شد                                     از دیده، دل به جای دُرِ ناب می چکد                                    




 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد