سفیر امام پیام که را بر لب داشتی که این چنین سرشار بودی؟ سفیر کدام مسافر بودی که این چنین بر لبانت عشق می تراوید و در رگْ رگ تو خونی ستم سوز جاری بود؟ و مهر کدام دلاور بر دل نهاده بودی و با خود، به کوفه آوردی؟ ای سفیر آفتاب! مگر از کدام سرزمین آمده بودی که با هر کلمه ات، کوفه را لرزاندی و زندگان دروغین آن شهر را به تکاپو وا داشتی؟ از پیش کدام سوار سبزپوش آمده بودی که این چنین، نگاه مهربانت، دل ها را فتح کرد. ای سفیر دشت بلا! می دانم که آمده بودی تا شهر مردگان کوفه را زنده کنی، دست آنان را بگیری، بر فراز چکاد دوستی آوری و به آنان بگویی: «مردم! این است آفتاب راستین و این است راه آسمان». آمده بودی تا درس وفا بیاموزی و صحیفه ی ولایت را بر کوفه و کوفه های تاریخ، بخوانی. آمده بودی تا همه با خورشید، بیعت کنند. امّا افسوس! کوفه، شیفته ی تاریکی جهالت خویش بود و با غیرت وفا، میانه ای نداشت. افسوس...! افسوس، که در کوفه، حنای غیرت، رنگی ندارد و در و دیوارش، به میهمان عشق، غربت تعارف می کند. بیزارم از کوفه و نامردمی هایش. اما حالا در 5 شوال سال 1438 درست در سالگرد همان روز، آیا سفیر امام به سراغ ما آمده است؟ ما چه کرده ایم؟ نکند ما هم مانند کوفیان در دخمه تاریک دلمان مشغول دنیای خود هستیم و زبانی لبیک گوی نداریم. و منتظریم تا خود امام بیاید!!!! مگر می شود بدون اعلام آمادگی به سفیرش، امام تشریف بیاورد؟ مگر اصلا ما شروط امام را می دانیم؟
می دانیم با سفیرش چه پیغامی همراه است؟ باید با او چگونه بیعت کنیم؟
آمدن مسلم به کوفه در پنجم شوال سال 60 بود که حدود 18 هزار نفر با او بیعت کرده بودند که در میان این افراد، علاوه بر شیعیان، بسیاری از مردم عادی نیز حضور داشتند. مسلم بن عقیل به عنوان نماینده امام حسین علیه السلام پس از دشواریهای زیاد وارد کوفه شد و در منزل مختار بن ابی عبیده ثقفی که مورد احترام شیعیان بود، اقامت کرد. پس از آن شروع به گرفتن بیعت کرد. شرایط بیعت او چنین بود: دعوت به کتاب خدا و سنّت رسول الله، جهاد با ظالمین، دفاع از مستضعفین، کمک به محرومین، تقسیم عادلانه بیت المال میان مسلمین، یاری اهل بیت علیهم السلام، صلح با کسی که اهل بیت با او صلح کنند و جنگ با کسی که آنها با او بجنگند، و پرهیز از عمل بر خلاف سخن و فعل اهل بیت. حضرت مسلم سفیر امام حسین (علیه السلام) وارد کوفه شدو مردم را برای بیعت با حضرت دعوت کرد . مردم کوفه دسته دسته به خدمتش شتافتند ونامه ای که امام برای اهل کوفه نوشته بودنداستماع کردند،سپس با حضرت مسلم بیعت کردندتا اینکه 18هزار نفر شدند. پس از آن حضرت مسلم به امام حسین (علیه السلام) نامه ای نوشتند واز بیعت نمودن کوفیان اطلاع دادند وامام حسین (علیه السلام) را به کوفه دعوت نمودند. امام حسین (علیه السلام) طى نامه و پیامى جداگانه که خطاب به مردم کوفه نوشت، تکلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان اما بعد، سعید و هانى، با نام هایتان نزد من آمدند. آنان آخرین کسانى بودند از فرستادگانتان که نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایى نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم،عموزادهام و شخص مورد اعتمادم از خانواده خویش «مسلمبن عقیل» را به سوى شما فرستادم و او را مامور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانند چیزى است که قاصدان شما گفتند و در نام هاى شما نوشته شده است به خواست خدا بزودى به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسى است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پای بند فرمان خدا سازد، والسلام. وقایع الشیعه ص۱۷۷
|