عثمان بن عفان ملعون
عثمان در لغت
به معنی مار یا بچه
مار است. عثماناز
خاندان بنی امیه بود.
هنگامی که
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله دعوت به اسلام را در مکه
آغاز کرد، عثمان سریعاً دشمنی و کینهجویی قبیله بنی امیه را علیه ایشان برانگیخت
اما حدود ۵ سال بعد پس از فتح مکه توسط پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله کیش خود را به اسلام تغییر داد. عثمان در شمار مهاجران به حبشه بود، اما به زودی به مکه بازگشت و به مدینه مهاجرت کرد.
عثمان ، در مقایسه با دیگر صحابی فعالیت بسیار کمتری از خود بروز میداد و کمتر در فعالیتهای مسلمانان
شرکت میکرد. عثمان به ندرت پیشنهادهای نوآورانه ارائه میداد و در نخستین سالهای
تاریخ اسلام وی شخصی منفعل بود. در زمان ابوبکر وی از افراد نزدیک به او بوده و کاتب وی به شمار میآمد. در دوره عمر نیز از نفوذ
قابل توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری نیز عثمان سیاستهای خلیفه پیش از خود
(عمر) را ادامه داد هر چند از لحاظ شخصیتی اقدامات و خط مشی او به زورمندی عمر نمیرسید..
(دايره المعارف بزرگ اسلامي،
پيشين، ص 392)
پس از قتل عمر
در سال ۶۴۴ میلادی، عثمان به عنوان جانشین او انتخاب شد. این انتصاب به وسیله یک
شورا که عمر پیش از مرگ تعیین کرده بود، انجام گردید. عثمان به نوعی نماینده
قبیله بنی امیه بود، دودمانی که در دوران پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله از شهرت و
قدرتش کاسته شده بود و در دوران حکومت عثمان قصد احیای دوران طلایی و کسب قدرت و
نفوذ سابق خود را داشت. عثمان در طول حکمرانی خود از اقوام و همچنین قبیله بنی
امیه در انتصابات خود استفاده میکرد و این بعدها منجر به اعتراضات و شورشهای
مختلف گردید. عثمان ۴۹ روز آخر عمر خود را در محاصره مخالفین و معترضین خود بود که
نهایتاً به قتل او انجامید.
عثمان همانند
زمامداران پیشین، سیاست فتح و تسخیر کشورها را ادامه داد. در نبردهای عصر عثمان
هزینههای نظامی و جنگ، بیشتر از غنائم حاصله از آنها بود. مخالفان او، عثمان را به خویشاوندسالاری و فساد متهم میکردند. سر
دسته مخالفان او عایشه، همسر پیامبر
بود. بین عایشه
و عثمان، رنجشی پدید آمد و عثمان، دو هزار دیناری را که عمر بر حقوق عایشه افزوده
بود، کسر کرد و حقوق وی را، همانند دیگر بانوان پیامبر، تعیین نمود. ( تاریخ یعقوبی ج
2ص132)
عایشه که سردسته مخالفان و عاملان قتل عثمان بود، در
زمان حکومت امیرالمؤمنین علی علیه السلام به
خونخواهی عثمان جنگ جمل را به راه انداخت و باعث کشتار مسلمانان بسیاری شد.!!!!!!!!!!!!!!!!!
ماجرای قتل عثمان
سر انجام عثمان در سال ۳۵ هجری توسط معترضانی از کوفه، مصر و بصره کشته شد. عثمان به دلیل اینکه نمیخواست شان خود را
به عنوان خلیفه کم کند، با درخواستهای مبنی بر کناره گیری از خلافت مخالفت مینمود.
مدت محاصره عثمان در منابع، زمانهای
متعددی گزارش شده و تعدادی از محاصره کنندگان به خانه اش توانستند وارد شوند.
البته دقیقاً معلوم نیست که چه کسی به عثمان ضربت وارد کرده و منابع افراد متعددی
را به عنوان کشندگان عثمان نام میبرند.
برخی منابع حاکی از آن است که فرمان قتل عثمان را
عایشه صادر نمود است. سپاه
معاویه هم که برای کمک به عثمان فرستاده بود، در نیمه راه خبر مرگ عثمان را شنیدند
و سریعاً به شام بازگشتند. در منابع این عمل فرستادن سپاه از سوی معاویه، عملی
ریاکارانه معرفی گردیده است.
اصحاب پیامبر از عثمان بیزارى می جستند. آنها پس از کشته شدن عثمان تا سه روز او
را دفن نکردند و در برابر مهاجمانى که از شهرها براى کشتن عثمان آمده بودند از او
دفاع نکردند بلکه وى را تسلیم نمودند. آنها از محاصره، قطع آب و کشتن عثمان
پیشگیرى نکردند با آنکه بر همه این امور توانا بودند. واقدى روایت مىکند
که اهل مدینه از نماز گزاردن بر او منع کردند تا شبانگاه جنازه را برداشتند و در
تشیع او جز مروان و سه تن از بردگانش کسى حاضر نشد و
چون مردم جنازه را دیدند آن را سنگباران کردند و به زشتترین سخنان از عثمان یاد
نمودند و اجازه دفن ندادند. تنها پس از آنکه امیر المؤمنین علی علیه السلام آنها را به سبب دفن نکردن عثمان سرزنش کرد
او را به خاک سپردند. (ترجمه کتاب نهج الحق و
کشف الصدق علامه حلی ص231)
اتهام بی اساس معاندین اسلام به امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ماجرای ابهام آلود قتل خلیفه سوم، عثمان بن عفّان،
همواره یکی از مطاعن و دستاویزهای مخالفان و معاندان شیعه بوده و عده ای آگاهانه
یا از سر ناآگاهی، امیرمؤمنان، علی علیه السلام را در توطئه قتل
مرموزعثمان شریک می انگارند، حال آنکه به روایت تاریخ و شهادت متون موثق دینی، امیرمؤمنان،
علی علیه
السلام
از روی خیرخواهی و دوراندیشی، همواره کوشید تا جلوی این انحراف بزرگ را بگیرد و در
این راه هیچ گونه مصلحت اندیشی را به مصلحت ندانسته، از هیچ تلاشی فروگذار نکرد.
روزی که کودتاچیان(ناراضیان از بذل و بخشش های بی
حساب عثمان به کسان و خویشان خویش) و شورشیان بر خانه خلیفه سوم هجوم آوردند، این امیرمؤمنان علی علیه السلام بود که حصر خانه عثمان را
درهم شکست و با به مخاطره افکندن جان خود و فرزندان خویش آب برای اهل خانه فراهم
نمود.
متهم ردیف اول این قتل، معاویه و تنی چند از صحابه کبار
پیغمبر صلوات
الله علیه و آله از جمله طلحه از سران ناکثین می باشند. و امیرمؤمنان، علی علیه السلام نیز در یکی از خطبه هایش
او را به عنوان سخی ترین مردم معرفی کرده است و او شدیداً با عثمان مخالف و یکی از
اشخاص مؤثر در قتل عثمان بود.
اما امیرالمؤمنین علی علیه السلام بارها و بارها، از روی حزم
و دوراندیشی به افشاگری حقیقت پشت پرده پرداخت و در خلال خطبه های خویش گره از این
راز سر به مهر گشود.
معاویه جاسوسانی به
مدینه فرستاده بود که در حوالی خانه عثمان مراقب باشند؛ وقتی عثمان کشته شد بلافاصله
پیراهن خون آلود عثمان را به شام برسانند و جاسوسان این مأموریت را به سرعت انجام
دادند و این پیراهن مدتی در مسجد شام آویزان بود و معاویه شخصا گاه و بیگاه در
انظار عموم در پای آن اشک می ریخت و در سوگ خلیفه سوم بر سر و سینه می زد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرده از رازی بر می دارد
که چشم تیزبین تاریخ کمتر توانسته است آنرا کشف کند، معاویه و عثمان هر دو اموی
بودند و پیوند قبیله ای داشتند، امویان بالخصوص چنان پیوند محکم براساس هدفهای
حساب شده و روشهای مشخص شده داشتند که مورخین امروز پیوند آنها را از نوع پیوندهای
حزبی در دنیای امروز می دانند. یعنی تنها احساسات نژادی و قبیله ای آنها را به
یکدیگر نمی پیوست، پیوند قبیله ای زمینه ای بود که آنها را گرد هم جمع می کند و
در راه هدفهای مادی و ضد اسلامی متشکل و هماهنگ نماید. معاویه شخصا نیز از
عثمان محبتها و حمایتها دیده بود و متظاهر به دوستی و حمایت او بود، لذا کسی باور
نمی کرد که معاویه باطنا در این کار دست داشته باشد.
معاویه
که تنها یک هدف داشت و هر وسیله ای را برای آن هدف مباح می دانست و در منطق او و
امثال او نه عواطف انسانی نقشی دارد و نه اصول، آنروزی که تشخیص داد از مرده ی عثمان
بهتر می تواند بهره برداری کند تا از زنده او و خون زمین ریخته عثمان بیشتر به او
نیرو می دهد تا خونی که در رگهای عثمان حرکت می کند، برای قتل او زمینه چینی کرد و
در لحظاتی که کاملا قادر بود کمکهای مؤثری به او بدهد و جلو قتل او را بگیرد، او
را در چنگال حوادث تنها گذاشت.
در نهج البلاغه نامه مفصلی است که امام در جواب
نامه معاویه نوشته است. معاویه در نامه خود امام را متهم می کند به شرکت در قتل
عثمان و امام علیه السلام به او اینطور پاسخ می گوید:
" اما آنچه درباره کار مربوط به من و عثمان
یاد کردی، این حق برای تو محفوظ است که پاسخ آنرا بشنوی، زیرا خویشاوند او هستی.
کدامیک از من و تو بیشتر با او دشمنی کردیم و راههایی را که به قتل او منتهی می شد
بیشتر نشان دادیم؟ آنکس که بی دریغ در صدد یاری او بر آمد اما عثمان به موجب یک
سوء ظن بیجا خود طالب سکوت او شد و کناره گیری او را خواست یا آنکس که عثمان از او
یاری خواست و او به دفع الوقت گذراند و موجبات مرگ او را برانگیخت تا مرگش فرا
رسید؟
البته من هرگز از اینکه خیر خواهانه در بسیاری از
بدعتها و انحرافات بر عثمان انتقاد می کردم پوزش نمی خواهم و پشیمان نیستم. اگر
گناه من این بوده است که او را ارشاد و هدایت کرده ام آنرا می پذیرم، چه بسیارند
افراد بیگناهی که مورد ملامت واقع می شوند، آری گاهی ناصح و خیرخواه نتیجه ای که
از کار خود می گیرد بدگمانی طرف است. من جز اصلاح تا حدی که در قدرت دارم قصدی
ندارم جز از خدا توفیقی نمی خواهم و بر او توکل می کنم....(نامه 28 نهج البلاغه)
در بسیاری از کتب معتبر
اهل سنت به دست داشتن معاویه در قتل عثمان اشاره شده از جمله ابن قتیبه دینوری در
کتاب الإمامة و السیاسة و یعقوبی در کتاب تاریخ
خود و....
خیانت های عثمان به دین اسلام در روایات اهل سنت
حقیقت چهره عثمان در قرآن
سدّى از جمهور (ابومحمد، اسماعیل بن عبدالرحمان معروف به سدّی کبیر (متوفای 128) در تفسیر سخن خدا " و مىگویند به
خدا و پیامبر ایمان آوردهایم و اطاعت مىکنیم ...
روایت کرده است که این آیات در حق عثمان
ابن عفان نازل شد. هنگامى که پیامبر صلوات الله علیه و آله بر بنى نضیر چیره گشت و اموال آنان را به
غنیمت گرفت، عثمان به امیرمؤمنان، علی علیه السلام گفت: نزد پیامبر صلوات الله علیه و آله برو و فلان و فلان زمین را بخواه اگر به تو بخشید من نیز با تو شریک خواهم
بود و گر نه من به نزد او مىروم و همین تقاضا را خواهم کرد و اگر به من بخشید تو
با من شریک خواهى بود. عثمان خود ابتدا درخواست کرد و پیامبر صلوات الله علیه و آله موافقت فرمود: امیرمؤمنان، علی علیه السلام گفت مرا شریک گردان و عثمان سر پیچید. امیرمؤمنان، علی علیه السلام گفت: پیامبر صلوات الله علیه و آله میان من و تو داورى کند و عثمان نپذیرفت.
از او سبب را پرسیدند گفت: پیامبر صلوات الله علیه و آله پسر عموى اوست و مىترسم به سود او رأى دهد. خداوند این آیه را نازل
فرمود: «و چون آنها را به خدا و پیامبرش خوانند ...» «5»
تا
«ایشان ستمگرانند»
چون عثمان این آیات را در باره خود شنید
ناگزیر نزد پیامبر صلوات الله علیه و آله آمد و رسول خدا صلوات الله علیه و آله حق را به امیرمؤمنان، علی علیه السلام داد.( نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
316)
سدّى در تفسیر کبیر قول خداوند:
" یا أَيُّهَا
الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء
بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ
إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ. اى کسانى که ایمان آورده اید، یهودیان و مسیحیان
را دوستان خود مگیرید، زیرا آنان با وجود این که باهم اختلاف دارند در برابر شما
با یکدیگر همدل اند، و هر کس از شما آنان را به دوستى گیرد، قطعاً در زمره آنان به
شمار مى آید و از ستمکاران است، و خدا مردم ستمکار را هدایت نمى کند".(مائده 51)
روایت
کرده که چون ماجراى اُحد پیش آمد عثمان
گفت: من حتما به شام خواهم رفت که مرا در آن سرزمین دوستى یهودى است. از او
امان خواهم گرفت که مىترسم یهود بر ما چیرگى یابند. طلحة بن عبید اللَّه نیز گفت:
من هم به شام نزد دوست مسیحى خود خواهم رفت و از او امان مىخواهم که از غلبه مسیحیان
هراسانم.
سدّى مىگوید: بدینسان یکى به یهودیان گروید و
دیگرى به مسیحیان. طلحه به نزد پیامبر آمد و در حالى که على علیه السّلام در محضر پیامبر صلوات الله علیه و آله بود طلحه براى رفتن به شام اجازه خواست و
گفت: من طلبى در آنجا دارم که مىستانم و باز مىآیم.
پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند: در چنین حالى ما را رها مىکنى و خوار
مىدارى؟
طلحه در خواسته ی خود پافشارى بسیار کرد. امیرالمؤمنین على علیه السلام به خشم آمد و فرمود: اى پیامبر خدا به فرزند حضرمیه جواز رفتن
ده که بخدا سوگند هر که طلحه یاریش دهد عزیز نخواهد بود و آنکه او وانهدش ذلیل
نخواهد شد.در این هنگام طلحه از اصرار باز ایستاد و خداوند نازل فرمود:
" وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ
بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ
فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ. آنها
که ایمان آوردهاند مىگویند: آیا اینان همان کسانند که به خدا سوگندهاى سخت
مىخوردند که با شما خواهند بود؟ اعمالشان باطل گردید و خود در زمره زیانکاران در
آمدند." مائده 53
یعنى
آنان مىگویند: او سوگند مىخورد که مؤمن و همراه شماست؛ و عملش بىارزش و باطل
مىگردد زیرا به اسلام داخل گردیده تا در آن نفاق ورزد. (نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
317)
"عبس وتولّى . أن جاءه الأعمى . روى
ترش داشت و پشت گردانيد وقتى كه نابينايى نزد او آمد." عبس 1 و 2
ابن ام مكتوم كه فردى نابينا
بود، بر عثمان وارد شد و او روى خود را از او گردانيد و پشتش را به وى كرد. به
دنبال اين عمل، آيات فوق نازل شد كه در
احاديث صحيح خاندان پيامبر (كه قرآن در بيوت آنها نازل شده) آمده كه اين سوره
درباره عثمان بن عفان نازل شد. كه بعضى از راويان ناصالح و دين فروش، اين قصه را به پيامبر نسبت داده
تا عثمان را از آن تبرئه نمايند. شگفتا! اينها به خدا و پيامبرش دروغ بستند تا
خلفا و سردمداران خود را پاك نمايند). التفسير الأصفى - الفيض الكاشاني - ج 2 ص
1405 ، تفسير القمي - علي بن إبراهيم القمي - ج 2 ص 405(
عثمان شریعت را مسخره مىکرد و به مخالفت
با آن جسارت مىنمود. در صحیح مسلم است که
مردى با همسر خود
گرد آمد و زن پس از شش ماه کودکى زاد. این واقعه با عثمان بگفتند و او
دستور رجم زن را داد. امیرمؤمنان على علیه السّلام به او فرمود: خداوند مىگوید: مدت حمل تا
از شیر باز گرفتنش سى ماه است. پس از دو سال از شیرش باز گرفت. عثمان گفت: بخدا
سوگند جز اینکه آن زن را سنگسار کنم تصمیمى ندارم و آن زن را سنگسار کرد.( نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
313)
این سخن عثمان چه بود؟ چگونه زن مسلمانى
را بىگناه به قتل آورد؟ در حالى که
خداوند فرمود: "وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ
خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا
عَظِيمًا. هر
کس مؤمنى را به عمد بکشد کیفر او جهنم است که در آن همواره خواهد بود و خدا بر او
خشم گیرد و لعنتش کند و برایش عذابى بزرگ آماده است." نساء 93
تغییر سنت های پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله توسط عثمان
در جمع بین صحیحین روایت است که عثمان و امیر مؤمنان على علیه السّلام حج بجاى آوردند. عثمان از متعه منع کرد و امیر المؤمنین
علی علیه السلام آن را انجام داد و عمره تمتع بجاى آورد.
عثمان گفت: من مردم را نهى مىکنم و تو آن را بجا مىآورى؟
امیر المؤمنین على علیه السلام فرمودند: من سنت پیامبر خدا را به حرف هیچ کس فرو نمىنهم.
در جمع بین صحیحین آمده است: پیامبر در منى و
غیر آن، نماز مسافر را دو رکعت مىگزارد. ابو بکر، عمر و عثمان نیز در صدر خلافت
خود آن را دو رکعت مىگزاردند. سپس عثمان آن را به صورت تمام و در چهار رکعت
بجاى آورد.
در
همان کتاب از عبد اللَّه بن عمر روایت است که پیامبر با ما در منى نماز را دو
رکعتى خواند و ابو بکر و عمر و عثمان در آغاز خلافت خود چنین کردند، سپس عثمان آن
را چهار رکعتى بجاى آورد. حمیدى در جمع بین صحیحین از طریقههایى روایت کرده که پیامبر در
سفر پیوسته نماز را دو رکعتى بجا مىآورد.
(الحق و کشف
الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 314)
چگونه تغییر و تبدیل شریعت بر عثمان روا بود؟
در تفسیر ثعلبى در باره گفتار
خداوند:
"قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم
مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى. همانا این دو تن جادوگرانى هستند."
طه63
آورده
است که عثمان گفت: در کتاب خدا خطایى است و
عرب به زودى آن را اصلاح خواهد کرد!!!!!! به او گفتند: چرا خود آن را اصلاح نمىکنى؟ پاسخ
داد: مهم نیست، حرامى را حلال و حلالى را حرام نمىکند. در صحیح مسلم آمده
است که مردى عثمان را ستود. مقداد که مردى درشت اندام بود، به زانو درآمد و
سنگریزه بر چهره او افکند. عثمان گفت: چه مىکنى؟ پاسخ داد: پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند: چون ستایشگران را دیدید خاک بر چهرهشان
بریزید. مقداد مردى عظیم الشان، بلند مرتبه و
داراى اندیشه و رأى نیکو بود. پیامبر صلوات
الله علیه و آله در باره
او فرمودند:
پارهاى از من است.
این
واقعه نشانگر فرومایگى عثمان نزد اصحاب پیامبر بود که او را سزاوار ستایش
نمىدانستند و گر نه اصحاب یک دیگر را بدون اشکال و اعتراض مىستودند.
عثمان ملعون به پیامبر صلوات الله علیه و آله جسارت کرد.
حمیدى در جمع بین صحیحین در تفسیر سخن خداوند:
" .... وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ
وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ
اللَّهِ عَظِيمًا.
شما را نرسد که پیامبر خدا را بیازارید و نه آنکه زنهایش را پس از وى هرگز به زنى
گیرید." احزاب 53
روایت کرده که سدّى گفت: هنگامى که ابو
سلمه و خنیس بن حذافه از جهان رفتند و پیامبر همسران ایشان ام سلمه و حفصه را به
زنى گرفت، طلحه و عثمان گفتند: " آیا محمد صلی الله علیه و آله زنان ما را پس از مرگ به ازدواج خود در
آورد و ما با زنان او چنین نکنیم؟ به خدا سوگند پس از مرگ وى زنانش را به قرعه
تصاحب خواهیم کرد. طلحه آرزومند عایشه و عثمان دوستدار ام سلمه بود. خداوند این
آیه را نازل کرد: «شما را نرسد که پیامبر را بیازارید و نه آنکه زنهایش را پس از
وى هرگز به زنى گیرد. این کارها در نزد خدا گناهى بزرگ است. (نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
315)
" إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ
فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا. و هر آینه کسانى که خدا و پیامبرش را آزار
مىدهند، خدا در دنیا و آخرت لعنت کرده و بر ایشان عذابى خوارکننده مهیا کرده است.احزاب
57
عثمان، کسى را که شایستگى ولایت امرى
نداشت، معتمد نبود و از او فسق و فساد آشکار گشته بود بر سر مسلمانان گماشت،
ولید بن عقبه را به کار گمارد تا شرابخوارى او ظاهر
گشت. پیشتر خداوند در باره وى نازل ساخته بود:
"آیا آن کس که ایمان آورده مانند کسى
است که عصیان مىورزد؟ نه برابر نیستند. "«2»
به گفته مفسران، مؤمن، على علیه السلام و فاسق ولید است.
" يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ
فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا
فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ. اگر
فاسقى برایتان خبرى آورد تحقیق کنید."
حجرات 6
در باره ولید است. او در هنگام حکمرانى
خود در حالى به نماز ایستاد که مست بود به گونهاى که در نماز سخن گفت و به پشت سر
نگریست و پرسید: آیا برایتان بر عدد رکعتهاى نماز بیفزایم؟ گفتند: نه ما نماز خود
را بجاى آوردیم.( نهج
الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 300)
سعید بن عاص را بر کوفه گمارد و او کارهاى زشتى انجام داد.
سعید مىگفت: سرزمینهاى سبز عراق بوستان قریش است، هر چه بخواهد از آن بر مىگیرد
و هر چه خواهد فرو مىنهد. مردم با او عتاب کردند که آیا آنچه را که خداوند به ما
بخشیده است بوستان خود و قومت مىدانى؟ کار به آنجا رسید که مردم او را از ورود به
آن نواحى بازداشتند و آشکارا زبان به خردهگیرى از او و عثمان گشودند و نزدیک
بود عثمان را نیز بر کنار کنند. سرانجام خود، سعید بن العاص را خلع کردند و
اختیار امور را به قهر از او ستاندند، بىآنکه خواست و فرمان عثمان چنین باشد.
عبد اللَّه بن سعد بن ابى صرح را والى مصر ساخت و اهل مصر از او زبان به
شکایت گشودند. عثمان به ظاهر، محمّد بن ابو بکر را جانشین او کرد اما در نهان به
وى نامه نوشت که بر ولایت بماند و محمّد بن ابو بکر و هر مخالفى را بکشد. چون آن
نامه بدست محمّد رسید، سبب محاصره و کشته شدن عثمان فراهم آمد. (نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
301)
حکم بن عاص را که رانده شده ی پیامبر بود، به
مدینه باز گرداند در حالى که ابو بکر از این کار دورى جسته بود. عثمان با این عمل
هم با سنّت پیامبر مخالفت کرد و هم با روش خلیفهاى که پیش از او بود. دعوى
عثمان در این عمل آن بود که پیامبر با درخواست او مبنى بر بازگشت حکم موافقت کرده
است. ادعایى که هیچ دلیلى نداشت.
واقدى و دیگران از طریقههاى مختلف روایت کردهاند که
چون حکم بن العاص پس از فتح مکه وارد مدینه شد،
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله او را به طائف تبعید کرد و فرمودند: او هرگز نباید با من در یک شهر زندگى کند. زیرا حکم
دشمنى با پیامبر را کاملا عیان ساخته بود و آزار و خردهگیرى را به نهایت رسانیده
بود به گونهاى که حتّى بر راه رفتن پیامبر نیز عیب مىگرفت. پیامبر او را طرد و
لعن کرد و همه او را به صفت مطرود و ملعون پیامبر مىشناختند. عثمان به وساطت نزد پیامبر آمد و رسول خدا خواهش او را نپذیرفت. سپس در زمان فرمانروایى ابوبکر و عمر نزد
آنها آمد و شفاعت کرد و آنان با او به درشتى سخن گفتند. عمر به او گفت: حکم بن
العاص را رسول خدا اخراج کرده است و تو از من باز گرداندن او را مىخواهى؟ به خدا
سوگند اگر چنین کنم از شر این سخن در امان نیستم که عمر روش پیامبر را دگرگون کرده
است. چگونه با پیامبر مخالفت کنم؟ اى پسر عفان مبادا پس از این در باره او نزد من
شفاعت کنى). نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
302)
هنگامى که عثمان حکم را باز گرداند، على
علیه السّلام، طلحه، زبیر، سعد، عبد الرحمن بن عوف و عمّار بن یاسر نزد او آمدند و
گفتند: تو حَکم و همراهان او را باز گردانیدهاى در حالى که پیامبر او را اخراج
کرده بود. ما خداوند، اسلام و روز جزا را به تو یادآور مىشویم. خلیفگان پیشین از
این کار سرباز زدند و ما از خشم خداوند بر تو هراسانیم.
عثمان پاسخ داد:
شما نزدیکى و
خویشاوندى مرا با آنها مىدانید. پیامبر حکم را به سبب سخنى که گفته بود اخراج کرد
و از بودن آنها در اینجا به شما آزارى نمىرسد و در میان مردم از آنها بدتر نیز
وجود دارد.
امیر المؤمنین علی علیه السلام
فرمودند: هیچ کس بدتر از حَکَم
و همراهان او نیست . آیا به یاد مىآورى که عمر مىگفت به خدا سوگند فرزندان ابى
معیط را بر گردن مردم سوار مىکنى و بخدا سوگند اگر چنین کنى ترا خواهند کشت؟
عثمان پاسخ داد: هر یک از شما که چنین نسبت خویشاوندى
نزدیکى داشت و قدرت او به اندازه من مىبود، حتما خویشاوند خویش را داخل شهر
مىساخت و در میان مردم بدتر از آنان نیز وجود
دارد.!!!!!!!!!!
مولا على علیه السّلام خشمگین شدند و فرمودند: بخدا سوگند اگر در امان بمانى از این بدتر بر سر ما
خواهى آورد و بزودى فرجام کردار خویش را خواهى دید.
عثمان اموال فراوانى را که به مسلمانان تعلق
داشت به خویشاوندان خود بخشید.
او به چهار داماد قریشى خود، چهار
صد هزار دینار بخشید. و به مروان صد هزاردینار داد.(
نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 303)
واقدى روایت کرده که عثمان گفت: ابو بکر و
عمر از این مال به خویشاوندان خود مىبخشید و من نیز به ارحام و نزدیکان خود
مىبخشم. واقدى روایت کرده که ابو موسى اشعرى مال فراوانى از بصره نزد
عثمان فرستاد و عثمان آن را میان فرزندان و خاندانش در صحاف تقسیم کرد.
همچنین واقدى روایت کرده که شترانى از
بصره را نزد عثمان فرستادند و او آنها را به حارث ابن حکم بن عاص
بخشید.
حکم بن العاص را مسئول صدقات قضاعه کرد و
مبلغ صدقات به سیصد هزار رسید و عثمان آن مبلغ را به حکم بن العاص بخشید. مردم
در برابر صد هزار دینارى که عثمان به سعید بن العاص داد زبان به اعتراض
گشودند.
او براى خویش منطقه ویژه و قرق برگزید و
مردم را باز داشت، با آنکه پیامبر صلوات الله علیه و آله مسلمانان را در آب و چراگاه برابر داشته
بود. (نهج
الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 304)
عثمان از بیت المال صدقات به سپاهیان و
غیر سپاهیان، پول مىپرداخت و این عمل در شرع جایز نیست.
عثمان، عمّار بن یاسر را چنان مضروب ساخت
که عمّار به فتق مبتلا شد. او یکى از کسانى بود که شهرنشینان را به دادخواهى به
کشتن عثمان برمىانگیخت.
او مىگفت: ما عثمان را در حالت کفر کشتیم. سبب قتل عثمان
آن بود که در بیت المال مدینه صندوقچه گوهرى وجود داشت که عثمان براى آرایش خاندان
خود از جواهر آن برگرفت. مسلمانان لب به شکوه گشودند و با وى سخنان درشت گفتند تا به خشم آمد و پاسخ
داد: بىگمان نیاز خود را از این فىء تأمین خواهم کرد گرچه قومى را ناخوش آید.
امیر المؤمنین على علیه السّلام فرمودند: اگر چنین کنى از آن محروم خواهى شد و میان تو و (فىء)
فاصله خواهد افتاد.
عمّار نیز گفت: خداى را گواه مىگیرم که
من نخست کسى هستم که او را ناخوش مىآید.
عثمان گفت: اى فرزند سمیه بر من جسارت
مىورزى؟ او را بگیرید. عمّار را دستگیر کردند و نزد او بردند. عثمان او را
چندان کتک زد تا از هوش رفت و بیرونش افکندند. عمّار را به خانه ام سلمه بردند و او
نمازهاى ظهر و عصر و مغرب را بجا نیاورد. چون بهوش آمد وضو ساخت و نماز گزارد.
مقداد، عمّار، طلحه و زبیر و گروهى از اصحاب پیامبر نامهاى نوشتند و در آن بدعتها
و خطاهاى عثمان را یادآور شدند و به او اخطار کردند که اگر به سامان نیاید بر او
خواهند شورید. عمّار به نزد عثمان آمد و سرآغاز نامه را بر او خواند. عثمان گفت:
از میان آنها تو پیشگام شدى؟ سپس به
بردگانش فرمان داد دست و پاى عمّار را بگیرند و به اسافل او ضربههایى زد که به
سبب آنها به فتق مبتلا شد. عمّار مردى پیر و ضعیف بود و بر اثر ضربهها بیهوش گشت.
عمّار مىگفت: سه تن به کفر عثمان گواهى
دادند و من چهارمین نفر هستم و هر که بر وفق آیاتى که خدا نازل کرده حکم نکند کافر
است.)نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
307)
از زید بن ارقم پرسیدند: چرا عثمان را
کافر مىدانید؟
گفت به سه دلیل، مال (مسلمانان) را میان
توانگران به گردش در آورد، یاران مهاجر پیامبر را به منزله کسانى که با خدا و رسول
مىجنگند قرار داد و به غیر کتاب خدا رفتار کرد.
حذیفه مىگفت: به حمد خدا در عثمان هیچ تردیدى
ندارم اما در باره کشنده او مردّدم که آیا هنگام کشتن عثمان، خود کافر بود یا
مؤمنى بود که نیت خویش را ویژه او ساخته بود و در نهایت ایمان، عثمان را به قتل
رساند. (این سوء رفتار با عمّار) در حالى بود که
پیامبراکرم صلوات الله علیه و آله فرموده بودند: عمّار پوست میان چشم و بینى است. و
نیز فرمودند: ایشان را با عمّار چه کار؟ آنها را به سوى بهشت فرا مىخواند و به
دوزخش دعوت مىکنند. هر که با عمّار دشمنى ورزد با خداوند خصومت کرده و هر کس
عمّار را به خشم آورد حق را خشمگین ساخته است.
چه گناهى از عمّار سر زده بود؟ چه سخن
درشتى گفته بود که سزاوار این مجازات بود؟
عثمان،قاتل ابوذر یار و صحابی پیامبر اکرم
صلوات
الله علیه و آله
عثمان، در ماجراى دفن ابوذر چهل ضربت تازیانه بر ابن مسعود نواخت. ابوذر هنگام مرگ در سرزمین ربذه تنها بود
و جز همسر و بردهاش کسى بر بالینش حضور نداشت. ابوذر به آنها وصیت کرد که او را
غسل دهند و کفن سازند و بر رهگذار نهند و نخستین کاروان را گویند: این ابوذر،
همنشین پیامبر خدا صلوات الله
علیه و آله است، در خاکسپارى او ما را یارى دهید. ابن مسعود که به آهنگ عمره از عراق مىآمد با
همراهان خود پیکرى را دیدند که نزدیک بود شتر بر آن گام نهد. بنده ی ابوذر سخن او
را باز گفت. ابن مسعود پاسخ داد: پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله راست گفت که فرمودند: ابوذر
به تنهایى زندگى مىکند، به تنهایى مىمیرد و به تنهایى برانگیخته مىشود. سپس ابن مسعود و همراهانش فرود آمدند و ابوذر را دفن
کردند.(نهج
الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 306)
عثمان عبد اللَّه بن مسعود را به گونهاى
مضروب ساخت که
برخى از دندههایش شکست و عبد اللَّه بن مسعود به عمّار وصیت کرد که عثمان بر او
نماز نخواند. عثمان در بیماریى که به مرگ ابن مسعود منجر شد از او عیادت کرد. ابن
مسعود گفت: از خداوند مىخواهم که داد مرا از تو بستاند. (نهج
الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص: 305)
عثمان، ابوذر را- با پیشینه نیکویى که در
اسلام داشت- مضروب ساخت و به ربذه تبعید کرد. ( نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
308)
عثمان ابتدا ابوذر را به شام تبعید کرد و
چون معاویه از او شکایت کرد ابوذر را به مدینه
باز گرداند و سپس به ربذه تبعید کرد. روایت شده که روزى عثمان پرسید: آیا بر امام
جایز است که از بیت المال، برگیرد و چون توانگر شد باز پس دهد؟ کعب الاخبار پاسخ
داد: مانعى ندارد. ابوذر گفت: اى یهودىزاده آیا دین ما را به ما مىآموزى؟
عثمان گفت: آزار تو بر من بسیار شده و
مزاحمت فراوان براى یاران من فراهم آوردهاى. به شام برو. عثمان با این فرمان
ابوذر را به شام تبعید کرد. ابوذر در شام به معاویه اعتراض مىکرد. معاویه
سیصد هزار دینار براى او فرستاد و ابوذر به او باز گردانید.
ابوذر مىگفت: بخدا سوگند کارهایى صورت بسته که پیشتر
مانند نداشته و در کتاب خدا و سنت پیامبر نبوده است. بخدا سوگند حقى را مىبینم که
خاموش گشته و باطلى زنده گردیده، راستگویى تکذیب شده و بزرگداشت، بدون تقوى رخ
نموده و صالحان کنار زده شدهاند.)نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
309)
حبیب بن مسلمه فهرى به معاویه گفت: ابوذر شام را بر تو مىشوراند. اگر به
شام نیازمندى اهل آن را دریاب. معاویه این خبر را به عثمان نگاشت.
عثمان در پاسخ نوشت: جندب (ابوذر) را بر
درشتترین مرکب سوار کن و مرکب او را بىجهاز و زین و برگ گردان. معاویه ابوذر را
با کسى که شب و روز مىراند و بر شترى که جز نمدى بر پشت نداشت همراه کرد. ابوذر
در حالى به مدینه رسید که گوشت رانش از شدت تکاپو و سختى فرو ریخته بود. چون با
عثمان دیدار کرد خلیفه به او گفت: به هر سرزمینى که مىخواهى برو. ابوذر گفت: به
مکه؟ عثمان پاسخ منفى داد ابوذر، بیت المقدس، بصره و کوفه را پیشنهاد کرد و عثمان
نپذیرفت و سرانجام او را به ربذه تبعید کرد و ابوذر تا هنگام مرگ آنجا ماند. (نهج الحق و کشف الصدق-ترجمه کهنسال، ص:
310)
|