منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

روز شمار قافله ی میوه دل رسول الله، ضربان قلب فاطمه الزهرا حضرت حسین بن علی علیه السلام

روز شمار قافله ی میوه دل رسول الله، ضربان قلب فاطمه الزهرا حضرت حسین بن علی علیه السلام  

روز چهارشنبه 1 محرم الحرام  سال 61 هجری قمری

10روز تا عاشورا

گفتگوی امام با عبیدالله حر جعفی

امام علیه السلام پس از ورود به منزل بنی مقاتل خیمه ای افراشته دید که نیزه بر زمین فرو برده و در کنار آن شمشیری آویخته و اسبی بسته شده است. پرسید این خیمه ی کیست؟ گفتند: عبیدالله حر جعفی. حسین بن علی علیه السلام  یکی از یاران خود حجاج را به سوی او فرستاد تا او را به یاری بخواند. حجاج داخل خیمه شد و سلام کرد. او پاسخش را داد و گفت: چه خبر است؟ حجاج گفت: اگر بپذیری، خداوند به وسیله کرامتی تو را هدایت کرده است. ابن حر پرسید آن چیست؟ گفت: حسین بن علی علیه السلام  تو را به یاری خود خوانده است. اگر در رکابش بجنگی پاداش می یابی و اگر بمیری، شهید می شوی.

ابن حر گفت: انا لله و انا الیه راجعون، بخدا قسم از کوفه خارج نشدم مگر از ترس این که حسین بن علی علیه السلام  وارد کوفه شود و من در این شهر باشم و نتوانم او را یاری کنم، چون او دیگر در کوفه پیرو و یاری ندارد. از کوفیان به جز معدودی که خدا آنها را حفظ کرده است، بقیه به دنیا رو کرده اند؛ برگرد و این را بگو.

حجاج نزد امام علیه السلام  رسید و کلام او را بازگو کرد. (ابصارالعین ص89) حسین بن علی علیه السلام  کفش هایش را به دست گرفت؛ پوشید و سپس برخاست و به همراه تعدادی از اهل بیت و یارانش به سوی ابن حر رفت. هنگامی که امام علیه السلام  حرکت می کرد کودکانش پیرامون او بودند.

ابن حر که این منظره را دید گفت من تا به حال کسی را به زیبایی و جذابی حسین علیه السلام  ندیدم و تا به حال کسی بدین حد دلسوزی نکردم؛ وقتی او را در این حال می بینم که کودکانش پیرامون او می چرخند. وقتی حسین بن علی علیه السلام  وارد خیمه ی او شد. عبیدالله به احترام امام علیه السلام  برخاست. سپس نگاهی به محاسن زیبا و یکدشت مشکی او کرد و پرسید این رنگ طبیعی یا خضاب است؟ فرمود: یابن حر! پیری من زودتر از موعد رسیده است.(مقتل مقرم) سپس فرمود:

یابن حر! اهالی شهر شما به من نامه نوشتند و به من گفتند که برای یاری من جمع شده اند که از من دفاع می کنند که با دشمنم می جنگمد و از من خواستند به سوی آنها بیایم. من آمدم ولی نمی دانستم این گروه برخلاف تصور به قتل پسر عمویم مسلم بن عقیل و یارانش کمک کردند و بر این متفق اند که عبیدالله بن زیاد از من برای یزید بن معاویه بیعت بگیرد. یا بن حر! بدان که خداوند به خاطر گناهان و خطاهای گذشته ات تو را مواخذه می کند. من تو را به توبه ای فرا می خوانم که از تو این گناهان را می شوید. تو را به یاری اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرا می خوانم. اگر حق ما را به ما دادند که خدا را شکر. و به آن رو می کنیم و اگر ما را از حق خود محروم کردند و به ما ظلم روا داشتند تو از یاران من در طلب حق خواهی بود.

ابن حر گفت: ای پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! اگر در کوفه یارانی داشتی که برایت بجنگند من بر دشمنان تو سختگیرتر از همه می بودم؛ ولی من یاران تو را در کوفه دیدم که از ترس بنی امیه و شمشیرهای آنان به منزل شان پناه بردند. تو را بخدا قسم می دهم که این را از من بپذیری که من تو را به آن چه در توانم هست یاری کنم. این اسب من است که با او بدنبال هر کسی رفته ام او را کشته، و به دنبال هر چیزی بوده ام به دست آورده ام، این نیز شمشیر من است با آن ضربه ای نزدم مگر این که کاری بوده است؛ این ها را در اختیار تو قرار می دهم.( الفتوح ج2 ص370) بر این اسب بنشین. من تنی چند از یاران خود را نیز در خدمت تو قرار می دهم تا به مامن خویش برسی و ضمانت می کنم که اهل و عیالت را به سلامت به تو برسانم. (الدر النظیم ص549) امام علیه السلام  فرمود: ای پسر حر! من به نبال اسب و شمشیرت نیامدم. من آمده ام که از خودت یاری بطلبم. وقتی برای یاری خودت بخل می ورزی به وسایل تو نیازی ندارم، من گمراه کنندگان را به یاری نمی گیرم( کهف آیه51) سپس فرمود: اگر ما را یاری نمی کنی، بترس از این که جز کسانی باشی که با ما بجنگد. بخدا قسم هیچ کس نیست که فریاد غربت ما را بشنود. ما را یاری نکند و هلاک نشود. از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که هر کس فریاد اهل بیتم را بشنود و آنها را به حقشان یاری نکند. خداوند او را با صورت در آتش افکند. (مقتل خوارزمی ج1 ص227)

ابن حر گفت: این چنین نخواهد بود که جزو دشمنان تو باشم؛ ان شا الله. (تاریخ طبری ج5 ص407)

گفتگوی عمرو بن قیس و پسر عمویش با امام علیه السلام  

عمرو بن قیس مشرقی می گوید: وقتی حسین علیه السلام  به این منزل رسید، من و پسر عمویم به نزدش رفتیم. امام علیه السلام  به ما فرمود: شما برای یاری من آمدید؟ گفتم من مردی مسن با قرض های بسیار و عیال های زیاد هستم و مال مردم نزد من است. نمی دانم چه می شود، دوست ندارم امانت مردم ضایع شود. پسرعمویم نیز مثل من سخن گفت. حسین بن علی علیه السلام  فرمود: پس از این جا بروید که صدای ما را نشنوید و ما را نبینید که هر کس صدای ما را بشنود یا ما را اجابت نکند و به یاری ما نیاید بر خداست که او را با بینی به آتش بیفکند. (ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص259)

پیوستن انس بن حرث(حارث) کاهلی به کاروان امام علیه السلام  

بلاذری معتقد است انس بن حارث کاهلی در این منزل به امام علیه السلام  پیوست. انس که گفتگوی حسین بن علی علیه السلام  را با عبیدالله بن حر شنید، هنگامی که امام علیه السلام  خیمه عبیدالله را ترک کرد؛ انس به نزد او رفت و پس از سلام گفت: بخدا سوگند از کوفه خارج نشدم مگر به خاطر این که دوست نداشتم همراه تو یا علیه تو بجنگم. ولی خداوند یاری تو را به دل من انداخته و مرا برای همراهی تو به شجاعت واداشته است. حسین علیه السلام  فرمود: با ما بیا که رشد یافته و در امانی. (انساب الاشراف ج3 ص175)

یاد کردن امام علیه السلام  از یحیی بن زکریا در تمام منازل بین راه

از امام سجاد روایت شده است: هنگامی که از با حسین علیه السلام  از مکه خارج شدیم در هیچ منزلی وارد و از ان خارج نمی شد مگر این که از یحیی بن زکریا و کشته شدنش یاد می کرد و روزی فرمود: از پستی دنیا نزد خدا همین بس که سر یحیی بن زکیرا را برای ستمگری از ستمگران بنی اسرائیل هدیه بردند. (الارشاد ج2 ص135)


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد