منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* ولادت امام حسن عسگری علیه السلام

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* معرفی حضرت صاحب الزمان از کلام نورانی جد بی همتایشان

* ولادت پیامبر صلی الله و امام صادق علیه السلام

* شروع امامت امام زمان علیه السّلام

* ازدواج فرخنده پیغمبر اکرم و خدیجه کبری

وفات حضرت ابوطالب علیه السلام

مقدمه

حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام عموی بزرگوار رسول اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و پدر امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام بود. وی وصی «عبدالمطلب» و بزرگترین حامی پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بود. تاریخ زندگی او سراسر، پر از افتخارات بی‏نظیر است. مردی که به حق، پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ایثار و اخلاص در وجود او تجسم پیدا کرده بود. ابرمردی که تاریخ، فداکاری و استقامت‏های وی را در کسی جز در فرزندش امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام سراغ ندارد!

چنان که بزرگ «اهل سنت»، ابن ابی الحدید، می‏گوید: «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب»، بزرگ «قریش» و امیر و سرور «مکه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرین و مسافرین این شهر تاریخی و زائران بیت خدا را پذیرایی و رهبری می‏کردند.( شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 4)

او یک لحظه از خدا غافل نبود؛ بلکه از جانشینان حضرت ابراهیم، قهرمان توحید بود، و طبق پیشگویی‏های انبیای الهی، منتظر نبوت خاتم پیامبران صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بود. از این جهت، پیش از آن که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام به رسالت وی ایمان داشت و هنگامی که «فاطمه بنت اسد»، تولد پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به اطلاع وی رسانید، و از غرایب امرش در هنگام زایمان او سخن گفت، «ابوطالب» فرمود: از این کارها و چنین نوزادی تعجب می‏کنی؟ صبر کن، سی سال دیگر، تو نیز همانند وی را که وزیر و وصیش خواهد بود، به دنیا می‏آوری!(اصول کافی، ج 1، ص 452، ج 1و 3، روضة‏المتقین، ج 12، ص 221، بحارانوار، ج 35، ص 77، ج 14)

ابوطالب، فردی با ایمان و مقتدر بود که پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را از شر کفار قریش تا واپسین لحظات عمر حفظ کرد و از این رهگذر، سهم بسزایی در پیشرفت اسلام داشت؛ اما علی رغم آن همه فداکاری‏ها و ایثارگری‏هایش، بعضی از مبغضین و متعصبین، نسبت به آن حضرت اسائه ادب نموده و در ایمان و اعتقادش دچار شک و تردید گردیدند. در این نوشتار، برآنیم به گوشه‏هایی از فضایل، ایثار و فداکاری، و دلایل ایمان آن بزرگ مرد اسلام، که به حق مظلوم تاریخ است، اشاره نماییم.

تولد ابوطالب

سی و پنج سال قبل از تولد پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، ابوطالب در خانه عبدالمطلب (شیبة الحمد) به دنیا آمد [از این جهت او را «شیبة الحمد» نامیدند که وقتی متولد شد، در سر او، مقداری موی سفید بود، و به او «شیبه»، که به معنی پیری است، گفتند و به خاطر ویژگی‏های نیک اخلاقی که داشت، واژه «حمد» که در این جا به معنی ستودگی است، به آن افزودند]؛ مادر او «فاطمه» دختر عمروبن عائذبن مخزوم بود.

نام ابوطالب

ابوطالب، (چنان که رسم عرب است که هر فردی دارای کنیه‏ای، مأخوذ از نام فرزند بزرگ می‏باشد، با قرار دادن کلمه «اب» در مرد، و «ام» در زن) از لحاظ فرزند بزرگش طالب، مکنی به ابوطالب شد؛ اما نام آن حضرت «عبدمناف» بود. برخی خیال کرده‏اند که معنی این نام، «بنده بت» است ؛ چنان که صاحب قاموس گفته است: گویا مناف نام بتی از قریشیان بوده است. اما با اعتقاد به طهارت پدران اوصیا و پیشوایان، هرگز پذیرفته نمی‏شود که نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ویژه آن که بر حسب گفته صحاح اللغه و لغویین دیگر، کلمه «نوف» بر علو و فضیلت دلالت دارد. بنابراین عبد مناف، یعنی عبدالعالی و بنده بلند مرتبه؛ نه بنده بت.

جلوه‏هایی از ایثار و فداکاری ابوطالب

هنگامی که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به دنیا آمد، پدرش، از دنیا رفته بود؛ از این رو، کفالت او را جدش «عبدالمطلب» به عهده گرفت، و هنوز بیش از هفت سال از عمر وی نگذشته بود که جدش نیز از دنیا رفت. عبدالمطلب در هنگام احتضار در جمع فرزندانش، ابوطالب را به عنوان کفیل پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم معرفی کرد. چنان که در منابع دست اول اسلامی آمده است: «رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هشت ساله بود که جد بزرگوارش وفات یافت ؛ عبدالمطلب در هنگام وفات، کفالت و نگهداری پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به ابوطالب سفارش و توصیه کرد.( محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامه، بی تا، ج 2، ص 32)

وقتی که عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را پیش خود برد، و با این که ثروتی نداشت، اما بهترین سرپرست برای آن حضرت بود؛ امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می‏فرماید: پدرم در عین ناداری، سروری کرد و پیش از او هیچ فقیری سروری نیافت.( احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 368)

ابوطالب نسبت به پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم چنان دوستی و محبت شدیدی ابراز می‏داشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آن اندازه دوست نمی‏داشت. در کنار پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم می‏خوابید و هر گاه بیرون می‏رفت، او را نیز همراه خود می‏برد و چنان دلبستگی شدیدی به پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار می‏داد.( محمد بن سعد، الطبقات الکبری، قاهره، مطبعة نشر الثقافة اللاسلامیه، 1358 ق، ج 1، ص 101)

ابن عباس و سایر صحابه می‏گویند: حضرت ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست می‏داشت ؛ به طوری که او را از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم می‏نمود! بنابراین هرگز از وی دورتر نمی‏خوابید و خود هر جا می‏رفت، او را نیز با خود می‏برد.( الغدیر، ج 7، ص 376)

علامه مجلسی رحمَة الله عَلیه نقل می‏کند: هرگاه رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در رختخوابش می‏خوابید، حضرت ابوطالب پس از آن که همه می‏خوابیدند، به آرامی او را بیدار می‏کرد، و رختخواب امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را با وی جابه جا می‏نمود، و فرزند خود و برادرانش را جهت حفاظت وی مأمور می‏ساخت.( بحارالانوار، ج 35، ص 93)

یعقوبی می‏نویسد: از رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، که زنی مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «الیوم ماتت امی» ؛ امروز مادرم وفات کرد. و چون از ایشان پرسیدند: چرا برای فاطمه بنت اسد چنین بی‏تاب شده‏ای؟ فرمود: «او به راستی مادرم بود؛ زیرا کودکان خود را گرسنه می‏گذاشت و مرا سیر می‏کرد. آنان را گردآلود می‏گذاشت و مرا تمیز و آراسته می‏نمود، و راستی که مادرم بود. .( احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 368)

حضرت ابوطالب رسول خدا را از سن هشت سالگی به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، لحظه‏ای از یاری و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم می‏داشت! و خطرهای احتمالی را که متوجه رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم می‏گردید، خود و فرزندانش با جان و دل می‏خریدند، و آن چنان فداکاری و ایثاری می‏نمودند که ملائکه و جبرئیل به آن‏ها مباهات می‏کردند!

در تاریخ آمده است که کفار قریش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند که جلوی تبلیغات پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را که به نظر آنان اهانت به آیین و مقدسات بت‏پرستی بود، بگیرد. پس از چندین بار تذکر، سرانجام با اخطار و هشدار شدیدتر پیش آمدند؛ به گونه‏ای که جان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و حضرت ابوطالب مورد تهدید جدی قرار گرفت. در چنین موقعیتی ابوطالب با تمام قوا از رسول‏خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم حمایت کرد و گفت: تو نگران نباش و به دنبال مأموریت الهی‏ات انجام وظیفه کن. به خدا سوگند! به هر قیمتی (ولو جان من در خطر باشد) دست از حمایت تو برنمی‏دارم!( الغدیر، ج 7، ص 359 و 360؛ تاریخ ابن جریر طبری، ج 2، ص 67 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 64)

ابن ابی الحدید می‏نویسد: ابوطالب، کسی است که پیامبر خدا را در دوران کودکی‏اش کفالت نمود و در بزرگی‏اش او را مورد حمایت قرار داد، و از شرارت کفار قریش جلوگیری کرد. وی در این راه انواع سختی‏ها و گرفتاری‏ها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خرید، و در یاری و نصرت پیامبر و تبلیغ آیینش با تمام وجود قیام کرد!(ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 29 و ج 14، ص 70)

شایان توجه است که محدثین و مورخین «شیعه و سنی» فداکاری‏های این رادمرد اسلام را ثبت کرده‏اند، و احادیث و روایاتی را در این باره نقل نموده‏اند، از آن جمله آورده‏اند که: قریش از ابوطالب می‏ترسیدند و احترامش را نگه می‏داشتند. تا او زنده بود، خطر جدی رسول خدا را تهدید نمی‏کرد، اما پس از وفات او جسارت و خلافکاری‏ها به حدی رسید که خاک و شکمبه حیوانات را بر سر و شانه‏های مبارک رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم می‏ریختند! و در حال نماز و عبادت، به اذیت و آزار او و یارانش می‏پرداختند؛ تا جایی که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم فرمود: "کفار قریش نتوانستند با وجود عمویم «ابوطالب» کارهای ناپسند به من انجام دهند، تا این که او وفات کرد. "پس از وفات ابوطالب آن چنان عرصه را بر پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تنگ کردند که رسول خدا سال صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم وفات «ابوطالب» و حضرت خدیجه سَلام الله عَلیها را که مدتی بعد از رهایی از شعب ابی طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غم‏ها و اندوه، نامید.( الغدیر، ج 7، ص 376 ـ 373؛ شرح من لا یحضره الفقیه، ج 222؛ تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 91)

بحث و تحلیلی در ایمان ابوطالب

در فرهنگ قرآن، ایمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز در کنارش طرح می‏شود و در واقع، عمل صالح، آیینه ایمان و باورهای درونی انسان می‏باشد:

«وَ مَن یَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ» هر کس نزد او با ایمان بیاید، در حالی که کارهای شایسته کرده باشدطه/ 75

«کُلٌ یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» پس از دیدگاه قرآن، چهره واقعی اشخاص را باید در سیمای اعمال و آیینه ایمان آن‏ها جستجو کرد و بر این اساس، درباره آن‏ها به داوری نشستاسرا/ 84

یکی از چهره‏های نامداری که داوری‏های متفاوتی را متوجه خود ساخته است، حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام، پدر بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می‏باشد. پیچیدگی شخصیت و سیاست پیشگی پر رمز و راز او، باعث شده که عده‏ای به انحراف شناخت و لغزش داوری در مورد ایشان دچار گردیده و شبهه و خدشه‏ای در ایمان ابوطالب ایجاد نمایند و وی را متهم به شرک!!! کنند.

این گروه متعصب و مبغض نه تنها ابوطالب را بی‏ایمان می‏دانند، حتی می‏گویند که پدر و مادر پیامبر خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نیز بی ایمان از دنیا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند!( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 66 و 67 و در حدیث مجعول از پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم)

و حال آن که به کرّات در منابع اصیل اسلامی وارد شده است که هیچ یک از پدران و مادران معصومین عَلیهِم السَّلام مشرک نبودند؛ چنان که امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می‏فرمایند: سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هشام و عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی «کعبه» نماز خواندند، و به آیین حضرت ابراهیم عَلیهِ السَّلام قبل از اسلام، عمل می‏کردند.( بحارالانوار، ج 35، ص 81 ، ح 22؛ الغدیر، ج 7، ص 387)

درباره ایمان آن حضرت کتاب‏های مستقلی نوشته شده و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نموده‏اند و بدون اغراق صدها حدیث و نظر مثبت در ایمان آن حضرت در منابع اسلامی ثبت و ضبط است؛ چنان که علامه مجلسی رحمَة الله عَلیه بیش از یکصد و پانزده صفحه، و با بیان هشتاد و پنج حدیث در این مورد، این مسأله مسلّم تاریخی را مورد امعان نظر قرار داده، و دیدگاه‏ها و منابع بزرگ اهل سنت را نیز نقل نموده است.( بحارالانوار، ج 35، ص 183 ـ 68)

همچنین صاحب الغدیر در جلد هفتم و هشتم کتابش، صدها حدیث را از منابع معتبر (شیعه و سنی)، همراه با اعترافات محققین و مورخین آنان نقل نموده، و در بیش یکصد و ده صفحه، به تحقیق این مطالب پرداخته است و با آن آگاهی و اشراف محققانه خود، از شخصیت مظلوم تاریخ، ابوطالب، دفاع نموده است.( علامه امینی، الغدیر، جلد 7، از ص 413 ـ 331 و جلد 8، ص31 ـ 1)

علما و محققان اهل «سنت» نیز کم و بیش و به طور پراکنده، در کتاب‏های خود به ایمان حضرت «ابوطالب» اشاره نموده و معمولا نتیجه مثبت گرفته‏اند. هر چند بعضی‏ها نتوانسته‏اند بغض و دشمنی خود را نسبت به ولایت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام و پدر بزرگوارش نادیده بگیرند

در این میان، ابن ابی الحدید، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداکاری‏های حضرت ابوطالب، می‏گوید: یک نفر از علمای شیعه درباره ایمان ابوطالب کتابی نوشت و نزد من آورد که من بر آن تقریظ بنویسم. من به جای تقریظ، این اشعار را که شماره آن‏ها به هفت بیت می‏رسد، در پشت کتابش نوشتم، که مضمون بخشی از آن‏ها چنین است: «اگر ابوطالب و فرزندش علی عَلیهِ السَّلام نبودند، هرگز اسلام قد راست نمی‏کرد ؛ پدر در مکه از آن حمایت کرد و فرزند در یثرب (مدینه)، جانش را نثار کرد.( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 84)

 و در راه حفظ پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم لحظه‏ای از پا ننشست و سه سال در به دری و زندگی در کوه‏ها و دره‏ها را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد. او راضی بود تمام فرزندانش کشته شوند؛ ولی پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم زنده بماند. در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد را به شما توصیه می‏کنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و حائز تمام کمالات است؛ آئینی آورد که دل‏ها بدان گرایش پیدا کرد.

آیا با این وصف، باز می‏توان درباره ایمان واعتقاد او تردید کرد و اعمال او را، گواه و گویای ایمانش ندانست؟ باید دانست که کردار نیک و پسندیده ابوطالب، نشأت یافته از ایمان سرشار و محکم و آهنین او می‏باشد؛ و به حق باید گفت که ابوطالب شخصیت مظلوم تاریخ است؛ او نه تنها در زمان حیاتش مورد ستم واقع شد، بلکه بعد از وفاتش نیز ستم‏هایی بر او روا داشتند؛ تا آن جا که گروهی تصور کرده‏اند که تعصب قومی، او را بر حمایت و یاری و فداکاری درباره پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم واداشته است و اگر رشته خویشاوندی میان او و برادر زاده‏اش نبود، او هرگز تا این حد از او دفاع نمی‏کرد، ولی این داوران جاهل تاریخ، از دو مطلب غفلت ورزیده‏اند

1.       درست است که تعصب خویشاوندی گاهی انسان را تا لب پرتگاه می‏کشاند، ولی رشته خویشاوندی سبب نمی‏شود که انسان چهل و دو سال تمام از انسانی دفاع کند و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام فامیل را قربانی تعصب خویش سازد. از این افراد می‏پرسیم: مگر ابولهب ارتباط نزدیک نسبی با پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نداشت؟ مگر ابولهب، عموی پیامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبی، برادر زاده خویش را یاری نکرد؟ نه تنها یاری نکرد، بلکه مانند مشرکان دیگر و بدتر از آنان، درصدد آزار و شکنجه پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برآمد و موضع خصمانه در برابر دین توحیدی اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با تمام توان ایستاد، تا جایی که کلمات عتاب‏آمیزی از سوی خدا درباره او و همسرش نازل شد.(مسد / 5) پس ایمان است که به انسان، شجاعت، از خودگذشتگی، مقاومت و ایثارگری می‏بخشد و نقش عوامل دیگر بسیار ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمی‏تواند، تأثیرگذاری داشته باشد

2.       آنان سخنان و اشعار و سروده‏های آن حضرت را از نظر دور داشته و داوری بی‏پایه‏ای کرده‏اند؛ در صورتی که اشعار جاودانه او (بیش از سه هزار بیت) حاکی از آن است که محرک او بر این دفاع همان عقیده راسخ او نسبت به فضیلت و کمال و به تعبیر روشن‏تر، نبوت و رسالت او بود. آیا می‏توان اشعار فراوان او را که درباره عظمت برادرزاده و فضیلت و کمال و دعوت آسمانی او سروده است، از نظرها دور داشت؟ اشعار و سروده‏های وی، کاملا بر ایمان و اخلاصش گواهی می‏دهد که به قسمتی از آن‏ها می‏پردازیم: «اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بسان موسی و عیسی، پیامبر و بسان آن‏ها راهنماست و هر فردی از پیامبران به امر پروردگار، منصب هدایت را به عهده می‏گیرد. شما اوصاف او را در کتاب‏های آسمانی با کمال درستی می‏خوانید، و این گفتار صحیح است و رجم به غیب نیست...».( مجمع البیان، ج 7، ص 37؛ الحجة، ص 57 ـ 56 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 352 و 353؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 623) این شعر و ده‏ها شعر دیگر که در دیوان وی و در لابه لای تاریخ و نوشته‏های حدیث و تفسیر موجود است، گواهی است بر این که انگیزه او از دفاع پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، همان عقیده خالص و اسلام واقعی او بوده، و هیچ محرکی جز عقیده، و ایمان نداشته است.( ابوهفان عبدی، جامع دیوان ابوطالب که 121 بیت از آن اشعار قصائد را آورده است. ابن هشام در سیره خود، ج 2، ص 286، 94 بیت و ابن کثیر شامی در تاریخ خود، ج 3، ص 57ـ 52، 92 بیت از آن اشعار آورده است)

برای اثبات ایمان این مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ایثار و فداکاری‏های او و اشعار و سروده‏هایش، که در شأن و عظمت دعوت نبوی و ایمان به حقانیت رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و فضائل او... می‏باشد، شواهد و ادلّه فراوان دیگری نیز در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، که به جهت رعایت اختصار، به ذکر چند روایت بسنده می‏کنیم

1.       ابن ابی الحدید معتزلی می‏گوید: با اسناد بسیاری، برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه، نقل کرده‏اند که ابوطالب رحلت نکرد، مگر این که گفت: «لااله الا الله، محمد رسول الله».( سیره صحیح پیامبر اسلام، ج 2، ص 211، از معتزلی ،شرح المنهج، ج 14، ص 71(

2.       در تواریخ و سیره‏های «شیعه و سنی» آمده است که پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با خدیجه و امیرالمؤمنین عَلیهِ السَّلام مشغول خواندن نماز مستحبی بودند [نمازهای واجب پس از هجرت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تشریع شده است]، «ابوطالب» و فرزندش «جعفر» نماز آنان را تماشا می‏کردند. در این هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح ابن عمک» ؛ برو در طرف راست پیامبر خدا نماز بگذار، و سپس به علی عَلیهِ السَّلام سفارش کرد: آگاه باش که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جز به راه نیک دعوت نمی‏کند. از او دست برندار.( ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 199؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 314 ؛ بحارالانوار، ج 35، ص 80 ، ح 20؛ الغدیر، ج 7، ص 396(

3.      امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می‏فرماید: وقتی وفات پدرم، ابوطالب، را به رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم خبر دادند، آن حضرت سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن. خداوند او را ببخشد و رحمت کند.( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 76 ؛ طبقات ابن سعد، به نقل از الغدیر، ج 7، ص 372) آن گاه آن حضرت خود تشریف آورده و در کنار جسد «ابوطالب» قرار گرفته و فرمود: ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی تربیت فرمودی، و در بزرگی‏ام یاری دادی؛ خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید.( بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1) ابن ابی الحدید معتزلی پس از ذکر این مطالب می‏نویسد: رسول خدا فرمود: من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت می‏نمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب می‏نمایند.( ابن ابی الحدید، همان، ج 16، ص 76(

4.      در روایتی از امام صادق عَلیهِ السَّلام آمده است: مَثَل ابوطالب، مَثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مکتوم می‏داشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد.( سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، علامه جعفر مرتضی عاملی، ترجمه: حسین تاج آبادی، ج 2، ص 230، از کتاب امالی صدوق، ص 551)

5.      از امام باقر عَلیهِ السَّلام درباره ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خلق در کفه دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود.( همان، ص 217، از الدّرجات الرفیعه، ص 49) و همین ایمان برتر بود که ابوطالب را واداشت که حمایت‏های بی دریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند، وگرنه ارتباط نَسَبی و... نمی‏توانست چنین انگیزه نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید

6.      امام صادق عَلیهِ السَّلام فرمود: هنگامی مادر امیرالمؤمنین، علی عَلیهِ السَّلام، تولد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نیز متقابلا فرمود: من هم به تو مژده می‏دهم که بعد از سی سال دیگر تو همانند او را که فقط پیامبر نخواهد بود، به دنیا می‏آوری و در حدیث دیگری آمده است: تو نیز «وصی» و «وزیر» او را به دنیا می‏آوری.( بحارالانور، ج 35، ص 77، ح 14؛ اصول کافی، ج 1، ص 452، ح 1 و 3؛ روضة‏المتقین، ج 12، ص 221) از این روایات استفاده می‏شود که حضرت ابوطالب پیش از تولد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به رسالت وی ایمان داشته است و از فاصله زمانی او با وصیش باخبر بوده، و بدین گونه امامت فرزندش را نیز تأیید نموده است

7.      در روایتی از امام حسین عَلیهِ السَّلام وارد شده که پدرش امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام نقل می‏کند که روزی او (امام علی عَلیهِ السَّلام) در کنار خانه‏اش با جمعی نشسته بود. ناگاه مردی نادان سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! شما همچو مقام والایی دارید، در حالی که پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساکت شو؛ خدا دهانت را بشکند، این چه سخنی است؟ سوگند به کسی که پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به حق مبعوث کرد، اگر پدرم در مورد همه گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند از او می‏پذیرد. آیا پدر من در آتش است و حال آن که سرنوشت مردم در بهشت و جهنم به اختیار فرزندش نهاده شده است...؟( بحارالانوار، ج 35، ص 110، ح 39)

تمام این شبهه افکنی ها درباره ایمان ابوطالب عَلیهِ السَّلام در حقیقت به دلیل عداوت و دشمنی با امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می باشد و دشمنان اسلام و ولایت "می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا کامل کننده نور خویش است اگرچه کافران را ناخوش آید."صف8



آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد