منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

شهادت امام رضا علیه السلام

با عرض تسلیت و تعزیت بر حجت زمان، ولی بر حق، مهدی منتظَر عجل الله تعالی فرجه الشریف ایام غصب ولایت مولا امیر المؤمنین علیه السلام و شهادت مظلومانه نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم ، کریم اهل بیت، سبط اکبر پیامبر، امام حسن مجتبی علیه السلام و غریب الغربا، سلطان علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام و با آرزوی رسیدن فرج منتقم آل الله.

احوالات سلطان سریر ارتضی، علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام

پس از به درک واصل شدن هارون الرشید ملعون، مأمون پسر کوچکتر او، قدرت را به دست گرفت. در آن زمان در ممالک اسلام فتنه و آشوب بر پا بود و برخی از سادات، رایت مخالفت با بنی امیه را برافراشته بودند. مأمون پس از تدبیر و مشاوره ی فضل بن سهل بر این اراده شد که امام رضا علیه السلام را از مدینه طلب نماید و او را به ولی عهدی خود برگیرد تا آن که سایر سادات مجبور به اطاعت از حکومت وی شوند

پس رجاء بن ضحاک را با برخی از مخصوصان خود به خدمت حضرت فرستاد تا ایشان را به سفر خراسان ترغیب نمایند. حضرت امتناع نمود تا اینکه به جبر، ایشان را از مدینه بیرون آوردند.

حضرت، اهل بیتش را جمع نمود و خبر شهادت خویش را به ایشان داد و فرمود: من از این سفر باز نخواهم گشت، اکنون به تعزیت من قیام نمایید و بر من زاری کنید و آب حسرت از دیده ی خود ببارید. سپس به نزد ضریح مقدس جدّ بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و وداع نمود و قطرات اشک خونین از مفارقت سیدّ المرسلین صلی الله علیه و آله و سلم می بارید و صدای گریه ی امام علیه السلام بلند شد. چندین بار برخاست تا عزیمت کند ولی باز ناله و زاری بسیار می نمود و بی قرار می شد و  با دلی پر حسرت به سمت مرقد شریف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باز می گشت، تا این که وداع آخرین گفته و از مدینه به سوی مرو رهسپار گشت.

چون امام علیه السلام به مرو رسید، مأمون ملعون، آن حضرت را بسیار اکرام می نمود و می گفت: اراده کرده ام که خود را از خلافت عزل کرده و امامت را به تو واگذار کنم و با تو بیعت کنم!!! امام رضا علیه السلام در پاسخ مأمون فرمودند: اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو را اختیار آن نیست که به دیگری تفویض نمایی.

مأمون گفت: یابن رسول الله! البته لازم است که این را قبول کنی. ولی حضرت همچنان امتناع می ورزیدند تا این که مأمون وی را به جبر به پذیرفتن ولی عهدی وادار نمود. امام علیه السلام ولایت عهدی را پذیرفت ولی به شرط آن که کسی را عزل و نصب نکند و در امور دخالتی نداشته باشد. امام رضا علیه السلام به آن ملعون فرمودند: غرض تو آن است که مردم بگویند علی بن موسی الرضا علیه السلام ترک دنیا نکرده بود، بلکه دنیا ترک او را کرده بود، اکنون که دنیا او را مسیر شده به طمع خلافت، ولی عهدی را قبول کرد.

مأمون در غضب شد چرا که قصدش همین بود و می خواست امام علیه السلام محبوبیت خود را در میان مردم از دست بدهد. مأمون چون می دید که هر روز انوار علم و کمال، و آثار آن برگزیده ی مُلک متعال بر مردم آشکارتر می شود، حسد در کانون سینه ی پر کینه اش مشتعل گشته و در صدد دفع آن حضرت برآمد. مأمون تلاش بسیار می کرد تا چهره ی آن امام را در نظر دیگران پست کند، پس مجلسی ترتیب داده و از علمای تمامی فِرق دعوت کرد تا جلسه ی مباحثه و مناظره ای با امام علیه السلام به راه اندازد. ولی تمامی آن ها مغلوب امام شده و اقرار به فضیلت و جلالت علی بن موسی علیه السلام نمودند.

امام  علیه السلام مکرراً اظهار می نمود که امامت از آن ائمه ی معصومین است که از سوی خداوند مأمور به این امر گشته اند و می فرمود: ما، از همه بر خلافت و امامت بر مسلمین سزاوارتریم. بدگویان و سخن چینان، این سخنان حضرت را به آن ملعون می رساندند و آتش کینه ی او را مشتعل تر می نمودند تا این که تصمیم به قتل علی بن موسی علیه السلام را گرفت.

ابن بابویه از هرثه بن اعین روایت می کند که روزی مأمون مرا با سی نفر از غلامان خاص، به خویش طلبید و دستور داد: که هریک با تیغ های برهنه ی زهر آلود به سوی حجره ی علی بن موسی علیه السلام رفته و در هر حالت که او را دیدید، خواب یا بیدار، ایستاده یا نشسته، با او سخن مگویید و شمشیر های خود را بر وی فرود آورید و گوشت واستخوان او را ریز ریز کنید و اجزای او را به یکدیگر بیامیزید و سپس به نزد من بیایید. پس ما نیز چنین کرده و به سوی مأمون بازگشتیم. چون صبح شد، مأمون سر خویش را برهنه کرد و همانند مصیبت زدگان از خانه بیرون رفت. وارد حجره ی امام  شد و دید وی در محراب نشسته و به عبادت ربّ الارباب مشغول است. مأمون مضطرب شد و بدنش لرزید. آن حضرت فرمودند:

" یُریدونَ أن یطقئوا نور الله بأفواهم و الله متمّ نوره و لَو کرِهَ الکافِروُن "

کافران می خواهند که نور خدا را با دهان هایشان خاموش کنند و خداوند تمام کننده ی نور خود است هر چند کافران نخواهند.

امام رضا علیه السلام ، شب آخر عمر مبارک خویش به اباصلت فرمودند: فردا به مجلس این کافر(مأمون) داخل خواهم شد، اگر از خانه ی آن شخص سر برهنه بیرون آمدم با من تکلم نما ولی اگر چیزی بر سر پوشیده داشتم، با من سخن مگو. اباصلت گفت: چون روز شد دیدم امام علیه السلام نماز بامداد ادا نمود، جامه ی خویش را پوشیده و در محراب نشست و منتظر بود تا این که غلامان مأمون به طلب وی آمدند. آن گاه کفش خود را پوشید و ردای مبارکش را بر دوش افکند و به مجلس آن ملعون وارد شد. من در خدمت امام علیه السلام بودم، در آن وقت طبقی چند از الوان میوه ها نزد وی نهادند و آن ملعون خوشه ی انگور ی که زهر را در دانه های آن دوانیده بود در دست داشت و چون آن امام وارد شد، مأمون مشتاقانه از جای برخاست و دست در گردن حضرت انداخت و او را تکریم کرد و خوشه ی انگور را به ایشان داد. امام علیه السلام فرمودند: مرا از خوردن این انگور معاف دار ولی آن ملعون، حضرت را مجبور به خوردن کرد. امام علیه السلام تا سه دانه از آن انگور را تناول نمودند حالشان دگرگون شد و باقی خوشه را بر زمین افکند و متغیر الأحوال از مجلس برخاست.

مأمون گفت: یابن عمّ! کجا می روی؟ امام علیه السلام فرمود: به آن جا که مرا فرستادی! و آن حضرت حزین و غمگین و نالان، سر مبارکشان را پوشانید و از مجلس خارج شد. تا به سرای خود وارد شد فرمود: اباصلت! در را ببند و من در را بستم. چون امام علیه السلام در بستر قرار گرفت، ناگاه جوان خوش بوی مشکین مویی را در میان حجره دیدم و به سوی او شتافتم و پرسیدم: از کدام راه داخل شدی؟ فرمود: آن قادری که مرا از مدینه به یک لحظه به طوس آورد، از درهای بسته مرا داخل ساخت. پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: منم حجت خدا بر تو ای اباصلت، منم محمّدبن علی بن موسی الرضا علیه السلام. آمده ام تا پدر غریب و مظلوم و والد معصوم و مسموم خود را وداع کنم.

امام رضا علیه السلام چون چشمش به فرزند خویش افتاد، یعقوب وار یوسفش را در آغوش کشید و میان دو چشمش را بوسید و ودایع امامت را به او سپرد و رازهای مگو با وی گفت. سرانجام زهر تمام جگر حضرت را پاره پاره کرده و دیدم که فرزندش بر لب های پدر بوسه می زد تا این که علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام ، آن نور الهی امام اتقیا، پناه غربا و شهید زهر جفا، در آخرین روز ماه صفر سال 203ه.ق به عرش اعلا عروج فرموده و شیعیان و محبین خویش را داغدار نمودند.(جلاء العیون، احوالات امام رضا علیه السلام)

حدیث سلسلة الذهب

در تاریخ نیشابور آمده است که چون حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام  وارد شهر نیشابور می شد بر کجاوه ای سوار بود که سرپوش آن پارچه ابریشمی بود، بسیاری از علمای نیشابور به استقبال آن حضرت رفتند و  اعیان که از حافظین حدیث بودند تقاضا نمودند که حضرت برای ایشان حدیثی نقل کنند.

آن حضرت امر فرمود، مرکب را نگاه دارند و روپوش را بالا زدند تا سیمای زیبای هاشمی را زیارت کنند و از پرتو مشعشع سلطان سریر ارتضا، سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام بهره مند شوند.

جمعیتی بالغ بر صد هزار نفر به استقبال رفتند که طبقه ممتاز علمای آن عصر نیشابور سیصد هزار محدث داشت، کلیه علماء، محدثین، وعّاظ و فقها و دانشمندان اطراف مرکب را پروانه صفت احاطه کردند. بیست هزار قلم و دوات حاضر شده بود، دوازده هزار قلمدان طلا به جوهر کشیده شد و مردم سراپای گوش بودند تا آن حدیث را فرا گیرند.

آن بارقه الهی، آن مظهر حق و حقیقت آن ولایت مطلقه، سر مبارک از میان کجاوه بیرون آوردند و فرمودند:

از پدرم موسی بن جعفر علیه السلام شنیدم که می فرمود از پدرم جعفر بن محمّد شنیدم که می فرمود از پدرم محمّد بن علی شنیدم که می فرمود از پدرم علی بن الحسین شنیدم که می فرمود از پدرم  حسین بن علی شنیدم که می فرمود از پدرم علی بن ابیطالب شنیدم که می فرمود از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود از جبرئیل علیه السلام شنیدم که می فرمود شنیدم خدای عزّوجل می فرمود:

" کَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ الله حِصنی فَمَن دَخِلَ حِصنی أمِنَ مِن عَذابی بِشَرطِها وَ شرُوطِها وَ أنا مِن شرُوطِها "

" لا اله الاّ الله" حصار و دژ محکم من است، هرکس این جمله را بگوید (و با جان بپذیرد) وارد حصار من شده و هرکس در حصار من وارد شود از عذابم ایمن خواهد بود. اظهار این کلمه در صورتی مفید است که شرایطش انجام شود و یکی از آن شرایط من هستم.(اقرار  به امامت ائمه طاهرین علیه السلام که یکی از ایشان منم). (معانی الاخبارج2ص366،عیون الاخبار الرضا، کشف الغمه ص259، امالی شیخ مفید، ارشاد شیخ مفید، حدیقة الشیعه ص642و643 و کتاب چهاده معصوم عمادزاده ص1076)

و در معانی دیگر حصن خدای عزّوجل آمده است:

حضرت رضا علیه السلام از پدر خود موسی بن جعفر، از جعفربن محمّد، از محمّد بن علی،از علی بن الحسین، از حسین بن علی،از  علی بن ابیطالب، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، از جبرئیل  از میکائیل، از اسرافیل از لوح و آن از قلم گفت: خدای عزّوجل می فرمود:

 

"  ولایة علی بن ابی طالب علیه السلام حصنی فمن دخل حصنی امن من ناری "

دوستی و ولایت علی، حصار محکم و نفوذناپذیر من است، هر کس داخل حصار من شود، از آتش جهنم من ایمن خواهد شد.(معانی الاخبار ج2ص368)

با توجه به این احادیث و احادیث دیگر از حضرات معصومین(ع)این گونه استنباط می گردد که شرط قبولی توحید خداوند متعال، داشتن ولایت اهل بیت علیهم السلام و تسلیم محض بودن در برابر ایشان است. انسان زمانی به خدا و عبودیت او دست پیدا می کند و وارد حصن الهی(دژ محکم الهی) می شود  و از عذاب او ایمن می گردد که دست به دامان پاک اهل بیت علیهم  السلام بیازد.

لذا باید توجه داشت که تنها با گفتن کلمه لا اله الاّ الله انسان به مقام بندگی خداوند متعال نخواهد رسید بلکه آن زمانی تحقق می یابد که ولایت و امامت همه حضرات معصومین را بپذیرد، بالاخص ولایت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را که دراین زمان حجت حاضر و ناظر پروردگار عالمیان هستند.

پذیرفتن ولایت ایشان یعنی انسان تمام امورات خود را تحت سرپرستی و ولایت ایشان قرار دهد، چه اعمال جوارحی، چه افعال قلبی و چه افکار انسان، همه و همه باید زیر چتر ولایت و هدایت ائمه علیهم السلام قرار گیرد. تنها در این صورت انسان بندگی خدا را کرده است. پس قبل از هر عبادتی باید به ولایت امام هر زمان که در عصر ما حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف است، تسلیم بود  و این تنها راهی است که خداوند برای بندگی خویش قرار داده است.

احادیث از زبان امام رضاعلیه السلامدر رابطه با امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: مثل اهل بیت من، در میان این امت، مثل ستارگان آسمان است. که هر وقت ستاره ای غروب کند، ستاره ای دیگر، طلوع می کند. هنگامیکه با یکی از آنها انس گرفتید و در حاجتی به سوی او شتافتید، عجل فرا رسیده، پیک مرگ او را از دست شما خواهد گرفت. آن گاه مدتی بس دراز حیران و سرگردان خواهید ماند. تا هنگامی که خداوند ستاره شما را ظاهر سازد. پس خدا را شکر نموده و از اسلام خود فرمان ببرید.(بحارالانوار ج51 ص23،57)   

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: حضرت مهدی علیه السلام داناترین، بردبارترین، حکیم ترین، بخشنده ترین و عابدترین مردمان است. دیدگانش به خواب می رود ولی دلش همیشه بیدار است، فرشتگان با او سخن می گویند و دعایش مستجاب است.(الزام الناصب ص9)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: خداوند عزوجل از دوستان خود عهد و پیمان گرفته که در دولت باطل صبر پیشه سازند، بنابراین تو هم به حکم پروردگارت صبر کن که چون سرور مردم قیام کند، پیروان باطل را از قبر بیرون آورده، انتقام دوستان مظلوم ما را از آنها بگیرد.(بحارالانوار ج13ص1310)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: اگر زمین در یک چشم به هم زدن از حجت خالی شود، ساکنانش را در خود فرو می برد.( عیون الاخبار الرضا (ع) ص150،151)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: حجت خدا بر خلقش تمام نشود، مگر به وجود امام تا شناخته شود. (اصول کافی ج1ص250)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: برای قیام کننده ی ما عجل الله تعالی فرجه الشریف  غیبتی است که مدتش بسیار طولانی است، گویی شیعیان را با چشم خود می بینید،که همچون گوسفندی بی شبان به دنبال چراگاهی می گردند و نمی یابند، آگاه باشید! کسی که آن روز بر دین خود ثابت قدم باشد قلبش از طولانی شدن غیبت امامش به غساوت نمی گراید، و در روز رستاخیز در بهشت با من و در مقام من می باشد.( بحارالانوار ج52 ص96)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: صبر و انتظار فرج چقدر خوب است؟! آیا نشنیدید که خداوند در قرآن می فرماید: ... وارتقبوا انّی معکم رقیب (هود93) فانتظروا انّی معکم من المنتظرین (اعراف71)

شما در انتظار باشید من هم در انتظار خواهم بود! پس بردبار باشید، زیرا فرج بعد از نومیدی خواهد رسید...( کمال الدین ج2 ص158)

 

امام رضاعلیه السلام فرمودند: دنیا به آخر نمی رسد تا اینکه مردی در میان من قیام کند، که از فرزندان حسین علیه السلام است. او زمین را پر از عدل کند چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد. (مهدی موعود ص274)

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد