منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

رحلت پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

به نام او که رحمان است و رحیم ، و درود بی پایان بر بنده ی برگزیده و مصطفایش و بر دودمان تطهیر و پاکش.

ای انسان سرگردان در ملکوت زمین! بی راهه مرو ... شب شبی تار است و ظلمانی و فجر صادق از دیده ها پنهان است، جهان انتظار آفتاب لحظه شماری می کند و این سان که ظلمت جاهلیت بر امّت پیامبر سایه افکنده! باید منتظر نور خدا شد از درون شب تار غیبت!

کیست که این فروغ سرمدی مهدوی را ببیند و تابشی از آن را به ما برساند تا از آن شعاع ربانی و تابش الهی توشه ای برگیریم و به زندگی مان ارزشی بخشیم. باید او را شناخت و به دیگران در هر جا و مکان شناساند تا از افق اطاعت تا آسمان معرفت راه بپیمائیم.

فرصت سخن کوتاه است، اما آن چه از این همه گناه و لغزش است ما را می گیرد و به صراط مستقیم سعادت دنیا و آخرت رهنمون می سازد لطف و عنایت امام است. می دانم که چاره بر گناه و لغزش هست اما راه بر بی معرفتی امام بسته است و در درگاه احدیت عذر و تقصیری پذیرفته نیست، همان گونه که خاتم پیامبران محمد مصطفی صلی الله علیه و آله فرمودند:" مَن ماتَ وَ لَم يَعرِف إِمامَ زَمانِهِ، ماتَ ميتَةَ جاهِلِيَّةَ "، اگر حق معرفت آن فروغ سرمدی را به جا نیاوریم، مرده ایم. مرگی به عصر جاهلیت عرب که هنوز هیچ نوری از حق بر آن ها نتابیده بود.

آخرین رسول آسمانی حق در تمامی دقایق مبارک حیاتشان سفارش و دعوت به معرفت محبت و مودت اهل بیت خود و امامان معصوم هر زمان داشتند و در روزهایی که جهان در سوگ هجرت رسول حق صلی الله علیه و آله نشسته است تنها مرهمی که بر زخم آسمان و آسمانیان موثرست، معرفت است، معرفت! آن  زخم جانکاهی که امام باقر علیه‏السّلام به آن اشاره دارند؛

امام باقر علیه‏السّلام فرمودند: هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وفات نمود، شبی سخت و جانکاه بر آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم گذشت، به طوری که گمان کردندکه در زیر آسمان کبود و بر پهنای گیتی جایی برای آنان نیست، چرا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را هر دور و نزدیکی در راه خدا آسیب و گزند رسانده بود. در این حال بودند که واردی بر ایشان درآمد که دیده نمی شد و سخنش را می شنیدند که می گفت: سلام و رحمت خدا بر شما اهل بیت علیهم‏السّلام باد ، همانا با وجود خدا هر مصیبتی را بردباری و هر گرفتاریِ سختی را، راه نجات و هر از دست رفته ای را امید جبران است. هر جانداری مرگ را می چشد. وروز قیامت پاداش های شما را به تمام می دهند، هر که را از دوزخ به کنار برند و در بهشت درآورند، کامیاب شده و زندگی دنیا جز کالای فریب نیست. همانا خداوند شما را برگزیده و برتری داده و پاک نموده و خاندان پیامبرش قرار داده ست. علم خود را به شما سپرده و کتاب خود را ارث شما ساخته و شما را صندوق علم و عصای عزتش ساخته است. از نور خود برای شما مثل زده و شما را از لغزش محفوظ داشته و از فتنه ها ایمن گردانیده است. پس شما با دلداری خدا تسلیت یابید. زیرا خدا رحمتش را از شما بازگرفته و نعمتش را نزدوده است. شما اهل خدای عزوجل هستید، به برکت شما، نعمت کامل گشته و پراکندگی گرد آمده و اتحاد کلمه پیدا شده است. شما اولیاء خدائید، هر که از شما پیروی کند، کامیاب شده و هر که در حق شما ستم روا دارد، به هلاکت خواهد افتاد. درستی شما از جانب خدا در قرآن بر بندگان مؤمن واجب گشته و خداوند بر یاری و پیروزی شما تواناست. خدا شما را به عنوان امانت از پیامبرش پذیرفته و به اولیائش بر روی زمین سپرده است. هر که امانت خود را بپردازد، خدا پاداش راستی و درستی اش را به او می دهد. شما هستید آن امانت سپرده شده و دوستی و اطاعت شما واجب است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در گذشت در حالی که دین را برای شما کامل کرد و راه نجات را بیان فرمود و برای هیچ نادانی عذری باقی نگذاشت. پس هر که نادان ماند یا خود را به نادانی زند یا انکار کند و فراموش نماید یا خود را به فراموشی زند، حسابش با خداست خداوند در پی خواسته های شماست، شما را به خدا می سپارم و درود بر شما باد. راوی پرسید: این تسلیت از جانب که برای آن ها آمد؟ فرمودند: از سوی خداوند تبارک و تعالی.(اصول کافی ج1 ص  445)

 

شهادت و کفن و دفن رسول خاتم صلی الله علیه و آله:

وجود نازنین پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در مراجعت از مدینه و حج بیت الله الحرام، در ماه صفر بیمار و بستری شد. وقتی سران صحابه به عیادت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده بودند، آن حضرت فرمود: کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. خلیفه ی دوم، عمربن خطاب لعنة الله علیه مانع شد و فریاد زد: انّ الرّجل لَیَهجُر!!!!! همانا این مرد هذیان می گوید!!!!! (صحیح بخاری ج1ص22، صحیح مسلم ج2ص14، مسند احمدبن حنبل ج1ص325، طبقات الکبری ج2ص244).

در حالی که از یک سو طبق فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم: " و ما ینطِق عن الهَوی. اِن هوَ الّا وحیٌ یوحی " و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید؛ سخن او غیر وحی خدا نیست.نجم3و4(تفسیر محی الدین ابن عربی ج4ص207) و از سویی دیگر پیام آور وحی سخنی از خود ندارد، بلکه فقط کلام خداوند را ابلاغ می کند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در آخرین وداع خود با اصحاب و یاران، مردم را به کتاب خدا و عترت خویش سفارش نمود و فرمود: انّی تارکُ فیکُم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی اِن تمسّکتم بهما لَن تظلّو ابداً. من دو چیز گران بها در میان شما می گذارم که اگر به این دو متمسک شدید، هرگز گمراه نگردید و این دو، یکی قرآن و دیگری اهل بیت علیه‏السّلام من هستند.(مسند احمدبن حنبل ج3ص14و17 وج4ص26و59، صحیح ترمذی ص307، سنن نسائی ص30، میر سید علی همدانی در مودة دوم از مودّةالقربی، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ص130 جزءششم، تفسیر امام فخر رازی ج3ص19)

آخرین سفبر آسمانی پس از چند روز بیماری سرانجام در سن 63 سالگی براثر مسمومیت روح قدسی اش در روز دوشنبه 28 ماه صفر به ملکوت اعلی پرواز کرد. امیر المؤمنین علی بن ابی طالب وصی بر حق پیامبر علیه‏السّلام پیکر مبارک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را غسل داد و کفن پوشاند، زیرا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده بود: نزدیک ترین فرد به من مرا غسل خواهد داد.(سیره ابن هشام ج2ص656)

مصائب بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

حضرت علی علیه‏السّلام می فرمایند: من و فاطمه سلام الله علیها و حسنین علیه‏السّلام در حضور رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بودیم، آن حضرت نگاهی به جمع ما نمودند و گریان گردید، عرضه داشتم: یا رسول الله! چرا گریه می کنید؟ فرمودند: برای مصائبی که بعد از من بر شما وارد می شود گریه می کنم. گفتم: چه مصائبی بر ما وارد می شود؟ فرمودند: فرق تو را می شکافند و محاسنت را به خون سرت خضاب می نمایند و فاطمه ام را می زنند! و ران حسنم را زخمی می کنندو به او سم می خورانند و حسینم را می کشند!

علی علیه‏السّلام می فرمایند: در این جا همه ما اهل بیت گریان شدیم و من خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشتم یا رسول الله! هدف پروردگار از خلقت ما چیزی غیر از امتحان نبوده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: یا علی! به تو مژده می دهم که خداوند متعال با من عهد کرده که فقط مؤمنین دوستدار تو هستند و هر کس دشمن تو باشد منافق است.(ناسخ التواریخ ج2ص138)

توطئه سقیفه بنی ساعده و غصب ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام:

امام صادق علیه‏السّلام فرمودند: هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست ولی روز سقیفه و سوزانیدن در خانه ی امیر المؤمنین علیه‏السّلام و حسنین علیه‏السّلام  و فاطمه سلام الله علیها  و زینب و امّ کلثوم سلام الله علیها و فضّه و کشتن محسن علیه‏السّلام  با ضرب لگد بزرگتر و وحشتناک تر و تلخ تر است، زیرا آن روز اصل و ریشه روز عذاب و ریشه کربلاست.(شادمانی دل پیامبر ص698)

توطئه سقیفه، تلاشی از سوی شرک شکست خورده در جبهه های بدر، احد و حنین بود، تا دوباره به سیادت جاهلی خود برسند و سفیانیان کوشیدند انتقام کشته های خود را از آل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم  از طریق سلطه یافتن بر خلافت و تار و مار کردن بنی هاشم و عترت رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بگیرند. طرح شورا و بیعت ساختگی سقیفه، ظاهری فریبنده برای اِعمال آن سیاست بود.

پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چند نفر از اصحاب (ابوبکر ابی قحافه، عمربن خطّاب، ابوعبیدة بن جرّاح، مغیرة بن شعبه، معاذ بن جبل) که از ابتدا با علی علیه‏السّلام دشمنی داشتند، پیمان بسته بودند که اجازه ندهند خلافت به علی بن ابی طالب علیه‏السّلام برسد، در سایه بانی که به نام سقیفه ی بنی ساعده معروف گردید و مشرف بر بازار مدینه، پشت مسجد بود، تجمع کردند و گفتند: باید از میان خود خلیفه ای انتخاب کنیم.

عمربن خطاب بعد از تعارفات بسیار دست برد و با ابوبکر بیعت کرد و دیگران را هم به زور و زجر و تهدید وادار به این بیعت کرد. در حالی که در مدارک اهل سنت آمده که عمر درباره ی خلافت ابوبکر می گفت: بیعت مردم با ابوبکر یکی از کار های بی رویه زمان جاهلیت بود که خدا مسلمین را از شرّ آن حفظ نماید، پس هر کس به سوی آن برگردد و دوباره چنین کاری انجام دهد او را بکشید.(صحیح بخاری ج 8 ص 26، شرح نهج البلاغه ابن ابی حدید ج2 ص23 ، صواعق ابن حجر ص 8 و ...)

از همین روز بود که دوران سیاه تاریخ شروع شد؛ گناهان و جنایات خلق که منجر به غیبت امام زمان علیه‏السّلام گردیده است از آثار شوم سقیفه است.

مولا علی علیه‏السّلام فرمودند: به خدا قسم، اگر این امّت تا روز قیامت بر روی پا بر خاک بایستند و خاکستر بر سر ریزند و به درگاه الهی زاری کنند، و تا روز قیامت نفرین کنند کسانی را که با جرمی که به امّت نموده اند، آنان را گمراه کردند و از راه خدا باز داشتند و به سوی آتش کشانیدند و در معرض نارضایتی پروردگارشان قرار دادند و ایشان را مستحق عذاب خدا کردند، باز هم در لعنت نمودن کوتاهی کرده اند.(کتاب سلیم ابن قیس هلالی ح15)

مظلومیت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه‏السّلام:

وقتی علی بن ابی طالب علیه‏السّلام از دفن حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم فارق شد، بی وفایی اصحاب کفر و نفاق را مشاهده نمود و شب هنگام، فاطمه سلام الله علیها را سوار بر مرکبی همراه حسنین علیه‏السّلام با خود برداشت و به خانه یک یک مهاجران و انصار در آمد و ایشان را از عقوبت الهی ترسانید و وصیّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  را در غدیرخم، بر ایشان خواند و از آنها یاری طلبید. از آن همه مردم چهل و چهار نفر با او بیعت کردند و تا هنگام صبح تنها چهار نفر (سلمان، اباذر، مقداد، زبیر) بر بیعت خود باقی مانده بودند و تا سه شب (به روایتی چهل شب)، حضرت مردم را به یاری خود خواند و جز همان چهار نفر اجابت ننمودند. در حالی که امام احمدبن حنبل در مسند و خوارزمی در مناقب و دیگر علمای اهل سنت نقل نموده اند که:

 رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: ای جماعت انصار! آیا دلالت نکنم شما را به چیزی که اگر به او متمسّک شوید هرگز بعد از من گمراه نشوید؟ عرض کردند: بلی. فرمود: این است علی بن ابی طالب، پس او را دوست بدارید و اکرامش کنید و متابعتش نمایید. به درستی که او با قرآن و قرآن با اوست و او شما را هدایت می کند به طریق هدایت و دلالت نمی کند بر خلاف و آن چه گفتم به شما، جبرئیل به من خبر داده است. و از طرق متعدد آمده است که: علیٌ مع الحق و الحقّ مع العلی. علی با حق است و حق با علی ست.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج18 ص24، مناقب خوارزمی ص75، تاریخ ابن عساکر ج3 ص214)

مولا علی علیه‏السّلام به مسجد رفتند و در جمع اصحاب حجت را بر مردم تمام کردند و آیاتی که جبرئیل در شأن او آورده بود بر ایشان خواندند و از مهاجر و انصار شهادت بر حقیقت گفته های خویش طلب نمودند، همه به راستی گفتار او شهادت دادند.

عمر و ابوبکر چون دیدند که مردم نزدیک است از بیعت با آن ها برگردند جمعیت را متفرق نمودند. چون حضرت علی علیه‏السّلام از آن ها مأیوس شد به خانه رفت و به امر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به جمع آوری قرآن مشغول شد و بعد از مدّتی کار خود را پایان داد و قرآن را در کیسه ای قرار داد و به مسجد رفت و قرآن را به مردم عرضه نمود. چون در آن قرآن چند آیه بود که کفر و نفاق منافقان آن قوم و خلافت علی علیه‏السّلام و فرزندان او را تصریح می کرد، عمر نپذیرفت. علی علیه‏السّلام خشمناک شد و قرآن را برداشت و فرمود: این قرآن را دیگر تا ظهور حضرت مهدی علیه‏السّلام نخواهید دید و به خانه خویش بازگشت.

خطبه شقشقیه:

مولا علی علیه‏السّلام در خطبه ای که به شقشقیه معروف است می فرمایند: آگاه باشید، به خدا سوگند که پسر ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشید و حال آن که می دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیاب هستم و علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش به اوج رفعت من نمی رسد. پس(چون ابوبکر پیراهن خلافت را به ناحق پوشید و مردم او را مبارک باد گفتند)، جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود اندیشه کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده یا آن که بر تاریکی کوری (گمراهی خلق) صبر کنم که در آن پیران را فرسوده، جوانان را پژمرده و پیر ساخته، مؤمن رنج می کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی ست. پس صبر کردم در حالتی که خار در چشم و استخوان در گلو بودم (بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت ابوبکر و دیگران جز ضلالت و گمراهی چیزی نمی دیدم و چون تنها بوده و یاری نداشتم، نمی توانستم سخنی بگویم). میراث خود را تاراج رفته می دیدم.(نهج البلاغه خ3)

هجوم به خانه ی وحی:

عمر به ابوبکر گفت که چرا از علی علیه‏السّلام بیعت نمی گیری. اگر علی با تو بیعت نکند ولله که خلافتت برقرار نمی ماند. ابوبکر تعدادی را به خانه علی علیه‏السّلام فرستاد و او را به بیعت فراخواند. علی علیه‏السّلام  فرمودند: همانا سوگند خوردم که از خانه بیرون نیایم و ردا بر دوش نیاندازم تا قرآن را جمع کنم.

ابوبکر دوباره برای بیعت دنبال او فرستاد ولی حضرت اجابت نفرمود و پیغام داد که خوب افترا به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و کلامش بستید. پیغام را به ابوبکر رساندند، عمر از جا برخواست و گفت من می دانم تا او را نکشم دست از مخالفت برنمی دارد. پس به همراه تنی چند از جمله قنفذ ملعون که در شقاوت مشهور بود، و خالدبن ولید و تنی دیگر روانه ی خانه ی فاطمه سلام الله علیها شدند.

چون به آن جا رسیدند جرأت نکردند که بی رخصت به آن خانه وارد شوند و حضرت اجازه ورود ندادند. عمر گفت: اجازه لازم نیست باید هر طوری هست علی علیه‏السّلام  را به مسجد ببریم.

عمر وقتی با رفیقش (ابوبکر) بیعت کرد و علی علیه‏السّلام  از بیعت سرپیچی کرد، عمر به در خانه فاطمه سلام الله علیها  آمد برای بردن علی علیه‏السّلام که بیعت کند و سخنان درشت و ناهنجاری گفت و هیزم خواست که خانه را و هرکه در آن است، آتش زند.(صحیح بخاری ج4 ص504، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2 ص56، تاریخ تبری ج3 ص101)

عمَر لعنة الله علیه فریاد زد که ای علی! یا از خانه بیرون بیا و یا ما به زور وارد می شویم و با لگد به در می زد. علی علیه‏السّلام به امر خدا صبر نمود و معترض ایشان نشد تا اینکه فاطمه سلام الله علیها بی تاب شد و به پشت در آمد و فرمود: ای عمر از ما چه می خواهی و چرا ما را به مصیبت خود نمی گذاری. عمر فریاد زد: در را بگشا و الّا این خانه را با اهلش آتش می زنم!!!

حضرت فرمود: ای عمر از خدا نمی ترسی که می خواهی بی اجازه به خانه اهل بیت رسالت درآیی؟

عمر بی حیا و بی شرم هیزم طلبید و آتش افروخت، در نیم سوخته شد. حضرت امّ ابیها سلام الله علیها پشت در خانه بودند و می خواستند مانع ورود عمر به خانه شوند تا اینکه عمر با فشاری، درب را به پهلو و شکم ناموس خدا شکست، و میخ در به پهلوی حضرت فرو رفت و محسن شش ماهه ی ایشان در اثر ضربه ی در سقط شد و حضرت غرق در خون به زمین افتاد و فریاد زد: یا ابتاه! یا ابتاه! و دوباره بلند شد و خواست مانع آن ها شود که می خواستند دستان علی علیه‏السّلام را ببندند و با خود ببرند که قنفذ بی شرم و حیا با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه سلام الله علیها  زد و آن مظلومه باز فریاد برآورد: یا ابتاه! حال اهل بیت خود را ببین. امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید و بینی و گردنش را زخمی کرد و خواست او را به قتل برساند که وصیّت پیامبر را به یاد آورد که فرمود: ای علی! صبر کن و دست از جهاد با ایشان بردار.

سپس علی علیه‏السّلام فریاد زد که ای فرزند ضحّاک حبشیه! سوگند یاد می کنم که اگر وصیّت و امر پیامبر نبود تو را زنده نمی گذاشتم. عمربن خطاب گروهی را از جانب ابوبکر طلبید و فوج فوج از منافقان از جمله خالدابن ولید شمشیر کشیدند و به حضرت حمله بردند. سلمان، ابوذر، مغداد، عمار و بُریده ی اسلمی به یاری حضرت برخواستند و نزدیک شد که فتنه ای عظیم برپا شود که مولا علی علیه‏السّلام  ایشان را منع نمود و فرمود: خداوند من را به صبر در این زمان امر نمود.

پس آن منافقان ریسمان به گردنش انداختند و دستان حضرت را بستند. فاطمه سلام الله علیها در حالی که غرق در خون بود با کمک اسماء از جا برخواست و مانع شد. پس قنفذ ملعون آن قدر با تازیانه به دست و پهلوی مبارک حضرت زد که بر زمین افتاد. سپس مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را به زور به مسجد بردند و بیعت گرفتند.

آیا جز این است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مکرّراً فرمودند:

فاطمه سلام الله علیها پاره ی تن من است و میوه ی دل و نور چشم من و روح من که بین دو پهلوی من است. کسی که فاطمه را اذیت نماید مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت نماید، خدا را اذیت نموده و کسی که فاطمه را به غضب آورد مر ابه غضب آورده و کسی که مرا به غضب بیاورد، خدا را به غضب آوردهو اذیت می کند مرا، کسی که او را اذیت کند.(مسند احمدبن حنبل، سلیمان قندوزی در ینابیع المودّة، میر سید علی همدانی در مودّةالقربی، صواعق ابن حجر)

و نیز فرمود: فاطمه سلام الله علیها پاره ی تن من است، مرا اذیت می نماید کسی که او را اذیت نماید، به من بدی می کند کسی که به او بدی کند.(ابن حجر عسقلانی در اصابه، صحیح مسلم،محمدبن اسماعیل بخاری در ص71و75 از صحیح خود)

و بارها و بارها این حدیث را فرمودند که: جز این نیست که فاطمه سلام الله علیها پاره ی تن من است. کسی که به او بدی نماید، به من بدی نموده و کسی که او را اذیت نماید، مرا اذیت نموده.(محمد ابن طلحه شافعی در ص6 مطالب السؤال، حافظ ابو نعیم اصفهانی در ص40 ج2 حلیةالاولیاء، امام ابوعبدالرحمان نسائی در خصائص العلوی)

 امام صادق علیه‏السّلام فرمود: وقتی علی علیه‏السّلام را با آن وضع فجیع به مسجد بردند، فاطمه سلام الله علیها مجروح، نالان و خشمناک با جمیع زنان بنی هاشم به مسجد آمدند و به نزدیک ضریح مقدّس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتند و با خروش و فریاد بلند گریستند. حضرت فریاد برآورد: اگر از علی دست برندارید به حقّ خدا سوگند که موی خود را پریشان می کنم و پیراهن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را  بر سر می اندازم و ناله های آتش بار از دل پرمی کشانم که زمین و زمان را می سوزاند و یک نفر از شما روی زمین نمی ماند. ولله که از من و فرزندم (محسن) نزد خدا عزیزتر نیست.

 

سلمان گوید: که من نزدیک حضرت ایستاده بودم دیدم که دیوار های مسجدالنبّی به لرزه درآمد و بلند گردید و همه بر خود لرزیدند. علی علیه‏السّلام که می دانست با نفرین فاطمه سلام الله علیها غضب الهی به جوش می آید، مانع این عمل فاطمه شد و صدیقه کبری سلام الله علیها اطاعت امر امام خود نمود و به خانه ی خویش بازگشت و با آن جراحت بسیار در بستر بیماری افتاد و فرمود: همه گواه باشید که ابوبکر و عمر مرا آزار دادند در حالی که تمام مسلمانان بر این قول متّفقند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: فاطمة بضعة منّی من أبغضها فقد أبغضنی. فاطمه پاره ای از وجود من است، هرکس او را خشمگین سازد، من را خشمگین نموده.(مسند احمدابن حنبل ج4 ص328، صحیح مسلم ج4 ص1903، صحیح بخاری ج5 ص92، سنن ترمذی ج5 ص698)

ابوبکر، عمر، عثمان و کسانی که پیروشان بودند، فاطمه را اذیّت کردند و هرکس او را اذیت کند، ملعون است.(صحیح بخاری ج5 ص9، صحیح مسلم ج3 ص1380)

علت سکوت امیرالمؤمنین علیه‏السّلام:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در هنگام وفاتش به علی علیه‏السّلام وصیتی نمود و در طی این وصیّت از مظلومیت علی علیه‏السّلام پس از خویش خبر داد و فرمود: یا علی! تو بزودی بعد از من از قریش و متحد شدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر تو سختی خواهی کشید. اگر بر علیه آنان یارانی یافتی با آنان جهاد کن و با مخلفان خود به وسیله موافقینت جنگ کن و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست نگه دار و خویش را با دست خود به هلاکت نینداز. تو نسبت به من به منزله ی هارون به موسی هستی و تو از هارون اسوه و روش خوبی خواهی داشت که به برادرش موسی گفت: إن القوم إستضعفونی و کادوا یقتلوننی. این قوم مرا ضعیف کردند و نزدیک بود مرا بکشند.(بحارالانوار ج28ص54، کمال الدین ج1ص262، امالی شیخ صدوق ج2 ص219)

 

روز شمار توطئه...

زمان: جمعه 22 ذی الحجّه ی سال 10 ه.ق، پنجم فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: گردنه ی أرشی بین جُحفَه و أبواء، منزلی در مسیر مکّه تا مدینه؛ 4 روز پس از غدیر، 66 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

توطئه ی منافقان:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به جهت بیعت تمامی مسلمانان با امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام، یه روز گذشته را در غدیر خم توقف کردند و سپس راهی مدینه می شوند.

در شب قبل و یا در آغازین ساعات بامداد امروز، بار دیگر خداوند به لطف بیکرانش، جان پاک رسول خویش صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را از گزند منافقان حفظ می کند تا صدق این آیه بر دوست و دشمن روشن شود:

" يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ  " اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند .مائده67

در مسیر حرکت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بین "جحفه" و "أبواء"، منافقان با استفاده از تاریکی شب، نقشه ی قتل پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را که از قبل طراحی کرده اند، به اجرا می گذارند. آنان تصمیم دارند در یکی از گردنه های مسیر، در جایی به نام "أرشی" کمین کنند و سنگ های بزرگی را به طرف شتر حضرت _که در جلوی کاروان در حرکت است_ رها کنند تا بِرَمد و از کوه پرت شود. آنان نیز با استفاده از تاریکی شب به میان جمعیّت برگردند. خداوند متعال پیامبر خویش را از توطئه آگاه می سازد.

حُذَیفة بن یَمان و عمّار یاسر، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را در این مسیر همراهی می کنند، یکی افسار شتر را در دست دارد و دیگری از پشت سر، شتر را راهنمایی می کند. همین که شتر به گردنه ی کوه أرشی می رسد و می خواهد به سمت پایین راه خویش را پیش گیرد، منافقان سنگ های بزرگ را از بالای کوه رها می کنند. پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با یک اشاره به شتر فرمان توقّف می دهند. با توقّف شتر، سنگ ها بدون آسیب رساندن به شتر یا ترساندن وی، به سمت پایین کوه می غلطند و حضرت سالم می ماند.

منافقان که این توطئه را نقش بر آب می بینند هریک به سویی فرار می کنند ت اپس از عبور قافله، بر سر شترهای خود روند و به کاروان ملحق شوند.

حافظِ سِر:

به لطف پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در این ماجرا عمّار و حذیفه منافقان را شناسایی می کنند. حذیفه در میان منافقان کسانی را می بینند که باورش برای عموم مسلمین بسیار مشکل است.(ارشاد القلوب دیلمی ج2ص195 انتشارات دارالأسوة للطباعة و النشر تهران چاپ اول 1417، بحارالانوار ج28ص100)

 

زمان: چهار شنبه 27 ذی الحجّه سال 10 ه.ق، دهم فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ 9 روز پس از غدیر 61 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

پایان سفر:

دیشب یا در آغازین ساعت های بامداد امروز، کاروان مسلمانان وارد مدینه می شوند. اینک پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم رسالت خویش را به پایان رسانیده اند و پس از سفر حج و آموختن مناسک آن به مسلمانان، در غدیر خم، " اسلام مورد رضایت خداوند" را ابلاغ نمودند.

در همین سفر، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، خود بارها فرمودند که عمر شریفشان رو به پایان است و باید که مأموریت های الهی خویش را به انجام رسانند. این سخنان به گوش منافقان نیز رسیده است. آنان یقین دارند که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جز سخن راست نمی گوید، در نتیجه با آگاهی کامل از عمر کوتاه حضرت صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، باید برای آینده برنامه ریزی کنند! نکته ی دیگری که آنان به روشنی می دانند، سستی ایمان و عهد شکنی شمار بسیاری از مسلمانان و کثرت منافقان است. البته اینان برای حفظ ظاهر، در تمام عبادات پیش قدم هستند و در نماز های جماعت در مسجد النّبی در صفوف اول حضور دارند.

این دنیا پرستان ظاهر فریب می دانند که حتّی در صورت آشکار و بر ملا شدن چنین توطئه ای در انظار عمومی جامعه، پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم آنان را امان خواهد داد و همانند سلاطین و جبّاران روزگار، دست به قتل عام نخواهند زد. آنان نیز پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را پیامبر رحمت می دانند.

 

زمان: یک شنبه اول محرّم سال 11 ه.ق، 14 فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره، مسجد النّبی؛ 13 روز پس از غدیر، 57 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

سفارش به اهل بیت عَلیهِم السَّلام:

مدینه بستر حوادث است؛ در شهر شایعه شده است عدّه ای برای تغییر مسیر اسلام، پس از وفات رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، تلاش می کنند. رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم مسلمانان را از عواقب چنین مسأله ای آگاه می سازند. آن حضرت _در همین ایّام و _ پس از بازگشت از حجّة الوداع در مسجد خویش چنین می فرمایند:

" ...بدانید هرکس به علی عَلیهِ السَّلام و فرزندانش عَلیهِم السَّلام اقتدا کند، نجات خواهد یافت و هرکس از آنان روی بگرداند، گمراه خواهد شد. ای مردم! خدا را شاهد می گیرم! خدا را شاهد می گیرم! درباره ی رفتارتان با عترت و اهل بیتم. همانا فاطمه سَلام الله عَلیها پاره ی تن من است و دو فرزندش بازوان من اند. من و شوهرش مانند نور هستیم؛ بار خدایا! آن کس که بر آنان لطف نمود، او را رحمت کن و هرکس به آنان ظلم کرد، او را مشمول رحمتت مساز..."

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نیک می دانند که اهل این دیار را عهد و رحمتی نیست، اشک های آن حضرت در پی این خطبه، گواه این آگاهی است.(الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام ابن جبرئیل قمی ص167_168 به نقل از نرم افزار مکتبة اهل بیت عَلیهِم السَّلام، بحارالانوار ج23ص143_144)

 

زمان: ماه محرم سال 11ه.ق، نیمه ی دوم فروردین و اوایل اردیبهشت سال 11ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ دو ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

اتمام حجت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با همسران خویش:

سیره ی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم این بود که هر شب در منزل و حجره یکی از زنان خود می رفتند و در انتهای شب به جهت تهجّد  و عبادت به منزل خویش که در قسمت شرقی مسجد بود، باز می گشتند. این روش در ماه های آخر عمر شریف نبوی صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تغییر کرد. آن حضرت پس از بازگشت از سفر حج خویش، نزدیک به یک ماه، فقط به منزل همسر نیکوکار خویش "امّ سلمه" رفت و آمد می کردند.(ارشاد القلوب ج2ص201، بحارالانوار ج28ص106)

این امر با توجه به امکان توطئه نسبت به وجود پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم (همانند آنچه در گردنه أرشی اتفاق افتاد) می توانست کاملا طبیعی باشد. جالب آن است که دیگر همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نسبت به این مسئله اعتراضی نداشتند و علی رغم این که در موارد متعددی، برخی از آنان با سر و صدا و پرخاشگری اعتراض خویش را نسبت به رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نشان می دادند، این بار سکوت اختیار کرده بودند. لین سکوت به روشنی وضعیت تأمل بر انگیز دو ماه آخر شریف را نشان می دهد.

به هر روی، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در انتهای این ماه (ماه محرّم سال 11 هجری) به خادمه ی امّ سلمه فرمان می دهند که همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را فرا بخوانند تا همگان در منزل امّ سلمه جمع شوند. پس از آنکه همه ی همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم حضور پیدا می کنند، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را در کنار خویش می نشانند و با اشاره به آن حضرت، خطاب به همسرانشان می فرمایند:

" به آنچه می گویم گوش فرا دهید. این فرد، برادر من، وارث من و قیام کننده در میان شما و تمام امت (مسلمان) پس از من است. به آنچه دستور می دهد گوش فرا دهید و از اطاعت او سرپیچی نکنید که به گناه، هلاک خواهید شد."

در انتهای این ماجرا، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم اجازه ی طلاق همسران خود را پس از وفاتبه امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می دهند و می فرمایند:

" هریک از آنان که از سخنت سرپیچی نمود، او را طلاق ده."(ارشاد القلوب ج2ص202، بحارالانوار ج28ص107)

با توجه به اینکه زنان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به احترام پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم اجازه ی ازدواج با غیر را نداشتند، چنین طلاقی _آن هم پس از وفات رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم_ به معنای دوری از جایگاه همسری پیامبر خاتم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و محرومیت از لطف رسول رحمت صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در سرای باقی است.

تاریخ گواهی می دهد که چنین طلاقی، حداقل در مورد یکی از زنان پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پس از جنگ جمل (در سال 36 هجری) در شرف وقوع بوده است و نهایتا در سال 50 هجری قمری توسط سیّدالشهداء به اجرا در می آید.

دومین صحیفه و عهد نامه:

در همین ماه، جلسه ای در منزل ابوبکر تشکیل می شود. در این جلسه سی و چهار نفر حضور دارند. نام بزرگانی از قریش و سران دو قبیله ی اوس و خزرج در میان اعضای این جلسه دیده می شود. سعید بن عاص اُمَوی نویسنده ی پیمانی است که از اعضای جلسه بر مفاد آن توافق دارند:

" بسم الله الرّحمن الرّحیم، این نوشته، پیمانی ست که گروهی از اصحاب محمّد رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از مهاجرین و انصار (که خداوند آنان را در کتاب خویش ستوده است) بر آن توافق دارند... پس به درستی که خداوند به لطف و کرم خویش محمّد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به سوی تمامی مردم فرستاد، او را فرستاد با دینی که برای بندگان به آن راضی بود... او امر الهی را ابلاغ نمود تا آنکه دین کامل گشت... سپس خدای متعال او را با اکرام به سوی خویش برد، بدون آنکه کسی را به عنوان جانشین انتخاب کند... پس بر مسلمانان واجب است که هر گاه دوران خلیفه ای به پایان رسید، صاحبان خرد و صلاح به مشودت بنشینند و آن کس را که لایق است، انتخاب کنند... حال اگر کسی بر خلاف سخن فوق، مطلبی گوید... با اجتماع مسلمانان مخالفت کرده است..."

وعده ی مال و مقام به شاهدان این ماجرا داده می شود. بدین ترتیب سعیدبن عاص نام حاضران را می نویسد و پیمان نامه به ابو عُبَیده داده می شود. او به عنوان "امین"، امانت داری این عهد نامه را به عهده می گیرد تا در اولین فرصت آن را در مکّه و در خانه کعبه (در کنار صحیفه ی اول) مدفون کند تا این نوشته به عنوان سند، محفوظ بماند. حاضران در جلسه، با شهادت بر اجرای این عهد نامه، منزل ابوبکر را با رعایت احتیاط کامل ترک می کنند.

فردا صبح، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم  پس از نماز صبح در جایگاه عبادت خویش به ذکر خداوند مشغول هستند. با طلوع آفتاب، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم رو به سمت ابو عبیده (که در صف نماز ایستاده بود) می کنند و می فرمایند: " آفرین به تو، امین این امّت شده ای؟" سپس آیه زیر را تلاوت فرمودند:

"فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريف‏شده‏اى] با دست هاى خود می ‏نويسند سپس می گويند اين از جانب خداست تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست می آورند.بقره79

آنگاه فرمودند: عدّه ای از این امّت معاهده ای نوشته اند که به معاهده ی زمان جاهلیّت که در کعبه آویخته بودند، شبیه است... اگر نبود امر الهی، آنان را فرا می خواندم [و رسوایشان می کردم].

کسانی که شب قبل منزل ابوبکر حضور داشتند و اینک در مسجد حاضرند، رنگ از رخسارشان می پرید و بر خود می لرزیدند.(ارشاد القلوب دلیمی ج2ص200-201، بحارالانوار ج28ص105-106)

آنان گمان می برند که هر آیه ای نازل می شود و هر مثالی که قرآن میگوید آنان را هدف قرار داده است.

ثقلین، یگانه راه:

از گوشه و کنار مدینه، خبر هایی به گوش می رسد که نشان می دهد، سکوت فعلی شهر، حکایت آرامش قبل از طوفان را دارد.

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم که نیک می دانند، برخی چه هوسی را در سر می پرورانند، در تلاش برای آن که حجّت را حتّی بر این سیاست بازان نیز تمام کنند، در هر شرایطی به آنان این توجه را می دهند که صلاح دنیا و آخرت آنان، پیروی از جانشینان بر حق خداوند و اولیای الهی است. راه دیگری جز فساد، تباهی و خونریزی وجود نخواهد داشت حتی اگر به ظاهر نام اسلام را بر خود داشته باشد.

تاریخ حکایت می کند که پس از بازگشت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از حَجّة الوداع، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در هر فرصتی، مسلمانان را هشدار می دادند و با چنین عبارتی، حدیث ثقلین را باز می گفتند:

" ای مردمان! شما روز قیامت بر سر حوض کوثر بر من وارد می شوید؛ من آن روز از رفتارتان درباره ی ثقلین خواهم پرسید. بنگرید که پس از من با آن دو، چه می کنید! به درستی که خداوند آگاه، مرا خبر داده است که آن دو تا روز قیامت جدایی ناپذیر اند... بدانید که من کتاب خدا و عترت و اهل بیتم را در میان شما به یادگار می گذارم. از آنان سبقت نجویید و در حق آنان کوتاهی نکنید که هلاک می گردید و تفرقه بر شما مستولی خواهد شد... [تا آنجا که] برخی از شما برخی دیگر را می کشند و خون در میانتان به راه خواهد افتاد."

آری! پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در هیچ مجلسی شرکت نمی کردند، مگر آنکه مردمان را با جملاتی همانند آنچه بیان شد، توجه می دادند.(ارشاد شیخ مفید ج1ص180 چاپ بیروت، بحارالانوار ج22ص465_466)

به نظر می رسد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در طی ماه محرم سال آخر عمر شریفشان، بار ها به حدیث ثقلین اشاره فرموده اند.

 

زمان: نیمه ی محرم سال 11ه.ق، اواخر فروردین سال 11ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ بیش از یک ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

آخرین وَفد:

امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در سال گذشته از سوی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برای هدایت مردم کشور یمن، به سوی آن دیار شتافتند. آن حضرت از ماه رمضان سال 10 ه.ق در یمن بودند و در حَجّة الوداع به رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پیوستند.

اینک تلاش های امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در هدایت اهل یمن، به بار می نشیند و قبیله ی نَخَع برای اظهار اسلام خویش در گروهی 200 نفره وارد شهر مدینه می شوند. تاریخ نام چنین گروه هایی را "وَفد" می داند. وَفد نَخَع که از یمن آمده اند، آخرین گروهی هستند که برای ملاقات با رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در نیمه ی محرم سال 11 ه.ق وارد مدینه می شوند.(بحارالانوار ج21ص409، اهل سنت: استیعاب ابن عبدالبرّ ج2ص517 انتشارات دار الجیل بیروت)

 

اواخر محرم سال 11 ه.ق، نیمه ی اول اردیبهشت سال 11 ه.ش؛ یک ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

پیشوایان نار:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در خطابه ی غدیر، به گروهی اشاره فرمودند که از آنان با عنوان "پیشوایان راه جهنم" یاد شده است. رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در این باره چنین فرمودند:

" هان ای مردم! به زودی پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می خوانند و در روز رستتاخیز تنها و بدون یاور خواهند ماند. هان ای مردم! خداوند و من از آنان بیزاریم ".(قسمتی از خطبه ی غدیر)

تلاش این عده در گذشته تأثیر فراوانی بر حوادث داشته است؛ آنجا که قرآن اشاره می کند که آنان هر سال یک یا دو فتنه ی بزرگ اجتماعی ایجاد کرده اند:

" أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ "آيا نمى‏بينند كه آنان در هر سال يك يا دو بار آزموده مى‏شوند باز هم توبه نمى‏كنند و عبرت نمى‏گيرند. توبه126

اینک این حلقه ی تأثیر گذار در صدد است پس از رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جایگاه خویش را تثبیت کند. هسته های اصلی این گروه به نحوی فعالیت خویش را دنبال می کردند که شناسایی رفتار آنان _علی رقم تلاش ایشان برای پنهان کاری_ برای مورّخین غیر شیعی میسر بوده است؛ تا آنجا که حتّی تاریخ نویسان غربی نیز بر این مطلب واقف بوده و هستند:

" هنری لامِنْس " مستشرق بلژیکی _متوفای 1937 میلادی_ در مقاله ای به نام " مثلث قدرت: ابوبکر، عمر، ابو عبیده لَعنة الله عَلیهم اجمعین  " از همکاری این سه فرد در زمان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم سخن می گوید و اشاره می کند که این همکاری، خلافت ابوبکر و عمر را پایه گذاری کرد. او پیش بینی کرده بود که اگر ابو عبیده در دوران خلافت عمر از دنیا نرفته بود، به عنوان جانشین و خلیفه ی بعدی توسط عمر انتخاب شود.(مقاله ی مثلث قدرت. ابوبکر، عمر، ابوعبیده، در مجموعه ی مقالات دانشکده ی مطالعات شرقی دانشگاه سن ژوزف، بیروت دوره ی4ص126)

جالب آن است که " ویلفرد مادلونْگ " _متولد 1930 میلادی_ مستشرق معاصر آلمانی در کتاب " جانشینی حضرت محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم " اشاره می کند که ابوبکر لَعنة الله عَلیه با ذکاوت خویش منافع مشترک جامعه ی اسلامی آن زمان را دریافته بود و با حدس قریب الوقوع بودن وفات رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پیشاپیش تصمیم گرفته بود خلیفه ی پیامبر خاتم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، خودش باشد.(کتاب جانشینی حضرت محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم ترجمه ی احمد احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدی، دکتر حید رضا ضابط ص76_77)

اولین فرمان برای تشکیل سپاه:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برای جلوگیری دخالت این گروه در آینده ی اسلام، در ماه محرم _و به خصوص اواخر آن_ دستور می دهند که مسلملنان برای جنگ در نقاط دور دست آماده باشند؛ در گذشته چنین حرکت های نظامی توسط پیامبر معمول بود که کمتر به جنگ تمام عیار _مانند جنگ بد یا مُؤتَه_ منتهی می شد. این لشگر کشی ها بیشتر به رزمایشی می مانست که مرز های اسلامی را حفظ می کرده و امنیت جامعه ی مسلمانان را به همراه داشت.

این بار نیز پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم شمال عربستان و محدوده ی فلسطین امروزی که مرز روم شرقی آن زمان بود، هدف قرار دادند؛ تا سپاه مسلمانان به آنجا بروند و در عین حال عناصری که احتمال ایجاد فتنه توسط آنان می رفت با همراهی این سپاه از کانون توطعه به دور باشند. اینک پیامبر دستور به تشکیل لشگری به رهبری  " اُسامة بن زید بن حارثه " را می دهند که جوانی 21 ساله است.

همه ی مسلمانان باید در این سپاه شرکت کنند؛ تنها فردی که به فرمان پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم باید در مدینه بماند، امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام هستند. گزارش های تاریخی حکایت می کنند که 4000 نفر در این سپاه شرکت داشته اند که برخی به دستور مستقیم پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم باید این سپاه را همراهی می کرند.

نام برخبی از این افراد که در تاریخ آمده به شرح زیر است:

ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن الخطاب، ابوعبیده جراح، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید بن عَمْرو بن نُفیل، عیاش بن ابی رَبیعه، اُسَید بن حُضَیر، بَشیر بن سَعد،سَلْمَة بن أسلم بن حَریش، قِتادة بن ْنُعمان

تعجبی نخواهد داشت که نام نویسندگان صحیفه ی اول و هم پیمانان صحیفه ی دوم را در میان این اسامی مشاهده می کنیم.

جالب آن است که بسیاری از کسانی که در هجوم به خانه ی حضرت زهرا، صدّیقه ی طاهره سَلام الله عَلیها شرکت داشتند نامشان در فهرست بالا دیده می شود.


چهار شنبه 9 صفر سال 11 ه.ق، 23 اردیبهشت سال 11 ه.ش؛ 19 روز تا رحلت پیامبرصلّی الله علیه و آله و سلّم:

پیامی برای آگاهان:

در این روز به فرمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلامدر میان اهل مدینه به آواز بلند می فرمایند:

" ای مردم! [پیامبر فرمان داده است که بگویم:] هرکس، کسی را که باید به او اجر دهد، مورد ظلم قرار دهد، خداوند رحمتش را از او دریغ می کند و مستحق لعنت الهی است. [ای مردم!] هرکس غیر ولیّ خود را تبعیّت کند، لعنت خدا بر اوست. [ای مردم!] هرکس به پدرانش ناسزا گوید، موستوجب خشم و لعن الهی است."

این سخنان به گونه ای بیان گردید که توجه اهل مدینه را به خود جلب نمود. عده ای که در میان آن ها، عمر بن خطّاب لعنةالله علیه بود به سراغ امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام آمدند و از کُنه و تفسیر سخن پرسش نمودند. علی علیه‏السّلام فرمودند: خدا و رسول آگاه ترند!

اکنون جماعت به سوی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم در حرکت اند. پس از ورود به خانه ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، عمر لعنةالله علیه به صدا در می آید: ای رسول خدا! تفسیر آن سخن چیست؟

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: قرآن می فرماید " قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى؛[ای پیامبر] بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندان "(شورا23)، پس هرکس در این اجر ظلم کند،مستحق لعن الهی ست. [و باز] قرآن می فرماید " النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است "(احزاب6). من نیز در غدیر خم گفتم " مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلیٌّ مَولاهُ ، هرکس را که من ولایت دار اویم، پس این علی ولایت دار اوست "؛ پس هرکس غیر علی علیه‏السّلام را برگزیند، لعنت خداوند بر اوست.

سپس پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: به علی امر کردم که در میان شما بگوید " هرکس پدرانش را دشنام دهد، پس لعنت الهی بر اوست ". اینک من خدا را شاهد می گیرم و شما را گواه می دانم بر این که من و علی پدران اهل ایمان هستیم؛ پس هرکس یکی از ما دو تن را دشنام گوید، لعن و نفرین الهی شامل اوست.

کسانی که در خانه ی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند از خانه خارج می شوند. عمر لعنةالله علیه رو به دیگران کرده می گوید: ای اصحاب محمّد! امروز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن چنان ولایت علی را محکم نمود که حتی در روز غدیر خم نیز چنین نکرده بود.(طفُ من الانباء و المناقب ابن طاووس ص185_188 انتشارات تاسوعا1420، بحارالانوار ج22ص489_490)


دوشنبه 14 صفر سال 11 ه.ق، 27 اردیبهشت سال 11 ه.ق؛ 14 روز تا رحلت پیامبرصلّی الله علیه و آله و سلّم:

تلاش شایعه سازان:

چندی است شایعه پراکنان در مدینه به جنب و جوش در آمدند. آنان به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نسبت می دهند که ایشان فرموده اند: خلافت و نبوت در یک خاندان جمع نمی شود!!!

آنان در تفسیر این سخن می گویند: پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چون مقام نبوت دارد و از بنی هاشم است، پس خلافت در این خاندان نخواهد بود و شخصی از خاندا نبنی هاشم خلیفه نمی شود. به معنای دیگر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام خلیفه ی رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم نیستند.

این خبرسازان حتی توجیه می کنند که سخن فوق، پیام غدیر و عهد و پیمان آن را باطل کرده است و به تعبیری قانون جدید _که آن را به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم منتسب کرده اند_ قانون قبلی را نقض می نماید. آنان حتی به ملاقات برخی از یاران واقعی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام رفتند و در خلوت این داستان را برای آنان نقل کردند. حتی قسم یاد کردند که از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیده اند : ما اهل بیت را خداوند تکریم کرده و آخرت را برای ما اختیار نموده است. به همین سبب نبوت و سلطنت [در این دنیا] برای ما جمع نمی شود!!!(کتاب سلیم بن قیس هلالی ج2ص727، بحارالانوار ج28ص125)

نکته ی جالب ماجرا آن است که این سخن، یکی از اعتقادات یهودیان است که نبوت را در نسل یکی از فرزندان حضرت یعقوب و سلطنت را در نسل فرزند دیگر آن حضرت می دانستند.(بحارالانوار ج13ص439_450)

رواج این سخن از سوی منافقان، یکی دیگر از نشانه های هم فکری و هم نشینی آنان با علمای یهودی مدینه است.

دستور به تشکیل سپاه:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاهی کامل دارند که این پیمان شکنان، علی رقم تأکید های مکرر حضرت، بر پیروی و تمسک به ثقلین، بر شایعه پراکنی خویش اصرار خواهند داشت. بنابراین، در همین روز، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم افراد از پیش تعیین شده را برای شرکت در سپاه اُسامه فرا می خوانند. آنان که باید از پیش وسایل سفر و جنگ را آماده می کردند، اینک با فرمان جدید باید که آماده باشند تا در پایگاهی در خارج مدینه، جمع شده و در عرض یک یا دو روز آینده، به سوی مرز های شمالی دنیای اسلام آن زمان حرکت نمایند.

اگر این سپاه به فرماندهی اُسامه از مدینه خارج شود، امر خلافت با ثبات بیشتری به امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلاممی رسد. در این صورت جامعه با امن و آسایش به سر منزل مقصود خواهد رسید.اما آیا کسانی که امید به کسب مقام پس از رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم بسته اند، به راحتی همراه سپاه خارج می شوند.

طلب آمرزش برای اهل بقیع:

در همین شب _یا شب قبل از آن_ رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم برده ی خویش ابو مُوَیهبه را از خواب بیدار کرده و می فرمایند: من مأمور هستم که برای اهل بقیع استغفار کنم. مرا همراهی کن." پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به قبرستان بقیع می رسند. ابو مُوَیهبه می گوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باری اهل بقیع استغفار نمود سپس سخن از فتنه های بی پایان کردند.

آنگاه فرمودند: " ای ابو موَیهبه! کلید گنج های زمین به من واگذار شد تا زندگی جاوید در دنیا داشته باشم و در پایان، بهشت از آن من باشد و یااین که دیدار پروردگار را برگزینم، من دیدار با پروردگار را بر گزیدم."

ابو موَیهبه می گوید: ای رسول خدا! جاودانگی در دنیا و سپس بهشت را برگزین فرمودند: " هرگز! من دیدار با پروردگار را برگزیدم."

بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در پی این ماجرا آثار خویش را ظاهر می سازد.(مسند احمد بن حتبل ج3ص489 انتشارات دار صادر، تاریخ مدینة دمشق ابن عساکر ج4ص299انتشارات دارالفکر للطباعة و النشر  و التوزیع 1415)


 با ما همراه باشید با ادامه ی وقایع...




آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد