ایام جانسوز شهادت دخت رسالت، همسر ولایت و
مادر امامت، حضرت صدیقه ی طاهره، فاطمة زهرا سلام
الله علیها را به ساحت مقدس حضرت بقیّة الله الأعظم عجّل
الله تعالی فرجه الشِریف و شیعیان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نماییم
و از خداوند فرج منتقم خون سینه ی بی بی دو عالم ر اخاستاریم.
این پای را بگو از ارتعاش بایستد، این دست را
بگو که دست بردارد از این لرزش مدام، این قلب را بگو که نلرزد، این بغض را بگو که
نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد. این دل بی تاب را بگو که فاطمه هست...
ای جلوه ی خدا! ای یادگار رسول! زیستن، بی تو
چه سخت است. ماندن، بی تو چه دشوار. این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. حیات بی
تو حیات نیست. این مرگ، نقطه ختمی است بر کتاب جهان.
زمین با چه دلی تو را در خویش می گیرد و متلاشی
نمی شود؟ آسمان با چه چشمی به رفتن تو می نگرد که از هم نمی پاشد و فرو نمی ریزد؟
خدا اگر نبود من چه می کردم با این مصیبت عظمی؟
إنا لله و إنا إلیه
راجعون
فاطمه جان! عزیز خدا! دردانه ی رسول صلّی
الله علیه و آله و سلّم! چه بزرگ است فتنه های جهان و چه عظیم است
ابتلاهای خدای منان. پس از ارتحال پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم،
خدا می داند که دل من، تنها گرم تو بود. در آن وانَفسای بعد از وفات نبی مکرم صلّی
الله علیه و آله و سلّم که همه مرتد شدند جز چند تن، چشمه ی زلال
اسلامِ محض از خانه ی تو می جوشید. در آن طوفان ها که کشتی اسلام را دستخوش امواج
جاهلیت می کرد، تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضای تو بود. در آن گردباد های
سهمگین پس از وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که
حق در زیر پای مردم، کعبه در پشتشان، پیامبر صلّی
الله علیه و آله و سلّم در زوایای غفلت زده و زنگار گرفته ی دل هایشان
و شیطان در عقل و چشم و گوششان جای می گرفت، جاده ی منتهی به خانه ی تو، تنها طریق هدایت بود،
که بی رهرو مانده بود.
در آن ابتدای میعاد مستمر موسای اسلام، که سامری بر
منبر هدایت نبوی و ولایت علوی تکیه می زد، تنها تجلی انوار ربوبی بر درختان خانه ی
تو بود. رضای تو، اسلام بود و خشم تو کفر!
خشم
شما ای بانوی دو عالم زمانی عالم را در بر گرفت که از حق مسلم حق بازداشته شدید آن
جا که از بعد از استدلال های بی نظیرتان بازهم عمر نامه فدک را از شما گرفت و در
حالی از مسجد برگشتید که چنان از غیظ پر شده بودید و بعد از آن دیگر مریض شده و در
بستر افتادید.
آنها
می دانستند با دردانه رسول چه کردند به همین خاطر زمانی که مولا علی علیه
السلام هر بار در مسجد
نمازهای پنج گانه خود را به جا می آورد به ایشان می گفتند: دختر پیامبر چگونه است؟
تا
آن جایی که بیماری شما شدت گرفت ای مادر یگانه ی حسن و حسین علیه
السلام ، بازهم آنان سوال کردند و به امیرالمومنین گفتند: تو می
دانی که بین ما و او چه گذشته است. چطور است از او اجازه بگیری تا از گناهان عذرخواهی
کنیم؟ حضرت فرمود: این باشماست.
پس
آن دو، عمر و ابوبکر، کنار در خانه حضرت نشستند و مولا نزد فاطمه زهرا سلام
الله علیها رفت و فرمود: ای زن آزادهف فلانی و فلانی پشت
در هستند و می خواهند بر تو سلام کنند، چه نظر می دهی؟
صدیقه
طاهره سلام الله علیها فرمودند: خانه خانه ی
خودت و آزاده هم همسر توست هر طور می خواهی انجام بده.
پس
مولا علیه السلام فرمود: پوشش سرت را محکم کن آن حضرت هم سر خود
را پوشانید و رویش را به دیوار برگرداند.
عمر
و ابوبکر داخل شدند و سلام کرده و گفتند: از ما راضی باش، خداوند ار تو راضی باشد.
فاطمه
زهرا سلام الله علیها فرمود: چه چیز شما را
وادار کرد که به این جا بیایید؟
آنها
گفتند: ما به بدی خود اعتراف می کنیم و امیدواریم ما را ببخشی و کینه ما را از دل
بیرون کنی.
پس
حضرت فرمود: اگر راست می گویید، آن چه از شما می پرسم جواب دهید. من هر چه از شما
می پرسم می دانم که شما آن را می دانید اگر راست می گویید می فهمم که شما در
آمدنتان راست می گویید. گفتند: هر چه می خواهی بپرس.
فاطمه
زهرا سلام الله علیها فرمود: شما را به خدا
قسم می دهم آیا از پیامبر نشنیدید که می فرمود: فاطمه پاره تن من است هر که او را
اذیت کند مرا اذیت کرده است؟ گفتند: آری. حضرت دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:
خداوندا این دو نفر مرا اذیت کردند من شکایت این دو را نزد تو و پیامبرت می اورم.
به خدا قسم هرگز از شما دو نفر راضی نمی شوم تا پدرم رسول الله صلی
الله علیه و آله و سلم را ملاقات کنم و کارهای شما را برای او
بازگو کنم تا او درباره ی شما حکم کند.
این
جا بود که ابوبکر صدای واویلا سر داد ناله ی سختی کرد. عمر گفت: ای خلیفه ی پیامبر
از سخن زنی چنین ناله و فریاد می کنی؟(اسرار آل محمد ص277)
اللهم العن قاتلی یا فاطمه الزهرا.... اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد
و آل محمد.....
|