منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

خطابه اهل بیت علیهم السلام
 

خطابه اهل بیت علیهم السلام

کوفه مهیای حضور کاروان خروج کنندگان! بود و کوفیان که کوچه ها و خیابان را آب و جارو کرده بودند، دسته دسته به مبادی ورودی داشتند تا هر کدام به سهم خویش در این جشن و شادمانی بزرگ سهیم باشند.

با حضور پیام آوران عاشورا در شهر از همان ابتدا صولت و اقتدار طاغوت بنی امیه شکسته شد و ابتکار عمل و مدیریت بر روح و روان و عاطفه مردم در دست های تدبیر خاندان رسالت قرار گرفت.

گچ کاری که برای مرمت کاخ عبیدالله به کوفه دعوت شده بود تا محل تشریفات رسمی حاکم بنی امیه جلوه ای ویژه پیدا کند، گوشه ای از حقایق آن روز را برای تاریخ بازگو کرده مسلم جصاص گزارش کرده است که در شهر کوفه غوغایی بود و فریاد های اندوهناکی تمام شهر را در خود گرفته بود،از (مراقب) خود پرسیدم: چرا کوفه این چنین پر ناله است؟ او پاسخ داد: سر بریده یکی از خروج کنندگان بر یزید را آورده اند و نام او حسین بن علی است، از شنیدن این خبر سخت اندوهناک شدم و پس از رفتن مراقبم بر صورت خود لطمه زدم،از راهی که در پشت قصر بود خود را به مزبله ای رساندم، مردم در انتظار اسیران و کشته شدگان بودند،در همین حال چهل محمل را مشاهده کردم که بر روی چهل شتر حمل می شد، حضرت زین العابدین(ع) را دیدم که بر روی شتر برهنه ای بی جهاز بود سوار است و از زیر زنجیر های که بر گردن او بسته بودند خون بیرون می زد. او در همان حال که اندوهناک بود سخن می گفت: ای امت بد! بر خانه های شما باران ( رحمت ) نبارد، ای امتی که احترام جدمان را در مورد ما رعایت نکردید! اگر ما و رسول خدا اجتماع کنیم در روز قیامت چه پاسخی خواهید داشت؟

 ما را بر شتر های عریان سوار می کنید و می گردانید، آن چنان که گویی ما کسانی نیستیم که دین شما را محکم ساختیم! هان از مصیبت های که بنی امیه بر ما وارد آوردند آگاه هستید، اما گویی فریاد ما را نمی شنوید و از شدت شادمانی کف میزنید و ما را به نقاط پراکنده ای از زمین در حالت اسارت گردش می دهید. وای برشما !!! آیا جد ما رسول خدا(ص) مردم را از گمراهی به بهترین راه هدایت نکرد؟

ای حادثه کربلا مرا اندوهناک ساختی و خداوند پرده از عمل بدکاران بر خواهد داشت و رسوایشان خواهد کرد."

در میان نیزه داران مردی را مشاهده کردم که بر نیزه او سری نورانی تر از سر های دیگر بود، و نشانی از کشته شدن نداشت.

این کسی است که جبرئیل در گهواره برایش لای لای می گفت و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل خدمتگزار او بودند و صلصائیل آزاد شده اوست. او کسی است که از کشته شدنش عرش خدا به لرزه درآمده است. وای بر تو! به مردم بگو: من قاتل محمد مصطفی(ص)، علی مرتضی(ع) ، فاطمه الزهرا(س) و حسن مزکی(ع)  ، امامان هدایت، ملائکه آسمان، پیامبران، و اوصیا هستم.

نام آن زن را پرسیدم، خود پاسخ گفت: من زینب، دختر علی بن اب طالب(ع) هستم و این اسیران دختران پیامبر و علی(ع) هستند.

مردم کوفه به کودکان بر محمل نشسته نان و خرما می دادند، ام کلثوم فریاد برآورد که ای کوفیان! صدقه به ما اهل بیت حرام است سپس نان و خرما را از کودکان می گرفت و مردم اشک می ریختند، چون گریه مردم بالا گرفت ام کلثوم بار دیگر نهیب زد: ای مردم مردان شما ما را می کشند و زنانتان بر ما گریه می کنند!!! خدا میان ما و شما حاکم است و روز رستاخیز داوری خواهد کرد. ناگهان با صدای شیون مردم معلوم شد که سرهای شهدا، که راس حسین بن علی(ع)  پیشاپیش آنها قرار داشت را به سوی ما می آورند. سر امام(ع)  همانند ماه و به روشنایی زهره درخشان، و شبیه ترین چهره به رسول خدا بود، محاسن او خضاب شده و سیمای نورانی او همانند قرص ماه که از افق سر براورده بود می درخشید، باد موهای محاسن او را به راست و چپ حرکت می داد در همان حال زینب با دیدن سر حسین(ع) گفت: ای هلال من که به کمال رسیدی، اما خسوف تو را فراگرفت و غروب کردی ! من هیچ گاه گمان نداشتم، ای پاره دلم که چنین روزی در سرنوشت ما رقم خورده باشد.

ای برادر من، با فاطمه دختر کوچک خود سخن بگو، که نزدیک است دلش از شدت مصیبت آب شود.

ای برادر من، دلت با ما مهربان بود، کجا شد آن مهرورزی که از تو با ما بود.

ای برادر من، کاش پسرت علی را هنگام اسارت می دیدی که با یتیمان تو توانایی سخن گفتن نداشت.

هرگاه او را میزدند تو را صدا می زد و اشک از چشمان او سرازیر می شد.

ای برادرم، او را در آغوشت بفشار و او را به سوی خود فراخوان و دلش را که سخت رنجیده است به دست آور.

چه اندازه خوار است آن یتیمی که پدر خود را بخواند ولی جواب او رانشنود.

 

خطابه حضرت زینب (س)

بانوی بزرگ اسلام بر سر مردم نهیب زد و چون سکوت فضا را فرا گرفت زبان به حمد و ستایش پروردگار گشود و بعد از سلام به رسول خدا فرمود:

ای مردم کوفه، ای جماعت مکر و افسون و محروم ماندگان از غیرت و حمیت! اشک چشمانتان خشک مباد و ناله های شما آرام نشود. مثل شما مثل زنی است که تار و پود بافت خود را در هم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد، شما سوگند هایتان را دستاویز فساد و نابودی خویش قرار دادید، شما چه دارید جز گزافه، غرور، دشمنی، و دروغ؟ و همانند کنیزکان خدمتکار چاپلوسی و سخن چینی کردن ؟! و یا همانند سبزه ای که از فضولات حیوانی تغذیه می کند و بر آن رشد می کند، و چون نقره ای که روی گورها را بدان زینت کنند، دارای ظاهری فریبنده اما درونی زشت و ناپسندید! برای خود چه بد توشه ای اندوخته اید و از پیش فرستاده اید تا خدای خود را به خشم آورید و عذاب همیشگی او را برای خود رقم زنید؟ آیا شما " پیمان شکنان" برای برادرم حسین(ع) گریه می کنید؟ گریه کنید که اشک شایسته شماست. بسیار گریه کنید و کم بخندید که این ننگ (فاجعه امویان) گریبانگیر شماست، و لکه این ننگ تا همیشه بر دامان شما خواهد ماند؛ آن چنان لکه ننگی که هرگز از خود نتوانید شست.

چگونه می خواهید این لکه ننگ را پاک کنید در حالی که جگر گوشه رسول خدا(ص) و سید جوانان بهشت را کشتید؟ همان کسی که در جنگ سنگر و پناهگاه شما، و در صلح مایه آرامش و التیام شما بود و نه مانند زخمی که با دهان خون آلود به روی شما بخندد. در سختی ها و دشواری ها امید شما به او بود و در ناسازگاری ها و ستیز ها به او روی می کردید.

بدانید توشه راهی که برای سفر آخرت خود فرستادید، بد توشه ای است و بار گناهی که تا روز قیامت بر دوش های شما سنگینی خواهد کرد، گناهی بس بزرگ و ناپسند است.

نابود شوید آن هم چه نابودی ای! پرچم تان سرنگون باد آن هم چه سرنگونی ای! تلاش تان جز ناامیدی ثمر نداد، و دست های شما بریده شد و کالایتان {حتی در دنیا } زیان کرد. خشم الهی را بر خود خریدید و ذلت و سر افکندگی شما حتمی شد.

آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا(ص) شکافتید؟ و چه پیمانی گسستید؟ و چگونه پرده نشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از آنها دریدید؟ و چه خون هایی ریختید؟

کاری بسیار شگفت انگیز انجام دادید، آن چنان شگفت که نزدیک است از هراس آن، آسمان ها از هم بپاشد و زمین ها بشکافد و کوه ها از هم فروریزد.! چه مصیبتی! مصیبتی بس دشوار، جان فرسا،طاقت افسوز، شوم، و در هم پیچیده پریشانی که از آن راه گریزیی نیست و در بزرگی و وسعت همانند در هم فشردگی زمین و آسمان است.

آیا در شگفت می شوید، اگر از چشم آسمان خون ببارد؟

هیچ کیفری از مجازات آخرت برای شما خوار کننده تر نیست و آنان (سران بین امیه)، دیگر از هیچ طرفی یاری نخواهند شد.

این مهلت شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتابزدگی در کارها پاک و منزه است و از پایمال شدن خون بی گناه حراست می کند و در کمین ما و شماست.

مردم حیرت زده کوفه دستهایشان را به دندان می گزیدند، پنداشتی بار دیگر عاشورا آفریده شده و مردم در معرض سخت ترین مجازاتهای الهی قرار گرفته اند.

آنگاه زینب کبری(س) در ابیاتی جانکاه اینگونه ادامه داد:

 چه خواهید گفت آنگاه که رسول خدا(ص) از شما سؤال کند: این چه کاری بود که انجام دادید، در حالی که شما امت آخرین بودید؟!

به اهل بیت، فرزندان، و پرده نشینان حرم من بنگرید که گروهی اسیر شما شده اند و گروهی دیگر در خون خود غوطه ور هستند.

پاداش من که نیکخواه شما بودم چنین نبود که در حق خاندانم جفا کنید. بیم آن دارم که عذابی بر شما فرود آید، مانند عذابی که قوم ارم را به نابودی کشاند.

سخنان زینب(س) خاطره و یاد علی(ع) در یادها زنده کرد.

امام سجاد(ع) به تسلّی عمه سادات آمد و فرمود:

" عمه جان آرام باشید، آنان که مانده اند باید از رفته گان خود عبرت گیرند و خدای را سپاس که تو عالمه غیر معلمه ای، و نیاموخته ی خردمندی و گریه و زاری ما، رفته گان را باز نمی گرداند.

آنگاه امام(ع) خود خیمه ای بر پا کرد و به تنهایی اهل بیت را از مرکب ها فرود آورد و در خیمه مستقر کرد. حال و هوای کوفه به صورتی درآمده بود که هیچ کس مردم را مانند آن روز چنین پریشان و نالان ندیده بود و حالا نوبت شیر زنی دیگر از آل علی (ع) بود تا بر رسوایی خاندان شیطانی بنی امیه بیفزاید.

خطابه فاطمه صغری(س)

پس فاطمه صغری لب به سخن گشود: خداوند را به شمار ریگ ها و تعداد شن ها سپاس می گویم و او را به عظمت و سنگینی عرش تا فرش ستایش می کنم. به او ایمان آوردم و بر او توکل می کنم و شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یگانه نیست و محمد(ص) بنده و فرستاده اوست. همان پیامبری که فرزندان او را (تشنه) در کنار فرات ذبح کردند؛ با آن که آنان کسی را نکشته بودند تا مورد انتقام و قصاص قرار گیرند.

خداوندا به تو پناه می برم از این که سخنی را به دروغ و ناروا به تو نسبت ندهم و برخلاف آن چه نازل کرده ای را به زبان آورم. پیامبر تو برای جانشین خود علی بن ابیطالب(ع) پیمان گرفت، ولی حق را غصب کردند و او را بی گناه کشتند؛ همان گونه که دیروز فرزند او را در خانه ای از خانه های خدا شهید کردند، آنان که به زبان مسلمان بودند، که نابود باد این مسلمانی.

این مردم هیچ گاه در هنگام حیات و لحظه رحلت، علی را یاری نکردند تا او را به جوار رحمت خدا فرا خواندی که او اخلاقی پسندیده و نهادی پاک و زیبنده داشت و فضایلش شهره خاص و عام بود و روش او واضح و آشکار. از نکوهش نمی هراسید و از ملامت احدی نمی ترسید. پدرم را از کودکی به اسلام هدایت فرمودی، و در بزرگی وی را خلق و خوی نیکو دادی، و مناقبش را ستودی، و او با تو و فرستاده ات رفتاری از سر خلوص و صدق داشت تا او را هم به جوار رحمتت فراخواندی . او هیچ علاقه و رغبتی به دنیا نداشت و آزمند آن نبود، بلکه تمایل او به سوی آخرت بود. در راه تو آن چنان مجاهده کرد که او را برگزیدی و به راه راست هدایت کردی .

هان ای مردم کوفه، ای اهالی نیرنگ و بی وفایی و خودخواهی! ما خاندانی هستیم که خدا ما را به شما و شما را به وسیله ما مورد آزمون قرار داد. ما از عهده امتحان الهی به نیکی برآمدیم و خداوند دانش و حکمت خود را به ما کرامت فرمود و ما نگهبان خزانه های او هستیم، و همان حجتی هستیم که او بر بندگان خود گمارده است. ما را به کرامت خود گرامی داشت و به سبب پیامبر خود، محمد(ص) بر بسیاری از آفریدگانش برتری بخشید. اما شما ما را تکذیب کردید و ناسپاسی ورزیدید، ریختن خون ما را حلال و غارت اموالمان را مباح دانستید، گویی ما از نسل ترک و تاتاریم!

دیروز نیای بزرگ ما را کشتید و (اکنون) از شمشیر های شما خون ما می چکد. به خاطر کینه های که از ما در سینه داشتید چشمتان روشن شد و دل هایتان شادمان گردید. شما به خداوند جهانیان تهمت زدید و با او از در نیرنگ وارد شدید، همانا نیرنگ خدا از شما بیشتر و کارسازتر است. از ریختن خون ما و غارت اموالمان شاد نباشید، زیرا این مصیبتی که بر ما فرود آمد سرنوشتی بود که در کتب مشیت خداوندی و پیش از آفرینش رقم خورده بود و این امر برای خدا کاری آسان است، تا شما به آن چه از دست رفته است اندوهناک نباشید و به آن چه شما را عنایت فرمود، خشنود نشوید و خداوند دوست ندارد کس را برخود ببالد.

نابود شوید و در انتظار کیفر الهی باشید که گویی دارد از راه می رسد، و بلاهای آسمانی مدام بر شما خواهد بارید و شما را نابود، و در همین دنیا به جان یکدیگر خواهد انداخت و در روز رستاخیز هم در عذاب جاودانه الهی خواهید بود، زیرا که نسبت به ما به ناحق ستم کردید و لعن و نفرین خدا بر ستمگران باد.

وای برشما! آیا می دانید با کدامین دست به ما ستم کردید؟ و با کدامین هیئت به ریختن خون ما راضی شدید؟ و با کدامین پا در نبرد با ما مبارزه کردید؟! دل های شما سخت و جگرهایتان پر از خشم و نفرت آلودگی است ، دل ها و چشم ها و گوش های شما را مهر زده اند!

 ابلیس تمام زشتی ها را در نظر شما زیبا و شما را به آنها امیدوار کرد و بر روی چشم های شما پرده ای کشید که اکنون راه را نمی شناسید.  

ای مردم کوفه، نابود شوید که شما را با رسول خدا(ص) دشمنی ها و کینه هایی است که اکنون در صدد انتقام کشیدن از او بر آمدید، سپس با برادر رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع)، نیای بزرگوار ما و همچنین با فرزندان او که از عترت پیامبر و از برگزیدگان و پاکان بودند بی وفایی کرد (تا آن جا که) یکی از شما بر خود ببالد و این شعر را بگوید:

"ما علی(ع) و فرزندان او را با نیزه ها و شمشیر های هندی کشتیم و زنان آنها را همانند اسیران ترک به اسارت گرفتیم، و با آنان جنگیدیم و به قتل رساندیم." خاک بر دهان تو باد (گوینده شعر) آیا به کشتار گروهی بر خود می بالی که خداوند آنها را پاکیزه و طیب می شناسد و آنان را از هر آلودگی و پلیدی امان داده است؟ آری در این غم همانند پدرت بسوز و چون سگ خود را بر زمین بسای که برای هر کس همان چیزی است که از پیش فرستاده است. وای بر شما که نسبت به والایی و برتری ما که خداوند عنایت فرموده است حسد می ورزید!

گناه ما چیست اگر دریاهای " حکمت و دانش" ما سراسر جهان را فراگرفت ولی دریای تو چنان کوچک است که حتی یک حیوان کوچک دریایی را نمی پوشاند؟! و این فضل خداست و به هر که اراده کند می بخشد و هر کس را خداوند نوری برایش قرار نداده، هیچ گاه روشنی نخواهد داشت.

خطابه ام کلثوم (س)

 مردم با شنیدن سخنان کوبنده، رسا و حکیمانه فاطمه صغری در حالی که بشدت می گریستند، گفتند: ای دختر پاکان، بس است که دلهایمان را به اتش کشیدی، سینه های ما را بر افروختی، و درونمان را گداختی و فاطمه لب از سخن فروبست. تا ام کلثوم دختر علی(ع)  رشته کلام را به دست گیرد. او نیز که پرورده مکتب علی(ع)  و همراز و هم نوای همیشگی زینب(س) بود چنین گفت:

ای اهالی کوفه! سیمای زشت شما و ناپسند باد که حسین(ع) را تنها گذاشتید و او را کشتید و اموال او را به غارت بردید، آن چنان که گویی آن اموال از طریق ارث به شما رسیده است. پرده نشینان حرم او را اسیر کردید و مورد شکنجه و آزار قرار دادید.

نابود شوید! آیا می دانید چه وزر و وبالی را گردن گرفتتید؟ و چه گناهی گران را بر دوش کشیدید؟! و چه خون هایی ریختید؟! و چه بانوان گران قدری را داغدار کردید؟! و چه اموالی را به تاراج بردید؟! مردانی را از دم تیغ گذراندید که بعد از رسول خدا(ص) بهترین ها بودند و آن چنان که گویی عاطفه و مهربانی در دلهای شما ریشه کن شده است، آگاه باشید که حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیانکار است.

برادرم را با زجر کشتید. مادرتان در عزای شما سوگوار نشیند. جزای شما آتش برافروخته جهنم است. خون های پاکی را بر زمین ریختید و خداوند و قرآن و محمد(ص) آنها را محترم می شمردند.

هان شما را به آتش دوزخ بشارت می دهم که بی تردید فردا در ژرفای جهنم به عذاب الهی مبتلا خواهید شد. من پیش از مرگ و در دوران زندگی خود بر برادرم گریه می کنم، بر کسی که بعد از رسول خدا(ص) از بهترین ها بود. با قطرات انبوه اشک هایی که بر چهره ام غلتان شود و هیچ گاه خشک نگردد.

به سرعت اندوه و ندامت بر مردم مستولی شد و زمزمه های ناله و بانگ واویلا جایگزین جشنی گردید که دستگاه بنی امیه به بهانه پیروزی خود فراهم ساخته بود.

خطابه حضرت زین العابدین(ع)

با اشاره حضرت زین العابدین پس از سخنان کوبنده ام کلثوم بار دیگر مردم را به سکوتی بهت آور فرو برد، آن گاه امام(ع) پس از ثنای الهی و درود بر رسول خدا(ص) فرمود:

ای مردم! هر کس مرا می شناسد می داند که من کیستم، و آن کس که مرا نمی شناسد، من علی(ع) فرزند حسین(ع) هستم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی از دم تیغ گذراندند. من فرزند کسی هستم که پرده حریم حرمت او را دریدند و اموالش را به غارت بردند و افراد خانواده اش را به زنجیر کشیدند. من فرزند کسی هستم که او را به زاری کشتند و این افتخار ما را کفایت می کند.

ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد می آورید که به پدرم نامه نوشتید ولی با او نیرنگ کردید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید ولی او را تنها گذاشتید؟ و با او به پیکار نیز پرداختید؟! خدا شما را بکشد که بد توشه ای برای خود فرستادید و رای شما زشت و ناپسند بود. به من بگویید با کدام چشم به دیدار رسول خدا(ص) می روید، هنگامی که بگوید: شما عترت مرا کشتید، حریم حرم مرا شکستید، پس شما دیگر از امت من نیستید؟

چون سخنان امام(ع) به اینجا رسید مردم یکدیگر را توبیخ می کردند و هر کدام بشدت ناله سر داده گفتند: ای فرزند رسول خدا(ص)! ما همگی به فرمان تو هستیم، پیمانت را محترم و دلهای خود را به سوی تو باز می گردانیم. رحمت خدا بر تو باد، هر دستوری که داری ابلاغ کن! که با دشمن تو می ستیزیم و با آن کس که تسلیم فرمان تو باشد صلح نماییم. یزید را به زیر می کشیم و او را مواخذه می کنیم، و از آنان که بر خاندان شما ستم کردند بیزاری می جوییم. امام مردم را به پذیرش نصایح خود فراخواند و به مردم بد سابقه و پیمان شکن کوفه که بار دیگر هوایی شده بودند فرمودند:

هیهات! ای بی وفایان نیرنگ باز! میان شما و خواسته هایتان پرده ای کشیده شده است. آیا درصدد هستید با من نیز مانند پدرانم رفتار کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد، به خدای راقصات به سوی منا سوگند که هنوز قلبم از آن زخم بزرگی که دیروز از قتل عام پدرم و فرزندان و یارانش بر آن وارد ساختید، التیام نیافته است. هنوز داغ رحلت رسول خدا(ص) را فراموش نکرده بودم که درد و مصیبت های پدرم، فرزندان پدرم و جد بزرگوارم موی سر و صورت مرا سپید کرد، و هوز مزه تلخ آن را در گلوی خود احساس می کنم و اندوه این آلام جانفرسا هنوز در قفسه سینه من مانده است. نصیحت و خواسته من از شما این است که نه از ما طرفداری کنید و نه با ما به جنگ بپردازید.

آن گاه امام(ع) سخنان خود را با ابیات زیر خاتمه داد:

شگف آور نیست اگر حسین(ع) کشته شد پدر بزرگوارش که از حسین(ع) بهتر بود نیز کشته شد.

شادمان نباشید بر این مصیبتی که بر حسین(ع) وارد آمد، که این مصیبتی بزرگ است.

جانم فدای آن که در کنار نهر فرات به شهادت رسید، کیفر آن کس که او را کشت آتش جهنم است.

(منابع: الدمعه الساکبه ج5 ص 46 ، خوارزمی، مقتل الحسین ج2 ص40، معالم المدرستین ج2 ص 145 و 146، الحتجاج ج 2 ص 29، بحار الانوار ج 45 ص 162، ابن شهر آشوب در مناقب ج4 ص 115، بلاغات النسا ص 34)
 
 

آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد