از
زمینهسازی ظهور، هم آمادگی برای ظهور را میتوان اراده کرد و هم اقداماتی را که
سبب تعجیل ظهور میگردد. بیشک رفتارهایی که تعجیل در ظهور را باعث میشود، به
معنای تأثیرگذاری عملکرد انسانها در تعجیل یا تأخیر ظهور است. این نوشتار، کوشیده
تا با استناد به روایات، ثابت کند که زمینهسازی، به هر دو معنای آن درست و مستند
به روایات است و عملکرد انسانها، تأثیر مستقیمی در غیبت و ظهور امام دارد.
زمینهسازی
در لغت، به معنای به وجود آوردن مقدمات انجام دادن امری است (انوری، 1381: ج5، 3877).
بر این اساس، زمینهسازی ظهور در نگاه اولیه، به
معنای مقدمهچینی و آمادگی برای ظهور است. از این معنا، دو برداشت مختلف میتوان
داشت؛ این دو برداشت در عین نزدیکی به یکدیگر، دارای تفاوتی اساسی هستند که بیتوجهی
به آن، ممکن است مانع دستیابی به تصویر درستی از این اصطلاح باشد.
مهیا
بودن و آمادگی برای ظهور، نخستین برداشت است، بدون اینکه به تأثیرگذاری این
آمادگی در ظهور معتقد باشیم؛ یعنی وقتی از زمینهسازی ظهور سخن میگوییم، مقصودمان
آمادگی برای ظهور از نظر معرفتی، اخلاقی، رفتاری و مهیا بودن برای پذیرش امر معصوم
است؛ بهگونهای که اگر امام ظهور نماید، از ناحیۀ افراد یا جامعۀ زمینهساز، هیچ
خطر یا کاستی برای آن حضرت وجود نداشته باشد و زمینهسازان، پذیرای ولایت معصوم
شوند.
در
عین حال، در پسزمینۀ ذهنمان به این نکته توجه داریم که این آمادگی، هیچ نقشی در
ظهور امام ندارد؛ مانند اینکه پدری همۀ لوازم موردنیاز نوزادی را که در راه دارد
فراهم کرده و از همه جهت برای تولد او آماده شده است و یا مانند کشاورزی که زمین
را شخم زده و مسطح کرده و بذر را پاشیده و منتظر بارش باران است. بیشک این کارها
آمادگی است، اما این آمادگی در تولد فرزند و بارش باران کمترین تأثیری ندارد.
کسانی که از زمینهسازی سخن میگویند، ممکن است از زمینهسازی، چنین معنایی را
اراده کرده باشند. البته به نظر میرسد، اگر از این معنا با واژۀ آمادگی تعبیر
شود، مناسبتر از واژۀ زمینهسازی باشد؛ زیرا زمینهسازی به معنای مقدمهچینی و
تهیۀ مقدمات است و با تهیه شدن مقدمات یک امر، تحقق آن نزدیکتر و در دسترستر
خواهد بود. بنابراین
به نظر میرسد واژۀ زمینهسازی، جایی به کار میرود که تحقق یک پدیده (زمینه) در
تحقق پدیده دیگر (آنچه برایش زمینهسازی میشود) تأثیرگذار است.)
آمادگی
و ایجاد مقدمات ظهور، دومین برداشت است، با این ذهنیت که این آمادگی، در تحقق ظهور
تأثیرگذار است و به تعجیل فرایند ظهور میانجامد. بنابراین وقتی کسی از زمینهسازی سخن میگوید،
در صدد القای این معناست که زمینهسازی، انجام دادن رفتارها و رسیدن به ظرفیتهایی
است که زمینه را برای ظهور مهیا میکند و تعجیل در ظهور را سبب میشود. به تعبیر
دیگر، وقتی از ضرورت زمینهسازی سخن میگوید، مقصودش ضرورت تلاش در مسیری است که
در تحقق ظهور تأثیر میگذارد و آن را سرعت میدهد و اهمال در برابر آن، باعث تأخیر
ظهور میشود.
تفکیک
میان دو برداشت یادشده، از این جهت ضروری است که در مقام بحث، توجه داشته باشیم که
منکران زمینهسازی، چه نوع تلقی از آن دارند و مثبتان آن، درصدد اثبات چه حدی از
آن هستند.
از
نکات پیشگفته، دو مسئله شکل میگیرد:
نخست
اینکه اگر طرفداران زمینهسازی آمادگی و تهیۀ مقدمات را از این واژه اراده میکنند،
آیا این معنا از روایات نیز استنباط میگردد؟ یعنی روایات نیز از ضرورت آمادگی و
تهیه مقدمات ظهور سخن گفتهاند؟ این مسئله طبق هر دو برداشت یادشده از زمینهسازی
قابل طرح است.
مسئلۀ
دوم که تنها طبق برداشت دوم طرحشدنی است، این است که آیا اساساً انسانها در ظهور
نقش دارند و میتوان ظهور را متأثر از عملکرد انسانها دانست؟
مسئلۀ نخست: روایات و ضرورت آمادگی
به
نظر میرسد دلالت روایات بر ضرورت آمادگی و مهیا بودن مؤمنان برای ظهور بسیار شفاف
است.
برای
نمونه، به مجموعۀ روایات انتظار میتوان اشاره کرد که مؤمنان را به انتظار توصیه
کردهاند و از فضیلت و آثار آن سخن گفتهاند. دلالت این روایات بر لزوم آمادگی و
مهیا بودن، به این است که انتظار در اصطلاح روایات، به معنای بیکاری و بیمسئولیتی
نیست، بلکه به معنای آمادگی و مهیابودن است: «من انتظر امراً تهیأ له».
برای
نمونه، امام صادق در این باره میفرماید: ... کسی که دوست دارد از اصحاب مهدی
باشد، پس منتظر و اهل ورع باشد و خود را به محاسن اخلاقی بیاراید، در حالی که
منتظر است؛ پس اگر بعد از آنکه از دنیا رفت مهدی قیام کرد، اجر او مانند کسی است
که مهدی را درک کرده است... (نعمانی، 1422(207.
افزون
بر روایات باب انتظار، به این روایت حضرت نیز میتوان اشاره کرد:هریک از شما باید
برای خروج مهدی و لو یک تیر فراهم نماید. پس اگر خداوند بلندمرتبه نیت او در این
باره را بداند، امید دارم که عمرش را طولانی کند تا اینکه از یاران و انصار او
باشد. (همو: 335(
در
این روایت، امام با صیغۀ امر و با نون تأکید، به شیعیان دستور میدهند که برای
خروج مهدی مهیا باشند ولو این آمادگی در قالب کاری به ظاهر کممعونه و کمارزش
همچون نگهداری یک تیر باشد. اما از آنجا که این آمادگی برای یک حرکت بزرگ است،
متناسب با همان هدف بزرگ اهمیت و ارزش دارد.
باز
آن حضرت چنین میفرماید: هر کس که به ما منسوب است و چهارپایی را در انتظار امر ما
مهیا میکند، در حالی که دشمن ما را به وسیلۀ آن غضبناک میسازد، خداوند روزیاش
را وسیع مینماید و به او شرح صدر میدهد و او را به آرزویش میرساند و به او در
رفع نیازمندیهایش کمک میکند. (کلینی، 1363: ج6، 535)
ابوعبدالله
جعفی میگوید: امام باقر از من پرسید: «رباط نزد شما چند روز است؟» عرض
کردم: چهل روز. فرمود: «ولی رباط ما همیشۀ روزگار است؛ پس هر کس چارپایی را برای
ما مهیا کند تا هنگامی که آن چارپا نزد اوست، به اندازۀ دو برابر وزن آن ثواب
خواهد برد و هر کس سلاحی را برای ما مهیا کند، تا زمانی که آن سلاح نزد اوست، به
اندازۀ وزنش ثواب خواهد برد. از یکبار و دوبار وسهبار و چهاربار شکست ناراحت
نشوید. همانا مَثل ما و شما، مَثل پیامبری است که در بنیاسرائیل بود که خداوند به
او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرا بخوان و من به زودی تو را یاری میکنم. پس او
آنها را از کوهها و دیگر جاها جمع کرد و همراه با آنها به جنگ پرداخت. آنها
شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست خوردند. خداوند بار دیگر به او وحی کرد که
قومت را برای جنگ فرا بخوان! من به زودی تو را یاری میکنم. پس او آنها را جمع
کرد و همراه با آنها به جنگ پرداخت. آنها شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست
خوردند. خداوند بلندمرتبه بار دیگر به او وحی کرد که قومت را برای جنگ فرابخوان!
پس تو را به زودی یاری میکنم. پس او آنها را جمع کرد و به جنگ پرداخت. پس آنها
شمشیری و نیزهای نزدند مگر اینکه شکست خوردند. پس قومش گفتند: "تو به ما وعدۀ پیروزی
دادی ولی ما پیروز نشدیم." پس خداوند به او وحی فرستاد که به آنها بگو یا
جنگ را انتخاب کنند و یا آتش را. پیامبر عرض کرد: خداوندا، جنگ برای من محبوبتر
از آتش است. پس آنها را دعوت کرد و از میان آنان 313 نفر به تعداد اهل بدر دعوتش
را اجابت کردند. پس
به سمت دشمن رفتند و شمشیر و نیزهای نزدند مگر اینکه خداوند بلندمرتبه آنان را
پیروز گردانید» (همو: ج8، 381)
در
روایت نخست، گرچه امام صادق به صورت خاص از ظهور امام مهدی سخن به میان نیاورده
است، عمومیت واژۀ «امرنا»، همۀ ائمه و از جمله امام مهدی را شامل میشود. در روایت
دوم نیز به این مطلب که مرابطه ما تا آخر دهر به شمار میرود تصریح فرموده است. از
اینرو این روایت، مرابطه برای امام مهدی را نیز شامل میشود؛ همچنان که ملاصالح
مازندرانی در شرح این روایت به آن تصریح کرده است. وی در توضیح این روایت چنین مینویسد:
فیه تحریك على اتخاذ الفرس و السلاح و استعمالها و مزاولتها المعتبرة لتحصل ملكه و
استعداد للقتال مع الأعداء عند ظهور القائم. (مازندرانی، 1421: ج12، 552)
قرینۀ
دیگری که مطلب یادشده را تأیید میکند، این بخش از فرمایش امام است که «لاتجزعوا
من مرّة و لا من مرّتین و لا ثلاث و لا من اربع مرآت»؛ از یکبار و دوبار و سه و
چهاربار پیروز نشدن ما ناراحت نشوید؛ یعنی بالأخره ما پیروز میشویم. روشن است که
پیروزی نهایی ائمه، با ظهور امام مهدی شکل خواهد گرفت. بنابراین امام در این
روایت، حداقل به ظهور امام مهدی نیز نظر داشته است.
این
روایات، به روشنی بر این نکته دلالت دارند که باید برای ظهور امام آماده بود.
بنابراین کسانی که از زمینهسازی سخن میگویند و آن را به معنای آمادگی و تهیه
مقدمات میگیرند، سخنشان هماهنگ با روایات است.
پرسش
دوم این بود که آیا افزون بر لزوم آمادگی و تهیۀ مقدمات، این آمادگی در تحقق ظهور
تأثیرگذار هم هست؟ بنابراین وقتی از ضرورت زمینهسازی سخن میگوییم، مقصودمان
اقداماتی است که با شکلگیری آن، جریان ظهور جلو میافتد و با تحقق نیافتن آن، در
ظهور تأخیر میشود. پیش از بررسی ادله و تحقیق دربارۀ میزان دلالت آنها، بجاست با
دیدگاه دانشمندان بزرگ شیعه در این زمینه نیز آشنا شویم.
شیخ
مفید از متکلمان برجستۀ شیعه، اعتقاد دارد که رفتار مردم در ظهور تأثیرگذار است.
این مطلب را از مواضع مختلفی از کلمات وی میتوان استنباط کرد. برای نمونه، وی در
جایی ضمن پاسخ به این پرسش که علت غیبت امام مهدی چیست و اگر صعوبت زمان عامل غیبت
بود، این علت در زمان سایر امامان نیز وجود داشت در حالی که آنان غایب نشدند، چنین
مینویسد:
از آنجا که امام زمان، همان کسی است که از اول
خلقت و در گذر زمانها از شمشیر کشیدنش و جهاد با دشمنان خداوند و برداشته شدن
تقیه از دوستانش و ملزم کردن آنها به جهاد در زمان ظهورش سخن گفته شده و بیان شده
بود که او همان مهدی است که خداوند حق را به وسیلۀ او آشکار میسازد و گمراهی را
نابود میکند و معلوم بود که او با شمشیر قیام نمیکند، مگر با وجود انصار و
اجتماع یاران؛ ولی با وجود این، انصار او از زمان وجودش تا زمان ما، آماده و بر
یاری او متحد نبودهاند و در تمام کرۀ زمین کسی که برای جهاد آمادگی داشته باشد،
وجود نداشت؛ گرچه کسانی بودند که برای نقل آثار و حفظ احکام و دعا به درگاه خداوند
برای فراهم شدن اسباب این کار اهلیت داشتند.
از
اینرو، بر امام زمان لازم شد که به تقیه رو بیاورد و رعایت تقیه بر آن حضرت واجب
شد، همچنانکه بر پدران گرامیاش واجب شده بود؛ زیرا اگر بدون یاور آشکار شود با
دست خودش، خودش را به هلاکت افکنده است و اگر خودش را به دشمنان بنمایاند، از تلاش
برای رساندن ضرر به او و مستأصل کردن شیعیانش و حلال کردن خونشان دریغ نمیورزیدند
... و چون عصمت او ثابت شده، بر او واجب است که مخفی شود تا آنجا که یقین کند که
یاران و انصارش مهیا و مجتمع شدهاند و مصلحت عمومی در ظهور او با شمشیر است و
بداند که میتواند حدود را اقامه کند و احکام را اجرا نماید. (مفید، 1414: ج4، 12)
در
این کلمات شیخ مفید آشکارا، ظهور امام را مشروط به فراهم شدن یاران دانسته است. به
اعتقاد وی مردم میتوانند با تلاش خود و ایجاد صفات و ویژگیهایی که در اصحاب امام
مهدی لازم است، شرط ظهور امام مهدی را مهیا کنند و تسریع در ظهور را باعث شوند.
وی
در جایی دیگر در این باره مینویسد: روزی در مجلس یکی از صاحبمنصبان حضور داشتم.
در آنجا دربارۀ امامت سخن به میان آمد و عنان سخن به بحث غیبت کشیده شد. صاحب
مجلس گفت: «آیا شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده است که اگر برای امام به تعداد
اهل بدر 313 مرد فراهم میگردید، خروج به شمشیر بر او واجب بود؟» گفتم: آری این
حدیث را روایت کرده است. پرسید: «آیا ما یقین نداریم که شیعیان در این زمان
بسیارند و چندین برابر اهل بدرند؛ پس چگونه با وجود روایت یادشده، غیبت بر امام
رواست؟» گفتم: تعداد شیعه در زمان ما بسیار و چندین برابر اهل بدر است، ولی آن
جمعیتی که به تعداد اهل بدرند و اگر فراهم شوند تقیه بر امام روا نیست و ظهور بر
او واجب میشود، در این زمان فراهم نگردیده و یا آن صفات و شرایط خاص موجود نشدهاند.
(همو: ج3،
11)
از
این کلام، به روشنی اعتقاد شیخ مفید مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور
فهمیده میشود. البته از این روایت و تأیید شیخ بر روایت شدن آن، نمیتوان چنین
استنباط کرد که به نظر او برای ظهور، آمادگی همه شیعیان و یا آمادگی جهانی در سطح
بالای آن لازم نیست و با فراهم شدن تعداد یاران یاد شده، امام مهدی میتواند
حکومتی به گسترۀ جهانی را اداره نماید. بلکه ممکن است مقصود این باشد که اگر امام به
تعداد یادشده یاران راستین داشته باشد، آنها با تلاش خود، به تربیت و نیروسازی
خواهند پرداخت و بسیاری دیگر را که برای امر حکومت جهانی مورد نیاز است مهیا خوهد
کرد؛ همچنان که در دوران معاصر ما، امام خمینی در ابتدا کار خود را با تعداد اندکی
از شاگردان خود آغاز کرد و شاگردان او با تلاشهای خود، دایره یاران امام را مدام
گسترش دادند و زمینههای انقلاب عظیم او را فراهم کردند.
سیدمرتضی
سیدمرتضی
به تأثیرگذاری رفتار مردم در ظهور معقتد بود. وی در پاسخ به پرسش از علت نیاز به
امام و در ضمن پاسخ به سؤالاتی که در این باره وجود دارد چنین مینویسد: آیا نمیبینی
که ما میگوییم خداوند متعال مردم را به اطاعت امام و فرمانبرداری از او و بهرهمند
شدن از او مکلف کرد، در حالی که تمامی اینها در زمان غیبت منتفی است؟ پس با وجود
غیبت، باز هم تکلیف ثابت است؛ زیرا ما میتوانیم تقیه امام و ترس ایشان را برطرف
کنیم. (شریف مرتضی، 1405: ج1، 312)
سیدمرتضی
در این عبارت، تصریح میکند که تکلیف مردم به اطاعت از امام در عصر غیبت، از این
جهت بدون اشکال است که مردم میتوانند با اقدامات خود، امام را از حالت تقیه و ترس
(غیبت) بیرون بیاورند و پس از بیرون آمدن آن حضرت از غیبت، تکالیفی را که در قبال
ایشان دارند انجام دهند. بنابراین به نظر سیدمرتضی، مردم در تبدیل غیبت به ظهور،
نقشآفرین هستند.
شیخ طوسی
به
اعتقاد شیخ طوسی، همچنان که غیبت امام مهدی برآمده از سوءرفتار مردم است، ظهور آن
حضرت نیز از تغییر مثبت در رفتار مردم ناشی میشود. وی پس از تقریر قاعدۀ لطف و
اثبات ضرورت وجود امام معصوم و ضمیمه کردن این مقدمه که هماکنون امام معصوم ظاهری
وجود ندارد، اثبات میکند که پس آن امام معصومی که قاعده لطف ضرورتش را اثبات میکرد،
باید غایب باشد. وی در ادامه به اشکالاتی که به این استدلال گرفته شده پاسخ میدهد
و در ضمن پاسخ به یکی از آن اشکالات، چنین مینویسد: بسط ید امام گرچه برای مکلف
حاصل نشده است، این از رفتار خود او نشئت میگیرد و اگر مکلف از امام تمکین میکرد،
امام آشکار میشد و بسط ید پیدا میکرد و لطفش حاصل میشد؛ در نتیجه تکلیف مکلف
قبیح نبود؛ زیرا حجت علیه اوست و نه به نفع او. (طوسی، 1411: 7)
شیخ
طوسی در این عبارت، بر این نکته تصریح کرده که رفتار مردم باعث محرومیت آنها
از حضور امام و بسط ید اوست و اگر انسانها در رفتار خود تجدیدنظر کنند و زمینههای
بسط ید امام را فراهم نمایند، آن حضرت ظهور میکنند و مردم از منافع ظهور امام
برخوردار میشوند.
دومین
پرسش این بود که آیا عملکرد انسانها در ظهور امام مهدی تأثیرگذار است و باعث
تعجیل و یا تأخیر آن میشود؟ اکنون به پاسخ این پرسش از منظر ادلۀ عقلی و نقلی میپردازیم.
به نظر میرسد که پاسخ مثبت باشد و بر این مطلب، هم بتوان دلیل عقلی اقامه کرد و
هم از ادلۀ نقلی بهره گرفت. در ادامه به پاسخ این مسئله از دو منظر یادشده میپردازیم
و هم خاص امام مهدی دلیل میآوریم و هم روایاتی که درصدد اثبات ضابطهای کلی برای
همۀ امامان معصوم هستند.
1. نقش
انسانها در ظهور از منظر عقل
در
بخشهای آینده، تفصیل برهان عقلی مبنی بر تأثیرگذاری رفتار انسانها در ظهور اقامه
خواهد شد، اما در اینجا برای آشنایی اجمالی به آن اشارهای میشود: از نظر عقلی
عامل ظهور، یا خداوند است یا غیرخداوند. در فرض دوم، عامل یا غیرمردمند و یا مردم
و در فرض اخیر، عامل یا امام است و یا غیرامام. حصر یادشده از آنجا که دَوران
میان نفی و اثبات دارد، حصر عقلی است و چیزی خارج از آن مفروض نیست. از میان فروض
یادشده، فرض دوم که عاملی غیر از خدا و امام و مردم در ظهور تأثیرگذار باشد، باطل
است که توضیح آن خواهد آمد. از میان سه فرض باقیمانده، منعی از ناحیه خداوند و
امام نسبت به ظهور نمیتواند وجود داشته باشد؛ زیرا بیشک ظهور هم مطلوب خداوند
است و هم مطلوب امام.
بنابراین
اگر مانعی برای ظهور دیده میشود، نقصی است که در انسانها وجود دارد و با پر شدن
این خلأ، امام یقیناً ظهور خواهد فرمود. به تعبیر دیگر، فاعلیت خداوند و امام نسبت
به ظهور تام است و جای فاعلیت عوامل انسانی خالی است که با شکلگیری آن، ارادۀ
الهی به ظهور تحقق خواهد گرفت.
استدلال
یادشده به روشنی تأثیرگذاری انسانها در ظهور را ثابت میکند. این گفته را با این بیان نیز میتوان تأیید
کرد که فرض میکنیم همۀ انسانها، با تغییر وضعیت خود، به انسانهایی مؤمن و صالح
تبدیل شوند که به تمامیاصول اخلاقی و ضوابط دینی اهتمام کامل دارند و به امام
مهدی معرفت کامل و عمیق مییابند و مشتاق ظهور آن حضرت میگردند و تمام لوازم مورد
نیاز برای بسط ید امام را فراهم میکنند. حال پرسش این است که آیا با تحقق چنین
وضعیتی، باز هم امام در پس پرده غیبت خواهد ماند و آیا منکرانِ تأثیرگذاری عملکرد
انسانها در ظهور، میتوانند ادعا کنند با وجود این باز هم امکان ادامه یافتن غیبت
امام وجود دارد؟ بیتردید خیر؛ زیرا غیبت امام در این فرض فاقد توجیه عقلانی و
غیرحکیمانه است.
بنابراین
رفتار مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است. البته مقصود ما از استدلال یادشده، اثبات
اصل تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور است و در اینجا، در صدد بیان این مطلب
نیستیم که برای ظهور امام مهدی چه بخشی از انسانها باید مهیا باشند و این آمادگی
در چه سطحی باید باشد. استدلال یادشده، توانایی اثبات اصل تأثیرگذاری عملکرد انسانها
در ظهور را دارد.
2. نقش
انسانها در ظهور از منظر نقل
برای
اثبات تأثیرگذاری عملکرد انسانها در ظهور، به حجم وسیعی از روایات میتوان استناد
جست که آنها را به دو دسته تقسیم میکنیم:
الف) روایات خاص
این
دسته روایات، مخصوص امام مهدی است؛ از جمله:
1.
امام
مهدی در توقیع خود به شیخ مفید چنین میفرماید: ... اگر شیعیان ما ـ که خداوند
آنان را بر اطاعتش توفیق عنایت فرماید ـ در وفای به عهدی که بر عهدۀ آنان است،
یکدل میشدند، میمنت ملاقات با ما از آنان به تأخیر نمیافتاد و سعادت دیدار ما
زودتر نصیبشان میگشت؛ دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به
ما... . (طبرسی، 1368: ج2، 325(
در
این توقیع، به صراحت آمده است که اگر شیعیان در وفای به عهدی که بر عهده دارند، با
یکدیگر همدل میشدند، ظهور آن حضرت به تأخیر نمیافتاد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار
است. همچنین عبارت «علی اجتماع من القلوب» احتمال ناظر بودن این توقیع شریف به بحث
ملاقات را نفی میکند؛ زیرا اگر این توقیع، به بحث ملاقات و بیان ضابطهای برای
تشرف به محضر مبارک آن حضرت در عصر غیبت ناظر بود، وجهی برای تأکید بر اجتماع قلوب
نبود؛ چون عنصر اجتماع قلوب طبیعتاً برای امری موردنیاز است که به شکل جمعی میخواهد
تحقق یابد، در حالی که تشرف به محضر مبارک امام، امری کاملاً فردی به شمار میرود
و مشروط بودن تحقق این امر فردی به اجتماع قلوب، فاقد توجیه منطقی است.
2.
پیامبر
گرامی اسلام میفرماید: گروهی از مشرقزمین خروج میکنند، پس زمینهها را برای مهدی
فراهم میسازند، یعنی زمینههای حکومتش را. (قزوینی، بیتا: ج2، 1368(
این
روایت را نیز در زمرۀ روایاتی میتوان محسوب کرد که بر تأثیر عملکرد انسانها در
ظهور دلالت دارند؛ زیرا اساساً توطئه، به معنای تمهید و تسهیل است؛ یعنی مقدمات
چیزی را فراهم کردن و تحقق آن را آسان نمودن. بنابراین به دلالت این روایت، گروهی
که از مشرق خروج میکنند، نقش تسهیلکننده و تهیهکنندۀ مقدمات ظهور را بر عهده
دارند. بیتردید هنگامی که پدیدهای نقش تسهیلکننده تحقق امری را دارد، با تحقق
آن، امر موردنظر به شکل آسانتری تحقق مییابد و این یعنی همان مؤثر بودن.
ب) روایات عام
امام
باقر میفرماید: اگر برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شود، قیام و تغییر
بر او واجب است. (مغربی، 1383: ج1، 342)
درباره
این روایت تذکر چند نکته ضروری است:
همچنانکه
پیش از این گذشت، این حدیث را شیخ مفید در کتاب خود روایت کرده است. به گفتۀ وی در
مجلسی، پرسشگری از شیخ میپرسد: «مگر شیعه از جعفر بن محمد روایت نکرده که اگر
برای امام به تعداد اهل بدر 313 مرد فراهم شده بود خروج به شمشیر بر او واجب بود؟»
شیخ پاسخ میدهد: «بله.» پرسشگر میپرسد: «پس چرا امام مهدی ظهور
نمیکند با اینکه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است؟» و شیخ چنین
پاسخ میدهد: «گرچه تعداد شیعیان در زمان ما چندین برابر اهل بدر است، اما آن
شرایطی را که باید داشته باشند، ندارند.»
بنابراین هم طبق برداشت پرسشگر و هم به اعتقاد
شیخ مفید، آنچه در این روایت آمده، یک ضابطۀ کلی است که امام مهدی را هم شامل میشود.
این برداشت میتواند به این دلیل باشد که گرچه به گفتۀ ادبا «لو» ادات
شرط برای زمان گذشته است، این ضابطه یک قاعدۀ کلی استثناپذیر نیست و موارد متعددی
وجود دارد که «لو» برای زمان آینده نیز به کار رفته است؛ مانند آیۀ کریمۀ لَوْ
كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء: 22). بیشک مقصود این
آیه این نیست که اگر در گذشته در آسمانها و زمین بیش از یک خدا بود، زمین و آسمان
فاسد میشدند، ولی اگر در آینده چند خدا باشد موجب فساد نمیشود؛ بلکه به یقین این
آیه در صدد دادن یک حکم کلی برای همۀ زمانهاست.
البته
شاید ادعا شود در اینجا قرینۀ عقلی وجود دارد و همین قرینه، باعث میشود که
استعمال «لو» برای فراتر از زمان ماضی را بپذیریم. ولی به هر صورت، اصل این مطلب
که گاهی «لو» برای فراتر از زمان ماضی نیز به کار میرود اثبات میشود. در مورد
روایت مورد بحث ما نیز میتوان ادعا کرد که این قرینه وجود دارد. قرینه یادشده هم
میتواند روایت پیشین باشد که با ادات «اذا» مشروط بودن قیام امام به فراهم شدن
یاران را به زمانهای آینده نیز سرایت میدهد و هم میتوان مجموعۀ روایاتی را که
از همراه شدن 313 نفر با امام مهدی در ابتدای ظهور سخن گفتهاند (صدوق، 1363: 377، 654 و 672؛ طوسی، 1411: 477) قرینه گرفت؛
زیرا این مجموعه روایات، گرچه از مشروط بودن ظهور امام به فراهم شدن این تعداد سخن
نگفتهاند، اما همراهی این تعداد خاص با امام در آغاز حرکت آن حضرت و تأکید روایات
بر این مطلب، نمیتواند اتفاقی باشد.
بنابراین روایات، به همان قاعدۀ کلی ناظر است که
امام با فراهم شدن این تعداد، باید حرکت خود را آغاز نماید. به تعبیر دیگر، اگر
میان فراهم شدن 313 یاور و ظهور امام مهدی هیچ نسبتی وجود ندارد و حرکت جهانی امام
مهدی به فراهم شدن این تعداد یاور مشروط نیست، تأکید بر همراهی این تعداد از انسانهای
مؤمن با امام مهدی در ابتدای ظهور وجهی ندارد و این خود بهترین قرینه بر این مطلب
است که آن روایتی که از وجوب اقدام امام در صورت وجود یاران سخن میگفت گرچه زمانش
گذشته بود، منحصر در زمان گذشته نیست و به یک ضابطۀ کلی برای همۀ ائمه و از جمله
امام مهدی ناظر است.
بر
خلاف تصور برخی از نویسندگان که گمان کردهاند جملۀ «لوجب علیه الخروج بالسیف»
کلام شیخ مفید است (بنیهاشمی، 1384: 260)، با دقت در متن روشن میشود که جملۀ
یادشده ادامۀ فرمایش امام صادق است و تأیید شیخ مفید نیز قرینۀ گویایی بر صحت این
انتساب محسوب میشود. به تعبیر دیگر، آنچه پرسشگر از آن سؤال کرده، متن فرمایش
امام صادق است، نه برداشت شخصی از روایات.
بر
اساس دلالت «لو» که حرف شرط است، این روایت بر وجود تلازم میان وجود یاور و خروج
امام دلالت دارد. بنابراین، عملکرد مردم در تحقق ظهور تأثیرگذار است و لو به صورت
جزء العلة.
توجه
به این معنا نیز ضرورت دارد که دلالت «لو» بر امتناع مشروط به دلیل امتناع شرط که
البته مطلب درستی است، غیر از عدم وجود تلازم میان شرط و مشروط است. به تعبیر روشنتر،
درست است که «لو» جایی به کار میرود که مشروط به دلیل امتناع شرط ممتنع است، این
مطلب نفیکننده وجود تلازم میان شرط و مشروط نیست؛ همچنانکه در آیۀ شریفۀ لَوْ
كَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللهُ لَفَسَدَتَا به دلیل امتناع وجود شریکی برای
خداوند، فساد آسمان و زمین هم ممتنع است؛ اما این به معنای عدم وجود تلازم میان
تعدد اله و وجود فساد نیست؛ بهگونهای که اگر بر فرض محال، تعدد اله صورت میگرفت،
زمین و آسمان فاسد نمیشد.
بنابراین از فقدان وجود یاور در گذشته و در
نتیجه تحقق نیافتن ظهور، فقدان تلازم میان وجود یاور و ظهور را نمیتوان استنباط
کرد. بنابر این وجود یاور در ظهور تأثیرگذار است.
پیامبر
گرامی اسلام میفرماید:
چون
زمان رحلت یوسف شد، شیعیان و خاندانش را جمع کرد، پس حمد و ثنای الهی بهجا آورد و
و سختیهایی را که در آینده برایشان اتفاق میافتد و طی آن مردان کشته میشوند و
شکم زنان باردار دریده میگردد و کودکان سر بریده میشوند، برایشان بازگو کرد و
اینکه این امر ادامه دارد تا اینکه خداوند، حق را در قائم از نسل لاوی بن یعقوب
آشکار میکند و او مردی است سبزهرو و بلندقامت و سایر صفاتش را برای آنان بازگو
کرد. بنیاسرائیل این سخن یوسف را آویزۀ گوش کردند و پس از آن، غیبت و سختی بر بنیاسرائیل
آغاز شد، در حالیکه آنان چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند تا اینکه به آنان
بشارت تولد او داده شد و نشانههای ظهورش را مشاهده کردند وسختیهایشان شدت گرفت و
... و
فقیهی که با سخنانش آرامش مییافتند، تحت تعقیب قرار گرفت و پنهان شد. بنیاسرائیل
برایش پیام فرستادند که ما در سختیها با سخن تو آرامش مییافتیم.
او
در صحرایی با آنان ملاقات کرد و بر زمین نشست و برایشان از قائم و صفاتش و نزدیک
شدن امرش سخن گفت و آن شب، مهتابی بود. در حالیکه آنان در گفتوگو بودند به ناگاه
موسی بر آنان وارد شد و او در آن زمان جوان بود و از خانۀ فرعون برای تفریح بیرون
آمده بود. او از همراهانش جدا شد و به سوی آنان آمد، در حالیکه سوار بر استری بود
و... چون آن فقیه او را دید، با صفاتش او را شناخت.
پس به سوی او رفت و خود را بر پاهای او انداخت و
آنها را بوسید و گفت: «سپاس خدای را که مرا نمیراند تا اینکه تو را به من
نمایاند.» چون شیعیان این واقعه را مشاهده کردند، فهمیدند که او همان صاحبشان است؛
پس به شکرانۀ خداوند به زمین افتادند و موسی چیزی بیش از این نگفت «که امید دارم
خداوند در گشایش کارتان تعجیل کند» و سپس غایب شد و به شهر مدین رفت و نزد شعیب تا
مدتی اقامت گزید. پس غیبت دوم بر آنان از غیبت نخست سختتر بود و آن پنجاه و چند
سال بود و مشکلات بر آنان شدت گرفت و آن فقیه پنهان شد.
پس
برایش پیغام فرستادند که ما بر مخفی شدن تو نمیتوانیم صبر کنیم. او به صحرایی رفت
و آنان را نزد خود خواند و آنان را دلداری داد و به آنان گفت که خداوند به او وحی
فرستاده است که پس از چهل سال، فرج را بر آنان فروخواهد فرستاد. آنان همگی گفتند:
«حمد مخصوص خداوند است.» پس خداوند بلندمرتبه به او وحی فرستاد که «به آنان بگو:
من به خاطر اینکه گفتید حمد مخصوص خداست، فرج شما را پس از گذشت سی سال قرار
دادم.» آنان گفتند: «هر نعمتی از خداست.» خداوند به او وحی کرد که «به آنان بگو:
من فرج را به بیست سال کاهش دادم.» و آنان گفتند: «خیر جز از ناحیه خداوند نیست.» خداوند
به او وحی کرد که «به آنان بگو: من آن را به ده سال کاهش دادم.» آنان
گفتند: «بدی را جز خداوند بازنمیگرداند.» خداوند به او وحی کرد که «به
آنان بگو: از جای خود تکان نخورند که من به فرج شما اذن دادم.» پس در حالی که آنان
بدین حال بودند، موسی در حالی که بر الاغی سوار بود، آشکار شد و فقیه خواست که
شیعیان او را بشناسند و موسی نزدیک شد و نزد آنان ایستاد و بر آنان سلام کرد. فقیه
از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «موسی.» پرسید: «پسر که؟» گفت: «پسر عمران.» پرسید:
«عمران پسر کیست؟» گفت: «پسر قاهت پسر لاوی پسر یعقوب.» پرسید: «برای چه آمدهای؟»
گفت: «به پیامبری از سوی خداوند بلندمرتبه آمدهام.» پس فقیه به سوی او رفت و دستش
را بوسید. سپس میان آنان نشست و دلداریشان داد و فرمان خود را به آنان ابلاغ کرد
و آنان را متفرق ساخت. پس میان این زمان و فرجشان به غرق شدن فرعون، چهل سال فاصله
بود. (صدوق، 1363: 145)
روایت
یادشده، گرچه درباره قوم بنیاسرائیل و تأثیر عملکرد آنها در جلو افتادن ظهور
موسی است، با ضمیمه کردن یک مقدمه از آن، میتوان حکمی کلی مربوط به همۀ زمانها
و مکانها استنتاج کرد.
مقدمۀ
یادشده این است که تدابیری که خداوند متعال دربارۀ جوامع انسانی اعمال میفرماید،
بر اساس قوانین و به تعبیر قرآن، طبق سنتهایی است که خداوند متعال آنها را مقرر
فرموده؛ سنتهایی که تبدیل و تغییری در آن نمیرود و اساساً دلیل توجه خاص قرآن
کریم به مباحث تاریخی و تأکید بر ماجراهای اقوام پیشین، همین نکته است که سرنوشت
اقوام گذشته، خوب یا بد، بر اساس سنتهای الهی است و تکرار وضعیت اقوام گذشته، ما
را دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت آنها خواهد کرد
.
بنابراین
اگر روایت یادشده بر تأثیر عملکرد مردم در ظهور موسی دلالت دارد، از آن میتوان
چنین استنباط کرد که ارادۀ الهی بر تحقق ظهور پس از عکسالعمل یادشده از سوی قوم
بنیاسرائیل، ارادهای مخصوص زمان گذشته و قوم بنیاسرائیل نبوده، بلکه این اراده،
بر اساس سنتی بوده که خداوند جوامع انسانی را بر اساس آن اداره میکند و اساساً
مقصود پیشوایان معصوم در نقل این ماجرای تاریخی را صرفاً داستانسرایی نمیتوان
دانست. بیشک آنان با نقل اینگونه ماجراها، دنبال هدفی بودهاند و آن هدف، درس
آموختن و توجه به این معناست که آنچه بر اقوام گذشته جاری شده، برای ما و آیندگان
نیز اتفاق خواهد افتاد.
امیرمؤمنان
علی میفرماید: آگاه باشید! سوگند به آنکه دانه را شکافت و انسان
را آفرید، اگر به خاطر حضور حاضران و اتمام حجت بر من به خاطر وجود یار و یاور نبود
و نیز به خاطر عهد و پیمانی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر پرخوری
ستمگر و گرسنگی ستمدیده سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را به پشتش میافکندم و آخرینش
را به همان جام اولینش سیراب میکردم.
(شریف رضی، 1370: 50)
در
این روایت، گرچه عبارت «لولا حضور الحاضر» تعبیری که دلالت بر عمومیت آن نسبت به
همۀ پیشوایان معصوم باشد، ابتدا نیامده و از اینرو اثبات عمومیت آن به دلیل نیاز
دارد، در عبارت بعدی، واژه «العلماء» وجود دارد که به روشنی از آن عمومیت استفاده
میشود. الف و لام این واژه، استغراق است و بر عمومیت حکم مذکور دلالت مینماید.
مقصود
امام از علما ـ چه امامان معصوم باشند و چه دانشمندان که مصداق اکمل و اتم آن
امامان معصوم هستند ـ عموم آن امام مهدی را نیز شامل میشود. بنابراین به گواهی
این روایت، خداوند از دانشمندان تعهد گرفته است که بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم
سکوت نکنند.
روشن است که مقصود امام علی از سکوت نکردن بر
سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، صرفاً نهی منکر زبانی و امثال آن نیست؛ زیرا آن حضرت
این فرمایش را در توضیح چرایی پذیرش زمامداری حکومت اسلامی و ولایت بر مسلمانان
فرمودهاند. بنابراین مقصود آن حضرت از این تعبیر، قیام به امر حکومت و اقامۀ این
فریضه الهی در سایۀ حکومت اسلامی و در گسترۀ جامعۀ اسلامی است و به گواهی این
روایت، نهتنها بر امام علی بلکه بر تمامی پیشوایان معصوم و از جمله امام مهدی فرض
است که با فراهم شدن یاور، بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم سکوت نکنند و با تشکیل
دولت اسلامی به اقامه این فریضه دینی بپردازند.
دسته
دیگری از روایات که بر تأثیر رفتار مردم در ظهور دلالت دارند، روایات باب دعا
هستند. در این دسته، برخی از روایات ناظر به ظهورند و برخی دیگر به صورت کلی، از
تأثیر دعای انسانها در برطرف شدن بلاها و مصیبتها سخن میگویند و عموم آن، غیبت
آن حضرت را نیز شامل میگردند که بزرگترین بلا و مصیبت بشریت است، از جمله:
فضل
بن ابی قراره از امام صادق چنین نقل میکند: خداوند به ابراهیم وحی فرستاد که به
زودی برای تو فرزندی متولد میشود؛ ابراهیم این مطلب را به ساره اطلاع داد. ساره گفت:
«آیا من فرزند به دنیا میآورم در حالیکه پیر هستم؟» پس خداوند به ابراهیم وحی
فرستاد که او به زودی فرزنددار خوهد شد و فرزندانش به خاطر اینکه او کلام مرا رد
کرد، چهارصد سال عذاب میشوند. وقتی عذاب بنیاسرائیل طولانی شد، به درگاه خداوند
چهل روز ضجه زدند و گریه کردند. پس خداوند به موسی و هارون وحی فرستاد که آنها
را از فرعون خلاصی میدهد و 170 سال عذاب را از آنان کم کرد. شما هم همینطور
هستید؛ اگر این کار را انجام داده بودید، خداوند در کار ما گشایش ایجاد کرده بود،
اما اگر چنین نکنید، امر به منتهای خودش میرسد. (عیاشی، بیتا: ج2،
154)
دربارۀ
این روایت، باید به چند نکته توجه نمود:
تعبیر
امام در این روایت «لفرج الله عنا» است و این تعبیری عام به شمار میآید و اختصاصی
به امام صادق ندارد.
گرچه
عبارت «لو فعلتم لفرج الله عنا» به دلیل حرف «لو» برای زمان گذشته است و از اینرو
امامان پس از امام صادق را شامل نمیشود، در این روایت قرینهای وجود دارد که نشان
میدهد امام صادق در مقامِ بیان یک ضابطۀ کلی برای همه ائمه بوده است. قرینۀ
یادشده عبارت «فاما اذا لم تکونو فان الامر ینتهی الی منتهاه» است؛ یعنی اگر در
آینده شما هم آن شرایط را ایجاد نکنید، امر به منتهای خودش خواهد رسید. این عبارت
که اگر شما هم به درگاه الهی تضرع کرده بودید خداوند فرج ما را رسانده بود، تنها
به گذشته مربوط نبوده، بلکه یک ضابطۀ کلی است، وگرنه متفرع کردن مسئلۀ آینده بر
قاعدهای که به گذشته مربوط بوده، بدون توجیه است.
به
تعبیر دیگر، از تفریع امام چنین استفاده میشود که عبارت «هکذا انتم لو فعلتم لفرج
الله عنا»، به یک سنت الهی ناظر است که بر اساس آن، فرج ـ چه در مقیاس بزرگ و چه
در مقیاس کوچک ـ در صورت خواست مردم و اقدام آنها شکل خواهد گرفت.
ظاهراً
مقصود از تعبیر «فان الامر ینتهی الی منتهاه»، این است که نزد خداوند سبحان، زمانی
برای فرج مقرر شده، در عین حال اراده خداوند بر این تعلق گرفته که اگر شیعیان به
درگاه الهی تضرع و التجا کنند، فرج از زمان مقررش جلو بیفتد. بنابراین دعا در این
زمینه تأثیرگذار است.
امام
موسی بن جعفر فرمود: هیچ بلایی بر بندۀ مؤمنی نازل نمیشود که خداوند پس از آن به
او دعا را الهام کرده باشد، مگر اینکه برطرف شدن آن بلا سریع خواهد بود و هیچ
بلایی بر بنده مؤمنی نازل نمیشود که از دعا سرباز زند، مگر اینکه آن بلا طولانی
خواهد بود؛ پس وقتی بلا بر شما نازل شد، بر شما باد به دعا و تضرع به درگاه الهی!
(کلینی، 1363: ج2، 471(
و
در جایی دگر چنین میفرماید: بر شما باد به دعا! زیرا دعا برای خداست و درخواست از
او بلا را برمیگرداند، در حالیکه آن بلا مقدر شده و قضای الهی به آن تعلق گرفته
و جز امضای آن باقی نمانده است؛ پس چون به درگاه الهی دعا شود و از او درخواست
گردد، آن را برمیگرداند، برگرداندنی. (همو: 470)
امام
صادق نیز میفرماید:آیا بلای طولانیمدت را از بلای کوتاه بازمیشناسید؟ وقتی به
یکی از شما هنگام بلا دعا الهام شد، بدانید که بلا کوتاهمدت خواهد بود. (همو: 471)
امام
صادق نیز میفرماید: امیر مؤمنان در مجلسی به اصحابش چهارصد باب علم از معارفی که
برای دین و دنیای مسلمان مناسب است آموخت. آن حضرت فرمود: چون عهدی بستید، به آن
وفا کنید؛ زیرا هیچ نعمت و خرّمی زندگیای از کف نرفت، مگر به دلیل گناهانی که
انجام دادند. بیشک خداوند به بندگان ستم نمیکند و اگر آنان وقتی عذابها برایشان
نازل شد و نعمتها از دستشان رفت، با صدق نیت به درگاه الهی استغاثه میکردند و
سستی نمیورزیدند و اسراف نمیکردند، خداوند هر فاسدی را برایشان اصلاح میکرد و
هر صالحی را به آنان برمیگرداند.» (صدوق، 1362: 624)
هیثم
بن واقد از امام صادق چنین نقل میکند: خداوند بلندمرتبه پیامبری از پیامبرانش را
به سوی قومش فرستاد و به او وحی کرد که به قومت بگو: همانا هیچ اهل آبادی و مردمی
نیستند که اهل اطاعت من باشند و به آنان آسایشی برسد و سپس از آنچه محبوب من است
به آنچه موردپسند من نیست دگرگون شوند، مگر اینکه وضعیت آنان را از آنچه دوست
دارند به آنچه نمیپسندند، دگرگون میکنم و هیچ اهل آبادی و خانهای نیست که
مرتکب معصیت شوند و به آنان بدی برسد و سپس از آنچه ناپسند من است به آنچه محبوب
من است دگرگون شوند، مگر اینکه وضعیت آنان را از آنچه دوست ندارند به آنچه میپسندند،
دگرگون میکنم. به آنان بگو: همانا رحمت من بر غضبم پیشی گرفته است، پس از رحمت من
ناامید نشوید... . (کلینی، 1363: ج2، 247(
روایات
یادشده تصریح کردهاند که سوءرفتار انسانها، باعث قطع نعمتهای الهی میشود. وقتی
انسانها گذشتۀ خود را جبران کنند و به صلاح روی آورند، نعمتهای قطع شده همچون
گذشته برایشان جریان خواهد یافت
روایاتی
که از لزوم وجود یاران کارآمد برای امام مهدی سخن میگفتند و از اینکه با وجود
چنین یارانی، خروج بر امام واجب خواهد شد (اذا اجتمع للامام عدة اهل البدر وجب
علیه القیام). این روایات بر این نکته دلالت داشتند که وجود چنین یارانی، به تعجیل
در ظهور خواهد انجامید (وجود یاران توانمند، زمینۀ ظهور است). اما دربارۀ ویژگیهای
آنان توضیحی ندارند و میتوانیم با مراجعه به روایاتی که ویژگیهای یاران امام
مهدی را برشمرده، این نکته را استنباط کنیم که زمینهسازی به معنای آراسته شدن به
این ویژگیهاست. برخی از این ویژگیها عبارتند از:
بینش
عمیق به حق تعالی: رجال عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدی فی آخر الزمان.
(متقی هندی، 1409)
انس
با ذکر خداوند: رجال لاینامون اللّیل لهم دویّ فی صلاتهم کدویّ النّحل. (مجلسی،
1403: ج52، 308)
ولایتپذیری:
یا سلمان! إنّك مدرکه و من کان مثلك و من تولاه بحقیقة المعرفة. (طبری، 1413: 449)
عشق
به امام: یتمسحون بسرج الامام یطلبون بذلك البرکة. (مجلسی، 1403: ج 52، 308)
فداکاری
در برابر امام: یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحرب. (همو(
فرمانبرداری
از امام: هم اطوع له من الأمة لسیّدها. (همو)
شجاعت:
رهبان باللّیل لیوث بالنّهار رجال کان قلوبهم زبر الحدید. (مفید: 1414: 208)
پرهیز
از محرمات الهی: إنّه یأخذ البیعة عن أصحابه أن لا یسرقوا و لا یزنوا و لا یسبّوا
مسلماً و لا یقتلوا محرماً ... (صافی گلپایگانی، 1419: 581)
از
این نوع روایات، میتوان دریافت که اصحاب امام مهدی از نظر معرفتی، بالاترین رتبهها
را دارند و رفتارشان نیز کاملاً در چارچوب موازین دینی است و برای انجام دادن
مسئولیتهای دینی و پرهیز از محذورات شرعی، اهتمام کامل دارند. بنابراین وقتی
روایات، وجود چنین یارانی را از زمینههای ظهور امام میدانند و برای آنها چنین
ویژگیهایی را بر شمردهاند، در واقع، وجود چنین ویژگیهایی در میان مؤمنان، زمینه
ظهور است.
دستهای
از روایات، به سایر پیشوایان معصوم مربوط میشود و اقدام آنان به تشکیل حکومت را
به وجود ویژگیهای خاصی در مؤمنان مشروط کرده است.
برای نمونه، مأمون رقی میگوید: نزد سرورم امام
صادق بودم که سهل بن حسن خراسانی بر آن حضرت وارد شد. او سلام کرد و نشست و عرض
کرد: «ای پسر رسول خدا، مهربانی و رحمت بر شماست و شما خاندان امامت هستید. چه
چیز باعث شده است از گرفتن حق خود سر باز بزنید، در حالی که شما صدهزار مجاهد شیعه
دارید؟» امام
فرمود: «بنشین ای خراسانی، خدا حقت را بدهد!» سپس فرمود: «ای حنفیه تنور را روشن
کن!» و او چنین کرد تا اینکه تنور همچون آتش برافروخته شد و بالایش سفید گشت. سپس
فرمود: «ای خراسانی، بلند شو و در تنور بنشین!» خراسانی عرض کرد: «ای سرورم، ای پسر
رسول خدا، مرا به آتش نسوزان؛ از من در گذر خداوند از شما در گذرد!» امام فرمود:
«از تو گذشتم.» در این حال هارون مکی در حالی که کفشهایش در دستش بود از راه
رسید و عرض کرد: «سلام بر تو ای پسر رسول خدا!» امام فرمود: «کفشهایت را بینداز
و در تنور بنشین!» او کفشهایش را انداخت و در تنور نشست و امام شروع به سخن گفتن
با خراسانی در مورد خراسان نمود، بهگونهای که گویا آن حضرت در خراسان حاضر بوده
است.
سپس
فرمود:«ای خراسانی، برخیز و تنور را بنگر!» خراسانی میگوید: «به سوی تنور رفتم و
دیدم که او در تنور چهار زانو نشسته است. او از آنجا خارج شد و به سوی ما آمده، سلام
کرد.» سپس امام به خراسانی فرمود: «در خراسان چند نفر مثل این مییابی؟» عرض
کردم: «به خدا سوگند حتی یک نفر هم یافت نمیشود!» امام فرمود: «به خدا سوگند حتی
یک نفر هم نیست! آگاه باشید ما در زمانی قیام نمیکنیم که پنج نفر نیابیم که به ما
کمک کنند؛ ما به وقت داناتریم.» (مازندرانی، 1376: ج3، 362)
این
روایت بر این نکته دلالت دارد که شرط قیام امام، وجود یارانی است که در برابر امام
تسلیم محض باشند و بیشک چنین تسلیمی، جز با برخورداری از درجات عالی معرفت به
امام امکانپذیر نیست و البته زندگی کسی که در این حد از معرفت و تبعیت از امام
باشد، در مدار دین خواهد بود و حیاتی مؤمنانه به معنای واقعی کلمه خواهد داشت.
نیاز
به توضیح نیست که گرچه این روایت مربوط به امام صادق است، لیکن زمینههای قیام
ائمه حد مشترکی دارد که وجود آن، در تمام پیشوایان معصوم لازم بوده است و حرکت جهانی
امام مهدی از آنجا که دایرۀ گستردهتری دارد به شرایط ویژه خود نیاز دارد؛
بنابراین وجود حد مشترک زمینههای قیام در قیام همۀ ائمه ضروری است. در نتیجه آنچه
در روایت مورد نظر ذکر شده است شرط قیام امام مهدی نیز به شمار میآید.
|