منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

ولادت امام سیدالساجدین علیه السلام

ولادت علی بن الحسین حضرت سیدالساجدین علیه السلام 

زمین و زمان در التهاب است! اکنون رستاخیز عشق است! زمین، به مهمانی آسمان می رود.اهالی ملکوت، کجاوه هدایت را به دوش گرفته اند. دسته دسته ستاره، پشت در خانه ی حسین بن علی عَلیهِ السَّلام صف کشیده اند تا به تماشا بنشینند زینت عبادت کنندگان را...

او می آید تا علی دیگری باشد و با آمدنش جهان به پیشوازش می شتابد با سبدهایی از یاس سپید. طوفان ها فرو می نشینند و زمستان، خانه خراب می شود.

ای كودك آفتاب! از كجا آمده اي كه صداي رسيدنت، تمام هياهو هاي دلهره آور را آرام كرده؟ به تو مي آيد كه از آغوش خداوند آمده باشي. ای خورشيد بي‌سايه! ای نور بي خاموشي! آمدی و با آمدنت زمينيان، آفتاب را از نزديك دیدند و زيبايي نور را در کالبد انسان به نظاره نشستند. آمدی به قصد سيراب کردن عطش عبادت کنندگان.

ای نو گل حسین! به دنیا که آمدی، فرشتگان با کوله­ باری از تغزّل، به پای بوسی تو آمدند تا سجاده ی عشقشان را با نام تو پهن کنند. آمدی، و تنها با اندوخته ای از دعاهای توست که می توان فاصله ها را پر کرد و خویشتن را از دغدغه و تشویش خالی.

آمدی و آغوش گرم حسین عَلیهِ السَّلام همچون آسمان، خورشید وجودت را در بر گرفت؛ جذبه ی نگاه آن چشمان حسینی، دل از دل عمّه جانت زینب کبری سَلام الله عَلیها برده است؛ دستان پهلوان عمویت عباس عَلیهِ السَّلام دستان کوچک اما خدایی تو را در دست می گیرد و بوسه باران می کند؛ ای کاش علی عَلیهِ السَّلام و فاطمه سَلام الله عَلیها نیز بودند تا برق چشمان و خنده ی لب های حسین را می دیدند که چگونه کودکش را در بر گرفته و می بوید.

ای شاه راه هدایت! تو را می جویم از قله های رفیع نیایش؛ تو را می جویم از طلوع یک صبح تازه؛ پلک می زنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر می شود. پلک می زنی و سفارت عشق، بر شانه هایت سنگینی می کند. پلک می زنی و اخبارگوی تاریخ سرخی می شوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.

خوش آمدی زین العابدین! که اگر نمی آمدی، زینب سَلام الله عَلیها را حامی و پشتیبانی نبود در روزهای تنهایی در خیل اعداء. وجودت همچون خورشید بر وجود خفته ی مسمان نما های کوفه تابید و سخنانت، آب حیاتی دوباره بر پیکره ی عالم پاشید.

این تنها صلابت در گفتار توست که دل سنگ و سنگ دلان را نرم خو می کند. آمده ای تا در متن اسارت خویش، به کج فهمان شام و هم آغوشانِ شب، سامان بخشی که این بخشی از رسالت عظیم توست.

از خطبه‏ هایت آتشفشان جاری می شود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا می آید. تو می آیی و ذائقه واژه ها، از عطر دعا آکنده می شود. تو می آیی و بر صبح لبانت، معنویت عارفانه نقش می بندد. تو می آیی و روح نا آرام سجاده ها را به آرامشی خواستنی می سپاری.

دستان خدایی ات را بالا می بری و برای درخت های بهشت، باران تلاوت می کنی. صحیفه ی سینه ی نبوی ات را می گشایی و صحیفه ی سجادیه ای می نویسی که زبور آل صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم می شود. صحیفه ی تو شهد شیرین سجده هایت را در ذائقه ی ثانیه ها می ریزد. دستانت در دست قرآن است و خورشید هدایت از مشرق چشمانت طلوع می کند. تو افختار شیعه هستی و آبروی اسلام؛ شیوایی کلامت در کاخ یزید ملعون، لرزه بر اندام تاریخ انداخته است.

و اکنون دشمن به خیال باطل خود می خواهد عظمت نور لم یزال شما اولاد فاطمه سَلام الله عَلیها و علی عَلیهِ السَّلام را از میان بردارد و با آب دهان نور خدا را خاموش کند، اما هرگز نخواهد توانست.

در حریم حرمت، نسیم بهشتی می وزد؛ به کبوتران بقیع غبطه می خورم که بوسه بر خاک مزار پاکت می زنند؛ خاکی که بالاتر از عرش کبریایی خداوند است؛ و ما دستانمان را ملتمسانه به شبکه های بقیع زنجیر کرده ایم و دخیل بسته ایم تا گره ای از امر فرج مولایمان را باز کنی ای کریم!

معجزات امام سجاد علیه السلام  

 

واکنش مخالفین و پاسخ امام

بعضی از مخالفین با مشاهده خوب شدن وضع این شیعه، گفت: چقدر این تفاوت شدید است. در حالیکه علی بن الحسین نمی توانست نیاز او را برآورد اینچنین او را با این ثروت بزرگ بی نیاز کرده است. این چگونه ممکن است ! و چگونه کسی که بر این ثروت بزرگ قدرت دارد از برطرف کردن نیاز یک شیعه عاجز است؟

حضرت علی بن الحسین علیه السلام هم فرمودند: آری قریش هم به پیامبر صلی اله علیه و آله چنین گفتند: چگونه از مکه به بیت المقدس می رود و در آنجا آثار انبیاء را مشاهده می کند و باز در یک شب از آنجا بر می گردد، همان کسی که نمی تواند از مکه به مدینه برود مگر در خلال دوازده روز؟ و این در هنگامی بود که حضرت از مکه هجرت کرده بود.

سپس حضرت علی بن الحسین علیه السلام فرمودند: سوگند به خداوند امر الله و امر اولیاء او را با او نمی دانند و جاهلند، هر آینه به مراتب بلند جز با تسلیم به خداوند جل ثنائه نمی توان نائل شد و با ترک نمودن پیشنهاد به او و راضی بودن به آنچه او با آن، آنها را تدبیر می کند. اولیاء خداوند به ناگواریها و سختیها صبر کردند صبری که هیچکس دیگر در آن با آنها مساوی نیست در نتیجه خداوند هم آنها را جزا داد به اینکه نجاح و پیروزی و به مقصد رسیدن را در زمینه همه خواسته هایشان به ایشان واجب کرد ولکن آنها با وجود این جز آنچه او برای آنها اراده کند، از او درخواست نمی کنند.

سرانجام مرد فقیر

مرد ماهی و نمک را آورده و گفت: این را با این اصلاح می کنم (یعنی ماهی را پخته و به آن نمک می زنم و تناول می کنم.) اما همینکه شکم، ماهی را پاره کرد دو لولوء بسیار فاخر در درون آن یافته خدای را شکر نمود و در همان حال که غرق خوشحالی حاصل از یافتن آن دو لولوء بود، درب منزلش به صدا در آمد او بیرون آمده تا ببیند که پشت درب چه کسی است؟ ناگهان دید صاحب ماهی و صاحب نمک هستند که با هم آمده و هر کدامشان می گویند: ای بنده خدا ما تلاش کردیم خودمان، یکی از خانواده هایمان قرص نان را بخوریم، ولی دندانمان در آن کارگر نیفتاد و جز این گمان نداریم که تو در بدحالی و دست تنگی به نهایت رسیده و بر مشقّت و شدت عادت کرده ای !حال ما این نان را به تو بر می گردانیم و آنچه را از ما گرفته ای بر تو حلال می کنیم او هم آن دو قرص نان را از آن دو گرفت و همینکه بعد از رفتن آن دو در منزل مستقر شد درب منزلش به صدا درآمد و کسی جز فرستاده حضرت علی بن الحسین علیه السلام نبود.

او به منزل وارد شده و گفت: حضرت به تو می فرماید: خداوند فرج تو را فرا رسانید حال طعام ما را به ما برگردان که آن را جز ما نمی خورد !! آن مرد دو لولوء را فروخت و مال بسیار فراوان و بزرگی به دست آورد که هم قرضش را با آن اداء کرد و حالش هم بعد از آن بسیار خوب شد!!!

عاقبت قرص نان

مرد آن دو را گرفت و به بازار وارد شد در حالیکه هیچ نمی دانست واقعاً با آن دو قرص نان چه کند، از سوی دیگر از سنگینی قرض خود تفکر می کرد و بدی حال خانواده اش و شیطان هم او را وسوسه می کرد که واقعاً چه رابطه ای بین این دو و نیاز تو وجود دارد؟ همچنانکه آن مرد در حال راه رفتن بود به ماهی فروش برخورد که یک ماهی از ماهی او نزد او باقی مانده بود. به او گفت: این ماهی تو نزد تو باقی مانده و یکی از این دو قرص نان من هم نزد من زیاد آمده است. آیا حاضری تو ماهی اضافی و به جا مانده خود را به من بدهی و یک قرص از نان اضافی من بگیری؟ او گفت: آری و لذا ماهی را به او داد و یک قرص نان را گرفت. باز آن مرد به راه افتاد و به مردی برخورد کرد که با او کمی نمک بود که کسی به آن رغبتی نداشت.

به او گفت: آیا حاضری این نمک را که کسی به آن رغبتی ندارد با یک قرص نان من که آن هم مورد رغبت کسی نیست معاوضه کنی؟ !! گفت: آری و این کار را کرد.

سخن یکی از مخالفین

بعضی از مخالفین که مرتب به حضرت علی بن الحسین علیه السلام طعنه می زد و ناسزا می گفت با مشاهده این برخورد امام با یکی از اصحاب خود گفت: تعجب است از این آقایان !! یک بار ادعا می کنند که آسمان و زمین و همه چیز به آنها داده شده است و خداوند هیچیک از آرزوها و حوائجشان را ردّ نمی کند و بار دیگر از اینکه حال یکی از خواصّ اصحابشان را اصلاح کنند، اعتراف به عجز می کنند. این حرف به همان مردی که صاحب قصه موجود است رسید.

بلافاصله به حضور حضرت علی بن الحسین علیه السلام آمد و عرض کرد: یا ابن رسول الله از فلان آقا چنین و چنان به من رسیده است و این بر من سنگین تر است از محنت و ناراحتی خودم.

حضرت علی بن الحسین علیه السلام با شنیدن این سخن او فرمودند: خداوند متعال برای فرج تو اذن داد!! ای فلانه (اسم یکی از کنیزهای خود را بردند)آنچه برای سحری و افطار من است بیاور!! او دو قرص نان را با خود آورده حضرت به مرد فرمود: این دو را بگیر که نزد ما غیر از آنها چیز دیگری نیست. هر آینه به تحقیق خداوند به وسیله همین دو مشکل تو را حل خواهد کرد و خیر وسیعی از آن دو به تو خواهد رسید.

آزادی و طی الارض امام سجاد علیه السلام به شام

ابن شهاب زهری می گوید:

حضرت امام سجاد علیه السلام را دیدم که مأموران عبدالله بن مروان از مدینه به شام می بردند. عبدالله دستور داده بود امام را با زنجیر ببندند و نگهبانانی با تجهیزات کامل بر او گماشته بود. من از آنها اجازه گرفتم تا چند لحظه‌ای امام نزد امام شرفیاب شوم. خدمت امام رفتم. او را با غلّ و زنجیر بسته بودند. با مشاهده این منظره به گریه افتادم و عرض کردم:«کاش من به جای شما بودم.

امام فرمود: آیا گمان می کنی این چیزها مرا ناراحت می‌کند؟!! اگر بخواهم، هیچ‌کدام از اینها وجود نخواهد داشت. دلیل صبر من بر اینها این است که تو و امثال تو خبردار شوید، و خودم نیز می خواهم اینها مرا به یاعذاب پروردگار بیندازد. سپس به راحتی دستش را از زنجیرها و پاهایش را از غل آزاد کرد و فرمود:«ای زهری!! با اینها فقط تا دو منزلگاه دیگر خواهم بود و پس از آن دیگر با آنها نخواهم بود.

پس از رسیدن به منزلگاه دوم، امام از نظرها ناپدید شد. نگهبانان امام به مدینه برگشتند و به جستجوی او پرداختند ولی او را نیافتند. آنها از من هم راجع به امام پرس و جو نمودند؛ یکی از آنها به من گفت:«ما او را در جلوی خود می دیدیم و همگی از پشت مراقب او بودیم. او پیاده شد و همه ما را در اطرافش بودیم. یک لحظه هم از او غافل نشدیم و چشم بر هم نگذاشتیم ولی صبح که شد، دیگر او را ندیدیم و فقط غل و زنجیرهایش به جای مانده بود

معجزه امام سجاد علیه السلام در برابر عبدالملک

روزی عبدالملک بن مروان دور کعبه طواف می‌کرد. حضرت علی بن الحسین علیه السلام نیز پیشاپیش او در حال طواف بود و اعتنایی به او نمی‌فرمود. عبدالملک به نگهبانان خود گفت:«این کیست که جلوتر از ما طواف می کند و به ما بی‌اعتناست؟

گفتند: علی بن الحسین عبدالملک رفت بر جایگاه مخصوصش تکیه زد و گفت امام را نزد او بیاورند.
آن‌گاه به امام گفت: من که قاتل پدر تو نیستم. پس چرا نزد ما نمی‌آیی؟

امام سجاد علیه السلام فرمود: قاتل پدر من با کار خود، دنیای پدرم را نابود کرد ولی پدرم آخرت او را تباه ساخت. پس تو نیز اگر دوست داری مانند قاتل پدرم باشی، باش

عبدالملک گفت: هرگز!! اما تو نیز گاهگاهی به نزد ما بیا تا از دنیای ما بهره‌مند شوی امام با شنیدن این سخن ردای خود را پهن کرد، بر زمین نشست و چنین دعا فرمود:«بارپروردگارا، حرمت و جایگاه اولیائت را نزد خودت به او نشان بده

ناگهان ردای امام پر از درّ و گوهر شد، درّهایی که چشم‌ها را خیره می‌نمود.

آنگاه امام فرمود: کسی که نزد خداوند چنین جایگاهی دارد، آیا به دنیای تو نیازمند است؟

سپس عرض کرد: بارالها! اینها را از من بگیر که من هیچ نیازی ندارم

دو دستی که به هم چسبیده بود

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: روزی در کنار حجرالاسود، دست یک مرد و یک زن که در حال طواف بودند به هم چسبید. ( شاید عقوبت الهی آنان به دلیل لغزشی که برای آن دو در حال طواف پیش آمد، این بود که دستهایشان که در چنین مکان مقدسی، به خیانت به هم دراز شده بود به هم بچسبد تا دیگران عبرت بگیرند.(

هر کدام از آنها تلاش سختی نمود که دست خود را جدا نماید اما هیچ کدام موفق نشدند. مردم که در صحنه حاضر بودند گفتند:«باید این دو دست را قطع کرد

در این هنگام حضرت امام سجاد علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. همه مردم به طرفش شتافتند و از او کمک خواستند امام پیش آمد و دست مبارک خود را بر آن دو دست گذاشت. دست‌ها بلافاصله از هم جدا شدند.


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد