منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* ولادت امام حسن عسگری علیه السلام

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* معرفی حضرت صاحب الزمان از کلام نورانی جد بی همتایشان

* ولادت پیامبر صلی الله و امام صادق علیه السلام

* شروع امامت امام زمان علیه السّلام

* ازدواج فرخنده پیغمبر اکرم و خدیجه کبری

شهادت امام  جوادالائمه علیه السلام

می درخشد اشک ستاره تو سینه ی تاره امشب                               بیرق عزا رو بیارید رضا علیه السلام عزاداره امشب

سالروز غروب خورشید جود و سخا حضرت امام محمد تقی علیه السلام، جواد الائمه، جوانترین ستاره فاطمی و دردانه رضوی بر غریبترین حاجی زمانه، صاحب العصر و الزمان، بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و تمامی شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت و تعزیت باد.

پس از تولد امام جواد علیه السلام  امام رضا علیه السلام فرمودند: فرزندم به ناحق به شهادت می‌رسد. اهل آسمان برای او می گریند و خداوند متعال بر دشمن او و کسی که بر او ستم روا داشته است، خشم می گیرد و طولی نمی کشد که او را به عذاب دردناکی مبتلا می‌کند.

آزار و اذیت خلفا و اقتدار امام علیه السلام

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمد بن ريان نقل مى‏كند: كه‏ مامون درباره امام محمد تقى علیه السلام به هر نيرنگى دست زد شايد بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنيا نمايد و به فسق و لهو او را متمايل كند، به نتيجه‏اى نرسيد تا زمانى كه خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنيزك از زيباترين كنيزكان را بگمارند تا زمانيكه امام جواد علیه السلام براى‏ حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال كنند كنيزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت ‏توجهى به آنها ننمود.

و مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه‏خوان بود و بربط نواز و ريشى دراز داشت. مأمون او را طلبيد و از او خواست كه تلاش خود را جهت متمايل نمودن امام به امورمزبور بكار گيرد. مخارق به مأمون گفت اگر ابوجعفر علیه السلام كمترين ‏علاقه‏اى به دنيا داشته باشد من به تنهايى مقصود تو را تأمين ‏مى‏كنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد به گونه‏اى‏ كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنين كرد ولى ديد حضرت جواد علیه السلام نه به سوى او و نه به راست و چپ خود هيچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو به ‏آن مرد كرده و فرمودند: "اتق الله ياذاالعثنون‏" : از خدا پروا كن‏اى ريش دراز . پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كار افتاد تا آن كه بمرد. مأمون از او پرسيد تو را چه شد؟ گفت: وقتى كه ابو جعفر علیه السلام فرياد بركشيد آن چنان هراسيدم كه هرگز به ‏حالت اول باز نخواهم گشت.

 خليفه به اين فكر افتاده است كه ابوجعفر علیه السلام را براى شيعيان و پيروانش به صورت زشت و مست نا متعادل و آلوده به عطر مخصوص زنان ‏نمودار كند. نظر شما در اين باره چيست؟ آنها مى‏گويند: اينكاردليل شيعيان و حجت آن را از بين خواهد برد. اما فردى از ميان ‏آنان‏مى‏گويد: جاسوسهايى از ميان شيعيان برايم اين چنين خبرآورده‏اند،

شيعيان مى‏گويند: در هر زمان بايد حجتى الهى باشد و هرگاه حكومت متعرض فردى كه چنين مقامى نزد آنان دارد بشود خود بهترين دليل ست‏ بر اينكه او حجت‏ خداست. پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خليفه منتقل مى‏كند دراين هنگام خليفه اين‏چنين اظهار نظر مى‏كند كه «امروز در باره اينها هيچ چاره و حيله‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذيت نكنيد. پس از نوميدى از همراهى امام و درخشش هرچه بيشتر جلوه‏هاى پاكى و تقواى امام‏ علیه السلام بود كه دشمن تصميم به شهادت امام علیه السلام را مى‏گيرد زيرا كه هر روز شخصيت امام فروغى فروزان تر به خويش مى‏گيرد و دلهاى مشتاق ‏پاكى و عفاف را هرچه بيشتر بسوى خويش جذب مى‏كند.

و امام علیه السلام خود بى رغبتى و ناراحتى خويش را از وضعيت دربار و همراهى آنان‏ اظهار مى‏داشت. «حسين مكارى‏» مى‏گويد: در بغداد بر ابوجعفر علیه السلام وارد شدم و در نزد خليفه بانهايت جلالت مى‏زيست. با خود گفتم كه‏حضرت جواد علیه السلام با اين موقعيت كه در اينجا دارد ديگر به مدينه‏ برنخواهد گشت. چون اين خيال در خاطر من گذشت،ديدم امام سرش را پايين انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى‏كه رنگ مباركش ‏زرد شده بود، فرمودند: اى حسين نان جو با نمك نيمكوب در حرم‏رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى.

شهادت امام جواد علیه السلام

در سال 250 هجرت پس از آن که مأمون به عذاب الهی واصل شد ، معتصم برادر او غصب خلافت کرد و از وفور استماع فضایل و کمالات امام محمد تقی علیه السلام، آن معدن خیرات و سعادات نایره ی حسد در کانون سینه نفاق آلود معتصم مشتعل شد و در صدد دفع آن حضرت درآمد و ایشان را از مدینه به بغداد طلبید و امام علیه السلام در روز 28 محرم سال 220 هجرت وارد بغداد شدند و در همان سال آن معتصم ملعون آن حضرت را به زهر کین شهید کرد. و در کتاب عیون المعجزات ابن بابویه روایت کرده که چون معتصم از انحراف و حسادت ام الفضل دختر مأمون و همسر امام علیه السلام را نسبت به آن حضرت دانست آن ملعونه را طلبید و او را به قتل آن سرور راضی کرده، زهری برای او فرستاد که در طعام آن حضرت بریزد و آن ملعونه انگور رازقی را زهرآلود کرده به نزد آن امام مظلوم آورد و چون حضرت از آن تناول نمود اثر زهر در بدن مبارکش ظاهر شد و آن نونهال امامت در اول سن جوانی و در 25 سالگی از آتش زهر دشمنان از پا در آمد.

روايتى ديگر مى‏گويد: بعد از آنكه معتصم امام را به بغداد طلبيد... به وسيله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پيش از شما اميرالمؤمنين به احمد بن ابى داوود و سعيد بن خضيب و گروهى از بزرگان از اين شربت نوشانيده و امر كرده است شما هم آن را با آب يخ بنوشيد. اين بگفت و يخ آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى‏نوشم. اشناس گفت: بايد خنك نوشيده شود و الان يخ آن آب مى‏شود و اصرار كرد و امام عليه السلام با علم به عمل آنان آن را نوشيد.

 

در جاى ديگرى آمده است كه ابن ابى داوود بعد از ماجرايى مربوط به قطع دست سارق كه امام عليه السلام ديگران را مجاب كرد و معتصم به سخن امام عمل كرد و حرف ديگران را رد كرد، معتصم را به كشتن امام تحريك كرد.

حکم امام جواد علیه السلام درباره ی قطع دست دزد

عیاشی در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابی داوود بود ، نقل می کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی داؤد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتی؟

گفت: در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جریانی پیش آمد که مایه شرمساری و خواری ما گردید. گفتم : چگونه؟

گفت : سارقی را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود. خلیفه طریقه ی اجرای حد و قصاص را پرسید. عده ای از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند، و محمد بن علی الرضا را هم خواست. خلیفه از ما پرسید : حد اسلامی چگونه باید جاری شود ؟

من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد. خلیفه گفت : به چه دلیل ؟

گفتم : به دلیل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است، و در قرآن کریم در آیه تیمم آمده است "فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم"  بسیاری از فقیهان حاضر در جلسه گفته ی مرا تصدیق کردند .

یک دسته از علماء گفتند : باید دست را از مرافق برید. خلیفه پرسید : به چه دلیل ؟

گفتند : به دلیل آیه وضو که در قرآن کریم آمده است : "... و ایدیکم الی المرافق". و این آیه نشان می دهد که دست دزد را باید از مرفق برید .

دسته دیگر گفتند : دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجزاء می شود . و چون بحث و اختلاف پیش آمد ، خلیفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : یا اباجعفر ، شما در این مسأله چه می گویید ؟

آن حضرت فرمود : علمای شما در این باره سخن گفتند. من را از بیان مطلب معذور بدار .

خلیفه گفت : به خدا سوگند که شما هم باید نظر خود را بیان کنید .

حضرت جواد علیه السلام فرمودند: اکنون که من را سوگند می دهی پاسخ آن را می گویم . این مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بیان کردند خطاست. حد صحیح اسلامی آن است که باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع کرد .

خلیفه پرسید : چرا ؟

حضرت جواد علیه السلام فرمودند: زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود : پیشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمی ماند ، و در قرآن کریم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نباید آنها را ببرد .

معتصم از این حکم الهی و منطقی بسیار مسرور شد ، و آن را تصدیق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد علیه السلام قطع کردند .

ابن ابى داوود مى‏گويد: « پس به معتصم گفتم: خير خواهى براى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من در اين جهت سخنى مى‏گويم كه مى‏دانم با آن به آتش (جهنم) مى‏افتم!  معتصم گفت: آن سخن چيست؟

 گفتم: (چگونه) اميرالمؤمنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع كرد و حكم آن حادثه را از آنان پرسيد و آنان حكم آن را به طورى كه مى‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده اميرالمؤمنين و فرماندهان و وزراء و دبيران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه كه در مجلس مى‏گذشت گوش مى‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏كنند او از اميرالمؤمنين شايسته‏تر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها كرد و به حكم آن مرد حكم كرد؟ !

پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر اين خير خواهيت به تو پاداش نيك عطا كند!

پس در روز چهارم يكى از دبيران وزرايش را مأمور كرد تا ابوجعفر عليه السلام را به منزل خود دعوت كند، او چنين كرد ولى ابوجعفرعليه السلام نپذيرفت و گفت: تو مى‏دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى‏شوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضيافتى دعوت مى‏كنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرك شوم. و فلان بن فلان از وزراى خليفه دوست دارد خدمت شما برسد.

پس آن حضرت عليه السلام به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسموميت كرد و مركب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر عليه السلام فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!  پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اينكه رحلت نمود.

منبع: جلاء العیون مجلسی ص564-568، انتشارات قائم

امّ فضل علیه الّعنة همسر جوادالأئمه علیه السلام و دختر مآمون چون می دید که آن حضرت نسبت به او  گرایشی ندارد و بیشتر به زنان دیگر خود میل دارند و همین طور مادر امام هادی علیه السلام را بر او ترجیح می دهند، آتش کینه در دلش شعله کشید و به تحریک عموی غاصب خویش معتصم، آن حضرت را بازهر کین مسموم کرده و آن نور الهی را در آخر ماه ذیقعده ی سال دویست و بیست هجری قمری در حالی که بیست و پنج سال از سن مبارکشان می گذشت، به شهادت رساندند. در آن زمان امام هادی علیه السلام در مدینه به سر می بردند و پس از متوجه شدن شهادت باب گرانقدرشان به صورت طیّ الأرض به بغداد رفتند و پس از غسل و کفن کرده و بر بدن مبارکش نماز خواندند و پیکر مطهر و نورانی آن امام والا مقام را پشت سر جدّ بزرگوارشان امام کاظم علیه السلام دفن نمودند.(به نقل از کتاب منتهی الآمال شیخ عباس قمی ج2 ص963 در بیان شهادت امام جواد علیه السلام انتشاراتمطبوعاتی حسینی سال1362)

 

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد