منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

 ازدواج فرخنده پیغمبر اکرم و خدیجه کبری


آسمان می‏خندد این اتفاق زیبا را و زمین کِل می‏کشد این پیوند آسمانی را.

چه طرب‏انگیز است آفتاب امروز مکه! چه روح‏فزاست هلهله ممتد نخلستان‏های عرب!

چشم‏های ملایک، با لهجه‏ای بارانی شادباش می‏گوید این وصلت خوش آیند را.

امشب، شب ازدواج ملکه حجاز است؛ اما نه با شاهزادگان یمنی و نه با تاجران مکی؛ با کسی که پادشاه بی تاج و تخت زمین و آسمان است. با کسی که تمام کائنات، بهانه ی خلقت اوست و آفتاب، به طمع دیدار او هر روز طلوع می‏کند، با کسی که خداوند او را " رَحْمَةً لِلْعالَمینَ " نامید.

خدیجه، به خانه‏ای می‏آید که زینتی جز حضور همیشگی ملایک ندارد؛ خانه‏ای که جز صدای محمد، هیچ موسیقی دل نشینی را نمی‏شناسد، خانه‏ای که افق های روشن آسمان، چشم به آستان بی آلایش آن دوخته اند.

مکه، در سیالی از نور فرو رفته است و فرشتگان فوج فوج، از آسمان ها پایین می آیند و سبد سبد ستاره بر سر زوج بهشتی؛ " محمد و خدیجه " می ریزند و برای شادباش به آسمان ها می روند.

مکه غرق سرور و شادمانی است و کعبه، لباس سیاه خویش را از تن در آورده و خود را با تن پوشی از شعف آراسته است.
زمین و آسمان در شادی، غوطه می خورند و ازدواج بهترین آفریده خدا و آخرین فرستاده اش را تبریک می گویند.
زمین دف می زند، نسیم دست افشانی می کند و فرشتگان، بر سر عروس و داماد، شکوفه های بهشتی می پاشند و خدیجه بر هودجی از نور، به سوی خانه محمد روانه می شود.

خدیجه، نوعروس بهشتی، دست رد بر سینه ی همه ی علاقه ها و عشق ها کوبیده است و خوشبوترین گل هستی را برگزیده و به یک غمزه او، دست از همه ی جاذبه های دنیا کشیده است.

او به سوی خانه ی پیامبر گامی برمی دارد تا شریک غصه ها و شادی هایش باشد و در روزگار سختی، مرهم بر زخم های او گذارد، می رود تا پشتوانه ای محکم برای دین نوظهور او باشد، می رود تا افتخار همسریِ او و مادریِ دخترش، بانوی دوعالم " حضرت زهرای مطهره سلام الله علیها "را کسب کند و هم صحبت تازه ی شنیده هایش از آسمانِ وحی شود.

در بحارالانوار، از کشف الغمه نقل مى کند امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

" روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در نزد زنانش بود؛ صحبت از حضرت خدیجه شد، پس او گریه کرد. عایشه گفت: چرا گریه مى کنید؟ یک پیرزن سرخ رنگ از بنى اسد که گریه ندارد!!! پس حضرت فرمود:  او وقتى نبوت مرا تصدیق کرد که همه شما مرا تکذیب مى کردید و وقتى او به من ایمان آورده که همه شما کافر بودید و او براى من اولادى آورد و شما عقیم و نازا هستید عایشه از اعتراض خود پشیمان شد و گفت: از آن پسمن براى خوش آیند حضرت رسول همیشه از خدیجه یاد مى کردم (از الطاف خفیه الهى این است که عایشه و حفصه بچه دار نشدند.


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد