مولا علی علیه السلام هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها چنین با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درد دل کردند: سلام بر تو اى رسول
خدا صلی الله علیه
و آله و سلم سلامى
از طرف من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و شتابان به شما رسيده است.
اى پيامبر خدا، صبر و بردبارى من با از دست دادن فاطمه سلام الله علیها كم شده، و توان خويشتندارى ندارم اما
براى من كه سختى جدايى تو را ديده، و سنگينى مصيبت تو را كشيدم، شكيبايى ممكن است،
اين من بودم كه با دست خود تو را در ميان قبر نهادم، و هنگام رحلت جان گرامى تو
ميان سينه و گردنم پرواز كرد.
همه ما از خداييم و به خدا باز مى گرديم. پس امانتى كه به من
سپرده بودى برگردانده شد، و به صاحبش رسيد.
از اين پس اندوه من جاودانه، و شبهايم، شب زنده دارى است، تا
آن روز كه خدا خانه زندگى تو را براى من برگزيند.
به زودى دخترت
تو را آگاه خواهد ساخت كه امت تو چگونه در ستمكارى بر او اجتماع كردند، از
فاطمه(ع) بپرس، و احوال اندوهناك ما را از او خبر گير، كه هنوز روزگارى سپرى نشده، و ياد
تو فراموش نگشته است.
سلام من به هر دوى شما، سلام وداع كننده اى كه از روى خشنودى
يا خسته دلى سلامى نمى كند، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى خستگى نيست، و اگر
در كنار قبرت مى نشينم از بدگمانى بدانچه خدا صابران را وعده داده نمى باشد. (نهجالبلاغه،خطبه193)
مولا
علی علیه السلام بعد از
شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند: «به چه چیزی آرامش یابم ای دختر محمد؟ من به
وسیله تو تسکین می یافتم؛ بعد از تو به چه چیزی آرامش یابم؟
مولا
علی علیه السلام هنگام ارتحال بزرگ بانوی
اسلام حضرت فاطمه سلام الله علیها و
بیان وصایا و حلالیت ایشان، می گوید: «پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و
گرامی تر و نیکوکارتر از آنی که به جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش
قرار دهم. دوری از تو و احساس فقدانت بر
من گران خواهد بود، ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خدا را
بر من تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند
به انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود.»
در
فراق ایشان می فرماید: خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد،
پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتنداری از دست رفته، اما آن چنان که در
جدایی تو صبر کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ای ندارم. شکیبایی بر من سخت
است. پس از او، آسمان و زمین در نظرم زشت می نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی گشاید.
چشمم بی خواب، و دل از سوز غم سوزان است تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند.
مرگ زهرا ضربه ای بود که دل را خسته و غصه ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما
را به پریشانی کشانید.(اصول کافی/ ج /1 ص 159.)
بعد
از شهادت بی بی دو عالم سلام الله علیها
مولا على علیه السلام پیوسته
مى سرود: کنّا کزوجٍ حامةٍ فى
ایکةٍمُتمتِّعینِ بصحَّةٍ و شبابٍمى گوید:
ما
مثل یک جفت کبوتر بودیم از یکدیگر نمى توانستیم جدابشویم. دیگر روزگار است آمد
میان ما جدایى انداخت.
گاهى
على شب تاریک مى رفت کنار قبرستان از دور مى ایستاد با زهراى محبوبش سخن مى گفت،
سلام میگفت، سلام مى کرد، بعد خودش گله مى کرد و بعد گله خودش را از زبان زهرا سلام
الله علیها جواب مى داد:
ما
لى وقفت على القبور مسلِّما قبر الحبیبِ ولم یردَّ جوابى
چرا
من ایستاده ام به قبر حبیبم سلام مى کنم و او به من جواب نمى دهد؟
حبیبُ
مالک لا تردُّ جوابَنا
اى دوست! چرا جواب ما را نمى دهى؟
انسَیتَ
بعدى خُلَّةَ الاحبابِ؟
آیا
چون از پیش ما رفتى دوستى را فراموش کردى؟ دیگر ما در دل تو جایى نداریم؟
بعد
خودش جواب مى دهد: قال الحبیبُ و کیف لى
بجوابِکُم و ان رهینُ جنادلٍ و ترابٍ
دوست
به من پاسخ گفت: این چه انتظارى است که که از من دارى؟ مگر نمى دانى که من در زیر
خروارها خاک محبوس هستم؟
فلمّا نقضَ یدهُ مِن تُراب القبرِ هاجَ به الحزن
از
کارهایش که فارغ شد یکمرتبه غم و اندوه ها برقلب على رو آورد. چه بکند؟ با که حرف
بزند؟ درد دل خودش را به که بگوید؟ قبر پیغمبر نزدیک است از پیغمبر کسى بهتر
نیست.
|