خطبه شِقشِقیّه از معروفترین خطبههای نهج البلاغه است. علی علیه السلام در این خطبه با به تصویر کشیدن دوران خلفا،
عملکردهای کلی آنها را نقد میکند و اصل خلافت هر یک از آنان را زیر سؤال میبرد. وی همچنین
به هجوم مردم برای بیعت با خودش اشاره میکند و اشارتی به ناکثین، قاسطین، و مارقین میکند و سرانجام وجه پذیرش حکومت توسط خویشتن
را بیان میکند. این خطبه طبق ترتیب اکثر نسخههای مختلف نهج البلاغه، سومین خطبه
است.
راوی مستقیم این خطبه که خود آن را از مولا علی
علیه السلام شنیده) ، ابن عباس است که روایت وی نزد اهل سنت نیز معتبر است. این خطبه بارها ترجمه و شرح شده است. برخی
از اهل سنت در سند و مضمون آن تردید کرده و برخی آن را قطعی و صحیح میدانند.
زمان
و مکان ایراد خطبه
به قرینه نکات تاریخی خطبه:
سخن گفتن امام از ناکثین (دار و دسته جمل جمادی سال ۳۶) و قاسطین (معاویه و افراد
ستم پیشهاش در صفّین اواخر سال ۳۶ و اوایل سال ۳۷) و مارقین) خوارج نهروان، اواخر سال ۳۷ یا در سال
۳۸)، و به قرینه حضور ابن عبّاس در کوفه،
میتوان حدس زد، این خطبه را امام در اواخر سال ۳۸ یا اوایل سال ۳۹ ایراد کرده است.
شیخ مفید و قطب
الدین راوندی مکان ایراد خطبه را در
«رحبه» دانستهاند. هرچند رحبه میتواند مصادیق گوناگونی داشته باشد اما به نظر میرسد
در اینجا مقصود، جایی در وسط صحن حیاط مسجد
کوفه است که مولا معمولاً برای
قضاوت یا موعظه کردن در آنجا مینشسته است چندانکه گفتهاند در زمان زیاد
بن ابیه محدثان از ترس، بجای نام
امام علیه السلام «صاحب الرحبة» میگفتند. چنانکه مطرزی (متوفای ۶۱۰ق.)
میگوید، «رحبه کوفه،» سکویی وسط مسجد کوفه بوده است که مولا علی علیه
السلام در آنجا مینشسته
و موعظه میکرده است و وقتی گفته میشود حضرت، غنائم خوارج را در «رحبه» ریخت،
مقصود همین جاست.
نامگذاری
خطبه
این خطبه را به اعتبار جمله
نخستین آن یعنی «واللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فلان»، «مُقَمّصه» نامیدهاند، تقمّص
یعنی «لباس پوشید» که امام، خلافت را به لباسی تشبیه کرده است که ابوبکر با آگاهی
از اینکه برازندهاش نیست آن را بر تن کرده است. اما نام مشهور این خطبه، «شقشقیه»
است که به اعتبار جملهای است که پس از پایان خطبه و درخواست ابن
عباس از امام برای ادامه دادن آن،
توسط امام بیان شده است: «هیهاتَ یا ابنَ عباس تلک شِقشِقَةٌ هَدَرَت ثُم قَرَّت.»
شقشقه، چنانکه از مجموع سخنان لغویون و شارحان خطبه استفاده میشود، چیزی است
مانند شش که هنگام هیجان یا غضب از دهان شتر بیرون میآید که با چرخیدن صدا در
گلوی شتر همراه است و سپس در جای خود آرام میگیرد، در مواقع عادی چنین چیزی پیش
نمیآید. امام در اینجا حالت خود را به حالت هیجان شتر تشبیه کرده است که گویا
لحظهای آن خطبه چون شعلهای از دل او زبانه کشیده و لذا دیگر آن را ادامه نخواهد
داد. بدین طریق، امام به درخواست ابن عباس، که راوی این خطبه است، برای ادامه دادن
خطبه، پاسخ منفی داد. از این رو، ابن عباس میگوید: بر ناتمام ماندن هیچ سخنی
مانند این، دریغ نخوردم.
اسناد
شقشقیه قبل از سید رضی
با توجه به انتقادات صریح از
خلفای سه گانه در این خطبه، نه تنها سند خود آن مورد تردید برخی از علمای اهل سنت
قرار گرفته است بلکه گفتهاند وجه تردید در اسناد کل نهج البلاغه توسط آنها نیز،
یکی از بزرگترین اسبابش، همین خطبه است. اما
این تردید باطل است و این خطبه در آثار قبل از تألیف نهج
البلاغه موجود بوده است و سند آن تا مولا
علی علیه السلام نیز
نقل شده است. امینی در الغدیر ۲۸ طریق
بدون سید
رضی را برای این خطبه یاد کرده
است. در کتاب «پرتوی از نهج
البلاغه» مجموعاً ۲۲ سند برای این خطبه ذکر شده است که ۸ تا از آنها مربوط به
منابع پیش از سید
رضی، ۵ تا مربوط به معاصران سید رضی
و ۹ تا منابعی است که بعد از تألیف نهج البلاغه یا در قرنهای بعد از قرن پنجم هجری
قمری این خطبه را
نقل کردهاند، لیکن از منبع یا منابعی مستقل از نهج البلاغه یا متفاوت با آنها. قطعاتی
از این خطبه به عنوان شاهد لغوی و مثال در کتب ادبی و فرهنگهایی مانند: النهایه
ابن اثیر، قاموس فیروزآبادی، لسان العرب ابن منظور و مجمع الامثال میدانی آمده است.
در ذیل به برخی از اسناد این خطبه اشاره شده است.
1.
ابن
ابی الحدید، سنّی معتزلی (متوفای ۶۵۶ق.) پس از شرح خطبه
شقشقیه، میگوید: در سال ۶۰۳ق. از شیخم مصدق بن شبیب واسطی شنیدم
که میگفت: این خطبه (یعنی خطبه شقشقیه) را بر عبدالله بن احمد معروف به ابن خشاب خواندم،... پس بدو گفتم: آیا
نسبت این خطبه [به امام علی] را ساختگی میدانی؟ گفت: بخدا سوگند، من میدانم که
سخن اوست همچنانکه میدانم که تو مصدق هستی. پس بدو گفتم: بسیاری از مردم میگویند
که این خطبه، سخن رضی، رحمه الله تعالی، است. گفت: رضی و جز رضی کجا و این اسلوب
سخن کجا؟ ما رسائل رضی را دیده ایم و روش و سبک او را در سخن نثر میشناسیم؛ او
بدین خطبه، خوب و بدی نیافزوده است. سپس ادامه داد: بخدا سوگند این خطبه را در
کتابهایی که ۲۰۰ سال پیش از تولد رضی نوشته شده، دیدهام، و خط نویسنده آنها را میشناسم
و میدانم خط کدام یک از علما و ادیبان است قبل از اینکه ابواحمد، پدر رضی، زاده
شود. ابن ابی الحدید در ادامه میگوید:
من بسیاری از این خطبه را در نوشتههای شیخمان ابوالقاسم بلخی، امام معتزله بغداد، دیدم. او قبل از تولد رضی، در دولت مقتدر میزیست. همچنین بسیاری از
آن را در کتاب مشهور ابوجعفر
بن قبه، یکی از متکلمان امامیه،
معروف به کتاب الانصاف دیدم. این ابوجعفر از
شاگردان شیخ ابوالقاسم بلخی رحمه الله تعالی بود و همان روزگار مرد قبل از اینکه
رضی، رحمه الله تعالی، زاده شود.[۱۱]
2.
یکی
از کسانی که قبل از سید رضی، خطبه شقشقیه را در آثارش به نحو مستند از مولا علی علیه
السلام روایت کرده است، شیخ
صدوق (متوفای ۳۸۱ق.) است. وی یکبار در علل
الشرائع، این خطبه را ذکر میکند؛ بار دیگر، در معانی
الاخبار. در هر دو کتاب، شیخ صدوق به دو سند خطبه را
ذکر میکند و پس از پایان خطبه، الفاظ دشوار آن را توضیح میدهد.
3.
شیخ
مفید (متوفای ۴۱۳ق.)، استاد سید
رضی، در کتاب الارشاد، خطبه را نقل میکند و میگوید عدهای از
راویان با اسناد گوناگون آن را نقل کرده اند. همو در المسألتان فی النص علی علی علیه
السلام، از این خطبه به خطبهای معروف یاد میکند و این حاکی از این است که در عصر وی نه تنها
تردیدی در سند خطبه نبوده است بلکه خطبهای معروف و شناخته شده، بوده است. باز خود
شیخ مفید در کتاب الجمل،
این خطبه را مشهورتر از این میداند که راجع به آن توضیحی دهد.
غصب
خلافت
غصب خلافت مطرح شده در
شقشقیه و نقد امام از خلفا، امور عجیبی نیست که باعث انکار صدور خطبه شود چه اینکه
خواه در کلام مولا علی علیه السلام در
غیر این خطبه و خواه در کلام غیر شیعه به
سهولت میتوان این موارد را مشاهده کرد. در ذیل جهت تقریب به ذهن نمودن این امور
صرفاً به بعضی از موارد اشاره میشود.
موضع
امام(ع) نسبت به خلفا در غیر از شقشقیه
در خطبهای که جاحظ (متوفای
۲۵۵ق. یعنی حدود یک قرن و نیم قبل از تدوین نهج البلاغه) در البیان و التبیین از
امیرالمؤمنین علیه السلام
نقل میکند چنین آمده است: ...آن دو [خلفای اول و دوم] گذشتند و سومی [خلیفه سوم]
بپاخاست چون کلاغ، همتش شکمش بود؛ وای بر او، اگر دو بالش کنده میشد و سرش جدا،
بهترش بود. ابن
ابی الحدید نیز همین خطبه را از جاحظ،
نقل میکند.
ابن عبد ربه (متوفای ۳۲۸ق.) نیز که قبل
از سید
رضی زیسته است در العقد الفرید همین را با اندک اختلافی نقل
میکند.
غصب
خلافت توسط ابوبکر و عمر در کلام معاویه
معاویه در نامهای خطاب به محمد
بن ابی بکر میگوید که پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ،
پدر تو [یعنی ابوبکر] و فاروقش [یعنی عمر] نخستین کسانی بودند که حق او (یعنی علی علیه
السلام ) را از او سلب کردند و در حکومت با او مخالفت کردند. آن
دو (یعنی ابوبکر و عمر) بر این کار متحد شدند..
ترجمه
خطبه و مشخص كردن فرازهاي مهم آن
.
شكوه از ابابكر و غصب خلافت
آگاه باشيد به خدا سوگند ابا
بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مىدانست جايگاه من نسبت به حكومت
اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مىكند. او مىدانست كه سيل
علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشهها به بلنداى ارزش من
نتوانند پرواز كرد.
پس من رداى خلافت رها كرده و
دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها
براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقانزا و تاريكى كه به وجود آوردند،
صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و
ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مىدارد پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را
خردمندانهتر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من
مانده بود. و با ديدگان خود مىنگريستم كه ميراث مرا به غارت مىبرند.
. بازى
ابابكر با خلافت
تا اينكه خليفه اوّل، به راه
خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد.
سپس امام مثلى را با شعرى از
أعشى عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من همه روز را در
گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.)
شگفتا ابابكر كه در حيات خود
از مردم مىخواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در
آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهرهمند گرديدند.
.
شكوه از عمرو ماجراى خلافت:
سرانجام اوّلى حكومت را به
راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعهاى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و
پوزش طلبى بود زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد،
پردههاى بينى حيوان پاره مىشود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مىكند.
سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و
دچار دورويىها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور،
چارهاى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.
.شكوه
از شوراى عمر:
سپس عمر خلافت را در گروهى
از قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مىباشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام
زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا
برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند ناچار باز
هم صبر نمودم، و با آنان هماهنگ گرديدم.
يكى از آنها با كينهاى كه
از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر
كه زشت است آوردن نامشان.
.
شكوه از خلافت عثمان:
تا آن كه سومى به خلافت
رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود،
و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و
بر باد دادند، چون شتر گرسنهاى كه بجان گياه بهارى بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد
كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش
ساخت.
.
بيعت عمومى مردم با امير المؤمنين عليه السّلام:
روز بيعت، فراوانى مردم چون
يالهاى پر پشت کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و
حسين عليه السّلام لگد مال گردند، و رداى من از
دو طرف پاره شد. مردم چون گلّههاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه
كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند و گروهى از اطاعت من
سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند، گويا نشنيده
بودند سخن خداى سبحان را كه مىفرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه
خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است»
آرى به خدا آن را خوب شنيده
و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشمهايشان را
خيره كرد.
سوگند به خدايى كه دانه را
شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من
تمام نمىكردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى
ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته،
رهايش مىساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مىكردم، آنگاه مىديديد كه
دنياى شما نزد من از آب بينى بزغالهاى بى ارزشتر است.
گفتند: در اينجا مردى از
أهالى عراق بلند شد و نامهاى به دست امام علیه السلام
داد و امام عليه السّلام آن
را مطالعه مىفرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مىبايست جواب مىداد. وقتى
خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از
همان جا كه قطع شد آغاز مىكرديد امام عليه السّلام فرمود:
هرگز اى پسر عباس، شعلهاى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست،
ابن عباس مىگويد، به خدا
سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه
السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا
آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.
افسوس!!!!!!!!!!!!!!!!!!
|