منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

روز شمار توطئه

·         زمان: جمعه 22 ذی الحجّه ی سال 10 ه.ق، پنجم فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: گردنه ی أرشی بین جُحفَه و أبواء، منزلی در مسیر مکّه تا مدینه؛ 4 روز پس از غدیر، 66 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

توطئه ی منافقان:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به جهت بیعت تمامی مسلمانان با امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام، یه روز گذشته را در غدیر خم توقف کردند و سپس راهی مدینه می شوند.

در شب قبل و یا در آغازین ساعات بامداد امروز، بار دیگر خداوند به لطف بیکرانش، جان پاک رسول خویش صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را از گزند منافقان حفظ می کند تا صدق این آیه بر دوست و دشمن روشن شود:

" يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ  " اى پيامبر آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد آرى خدا گروه كافران را هدايت نمى‏كند .مائده67

در مسیر حرکت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بین "جحفه" و "أبواء"، منافقان با استفاده از تاریکی شب، نقشه ی قتل پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را که از قبل طراحی کرده اند، به اجرا می گذارند. آنان تصمیم دارند در یکی از گردنه های مسیر، در جایی به نام "أرشی" کمین کنند و سنگ های بزرگی را به طرف شتر حضرت _که در جلوی کاروان در حرکت است_ رها کنند تا بِرَمد و از کوه پرت شود. آنان نیز با استفاده از تاریکی شب به میان جمعیّت برگردند. خداوند متعال پیامبر خویش را از توطئه آگاه می سازد.

حُذَیفة بن یَمان و عمّار یاسر، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را در این مسیر همراهی می کنند، یکی افسار شتر را در دست دارد و دیگری از پشت سر، شتر را راهنمایی می کند. همین که شتر به گردنه ی کوه أرشی می رسد و می خواهد به سمت پایین راه خویش را پیش گیرد، منافقان سنگ های بزرگ را از بالای کوه رها می کنند. پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با یک اشاره به شتر فرمان توقّف می دهند. با توقّف شتر، سنگ ها بدون آسیب رساندن به شتر یا ترساندن وی، به سمت پایین کوه می غلطند و حضرت سالم می ماند.

منافقان که این توطئه را نقش بر آب می بینند هریک به سویی فرار می کنند ت اپس از عبور قافله، بر سر شترهای خود روند و به کاروان ملحق شوند.

حافظِ سِر:

به لطف پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در این ماجرا عمّار و حذیفه منافقان را شناسایی می کنند. حذیفه در میان منافقان کسانی را می بینند که باورش برای عموم مسلمین بسیار مشکل است.(ارشاد القلوب دیلمی ج2ص195 انتشارات دارالأسوة للطباعة و النشر تهران چاپ اول 1417، بحارالانوار ج28ص100)

 

·         زمان: چهار شنبه 27 ذی الحجّه سال 10 ه.ق، دهم فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ 9 روز پس از غدیر 61 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

پایان سفر:

دیشب یا در آغازین ساعت های بامداد امروز، کاروان مسلمانان وارد مدینه می شوند. اینک پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم رسالت خویش را به پایان رسانیده اند و پس از سفر حج و آموختن مناسک آن به مسلمانان، در غدیر خم، " اسلام مورد رضایت خداوند" را ابلاغ نمودند.

در همین سفر، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، خود بارها فرمودند که عمر شریفشان رو به پایان است و باید که مأموریت های الهی خویش را به انجام رسانند. این سخنان به گوش منافقان نیز رسیده است. آنان یقین دارند که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جز سخن راست نمی گوید، در نتیجه با آگاهی کامل از عمر کوتاه حضرت صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، باید برای آینده برنامه ریزی کنند! نکته ی دیگری که آنان به روشنی می دانند، سستی ایمان و عهد شکنی شمار بسیاری از مسلمانان و کثرت منافقان است. البته اینان برای حفظ ظاهر، در تمام عبادات پیش قدم هستند و در نماز های جماعت در مسجد النّبی در صفوف اول حضور دارند.

این دنیا پرستان ظاهر فریب می دانند که حتّی در صورت آشکار و بر ملا شدن چنین توطئه ای در انظار عمومی جامعه، پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم آنان را امان خواهد داد و همانند سلاطین و جبّاران روزگار، دست به قتل عام نخواهند زد. آنان نیز پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را پیامبر رحمت می دانند.

 

·         زمان: یک شنبه اول محرّم سال 11 ه.ق، 14 فروردین سال 11 ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره، مسجد النّبی؛ 13 روز پس از غدیر، 57 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

سفارش به اهل بیت عَلیهِم السَّلام:

مدینه بستر حوادث است؛ در شهر شایعه شده است عدّه ای برای تغییر مسیر اسلام، پس از وفات رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، تلاش می کنند. رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم مسلمانان را از عواقب چنین مسأله ای آگاه می سازند. آن حضرت _در همین ایّام و _ پس از بازگشت از حجّة الوداع در مسجد خویش چنین می فرمایند:

" ...بدانید هرکس به علی عَلیهِ السَّلام و فرزندانش عَلیهِم السَّلام اقتدا کند، نجات خواهد یافت و هرکس از آنان روی بگرداند، گمراه خواهد شد. ای مردم! خدا را شاهد می گیرم! خدا را شاهد می گیرم! درباره ی رفتارتان با عترت و اهل بیتم. همانا فاطمه سَلام الله عَلیها پاره ی تن من است و دو فرزندش بازوان من اند. من و شوهرش مانند نور هستیم؛ بار خدایا! آن کس که بر آنان لطف نمود، او را رحمت کن و هرکس به آنان ظلم کرد، او را مشمول رحمتت مساز..."

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نیک می دانند که اهل این دیار را عهد و رحمتی نیست، اشک های آن حضرت در پی این خطبه، گواه این آگاهی است.(الروضة فی فضائل امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام ابن جبرئیل قمی ص167_168 به نقل از نرم افزار مکتبة اهل بیت عَلیهِم السَّلام، بحارالانوار ج23ص143_144)

 

·         زمان: ماه محرم سال 11ه.ق، نیمه ی دوم فروردین و اوایل اردیبهشت سال 11ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ دو ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

اتمام حجت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با همسران خویش:

سیره ی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم این بود که هر شب در منزل و حجره یکی از زنان خود می رفتند و در انتهای شب به جهت تهجّد  و عبادت به منزل خویش که در قسمت شرقی مسجد بود، باز می گشتند. این روش در ماه های آخر عمر شریف نبوی صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تغییر کرد. آن حضرت پس از بازگشت از سفر حج خویش، نزدیک به یک ماه، فقط به منزل همسر نیکوکار خویش "امّ سلمه" رفت و آمد می کردند.(ارشاد القلوب ج2ص201، بحارالانوار ج28ص106)

این امر با توجه به امکان توطئه نسبت به وجود پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم (همانند آنچه در گردنه أرشی اتفاق افتاد) می توانست کاملا طبیعی باشد. جالب آن است که دیگر همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نسبت به این مسئله اعتراضی نداشتند و علی رغم این که در موارد متعددی، برخی از آنان با سر و صدا و پرخاشگری اعتراض خویش را نسبت به رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نشان می دادند، این بار سکوت اختیار کرده بودند. لین سکوت به روشنی وضعیت تأمل بر انگیز دو ماه آخر شریف را نشان می دهد.

به هر روی، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در انتهای این ماه (ماه محرّم سال 11 هجری) به خادمه ی امّ سلمه فرمان می دهند که همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را فرا بخوانند تا همگان در منزل امّ سلمه جمع شوند. پس از آنکه همه ی همسران پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم حضور پیدا می کنند، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را در کنار خویش می نشانند و با اشاره به آن حضرت، خطاب به همسرانشان می فرمایند:

" به آنچه می گویم گوش فرا دهید. این فرد، برادر من، وارث من و قیام کننده در میان شما و تمام امت (مسلمان) پس از من است. به آنچه دستور می دهد گوش فرا دهید و از اطاعت او سرپیچی نکنید که به گناه، هلاک خواهید شد."

در انتهای این ماجرا، رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم اجازه ی طلاق همسران خود را پس از وفاتبه امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می دهند و می فرمایند:

" هریک از آنان که از سخنت سرپیچی نمود، او را طلاق ده."(ارشاد القلوب ج2ص202، بحارالانوار ج28ص107)

با توجه به اینکه زنان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به احترام پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم اجازه ی ازدواج با غیر را نداشتند، چنین طلاقی _آن هم پس از وفات رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم_ به معنای دوری از جایگاه همسری پیامبر خاتم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و محرومیت از لطف رسول رحمت صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در سرای باقی است.

تاریخ گواهی می دهد که چنین طلاقی، حداقل در مورد یکی از زنان پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پس از جنگ جمل (در سال 36 هجری) در شرف وقوع بوده است و نهایتا در سال 50 هجری قمری توسط سیّدالشهداء به اجرا در می آید.

دومین صحیفه و عهد نامه:

در همین ماه، جلسه ای در منزل ابوبکر تشکیل می شود. در این جلسه سی و چهار نفر حضور دارند. نام بزرگانی از قریش و سران دو قبیله ی اوس و خزرج در میان اعضای این جلسه دیده می شود. سعید بن عاص اُمَوی نویسنده ی پیمانی است که از اعضای جلسه بر مفاد آن توافق دارند:

" بسم الله الرّحمن الرّحیم، این نوشته، پیمانی ست که گروهی از اصحاب محمّد رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از مهاجرین و انصار (که خداوند آنان را در کتاب خویش ستوده است) بر آن توافق دارند... پس به درستی که خداوند به لطف و کرم خویش محمّد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به سوی تمامی مردم فرستاد، او را فرستاد با دینی که برای بندگان به آن راضی بود... او امر الهی را ابلاغ نمود تا آنکه دین کامل گشت... سپس خدای متعال او را با اکرام به سوی خویش برد، بدون آنکه کسی را به عنوان جانشین انتخاب کند... پس بر مسلمانان واجب است که هر گاه دوران خلیفه ای به پایان رسید، صاحبان خرد و صلاح به مشودت بنشینند و آن کس را که لایق است، انتخاب کنند... حال اگر کسی بر خلاف سخن فوق، مطلبی گوید... با اجتماع مسلمانان مخالفت کرده است..."

وعده ی مال و مقام به شاهدان این ماجرا داده می شود. بدین ترتیب سعیدبن عاص نام حاضران را می نویسد و پیمان نامه به ابو عُبَیده داده می شود. او به عنوان "امین"، امانت داری این عهد نامه را به عهده می گیرد تا در اولین فرصت آن را در مکّه و در خانه کعبه (در کنار صحیفه ی اول) مدفون کند تا این نوشته به عنوان سند، محفوظ بماند. حاضران در جلسه، با شهادت بر اجرای این عهد نامه، منزل ابوبکر را با رعایت احتیاط کامل ترک می کنند.

فردا صبح، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم  پس از نماز صبح در جایگاه عبادت خویش به ذکر خداوند مشغول هستند. با طلوع آفتاب، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم رو به سمت ابو عبیده (که در صف نماز ایستاده بود) می کنند و می فرمایند: " آفرین به تو، امین این امّت شده ای؟" سپس آیه زیر را تلاوت فرمودند:

"فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ پس واى بر كسانى كه كتاب [تحريف‏شده‏اى] با دست هاى خود می ‏نويسند سپس می گويند اين از جانب خداست تا بدان بهاى ناچيزى به دست آرند پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته و واى بر ايشان از آنچه [از اين راه] به دست می آورند.بقره79

آنگاه فرمودند: عدّه ای از این امّت معاهده ای نوشته اند که به معاهده ی زمان جاهلیّت که در کعبه آویخته بودند، شبیه است... اگر نبود امر الهی، آنان را فرا می خواندم [و رسوایشان می کردم].

کسانی که شب قبل منزل ابوبکر حضور داشتند و اینک در مسجد حاضرند، رنگ از رخسارشان می پرید و بر خود می لرزیدند.(ارشاد القلوب دلیمی ج2ص200-201، بحارالانوار ج28ص105-106)

آنان گمان می برند که هر آیه ای نازل می شود و هر مثالی که قرآن میگوید آنان را هدف قرار داده است.

ثقلین، یگانه راه:

از گوشه و کنار مدینه، خبر هایی به گوش می رسد که نشان می دهد، سکوت فعلی شهر، حکایت آرامش قبل از طوفان را دارد.

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم که نیک می دانند، برخی چه هوسی را در سر می پرورانند، در تلاش برای آن که حجّت را حتّی بر این سیاست بازان نیز تمام کنند، در هر شرایطی به آنان این توجه را می دهند که صلاح دنیا و آخرت آنان، پیروی از جانشینان بر حق خداوند و اولیای الهی است. راه دیگری جز فساد، تباهی و خونریزی وجود نخواهد داشت حتی اگر به ظاهر نام اسلام را بر خود داشته باشد.

تاریخ حکایت می کند که پس از بازگشت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از حَجّة الوداع، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در هر فرصتی، مسلمانان را هشدار می دادند و با چنین عبارتی، حدیث ثقلین را باز می گفتند:

" ای مردمان! شما روز قیامت بر سر حوض کوثر بر من وارد می شوید؛ من آن روز از رفتارتان درباره ی ثقلین خواهم پرسید. بنگرید که پس از من با آن دو، چه می کنید! به درستی که خداوند آگاه، مرا خبر داده است که آن دو تا روز قیامت جدایی ناپذیر اند... بدانید که من کتاب خدا و عترت و اهل بیتم را در میان شما به یادگار می گذارم. از آنان سبقت نجویید و در حق آنان کوتاهی نکنید که هلاک می گردید و تفرقه بر شما مستولی خواهد شد... [تا آنجا که] برخی از شما برخی دیگر را می کشند و خون در میانتان به راه خواهد افتاد."

آری! پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در هیچ مجلسی شرکت نمی کردند، مگر آنکه مردمان را با جملاتی همانند آنچه بیان شد، توجه می دادند.(ارشاد شیخ مفید ج1ص180 چاپ بیروت، بحارالانوار ج22ص465_466)

به نظر می رسد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در طی ماه محرم سال آخر عمر شریفشان، بار ها به حدیث ثقلین اشاره فرموده اند.

 

·         زمان: نیمه ی محرم سال 11ه.ق، اواخر فروردین سال 11ه.ش؛ مکان: مدینه ی منوّره؛ بیش از یک ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

آخرین وَفد:

امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در سال گذشته از سوی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برای هدایت مردم کشور یمن، به سوی آن دیار شتافتند. آن حضرت از ماه رمضان سال 10 ه.ق در یمن بودند و در حَجّة الوداع به رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پیوستند.

اینک تلاش های امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در هدایت اهل یمن، به بار می نشیند و قبیله ی نَخَع برای اظهار اسلام خویش در گروهی 200 نفره وارد شهر مدینه می شوند. تاریخ نام چنین گروه هایی را "وَفد" می داند. وَفد نَخَع که از یمن آمده اند، آخرین گروهی هستند که برای ملاقات با رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در نیمه ی محرم سال 11 ه.ق وارد مدینه می شوند.(بحارالانوار ج21ص409، اهل سنت: استیعاب ابن عبدالبرّ ج2ص517 انتشارات دار الجیل بیروت)

 

·         اواخر محرم سال 11 ه.ق، نیمه ی اول اردیبهشت سال 11 ه.ش؛ یک ماه تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

پیشوایان نار:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در خطابه ی غدیر، به گروهی اشاره فرمودند که از آنان با عنوان "پیشوایان راه جهنم" یاد شده است. رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در این باره چنین فرمودند:

" هان ای مردم! به زودی پس از من پیشوایانی خواهند بود که شما را به سوی آتش می خوانند و در روز رستتاخیز تنها و بدون یاور خواهند ماند. هان ای مردم! خداوند و من از آنان بیزاریم ".(قسمتی از خطبه ی غدیر)

تلاش این عده در گذشته تأثیر فراوانی بر حوادث داشته است؛ آنجا که قرآن اشاره می کند که آنان هر سال یک یا دو فتنه ی بزرگ اجتماعی ایجاد کرده اند:

" أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ "آيا نمى‏بينند كه آنان در هر سال يك يا دو بار آزموده مى‏شوند باز هم توبه نمى‏كنند و عبرت نمى‏گيرند. توبه126

اینک این حلقه ی تأثیر گذار در صدد است پس از رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جایگاه خویش را تثبیت کند. هسته های اصلی این گروه به نحوی فعالیت خویش را دنبال می کردند که شناسایی رفتار آنان _علی رقم تلاش ایشان برای پنهان کاری_ برای مورّخین غیر شیعی میسر بوده است؛ تا آنجا که حتّی تاریخ نویسان غربی نیز بر این مطلب واقف بوده و هستند:

" هنری لامِنْس " مستشرق بلژیکی _متوفای 1937 میلادی_ در مقاله ای به نام " مثلث قدرت: ابوبکر، عمر، ابو عبیده لَعنة الله عَلیهم اجمعین  " از همکاری این سه فرد در زمان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم سخن می گوید و اشاره می کند که این همکاری، خلافت ابوبکر و عمر را پایه گذاری کرد. او پیش بینی کرده بود که اگر ابو عبیده در دوران خلافت عمر از دنیا نرفته بود، به عنوان جانشین و خلیفه ی بعدی توسط عمر انتخاب شود.(مقاله ی مثلث قدرت. ابوبکر، عمر، ابوعبیده، در مجموعه ی مقالات دانشکده ی مطالعات شرقی دانشگاه سن ژوزف، بیروت دوره ی4ص126)

جالب آن است که " ویلفرد مادلونْگ " _متولد 1930 میلادی_ مستشرق معاصر آلمانی در کتاب " جانشینی حضرت محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم " اشاره می کند که ابوبکر لَعنة الله عَلیه با ذکاوت خویش منافع مشترک جامعه ی اسلامی آن زمان را دریافته بود و با حدس قریب الوقوع بودن وفات رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پیشاپیش تصمیم گرفته بود خلیفه ی پیامبر خاتم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، خودش باشد.(کتاب جانشینی حضرت محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم ترجمه ی احمد احمد نمایی، جواد قاسمی، محمد جواد مهدی، دکتر حید رضا ضابط ص76_77)

اولین فرمان برای تشکیل سپاه:

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برای جلوگیری دخالت این گروه در آینده ی اسلام، در ماه محرم _و به خصوص اواخر آن_ دستور می دهند که مسلملنان برای جنگ در نقاط دور دست آماده باشند؛ در گذشته چنین حرکت های نظامی توسط پیامبر معمول بود که کمتر به جنگ تمام عیار _مانند جنگ بد یا مُؤتَه_ منتهی می شد. این لشگر کشی ها بیشتر به رزمایشی می مانست که مرز های اسلامی را حفظ می کرده و امنیت جامعه ی مسلمانان را به همراه داشت.

این بار نیز پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم شمال عربستان و محدوده ی فلسطین امروزی که مرز روم شرقی آن زمان بود، هدف قرار دادند؛ تا سپاه مسلمانان به آنجا بروند و در عین حال عناصری که احتمال ایجاد فتنه توسط آنان می رفت با همراهی این سپاه از کانون توطعه به دور باشند. اینک پیامبر دستور به تشکیل لشگری به رهبری  " اُسامة بن زید بن حارثه " را می دهند که جوانی 21 ساله است.

همه ی مسلمانان باید در این سپاه شرکت کنند؛ تنها فردی که به فرمان پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم باید در مدینه بماند، امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام هستند. گزارش های تاریخی حکایت می کنند که 4000 نفر در این سپاه شرکت داشته اند که برخی به دستور مستقیم پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم باید این سپاه را همراهی می کرند.

نام برخبی از این افراد که در تاریخ آمده به شرح زیر است:

1)      ابوبکر بن ابی قحافه

2)      عمر بن الخطاب

3)      ابوعبیده جراح

4)      سعد بن ابی وقاص

5)      سعید بن زید بن عَمْرو بن نُفیل

6)      عیاش بن ابی رَبیعه

7)      اُسَید بن حُضَیر

8)      بَشیر بن سَعد

9)      سَلْمَة بن أسلم بن حَریش

10)   قِتادة بن ْنُعمان

تعجبی نخواهد داشت که نام نویسندگان صحیفه ی اول و هم پیمانان صحیفه ی دوم را در میان این اسامی مشاهده می کنیم.

جالب آن است که بسیاری از کسانی که در هجوم به خانه ی حضرت زهرا، صدّیقه ی طاهره سَلام الله عَلیها شرکت داشتند نامشان در فهرست بالا دیده می شود.

 

·         چهار شنبه 9صفر سال 11ه.ق، 22 اردیبهشت سال 11ه.ش؛ 19 روز تا رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم:

پیامی برای آگاهان:

در این روز به فرمان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام در میان اهل مدینه به آواز بلند می فرماید: " ای مردم! [پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم فرمان داده است که بگویم:] هرکس کسی را که باید به او اجر دهد مورد ظلم قرار دهد، خداوند رحمتش را از او دریغ می کند و مستحق لعنت الهی ست. [ای مردم!] هرکس غیر ولیّ خود را تبعیت کند، لعنت خدا بر اوست. [ای مردم!] هرکس به پدرانش ناسزا بگوید، مستوجب خشم و لعن الهی ست."

این سخنان به گونه ای بیان گردید که توجه اهل مدینه را به خود جلب نمود. عده ای که در میان آن ها، عمر بن خطاب لَعنة الله عَلیه بود، به سراغ امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام آمدند و از کنه و تفسیر سخن پرسش نمودند. امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام فرمودند: خدا و رسول صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم آگاه ترند!

اکنون جماعت به سوی رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در حرکت اند. پس از ورود به خانه ی پیامبر خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، عمر به صدا در می آید که ای رسول خدا! تفسیر آن سخن چیست؟

پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم فرمودند: قرآن می فرماید " قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى" [ای پیامبر] بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم مگر دوستى در باره خويشاوندانم.شوری23؛ و باز قرآن می فرماید: " النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ " پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزديكتر] است.احزاب6؛ و نیز در غدیر خم گفتم: " من کنت مولاه فعلی مولاه " هرکس را که من ولایت دار اویم پس این علی ولایت دار اوست؛ پس هرکس غیر علی را برگزیند لعنت خداوند بر اوست."


·        سه شنبه 15 صفر هجری قمری، 28 اردیبهشت سال 11 هجری شمسی؛ 13 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

فرمان برای حرکت سپاه اسامه:

امروز پیامبر به اسامه بن زید فرمان می دهند که:" با ذکر نام خدا حرکت کن و به سوی ایی که پدرت کشته شد، روان شو."

زید بن حارثه – پدر اسامه ، دوسال قبل در "جنگ موَته" که در مرزهای شمالی شبه جزیره عربستان با سپاه روم صورت گرفته بود، شهید شد اینک اسامه بن زید مامور است که سپاه را به سوی آن منطقه روان سازد. دستور پیامبر  صلّی الله علیه و آله و سلّم  به اسامه این است که آن چنان حرکت کن که از اخبار پیشی بگیری و به شتاب بروی. دستور دیگر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این بود که تمامی مهاجرین اولین، که نگرانی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از آنان بود باید با سپاه همراه شوند.

این فرمان برای آنان که امید به خلافت بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بسته بودند، مانعی سخت به حساب می آمد. آنان در فکر ترفندی دیگر هستند.!

آثار اولیه بیماری :

در پایان امروز آثار اولیه بیماری بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عارض می شود. آن حضرت به سر درد مبتلا شده اند. برخی از مورخان اصرار دارند که پیامبر در خانه " زینب بنت جحش" و یا " میمونه" که هر دو همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، آغاز بیماری را تجربه کرده اند.!

اصرار بر این قضیه آن هم از سوی برخی تاریخ نویسان که سابقه دفاع بی حدّ و مرز از سقیفه و پیامدهای آن را دارند.، توجه موشکافان را بخود جلب کرده است. به راستی چرا این عده بر این که بیماری پیامبر در خانه عایشه (دختر ابوبکر خلیفه اول)، حفصه ( دختر عمر خلیفه دوم) و ام حبیبه (دختر ابوسفیان) شروع نشده، پای فشاری می کنند.؟

علت بیماری:

عایشه می گوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر اثر بیماری ذات الجنب (سینه پهلو) از دنیا رفته است. در حالی که تمام روایات حکایت از مسموم شدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می کنند. شخص پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز اشاره دارند که خداوند حضرت را به بیماری ذات الجنب مبتلا نخواهد کرد.

منابع تاریخی، به خصوص اهل سنت بیان می کنند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر اثر گوشت مسمومی که زنی یهودی در خیبر برای پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آماده کرد، از دنیا رفتند.

با توجه به این که جنگ خیبر در آغازین ماه های سال هفتم هجری، اتفاق افتاد، نمی توان قبول کرد که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، غذای مسمومی را در خیبر بخورند، چهار سال بدون هیچ عارضه ای در سفر و حضر باشند و ناگهان در عرض کمتر از نصف ماه به تب شدید، دارفانی را وداع کنند.

در منابع اهل سنت جمله ای را به شخص پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ، نسبت می دهند که آن حضرت فرموده اند:

" من همواره اثر سم خیبر را بر خود احساس می کردم"

این ججمله، در صورت صحّت، نشان می دهد که گویا، از ماجرای خیبر تا هنگام وفات به تناوب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با آب یا غذای آلوده، مسموم می شدند. به بیان دیگر تا سال 11 هجری قمری، اثر این سم بر بدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تنها در حدّ احساس فردی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده و اثر ظاهری نداشته است، که این عبارت گزارشگر آن حالت می تواند باشد. در ماه صفر سال یازدهم، آثار مسمومیت به حدّی شدید می شود که همه ی اهل مدینه از بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاهی پیدا می کنند.


·        چهارشنبه 16 صفر هجری قمری، 29 اردیبهشت سال 11 هجری شمسی؛ 12 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

از امروز صبح بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شدت می گیرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به سر درد مبتلا هستند و اینک تب نیز بر آن اضافه شده است. بیماری آن حضرت به گونه ای است که اهل مدینه متوجه آن شده اند. اکثر تاریخ نویسان نیز شروع بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از این روز می دانند.

توطئه ای دیگر:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می دانند توطئه ای در شرف اجراست و جان ایشان در خطر است. اما رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مامور به ظاهر است و بنای خدا و رسول بر این است که نیت خیانت کاران را آشکار سازند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آگاهاند بر تجهیز سپاه اسامه اصرار می ورزند تا بداندیشان راهی سفر شوند و آینده جامعه اسلامی و امنیت اجتماعی مسلمانا تامین باشد و مسلمانان گرفتار سیاست بازانی نشوند که جز نام مسلمانی اثری تاز اسلام درا بر جای نخواهند گذاشت.

این سیاست بازان نیز آسوده نخواهند نشست. آنا که سابقه همکاری و هم فکری با یهودیان، حتی در اولین سال های هجرت، دارند. این با کمک قوم یهود، توطئه خویش را به پیش می برند.

جالب آن که مدارکی از مسیحیان در دست است که نشان می دهد، یهودیان در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تدارک مسموم کردن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را می دیدند. روشن است که چنین سمّی، که با توجه به علم آن روز تاثیر فوری و سریع نداشته باید با همکاری منافقان و برخی اطرافیان رسول خد صلّی الله علیه و آله و سلّم بارها برای تاثیر بر جسم مقدس نبوی صلّی الله علیه و آله و سلّم استفاده می شده است.


·        پنج شنبه 17صفر هجری قمری، 30 اردیبهشت سال 11 هجری شمسی؛ 11 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

فرمان مجدد:

در صبح امروز، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علی رغم بیماری از خانه خارج شده، پرچم را به دست اُسامه می دهند و می فرمایند: " ای اُسامه به نام خداوند و در راه خدا، به سوی کارزار برو... در این راه هیچ کودکی و زنی را به قتل نرسان."

لشکریان باید در جُرف، که در اطراف مدینه است مستقر شده باشند و با آمدن اُسامه که اینک پرچم به دست اوست، به سوی شمال حرکت نمایند. در روزهای گذشته از سوی منافقان و نامسلمانان، اعتراض هایی گسترده نسبت به فرماندهی اسامه صورت گرفته است. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در پاسخ فرمودند که اسامه برای اجرای این فرمان مناسب است و همان گونه که نسبت به فرماندهی پدر اسامه در گذشته اعتراض بی مورد شد و در عمل خلاف آن ثابت گردید، این جا هم طعنه ی شما نسبت به اسامه جایی ندارد.

روشن است که گویندگان این سخن، تنها در پی به تاخیر انداختن حرکت سپاه هستند؛ چرا که پس از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم همین سپاه، با فرماندهی شخص اسامه بن زید به راحتی و بدون هیچ اعتراضی، مدینه را ترک می کند. البته خلیفه اول و دو سه نفر از مشاورانش با اجازه گرفتن از اسامه سپاه را همراهی نکردند. در آن زمان تقریبا یک ماه پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کسی اعتراض نمی کند که: " اسامه جوان است و برای فرماندهی نامناسب است"!

نکته عجیب و خنده آور ماجرا این است که خلیفه اول و دوم تا زمانی که زنده بودند، اسامه را امیر خود می خواندند. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 6 ص 52 و غایه المرام ج 6 ص 111 و بحارالانوار ج 30 ص 431)

سخنان دیگری در میان سپاه دهان به دهان می گردد:بهتر است تا زمانی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بهبود پیدا کنند، سپاه از مدینه خارج نشود. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که می دانستند منشا این سخنان، چه کسانی هستند، بر خروج سپاه تاکید کردند. مومنان واقعی که این سخنان را بهانه واهی می دانستند، در تلاش بودند تا سپاه را به حرکت وا دارند. اما تن آسایی اکثر مسلمانان و فرصت طلبی منافقان در کار گره می افزاید. به هر روی سپاه اسامه امروز از مدینه خارج نخواهد شد.


·        شنبه 19صفر یا یکشنبه 20 صفر هجری قمری، 1 یا 2 خرداد سال 11 هجری شمسی؛ 8 یا 9 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

آخرین دیدار با اهل بقیع:

شنبه یا یکشنبه از ماه صفر، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که امیرالمومنین علیه‏السّلام دست ایشان را گرفته بودند، به سوی بقیع رفتند. گروهی از اصحاب در پی ایشان هستند چون به بقیع می رسند روی به مردگان می کنند و می فرمایند:

" سلام بر شم ای اهل دیار باقی، گوارا باد بر شما آن چه را که در آن قرار دارید و از آن چه مردم دچار ان گشته اند رهایی یافته اید. فتنه ها، هم چون شب تار و ظلمانی پی در پی فرود می آیند؛ آن چنان که آخرین فتنه در پی اولین آن خواهد آمد."

گویا اصحابی که در کنار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند، همگی نسبت فتنه و خبرهای پیرامون آن آگاهی کامل دارند، چرا که هیچ سوالی در مورد آن نمی پرسند. سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رو به امیرالمومنان علیه‏السّلام کرده، می فرمایند: جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من نازل می کرد. امسال فرشته ی وحی قرآن را دو بار نازل کرده است. این نیست جز این که اجل من فرا رسیده است.

آن گاه به مدت زیادی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برای اهل بقیع طلب آمرزش می کنند. در راه بازگشت از بقیع، عایشه در کنار حجره و منزل خویش نشسته است. او پارچه ای بر سر خویش بسته و اظهار سردرد می کند تا نشان دهد همانند پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بیمار است. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می دانند که دختر ابوبکر با این تمارض اهداف خاصی را دنبال می کند؛ چرا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نقش وی را درباره ی بیماری خویش به نیکی می دانند. با رسیدن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به کنار حجره، عایشه می نالد. رسول خدا نظری به عایشه می افکنند و می فرمایند: چه می شد که تو قبل از من می مردی. عایشه نیز با پرخاشگری پاسخ می گوید.

سپاه بی تحرک:

از سوی دیگر، علی رغم اصرار فراوان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هیچ تغییری در وضعیت سپاه اسامه صورت نگرفته است. این سپاه هم چنان در منطقه جُرف در یک فرسخی مدینه زمین گیر است.

طلب آمرزش برای شهدای احد:

در همین مدت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر شهدای احد، درود می فرستند و استغفار می کنند. حاظران در مسجد، گمان می برند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با این سخنان قصد وداع با زندگان و مردگان را دارند. در پی آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر منبر می روند. آن حضرت گویی می خواهند آینده ی حاضران را متذکر شوند می فرمایند:" من از میان شما خواهم رفت؛ در حالی که ناظر اعمال شما هستم. شما را بر ح.ض ملاقت می کنم ... بیم آن دارم که برای دنیا با یکدیگر به نزاع برخیزید و رقابت کنید." سپس سفارش انصار را به مهاجرین می نمایند.

آن حضرت می دانند که پس از وفات ایشان، آینده ی حکومت در دست چه کسانی خواهد بود! و مهاجرین که حکومت را به دست می گیرند، چگونه با انصار رفتار خواهند کرد!


·        یک شنبه، دوشنبه، سه شنبه 20 ، 21 و 22 صفر 11 هجری قمری، 3، 4 و 5 خرداد سال 11 هجری شمسی؛ 6، 7 و 8 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این سه روز را در منزل خویش و در بستر بیماری گذرانیده اند و جز برای برخی نمازهای جماعت از خانه خارج نمی شوند. در همین ایام، که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در منزل خویش دوران بیماری را سپری می کردند، امیرالمومنان علیه‏السّلام و گروهی از اصحاب در کنار آن حضرت نشسته بودند. برخی اشک می ریختند. عده ای نگران بر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نظر افکنده بودند و همگی اظهار ناراحتی می نمودند. به نظر می رسد که عده ای از توطئه گران نیز در اطراف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حضور دارند تا از اخبار داخل منزل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و وضعیت ایشان بی اطلاع نباشند.

آیندگان در خطبه نبوی:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برای آن که حجت را بر مردمان سست عهد و به خصوص این گروه سیاست باز تمام کنند، با ایهام و اشاره، می فرمایند: " چهره هایی روشن گردید و چهره هایی سیاه شد. قومی سعادتمند شدند و دیگران شقاوت پیشه کردند." آن گاه در فضلیت اصحاب کسا سخن گفتند و با اشاره به ثقلین، رفتار ظالمان نسبت به این دو ثقل و یادگار را چنین بازگو کردند: "ظالمان و اهل آتش ثقل اول را پاره کردند و ثقل دیگر را کنار زدند. حساب اینان با خداوند است و هر بنده ای در گرو کاری است که انجام می دهند ... دشمن علی علیه‏السّلام و خاندان او در جهنم است و دوستدار علی علیه‏السّلام و آل او در بهشت جای دارد."

آن گاه پیامبر سکوت اختیار کردند. در این سه روز، سپاه اسامه که باید فرسنگ ها از مدینه دور شده باشد، هم چنان در جرف بی حرکت و ساکن است.

خطبه ای برای مهاجرین:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که آینده ی مسلمانان را در خطر می دیدند، در هر فرصتی، به آنان هشدار می دادند. در همین ایام، و در دوران بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن حضرت مهاجران را فرا می خواندند و این چنین آنان را پند و اندرز می دهند:" ای مردم! من خوانده شدم و باید که به برادران خود از انبیای الهی ملحق شوم. اینک شما را آگاه می کنم که من به وصی خود وصیت کرده ام. شما را همانند چهارپایان رها نساختم و در کارتان کوتاهی نکردم."

در این هنگام عمر برمی خیزد و می گوید: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن چه از انبیای گذشته سفارش کردند، وصیت می کنی؟ پیامبر پاسخ می فرمایند: آری؛ عمر می گوید: این به دستور خداست یا به دستور توست؟! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به عمر دستور می دهند که بنشیند و می فرمایند:" این سخن امر الهی است... من به امر خدا سفارش می کنم، سفارش من، سفارش الهی است. هر کس مرا نافرامانی کند، خدا را نافرمانی مرده و هر کس وصی مرا نافرمانی کند، مرا فرمان نبرده است، اطاعت الهی، اطاعت من است نه آن چه تو و دوستت می خواهید."

آن گاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که ناراحت اند رو به دیگران می کنند و درباره امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام سفارش می نمایند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را وصی خویش معرفی می کنند و می فرمایند: " این مطلب را حاضران به غایبان برسانند."

در پی آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: علی ابن ابیطالب، همانا عَلَم، پیشوا و سرور است. هر کس از وی روی برگرداند گمراه می وشد و هر کس از ان جلوتر رود، به سوی آتش می رود ... در انتهای خطبه، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از همگان گواهی می گیرند که این سخن را آویزه ی گوش کنند و حاضران نیز تایید می کنند.


·        چهارشنبه 23 صفر سال 11 هجری قمری، 6 خرداد سال 11 هجری شمسی؛5 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

اشاره ای دیگر به ثقلین:

سه روز گذشته را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دربیماری بودند. امروز چهار شنبه، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از شدت درد دستمالی به سر بسته اند. امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام _که جز در موارد ضروری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را ترک نمی کنند_ هم اینک در کنار پیامبرند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر می خیزند و دست راست را بر شانه ی امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و دست چپ را بر شانه ی فضل بن عباس _پسر عموی خود_ می گذارند و به سوی مسجد حرکت می کنند. پان حضرت از منبر بالا می روند و به فضل دستور می دهند که مردم را برای جمع شدن در مسجد فرا بخواند.

پس از جمع شدن مردم در مسجد، حضرت رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در خطبه ای کوتاه پس از حمد و ثنای الهی می فرمایند:

" ای مردم! اَجَل و مرگ من نزدیک است... آگاه باشید که من کتاب خدای خود و عترت و اهل بیتم را در میان شما می گذارم و من می روم."

سپس آن حضرت دست امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را گرفته و فرمودند:

"این، علی بن ابی طالب است که همراه قرآن است و قرآن با اوست. این دو از یکدیگر تا روز قیامت جدا نمی شوند."(جواهر العقدین سمهوری ص240 انتشارات دارالکتب العلمیه، ینابیع المودة قندوزی)

آن گاه حضرت فرمودند: "ای مردم! هرکس که او را وعده ای داده ام، نزد من بیاید تا به وعده ی خود وفا کنم."(مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب ج1ص219، بحارالانوار ج22ص274)

وفای به عهد:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در پی این سخنان به نماز می ایستند. پس از نماز آن حضرت بار دیگر، بر سر منبر رفته، گفته های پیشین را تکرار می کنند. مردی برمی خیزد و می گوید: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگامی که ازدواج نمودم، به من وعده دادی که سه درهم پرداخت نمایی.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به فضل دستور می دهند که آن سه درهم پرداخت شود. آن گاه حضرت چنین ادامه می دهند: "هرکس در مورد نفس خود از چیزی بیم دارد، برخیزد تا من برای او دعا کنم."

عده ای برمی خیزند و مشکلات خویش را بازگو می کنند و از گرفتاری های خویش سخن می گویند. عمر بن خطاب که باید در سپاه اسامه باشد و به جای ان اینک در مسد حضور دارد بر می خیزد و توبیخ کنان به آنان که عرضه ی حاجت به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کردند، می گوید: شما خود را رسوا کردید! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ابتدا برای آنان که گرفتار بودند، دعا کرده، سپس می فرمایند: رسوایی دنیا بهتر از رسوایی آخرت است. آن گاه از منبر فرود می آیند.

انتقادهای پی در پی عمر بن خطاب، خلیفه دوم، در روزهای آخر حیات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و در حضور ان حضرت به تکرار، مشاهده می شود. به نظر می اید که طرح این گونه سخنان از جانب وی برنامه ای است تا خود را در اجتماع ان روز بیشتر نشان دهد. او در آینده ای نزدیک، از این انتقادها و اعتراض های در مقابل پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بهره برداری خواهد کرد.


·        پنج شنبه 24 صفر هجری قمری، 7 خرداد سال 11 هجری شمسی؛ 4 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

نامه ای که نوشته نشد:

بیماری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شدت یافته است، آن چنانکه حضرت از بیماری شکوه می کنند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بار دیگر به حرکت سپاه اسامه تاکید می کنند. اما لحظاتی بعد می بینند که ابوبکر، عمر و طلحه به همراه تعدادی از اصحاب که باید هم اکنون در سپاه باشند، در خانه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ججمع شده اند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با عتاب می فرمایند: چرا همراه با سپاه حرکت نمی کنید؟ ابوبکر می گوید: من آن جا بودم و برای تجدید دیدار با شما آن امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را ترک کردم! عمر عذر می آورد: دوست مداشتم که خبر شما را از دیگران بشنوم.!

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم متاثر می شوند و چند بار می فرمایند:" سپاه اسامه حرکت دهید."، "سپاه را حرکت دهید." گویا تنها ابوبکر به همراه چند نفر دیگر خانه ی پیامبر را ترک می کنند. به نظر نمی آید که مقصد آنان سپاه اسامه در جُرف باشد.

با وجود تاکید پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، اکثر آنان که باید خانه ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  را ترک کنند، هم چنان نشسته اند و خود را نگران نشان می دهند. با توجه به آن که حال عمومی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امروز 5 شنبه بدتر از قبل شده است، آنان می خواهند مطمئن شوند که در نبود پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حکومت به دست کسی دیگر، یعنی شخص امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام نخواهد افتاد. آری، آنان انتظار وفات پیامبر را می کشند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که چنین می بینند، سر از بستر بیماری برمی دارند و می فرمایند: " دوات و کتفی بیاوررید تا برایتان چیزی بنویسم که با ان هیچ گاه پس از من گمراه نشوید."

عده ای برمی خیزند تا وسایل نوشتن را بیاورند. عمر مانع آنها می وشد و می گوید: چیزی بیاورید که بیماری بر او غلبه یافته و هذیان می گوید!!! نزد شما قرآن است و کتاب خدا ما را کافی است. برخی بر سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم تاکید می کنند و عده ای به طرفداری از عمر می پردازند. در منزل پیامبر سر و صدا بالا می گیرد. طرفداران عمر با فریاد و سر وصدا مانع از اجرای دستور می شوند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ناراحت می شوند و می فرمایند: از کنار من برخیزید چرا که خانه ی انبیا جای قیل و قال نیست. عده ای می گویند: وسایل نوشتن را نیاوریم؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: بعد از این سخنان، چیزی نخواهم نوشت. تنها وصیت می کنم که با اهل بیت من خوش رفتاری کنید.

دورنمایی سیاه:

حاضران که مطمئن می شوند، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم وصیت خویش را نمی نویسد، خانه ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ترک می کنند. از این پس همگان در می یابند که حکومت به آسانی به امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام نخواهد رسید. عباس عموی پیامبر و پسرش فضل که همراه با امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و دیگر اهل بیت علیه‏السّلام هم چنان در خانه ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته اند، نگران آینده می شوند.

آنان می دانند که خلیفه ی واقعی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جز امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام نیست. اما از سوی دیگر تلاش بی وقفه ی توطئه گران و اهل صحیفه را می بینند. از همین روی عباس از پیامبر می پرسد: ای رسول خدا، اگر امر خلافت به ما می رسد، ما را بشارت ده و اگر در این راه شکست می خوریم، ما را آگاه ساز. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رو به امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام می کنند و آگاهانه می فرمایند: شما پس از من مورد ظلم واقع می شوید.

در انتهای همین روز، پس از ان که خانه ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خلوت می شود، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام می فرمایند که هدف از نگارش ان نامه، چیزی جز تاکید بر ثقلین و توصیه ی خلیفه ی بر حق الهی امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و گواهی گرفتن از حاضران نبوده است.

واکنش ها:

عبدالله بن عباس، فرزند دیگر عباس عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که ماجرای فوق را نقل می کند، با بردن اسم پن شنبه گریان می وشد و می گوید: روز پنج شنبه ؟ و چه روزی بود روز پن شنبه؟ او ادامه می دهد: مصیبت و همه ی مصیبت آن بود که مانع نگارش وصیت توسط پیامبر شدند.

این ماجرا به حدی روشنگر است که در طول تاریخ، بسیاری از محدثان و مورخان اهل سنت که داستان قلم و دوات را نقل کرده اند، یا نام خلیفه را حذف کرده و داستان را به صیغه مجهول بیان کردند و یا جمله ی خلیفه را نسبت به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم تغییر داده اند.

جالب آن که عمر بن خطاب، سال ها بعد، در زمانی که خلافتش کاملا تثبیت شده بود، علت سخن خویش زا به عبدالله بن عباس، می گوید: " پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در بیماری خویش می خواست به نام علی تصریح کند، اما من به جهت محبت و حفظ اسلام، از نوشتن ان وصیت جلوگیری کردم."

سپاه اسامه هم چنان در یک فرسخی مدینه بر جای خویش استوار است!


·        جمعه 25 صفر هجری قمری، 8 خرداد سال 11 هجری شمسی؛ 3 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

امروز هم چنان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در بستر بیماری اند. اما به نظر می رسد حال عمومی ایشان از روزهای قبل بهتر شده است. گروهی از صحابه، در خانه ی پیامبر برای عیادت آمده اند. عمار یاسر می پرسد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ، پدر و مادرم به فدای تو، در فقدان شما، چه کسی غسل شما را به عهده خواهد گرفت؟ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با اشاره امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام که در آن جا حضور دارند، می فرمایند: این علی علیه‏السّلام و او را در این کار ملائکه یاری خواهند کرد. آن گاه پیامبر پس از سفارش به اموری چند، بلال را مامور می کنند که مردم را در مسجد جمع کند.

خطابه ی قصاص:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی سر خویش را به عمامه ای بسته اند و بر عصایی تکیه نموده اند، بر منبر می روند و می فرمایند: " ای اصحاب! چگونه پیامبری برای شما بودم؟ آیا در میان شما جنگ و جهاد ننمودم؟ آیا دندان های من شکسته نشد؟ آیا خون بر چهره ام جاری نگشت؟ آیا من از سوی ناداناد قوم خود دچار سختی و گرفتاری نشدم؟ آیا من سنگ بر شکم نبستم؟

همه ی اهل مسجد می گویند: آری. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند: " خداوند حکم فرموده و سوگند یاد کرده است که از ظلم هیچ ظلم کننده ای درنگذرد. خدا را قسم می دهم، هر یک از شما که از سوی محمد بر او ستم شده است، برخیزد و قصاص کند. من قصاص در دنیا را پیش از قصاص در آخرت دوست دارم، که در پیشگاه فرشتگان و پیامبران الهی قصاص شوم.

فردی به نام سواد بن قیس برمی خیزد و به بهانه ی قصاص، بدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را می بوسد و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حق او دعا می کنند.

اشاره ای دیگر به ثقلین:

در پی این ماجرا، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می فرمایند:" هیچ پیامبری نمی میرد، مگر این که ارثیه ای از خود بر جای می گذارد. همانان من در میان شما دو ثقل گران بها باقی می گذارم. کتاب خدا و عترت خود را."

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از ایراد خطبه ی قصاص و سفارش به حرکت سپاه اسامه به منزل همسر نیکوکارشان"ام سلمه" می روند؛ در حالی که زیر لب برای مسلمانان دعا می کردند و از خداوند برای آنان آمرزش می طلبند.

اندکی بعد حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به دیدار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می آیند. آن حضرت از فراق پدر محزون و اندوهگین هستند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با سخنان خویش، آن بانوی الهی را تسکین می دهند. گویا در همین ملاقات است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دختر خویش را بشارت می دهند: " به زودی به من ملحق خواهی شد."

به هنگام غروب، نماز جماعت به امامت امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام در مسجد تشکیل می شود. در انتهای شب، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با تکیه بر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام از خانه ی ام سلمه به منزل شخصی خویش می روند. در آن امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها و فرزندانشان علیه‏السّلام در انتظار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند. اندکی بعد عزرائیل و جبرئیل نیز برای عرض ارادت با اجازه وارد خانه می شوند.

اشاره دوباره به ثقلین در خطابه ی انصار:

در انتهای امروز یا روز بعد شنبه 26 صفر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام عباس عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و فرزندش فضل وارد خانه ی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می شوند و می گویند: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این انصار هستند که در مسجد جمع شده اند و از زن و مرد بر شما گریه می کنند.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم با کمک امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و فضل بلند می شوند، و در حالی که سر خویش را بسته و رواندازی بر خویش انداخته بودند، از خانه خارج شدهف به مسجد می روند. در آن جا پس از حمد و ثنای الهی این چنین با انصار سخن می گویند: " ای مردم ... اگر کسی قبل از من حیات جاویدان داشت، من نیز می داشتم، همانا من با پروردگارم ملاقات می کنم و در میان شما دو یادگار باقی می گذارم که اگر به آنها چنگ زنید، هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدای تعالی و عترت و اهل بیتم ..."

و در این خطبه آن حضرت حدیث منزلت را نیز یادآور می شوند و حضرت صدیقه ی کبری سلام الله علیها را حجاب خداوندی میدانند. خانه ی آن بانوی الهی را خانه ی خویش و درِ آن خانه را درِ خانه ی نبوّت می شمرند.

تاریخ حکایت می کند که این آخرین باری است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با پای خویش _و به سختی_ به مسجد می آیند. از این پس، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جز با کمک دیگران، توان حضور در مسجد را نخواهند داشت.


·        شنبه 26 صفر سال 11 هجری قمری، 9 خرداد سال 11 هجری شمسی؛ 2 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

آشوب توطئه گران:

با وجود آنکه بسیاری از توطئه گران به اصرار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و با دستور مستقیم آن حضرت در محل استقرار سپاه اُسامه حاضرند، اما از حرکت این لشگر خبری نیست. بار دیگر در لشگر گاه جُرف _محل استقرار سپاهخ اسامه_ اعتراض و سر و صدا به پا خاسته است:

            چگونه این جوان را فرمانده ی مهاجران اول و پیشتاز در اسلام قرار داده اند؟

برخی به اعتراض، صدا بلند می کنند و عده ای دیگر به دفاع از اسامه سخن می گویند. روشن است که اعتراض کنندگان اصلی و بعضا برخی از پاسخ دهندگان، همانا مهاجرین پیشتاز در اسلام هستند. در بین اعتراض کنندگان نام عیاش بن ابی رَبیعه که از انصار است، به چشم می خورد. او از هم پیمانان صحیفه ی دوم است. پس از وفات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نام این فرد را بین حمله کنندگان به خانه ی حضرت زهرای مطهره سلام الله علیها می بینیم. کسی که در برابر عیاش بن ابی ربیعه می ایستد و  از اسامه دفاع می کند، عمر بن خطاب است. به هر روی این جنگ زرگری، توقف سپاه را به همراه دارد. سپاه- که در عمل همان اهل سقیفه هستند- برای تعیین تکلیف از سپاه خارج شده به نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر می گردند.

واکنش پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

خبر به پیشگاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می رسد. تاریخ حکایت می کند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بسیار آزرده می شوند. در حالی که از شدت درد دستمالی بر سر بسته و قطیفه بر دوش افکنده بودند، برمی خیزند، به کمک دیگران و به سختی خود را به مسد و منبر آن می رسانند. پس از حمد و ثنای الهی، از فرماندهی اسامه دفاع می کنند. در انتها متخلفان از سپاه اسامه را از رحمت الهی دور می دانند و آنان را با عبارت زیر لعنت می کنند:" از رحمت الهی دور و مورد لعن و نفرین است، هر کس که از شرکت در سپاه اسامه سرباز زند."

آن گاه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمان به حرکت سپاه اسامه می دهند. این فرمان چند بار تکرار می شود. کسانی که قرار بود با اسامه حرکت کنند، گروه گروه با پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم وداع کردند، و در جرف به دیگر سپاهیان ملحق شدند. نهایتا این سپاه امروز نیز حرکت نخواهد کرد.

فراخواندن برادر:

در همین ایام و شاید در همین روز داستانی شگرف تحقق می یابد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که حالشان مساعد نیست. به صورتی که گویا قصد وصیتی خاص دارند. به اطرافیان می فرمایند: "برادرم را فراخوانید." عایشه همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که می پندارد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آخرین لحظات عمر خویش را می گذارنند، پدر خویش ابوبکر ابن ابی قحافه را که هم اینک باید در سپاه باشد، می طلبد. پیامبر با دیدن ابوبکر روی بر می تابانند و می فرمایند:" برادرم را فراخوانید". بار دیگر علی رغم آگاهی کامل از مقصود پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حفصه فرزند عمر بن خطاب پدر خویش را صدا می زند. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این بار نیز از حضور عمر اظهار نارضایتی می کنند و با ناراحتی کامل می فرمایند: " برادرم را بخوانید."

ام سلمه همسر نیکوکار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در اعتراض به این رفتار می گوید: برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم علی علیه‏السّلام را فراخوانید که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم جز او کس دیگری را نمی خواهد. عایشه نیز به صدا درمی آید: وای بر شما! آری او جز علی علیه‏السّلام را نمی خواهد.

امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می آیند. در همین مجلس هزار هزار باب علم بر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام گشوده می شود و سینه ی علوی پذیرای دانش های بی پایان می گردد.

در پی این ماجرا امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام از نزد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم خارج می شوند. مردم که شرایط ویژه ی این سخن را فهمیده بودند، نگران به سراغ امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام می روند. در این میان، ابوبکر و عمر نیز که حوادث را زیر نظر دارند، می پرسند: رفیق تو به تو چه گفت؟ پاسخ می شنوند که: " هزار هزار باب علم بر من گشوده شد." نگاه پر ابهام آن دو بر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام دوخته شده است.


·        یک شنبه 27 صفر سال 11 هجری قمری، 10خرداد هجری شمسی؛ 1 روز تا رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

حرکت سپاه اسامه:

در صبح گاه، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قیس بن عباده و حباب بن منذر را مامور می سازند تا با گروهی از انصار، به پایگاه سپاه در جرف بروند و لشکر اسامه را حرکت دهند. این گروه مامورند تا سپاه را همراهی کنند و خبر قطعی حرکت و خروج سپاه از مدینه را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برسانند. بعد از چندی اسامه و سربازانش حرکت می کنند. قیس و حباب به نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برمی گردند تا خبر حرکت را به آن حضرت برسانند. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که به علم غیب الهی آراسته اند، به این دو نفر می فرمایند: این سپاه امروز حرکت نخواهد کرد.

آری، اینک کسانی که برای آینده ی حکومت مدت ها برنامه ریزی کرده اند، به روشنی دریافته اند که با وجود رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نمی توانند در مدینه بمانند. بدین ترتیب دستوری از سوی آنان برای از بین بردن قطعی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به مدینه می رسد که به علت شتاب زدگی در اجرا، ردّپای آن در تاریخ مانده است.

در طی بیماری پیامبر، همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به نوبت در امر پرستاری رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم همکاری می کنند. "ام سلمه" در چند روز گذشته بیشترین تلاش را در این زمینه داشته است و اهل بیت علیه‏السّلام و به خصوص امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها را برای نگهداری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یاری رسانیده است.

ماجرای "لَدود":

در تمامی منابع تاریخی که حکایت امروز را نقل کرده اند، آمده است: حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امروز چندان مناسب نبود و در طی روز ایشان به ظاهر چندین بار از هوش رفتندف فرصتی که عایشه آن را مغتنم می شمارد.

وی، علی رغم سفارش رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به این که در دهان حضرت هیچ چیزی نریزند، مایعی را به دهان مبارک رسول خد صلّی الله علیه و آله و سلّم می ریزد. تکرار چند باره ی این عمل و مخفی کاری ناشیانه ی وی، شک برانگیز است. عایشه اصرار دارد که این مایع، داروی گیاهی (لدود) بوده است.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از مدتی بیدار می شوند و از این مارا اظهار ناراحتی شدید می کنند. حال عمومی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از این ماجرا بسیار بد می شود.

در پی وخامت حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به نظر می رسد که عایشه با پراکنده گویی سعی کرده، نشان دهد که آن مایع، چیزی جز لدود نبوده است. او حتی ادعا می کند: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از به هوش آمدن، همه ی اهل منزل را مجبور کرده اند از آن داروی گیاهی بخورند! در بعضی مدارک، عایشه حتی ادعا کرده: یکی از همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میمونه روزه دار بوده است. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حتی دستر می دهند که روزه ی او را بشکند و به زور در دهانش دارو را بریزند!

 

گوینده ی این سخنانم به روشنی در تلاش است با چنین داستان هایی، اتهام مسموم کردن پیامبر را کم رنگ کند و نشان دهد که آن نوشیدنی را حتی بانی این ماجرا هم خورده است.

عیادت بنی هاشم:

خبر وخامت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدینه می پیجد و مسلمانان برای زیارت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به منزل ایشان می آیند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بنی هاشم را فرا می خوانند و شروع به وصیت می کنند. عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر که انجام برخی امور و وصایای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را به جهت گرفتاری های شخصی قبول نکرده است. به عنوان بزرگ بنی هاشم نیز حاضر است.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سفارش هایی چند به بستگان خویش می کنند. در پی آن پیامبر تمامی اموال و وسایل شخصی خویش را با ذکر نام و تعداد در حضور این جمع به امیرالمومنان علیه‏السّلام می سپرند تا همگان شاهد باشند. در همین زمان، امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام برخی از این اموال را به منزل خویش می برند و سپس باز می گردند.

صبری جاودانه:

پس از چندی، در خانه ی پیامبر جز امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام کسی باقی نمی ماند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وصیت ها و سفارش های ویژه ای برای برادر خویش دارند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ابتدا امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را مامور می کنند که پس از انجام مراسم کفن و دفن در خانه بنیشینند و قرآن را جمع نمایند. در پی آن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را مامور به صبر می کنند. صبر در برابر تمام وقایع آینده و صبری خاص در مقابل هتک حرمت فاطمی سلام الله علیها .

با فهم این معنا امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام به صورت بر زمین می افتند. امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پناه می آورند و از آن چه در پی خواهد آمد، شکوه می کنند.

اینک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اهل بیت علیه‏السّلام را فرا می خوانند. آنان را به صبر دغوت می کنند. به صبر، صبر و صبر ... در مقابل ان چه نااهلان می کنند. اشک های بانوی دو عالم سلام الله علیها که شاهد بر این ماجرا است حکایت گر غم های بی پایان آینده است. از دیگر شاهدان این ماجرا جبرئیل، میکائیل و اسرافیل هستند.

ورود فتنه گران:

عایشه همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خبر مهمی را به "صهَیب" می گوید. صهیب پیک ویژه ای است که این خبر را برای برخی افراد در سپاه اسامه بازگو خواهد کرد. این سپاه که امروز صبح راهی سفر شد، بار دیگر با کراشکنی سپاهیان به مدینه بازگشت. اینک صهیب پیام می آورد که پیامبر به زودی از دنیا خواهد رفت، خود را هر چه سریع تر به مدینه برسانید. گروهی به کمک تاریکی شب مخفیانه وارد مدینه می شوند. تاریخ سه نفر از این میان را نام برده است.

در نیمه ی شب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از بستر بیماری برخاسته، می فرمایند: " امشب، شرّ بزرگی به مدینه راه یافته است."


·        دوشنبه 28 صفر سال 11 هجری قمری، 11 خرداد سال 11 هجری شمسی، روز رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

آخرین نماز پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم:

اذان بلال، مردم را برای خواندن نماز صبح به سوی می کشاند. در طی سه روز گذشته بیشتر امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و در برخی موارد فضل بن عباس، پسر عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم امام جماعت بوده اند.

امروز صبح، در میان تعجب حاضران، ابوبکر وارد مسجد می شود و به جایگاه امام جماعت می رود. صهیب دقایقی پیش به ابوبکر اطلاع داده بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علت شدت یافتن بیماری، نمی تواند در مسجد حاضر شود. روشن است که فرستنده ی این پیام، همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم عایشه است. ابوبکر نیز که در گوشه ای منتظر این خبر بود، پس از ورود به مسجد، نماز را آغاز می کند. با برنامه ی از پیش تعیین شده، عمر، ابوعبیده، سالم (غلام ابو حذیفه) صهیب و چند نفر دیگر که ابوبکر را همراهی می کردند و به او اقتدا کردند.

اهل مسجد می دانند که همگی این افراد باید در سپاه اسامه باشند. نگرانی در چشم های حاضران موج می زند و بلال خبر این نماز جماعت را به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می رساند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از شنیدن این خبر بسیار ناراحت می شوند و به سختی از جای برمیخیزند. امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و فضل بن عباس زیر بازوان حضرت را می گیرند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که پاهای مبارکشان بر روی زمین کشیده می شود، وارد مسجد شده، به سوی جایگاه امام جماعت، که ابوبکر آن جا ایستاده است، حرکت می کنند.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم ابوبکر را کنار می زنند و خود نماز را نشسته برگزار می نمایند و مسلمانان به ایشان اقتدا می کنند. عایشه ماجرا را به گونه ای دیگر بازگو می کند. در یک جا ادّعا می کند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نه تنها از خانه خارج نشده اند، بلکه از داخل خانه با دیدن نماز ابوبکر خوشحال نیز گشته اند. او در جای دیگر می گوید: پیامبر از خانه خارج شدند و با لبخند و اظهار رضایت در برابر مسلمانان نشستند و نماز جماعت به امامت ابوبکر را تماشا کردند. همو در جای دیگر می گوید: ابوبکر با دیدن پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می خواست نماز را بشکند. اما پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مانع می شود و در جلوی ابوبکر نماز را شروع می کنند. ابوبکر به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اقتدا می کند و مردم نیز به ابوبکر از قبل اقتدا کرده بودند!!!!

و نیز می گوید: پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پشت ابوبکر می نشیند و نماز را به ابوبکر اقتدا می کند و یا پیامبر در کنار ابوبکر به صورت نشسته و فرادا نماز می خوانند و یا ...

روشن است عایشه داستان های فوق را با توجه به مخاطبان به صورت های گوناگون نقل کرده است. وجه مشترک تمامی حکایت های فوق که دختر خلیفه اول بر آن تاکید دارد، رضایت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از نماز و در نتیجه خلافت ابوبکر است!! عایشه تلاش دارد که نشان دهد امام جماعت این نماز خاص، جانشین رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را مشخص خواهد کرد.

آخرین اشاره به ثقلین:                                           

پس از نماز، پیامبر به کمک امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام و خدمتکار خویش، به زحمت به اولین پله ی منبر قرار می گیرند. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دردمندانه می خواهند که حاضران آن چه را می شنوند به غایبان برسانند. آن حضرت ثقلین را یادآور می شوند و مردم را به رعایت حق الهی در مورد این دو ثقل گران بها (قرآن و عترت) دعوت می کنند. آن حضرت پیوسته از امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام می گویند و در انتها باز از مسلمانان می خواهند که شاهدان به غایبان بگویند.

در همین خطبه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از وجود فتنه های بی پایان سخن به میان می آورند. از نکات قابل توجه در بین خطبه پرسش معترضانه ی عمر بن خطاب درباره مصداق ثقلین است، که ناراحتی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را به همراه دارد.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از منبر پایین می آیند و به منزل خویش برمی گردند. به دستور پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر بدن آن حضرت آب می ریزند. تب اندکی فرو می نشیند.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بار دیگر اسامه را فرا می خوانند و برای چندمین بار دستور اکید می دهند که با سپاهیان خویش، مدینه را بلافاصله ترک کند آن حضرت بار دیگر متخلفان از این دستور را لعن می کنند و از رحمت الهی دور می شمرند.

ابوبکر می فهمد حال پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کمی بهتر شده به سوی منزل خوی شدر سُنح می رود تا زا چشم پیامبر دور باشد و همچنین در سپاه اسامه نیز حضور پیدا نکند. او برای شنیدن اخبار بعدی لحظه شماری می کند.

آخرین لحظات:

چندی بعد بیمار یپیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شدت می یابد. آثار سَم آن چنان زیاد است که پس از رحلت پیامبر بدن و زیر ناخن های آن حضرت سبز می شود این سَم اثر خویش را اینک بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به روشنی نشان می  دهد. امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام سر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را بر سینه ی خود می گیرند. در این مورد نیز عایشه ادعا می کند که پیامبر بر روی سینه ی او جان داده است. بنی هاشم، که در منزل پیامبر حضور داشتند، در این خصوص وی را تکذیب کردند. عایشه دختر ابوبکر نیز ادعای خویش را به صورت دیگری تعدیل می کند. همسر پیامبر می گوید: من نادان بودم و بی تجربه. در نتیجه گمان بردم که رسول خدا در دامان من وفات یافت. من سر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را بر زمین گذاشتم، از خانه خارج شدم و شیون کردم. اما از آن جا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نمرده بودند، امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام سر می رسند و آن حضرت را به سینه می گیرند. در نتیجه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دردامان امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام وفات می یابند.

این ادعای عایشه نیز با توجه به حضور پیوسته ی امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام نمی تواند درست باشد. به هر روی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام را به سوی می کشند و با کلامی آهسته با حضرت سخن می گوشند دو یا سه ساعتی به ظهر مانده است.

لحظاتی بعد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در حجره ی شخصی خویش، در سن 63 سالگی و در دامان امیرالمؤمنین علی علیه‏السّلام دارفانی را وداع گویند.

خبر به سپاه بی تحرک اسامه می رسد. سپاه از هم می پاشد. چندی دیگر ابوبکر نیز از سنح حرکت می کند. امروز ظهر، او با عنوان "خلیفه" نماز را اقامه خواهد کرد!!!




آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد