منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* چگونه روزه ی خود را به امضای امام زمان برسانیم؟

* حجت زمان عجل الله تعالی فرجه الشّریف و ماه رمضان

* ولادت باسعادت منجی عالم بشریت مهدی فاطمه علیها سلام

شهر شام، شهر اسلام معاویه لعنت الله علیه


سر انجام دیوار های مرکز حکومت بنی امیه پدیدار شد و خاندان مصیبت زده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، خسته و  پریشان به سرزمینی گام گذاشت که کانون ظلم، فساد، خیانت و ناجوانمردی بود و در باغ یاد و خاطره خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جز زشتی و سیاهی یادگار و نشانی از سران شام وجود نداشت. مردم شام که تربیت شدگان دستگاه تبلیغاتی بنی امیه بودند در شکستن صفوف مسلمانان و جلوگیری از حکومت و ولایت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام  نقش تعیین کننده ای داشتند، و هم اکنون دل های لبریز از ریا و نفاق آنها از دیدار خاندان عصمت که حسب ظاهر جامه اسارت پوشیده بودند شادمان می شد، لذا چون قافله به نزدیکی دروازه دمشق رسید ام کلثوم از شمر ملعون درخواست کرد تا اولا انها را از دروازه ای به شام وارد کنند که کمتر مورد توجه و اجتماع مردم باشد، و ثانیا سر مقدس شهدا را از محمل ها دور کنند تا مردم متوجه آنها شوند و نوامیس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از تیر نگاه شامیان در امان بمانند.

شمر بن ذی الجوشن بر خلاف درخواست دختر علی علیه السلام  عمل کرد، و آنها را از دروازه ساعات که برای ورود کاروان تزئین شده و مردم فراوانی از ساعاتی پیش در آن جا اجتماع کرده بودند، به شهر وارد کرد و در مکانی نزدیک به مسجد جامع شام مستقر ساخت تا در معرض تماشای مردم باشند.

 این جا شام است، یعنی شامی که نزدیک به چهل سال تحت تربیت اسلام بنی امیه با تمامی اصالت های اسلام ناب در تعارض است، شامی که در اندیشه مردمش علی علیه السلام  واجب القتل بود و اوج منبرهای مساجدش محل دشنام و نفرین بر خاندان وحی است و عده ای محدود که نور هدایت بر قلب هایشان تابیده، در مظلومیت، و اقلیتی مطلق سکوت و تقیه پیش گرفته اند.

این جا شام است، جای که تلخ ترین یاد و خاطره این سفر سرشار از حماسه و مصیبت را در سینه حضرت زین العابدین علیه السلام  کاشت:

" ای کاش وارد دمشق نشده بودم و یزید این گونه مرا در هر شهر و دیاری اسیر نمی دید."

این جا شام است ... شام معاویه ...

معاویه ای که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم او را لعن نمود.

نقل کرده اند که ابوسفیان بر شتر سرخی سوار بود، عتبه از جلو او می رفت و معاویه از عقب او شتر را می راند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: خدا لعنت کند سواره و جلودار و راننده را. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج6 ص289)

معاویه این لعنت را به خاطر سپرد، و کار خود را انجام داد. او منتظر فرصتی بود که از  پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انتقام بگیرد. آن گاه که حاکم مسلمانان شد نمی توانست به نام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تصریح نموده و به آن حضرت لعنت کند. بلکه علی علیه السلام  را لعنت می کرد! و مقصود اصلی او  پیامبر اسلام بود زیرا به خوبی می دانست، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: کسی که علی علیه السلام  را لعنت کند به من لعنت کرده و کسی که مرا لعنت کند؛ خدا را لعنت نموده است.(دلائل الصدق ج3ص 386)

 او کسی بود که در زمان حکومت حضرت علی علیه السلام ، عده ای خون خوار و سارق و اخلالگر را مانند نعمان بن بشیر، یزید بن شجره، عبدالرحمن بن قیاث، زهیر بن مکحول، مسلم بن عقبه، سفیان بن عوف، بسر بن ارطاة، ضحاک بن قیس و امثال آنان را اطراف خود جمع نموده و آنان را با لشکر و اسلحه و مال مجهز نمود و دستور داد؛ نسبت به شهرهایی که تابع علی علیه السلام هستند هرچه می توانید انجام دهید. به اموال مردم تجاوز نموده و فساد را توسعه داده و بناها را خراب کرده و هر مصیبتی که می خواهید بر سر مردم آورید!. ( شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه ص111)

و به فرمانداران و عمّال خود دستور داد در همه ی شهرها علی علیه السلام را لعنت کند. خطیب های معاویه در هر شهری بالای منبر رفته و علی علیه السلام را لعن نموده؛ و از آن حضرت بیزاری می جستند و نسبت به او و خاندانش بد می گفتند. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص56)

این عمل تا سالیان دراز جزء دستورات و قانون قرار گرفته  بود و کسی نمی توانست ازآن سرپیچی کند.

موقعی که معاویه داخل کوفه شد بالای منبر رفت و خدا را بر پیروزی خود شکر نمود، سپس گفت: ای مردم کوفه! فکر می کنید که من با این که می دانستم شما نماز می خوانید و زکوة می دهید و مکه می روید به خاطر این کارها با شما جنگ کردم؟! اگر چنین فکری کرده اید اشتباه نموده اید، من فقط با شما جنگ کردم که بر شما سلطنت کنم... آن چه با حسن مجتبی علیه السلام درباره ی صلح شرط کرده ام در زیر دوپای خود می گذارم. ( بحارالانوار ج71 ص53-56 و ج78 ص365)

این جاست شهر معاویه .... شهری که زیر چنگال عقاید معاویه له شده بود:

معاویه به فرمانداران خود نوشت: گواهی شیعیان را قبول نکنید، و نمایندگان خود را از دوستان عثمان قرار دهید، و آنان که فضائل عثمان را می گویند به مجالس شان رفته و به آن ها احترام بگذارید و روایات آنان را با نام خود و پدران شان برای من بفرستید. معاویه برای همه ی راویان مال فراوانی فرستاده و املاک زیادی به آنان واگذار نمود، در اثر این درآمد خوب، فضائل ( جعلی) عثمان فراوان شد، و برای جعل فضائل با یکدیگر مسابقه گذاشته بودند تا مال بیشتری بدست آورند!. (شیعه و زمامداران خود سر، محمد جواد مغنیه ص161)

و در نامه ای دیگر به فرمان برداران خود نوشت؛ احادیث مدح عثمان همه ی شهرها را فرا گرفته است. موقعی که این بخشنامه به شما می رسد، دستور دهید که مردم درباره ی فضائل یاران پیغمبر و زمامداران سخن بگویند. دقت کنید که هر روایتی که درباره فضیلت علی علیه السلام نقل شده است شما مانند آن را درباره ی خلفا جعل نمایید. زیرا این کار برای من بهتر و چشم مرا روشن تر می کند و خوشحال تر می گردم. ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج11ص44)

زمانی که علی علیه السلام به پرچم های لشکر معاویه و اهل شام نگاه کرد فرمودند: به خدایی که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید، آن ها اسلام را نپذیرفتند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند و کفر خود را پنهان داشتند... ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج4 ص31)

این جا شهر یزید است ...  یزیدی که معاویه برای به خلافت رساندن فرزندش، مدت ها زمینه سازی می کرده و در به خلافت رساندن آن پلید نجس از هیچ کاری فروگذار نشده است. او در وصیتی به فرزندش یزید می گوید:

ای فرزند، من بار تو را بستم و حرکت تو را آسان ساختم و کارها را به فرمان تو آوردم و اعراب را در برابر تو به خضوع واداشتم و برای تو چیزی فراهم آوردم که هیچ کس برای دیگری فراهم نکرده بود. من از هیچ کس که در این فرمانروایی به خلاف تو بر خیزد بیم ندارم مگر چهار نفر از قریش: حسین بن علی، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و عبدالرحمن بن ابی بکر. (تاریخ طبری ج5 ص322؛ البدایة و النهایة ج8 ص123)

اما آن شاه عالمیان امام حسین علیه السلام ، دست معاویه را خواند و خطاب به معاویه فرمود:

ای معاویه، تو با این سخنان می خواهی مردم را درباره ی یزید مفتون سازی و حقایق را بر آنان وارونه جلوه دهی؟ گویا تو درباره ی شخصی سخن می گویی که از انظار مخفی است و مردم از حالات او اطلاع ندارند. تو او را از داشتن تعریف می کنی حال آن که زندگی او برای مردم روشن است و همگان از خصوصیاتش اطلاع کامل دارند. ای معاویه، چرا درباره ی یزید از سگ بازی هایش سخن نمی گویی که همواره با برانداختن سگان به یکدیگر اوقات خود می گذراند و پیوسته با کبوتران مشغول لهو و لعب است؟ او همواره با کنیزان و آوازه خوانان و با مغنیّان خوش الحان محشور است و اینک تو او را یاری کننده ی دین محمد صلی الله علیه و آله وسلم معرفی می کنی. ( الامامة و السیاسة ج1 ص186؛ الغدیر ج10 ص248)

امام حسین علیه السلام فرمودند: اگر یزید، زمام دار جهان اسلامی گردد، فاتحه ی اسلام و مسلمین را باید خواند. (شرح زیارت عاشورا، حسن ثقفی تهرانی ص461)

 این اسلام معاویه است. معاویه ی که در طول دوران حکومت خود نه تنها از نظر نظامى و سیاسى مردم شام را تحت سلطه خود قرار داد، بلکه از نظر فکرى و مذهبى نیز مردم آن منطقه را کور و کر و گمراه بار آورد تا آنچه او به عنوان تعلیمات اسلام به آنان عرضه مى کند، بى هیچ اشکالى بپذیرند! او با مکر و شیطنت خاصى که داشت، در این زمینه به کامیابی هاى بزرگى دست یافت که درخور توجه است. از اولیّن های معاویه و بدعت های پایه گذاری شده :

*         اوّل کسی است که برای مسجد، به بدعت مقصوره ساخت. و محّل امام جماعت را از مردم جدا نمود.

*         اوّل کسی است که به بدعت، خطبه ی نماز را نشسته خواند...

*         کسی است که روی منبر، در حضور مردم اخراج ریح کرد.

*         اولین کسی است که نماز تمام در سفر خواند.

*         اوّل کسی است که نقص عهد و پیمان شکنی را بی پروا اظهار و اعلام کرد. چنان که بعد از صلح با امام حسن علیه السلام در مسجد کوفه، منبر رفت و گفت:من با حسن مجتبی علیه السلام قرار هایی گذاره ام، امّا تمام آن ها زیر قدم من است.

*         اوّل کسی است که با حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم مخالفت کرد و زیاد را به ابوسفیان ملحق نمود.

*         اوّل کسی است که سبّ حضرت امیر علیه السلام را ترویج کرد.

*         اوّل کسی است که در قتل ذریّه ی پیغمبر اقدام آشکار نمود و امام حسن علیه السلام را مسموم ساخت

*         اوّل کسی است که برای پسر خود بیعت گرفت و یزید را خلیفه کرد ! و وزر و بال آن را به گردن نهاد.

*         اوّل کسی است که برای خدمت خاص خود، خاجگان مختلف را برگزید.

*         اوّل کسی است که نماز جمعه را چهارشنبه خواند.

*         اوّل کسی است که رسم قیصر- پادشاهان روم و کسری – پادشاهان ایران – را احیا نمود و برای خود تخت و سرپرستی ترتیب داد.

*         اوّل کسی است که در اسلام، قتل به صبر کرد. جنان که با جناب حجر بن عدی این گونه کرد.

*         اوّل کسی است که در اسلام سری را به نیزه زد چنان که با عمرو بن حمق خزاعی، این چنین رفتار کرد.

*         اوّل کسی است که انگشتر را به دست چپ کرد و اهل سنّت متابعت او کردند.

*         اوّل کسی است که اذن داد که کعبه را مجرد از کسوت کنند و قبل از او جامه ی کعبه را به تدریج می پوشانیدند، بدون اینکه او را تجرید کنند.

این ها و بسیار چیزهای منکر و ناستوده دیگر او در کتاب های اهل سنّت است. (شرح زیارت عاشورا، حسن ثقفی تهرانی ص255)

و این سخن معروف معاویه نشانگر دور ماندن مردم شام از اهل بیت و اسلام می باشد: سپاه من مردمی هستند که فرق بین شتر نر و ماده را نمی دانند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: هر چیزی را آفتی است، و آفت این دین، بنی امّیه اند.

و در حدیث دیگری فرمودند: هلاکت امّت من به دست این قبیله است. (شرح زیارت عاشورا، حسن ثقفی تهرانی ص257)

بنی امیه که معاویه سرکرده ی آنها بود دیگر چیزی ازاسلام ناب محمدی باقی نگذاشته، که امام صادق علیه السلام فرمودند: همانا آل امیّه نذر کردند که اگر امام حسین علیه السلام را به قتل برسانند، آن روز را عید قرار دهند و به شکر این نعمت ، روزه بگیرند!!! و اولاد خود را مسرور نمایند و این در آل ابی سفیان، تا به امروز، سنّتی شد و از این روی، عاشورا را روزه می گیرند و اهل و عیال خود را مسرور می سازند. ( شرح زیارت عاشورا، حسن ثقفی تهرانی ص419)

حال اسرا و خاندان رسول الله در بین این مردم قرار گرفته اند. مردمی که جز اهانت به اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم چیز دیگری را یاد نگرفته اند:

به هنگام در آمدن اسیران به دمشق مردى در برابر على بن الحسین علیه السلام ایستاد و گفت: سپاس خدایى را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده کرد و امیر المومنین را بر شما پیروز گردانید!

على بن الحسین علیه السلام خاموش ماند تا مرد شامى آنچه در دل داشت، بیرون ریخت. سپس از او پرسید: قرآن خوانده اى؟ گفت: آرى

 حضرت فرمودند: این آیه را خوانده اى؟قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى .بگو بر رسالت خود مزدى از شما نمى خواهم جز دوستى نزدیکان

گفت:آرى.

ـ و این آیه را : وَآتِ ذَا الْقُرْبى  حَقَّهُ .و حق خویشاوندان را بده!

 گفت:آرى

 و این آیه را:إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً. بى شک خداى متعال مى خواهد هر گونه پلیدى را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاک سازد، پاک ساختنى .

گفت:آری. سپس حضرت فرمودند: اى شیخ، این آیه ها در حق ما نازل شده است، ما ییم ذوى القربى، ما ییم اهل بیت پاکیزه از هر گونه آلایش.

شیخ دانست آنچه درباره این اسیران شنیده درست نیست؛ آنان خارجى نیستند، بلکه فرزندان پیغمبرند، لذا از آنچه گفته بود پشیمان شد و گفت: خدایا، من از بغضى که از اینان در دل داشتم، به درگاه تو، توبه مى کنم. من از دشمنان محمد و آل محمد بیزارم. (سید طاووس، اللهوف ص ۷۴؛ دکتر شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین علیه السلام ص ۶۶(

وای از شام ... وای از شام  ... وای از شام....

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک

اللهم عجل لولیک الفرج


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد