دشمنی
دیرینه بنی امیه با بنی هاشم
با
این که پیامبر اکرم
صلی
الله علیه و آله و سلم
خود
از قبیله ی قریش بود ولی واقعیت های تاریخی نشان می دهد که سرسخت ترین دشمنان
اسلام نیز از همین قبیله برخاسته اند و از هیچ کوشش و تلاشی در کارشکنی و عداوت
علیه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
و فرزندانش فروگذار نکردند. خصوصا پس از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی
الله علیه و آله و سلم چنان حوادث تلخ و دردناکی به بار آوردند
که تاریخ اسلام هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
مطالعه
و بررسی جنگ های صدر اسلام گویای این واقعیت است که بنی هاشم هیچ گاه مورد تعرض
قرار نگرفتند، مگر آن که سردمدار متعرضین از طایفه بنی امیه بوده است و در هیچ
جنگی دست به قبضه ی شمشیر نبردند جز آن که دودمان بنی امیه در طرف مقابل آن قرار
داشتند.
نسب
بنی هاشم و بنی امیه
عبدمناف
جد سوم پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
دو فرزند داشت به نام های هاشم و عبدشمس که فرزندان هاشم به بنی هاشم و فرزندان
عبدشمس به بنی امیه شناخته می شوند. (تاریخ طبری ج2ص13)
جوانمردی
و کرم هاشم و بذل و بخشش های وی در بهبود وضع زندگی مردم و گام های برجسته ی او در
بالا بردن بازرگانی مکّیان، محبوبیت فوق العاده ای را برایش به ارمغان آورده بود.
"
امیه" فرزند عبدشمس برادرزاده ی هاشم از این همه موقعیت و عظمت و نفوذ کلمه ی
عمویش در میان قبایل مختلف رشک می برد و از این که نمی توانست خود را در دل مردم
جای کند به بدگویی از عمویش رو آورد، ولی این بدگویی ها بیشتر بر عظمت و بزرگی
هاشم افزود.
سرانجام
" امیه" که در آتش حسادت می سوخت، عموی خود را وادار کرد تا به اتفاق
یکدیگر نزد کاهنی از دانایان عرب بروند تا هر کدام مورد تمجید او قرار گرفت، زمام
امور را به دست گیرد. اصرار امیه موجب شد تا هاشم با دو شرط پیشنهاد برادرزاده اش
را بپذیرد. اول آن که هر کدام که محکوم شدند صد شتر در ایام حج قربانی کند. دوم،
شخص محکوم تا ده سال مکه را ترک گفته و جلای وطن نماید.
پس
از این توافق به نزد کاهن رفتند ولی برخلاف انتظار امیه، تا چشم کاهن به هاشم
افتاد زبان به مدح و ثنای وی گشود. این بود که امیه طبق قرار قبلی مجبور شد تا ده
سال مکه را ترک کند و در شام اقامت گزیند. ( برگرفته از کامل
ابن اثیر ج2ص 17)
این
قضیه علاوه بر آن که ریشه ی دشمنی های این دو طایفه را به خوبی روشن می کند، علل
نفوذ امویان را در منطقه ی شام نیز مشخص می سازد که چگونه روابط دیرینه ی امویان
با شام مقدمات حکومت آنها را در دوره های بعد فراهم ساخت.
ابن
ابی الحدید در شرح نهج البلاغه داستانی را روایت می کند که گواه این دشمنی است:
یزید
فرزند معاویه ملعون در حضور پدرش از آبا و اجدادش به نیکی یاد کرد و بر عبدالله بن
جعفر فخر می فروخت. ( لازم به ذکر است، معاویه فرزند ابوسفیان فرزند حرب فرزند
امیه فرزند عبدشمس فرزند عبد مناف است.)
عبدالله
در پاسخ یزید گفت: به کدام یک از نیاکانت بر من مباهات می کنی آیا به حرب همو که
بر ما پناه آورد و در پناه خاندان ما زیست، یا به امیه ، آن کسی که غلام خانگی ما
بود و یا به عبد شمس آن که تحت تکفل و حمایت ما زندگی می کرد؟
معاویه
ان لحظه ساکت بود اما وقتی با پسر لعینش تنها ماند سخنان عبدالله بن جعفر را تایید
کرد و گفت: امیه به مدت ده سال به خاطر قراردادی که با عبدالمطلب بسته بود در خانه
ی وی به بندگی و غلامی پرداخت و عبدشمس نیز به علت فقر و تهی دستی، همواره چشم به
دست برادرش هاشم دوخته بود. (شرح نهج البلاغه این ابی
الحدید ج15 ص229)
امتیازات
ویژه بنی هاشم
1- آراستگی به علم و فضیلت
فاصله
و اختلاف بنی امیه با بنی هاشم تنها ریشه در این مسائل ظاهری و بیرونی نداشت، بلکه
برخورداری خاندان بنی هاشم از معنویت آشکار آنان را در چنان سطحی قرار داد که
همواره مورد حسادت و بغض رقیبان خود از بنی امیه قرار داشتند. که درخت
"نبوت" و " امامت" در خاندان آنان نیز نشانده شد. حضرت
امیرالمومنین علی علیه السلام در سخنان جامعی می فرماید: کجایند کسانی که ادعا
می کردند آنها راسخان در علمند نه ما، و این ادعا را از طریق دروغ و ستم نسبت به
ما مطرح می نمودند. خداوند ما را برتری داد و آنها را پایین آورد؛ به ما عطا کرد و
آنها را محروم ساخت. ما را داخل نمود و آنها را خارج ساخت. مردم به وسیله ی ما
هدایت می یابند و از نور ما نابینایان روشنی می جویند. به یقین امامان از قریش
هستند و درخت وجودشان در سرزمین این نسل از هاشم نشانده شده است، این مقام در خور
دیگران نیست و زمامداران غیر از آنها شایستگی ولایت و امامت را ندارند. (
نهج البلاغه خطبه 144)
2- پاکی و تقوا و اصالت خانوادگی
اصالت
خانوادگی و طهارت حسب و نسب طایفه ای که آیه ی تطهیر در شان سران بزرگان آنان نازل
می شود، نیازی به شرح و بیان ندارد؛ ولی در مقابل آن، زندگی ننگین زنان و مردان
بنی امیه به قدری زبانزد خاصّ و عام شده بود که با وجود این که آنان بعدها ده ها
سال با اختناق و سرکوب زمام امور مسلمین را در دست داشتند، نتوانستند آن رسوایی ها
را از خاطره ها محو سازند. زنانی که رسما دارای پرچم خاص بودند و درِ خانه هایشان
به روی هر مرد بیگانه ای باز بوده است. انسان هایی که چند نفر در تعیین نسبشان با
هم درگیر می شدند و هر کدام خود را پدر آنها می دانستند. (
ربیع الابرار زمخشری ج3 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1ص336)
امیرالمومنین
علیه
السلام در اشاره ای پر
معنی در جواب نامه ی معاویه می فرماید: و اما سخن تو به این که ما همه فرزندان عبد
مناف هستیم. آری به حسب ظاهر چنین است؛ ولی هرگز امیه مانند هاشم، و حرب چون
عبدالمطلب و ابوسفیان مانند ابوطالب نیست و هرگز مهاجران چون اسیران آزاد شده و
فرزندان صحیح النسب چون منسوب شده به پدر نیستند. (
نهج البلاغه نامه 17)
برخی
دانشمندان تصریح کرده اند که امیه از نسل عبد شمس نبوده، بلکه وی غلام رومی بوده
است که عبدشمس او را فرزند خوانده ی خود قرار داد، علامه مجلسی هم در این زمینه می
گوید: بنی امیه اساسا از قریش نیستند، بلکه منسوب به قریش می باشند. (
بحارالانوار ج33 ص 107)
3- شایستگی های فردی
بنی
هاشم علاوه بر فضایل معنوی و اخلاقی که در رفتار و کردارشان آشکار بود. همچون
جوانمردی، سخاوت، ایثار و ...؛ از زیبایی های ظاهری چون حسن صورت و فصاحت و بلاغت
فوق العاده نیز برخوردار بودند. مولا علی علیه السلام
در بیان فرق بین فرزندان عبدشمس که بنی
امیه از آنها هستند و بنی هاشم چنین می فرماید:
ما
طایفه ی بنی هاشم از همه ی طوایف قریش نسبت به ان چه در دست داریم بخشنده تریم و
به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتریم، آنها بنی امیه پرجمعیت و مکار و زشت اند و
ما فصیح تر و دلسوزتر و زیباتریم. (نهج البلاغه کلمه قصار 116)
شعله
ور شدن آتش کینه ها با ظهور اسلام
هنگامی
که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
دعوت خود را در مکه آغاز کرد اتفاقا قدرت سیاسی و اقتصادی شهر بیشتر در اختیار
دودمان بنی امیه بود. سران این تیره از راه تجارت و با رباخواری مال های فراوانی
اندوخته بودند و با اسلامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
آورد و حرف از عدالت می زد، این ثروت نامشروع و موقعیت اجتماعی که تحت قدرت مالی
بدست آورده بودند در خطر بود.
پس
دست به کار شدند و بر ضد اسلام از هیچ توطئه و مکری فروگذار نشدند. قبایل مختلف را
بر ضد اسلام نمودند، پیمان با قبیله های یهودی ساکن مدینه و برانگیختن آنان بر ضد
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و
بالاخره راه اندازی جنگ های خونین و توطئه های گوناگون دیگر، ولی هیچ یک از این
تلاش ها نتیجه ای نبخشید.
در
تمام طول این مبارزه ی سخت و دامنه دار، سرپرستی جنگ ها و دیگر توطئه ها بر ضد
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و
مسلمین با ابوسفیان رئیس طایفه ی بنی امیه بود. وی و دودمانش که بیش از هر گروهی
اشرافیت مادی و معنوی خویش را از کف داده بودند، هنگامی به اسلام گرویدند که جز آن
چاره ای نداشتند. به علاوه تصور کردند درِ تازه ای برای برخورداری از مطامع دنیا
به روی انان گشوده شده است که اگر بتوانند بر این موج سوار شوند به مقصود خود نایل
می شوند، لذا سودجویانه و منفعت طلبانه به اسلام تن دادند. (
نهج البلاغه نامه 16)
پس
از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
نیز آزار آنان بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
ادامه داشت، تا آن که در سال دوم هجری،
شکست سختی را از مسلمانان در جنگ معروف بدر متحمل شدند. در این نبرد هفتاد تن از
قریش به هلاکت رسیدند. (تاریخ طبری ج1 ص169)
در میان کشته شدگان چند تن از خویشان معاویه نیز دیده می شدند که از جمله ی آنان
" عتبه" جدّ مادری معاویه (پدر هند) و " ولید بن عتبه" دایی
معاویه و " حنظله" برادر معاویه بودند. (
نهج البلاغه نامه 28 و 64)
پس
بنی امیه همچنان کینه ی بدر را در دل داشته و در پی انتقام از اسلام بود. ابوسفیان
نیز در برابر لشکر عظیم اسلام که برای فتح مکه اطراف مکه را گرفته بودند تاب
مقاومت نیاورد و تسلیم شد و به ظاهر اسلام آورد. اما به شهادت قراین واضح، هرگز
اسلام آنان واقعی و از روی رغبت نبود. مولا علی علیه
السلام نیز در این مورد خطاب
به معاویه می فرماید: شما از کسانی بودید که داخل این دین شدید اما این کار یا
برای دنیا بود و یا از ترس. ( نهج البلاغه نامه 17)
همچنین
در نامه ی 16 می فرماید:
سوگند
به آن کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنان (معاویه و عمروعاص و هم دستان
آنان) اسلام را نپذیرفتند بلکه در ظاهر تسلیم شده بودند و کفر را در سینه پنهان
داشتند، اما هنگامی که یاورانی بر ضد اسلام یافتند، آن چه را پنهان کرده بودند،
آشکار ساختند.
ریشه
ی حادثه هولناک کربلا، کینه علی علیه السلام
بی
تردید نقش علی علیه السلام در شکست مشرکان قریش، نقشی اساسی و انکار ناپذیر
بود و در جنگ های دیگر سهم بسزایی در شکست جبهه ی کفر داشت و همین سبب شد که
مشرکان قریش کینه ای عظیم از آن حضرت در دل بگیرند. در این میان بنی امیه که تلاش
های گسترده ی انان بر ضد اسلام با پایمردی پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم و شجاعت علی علیه
السلام و سایر مسلمانان
نافرجام ماند و جمعی از خویشان آنان در جنگ های گوناگون به دست آن حضرت به هلاکت
رسیدند منتظر فرصتی جهت انتقام گیری ار بنی هاشم بودند.
رسول
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با
توجه به همه ی شرایط و با آن که بارها مقام و موقعیت علی علیه
السلام را برای مسلمانان
بیان فرمود و در روز غدیر خم در میان هزاران نفر آن حضرت را به امامت منصوب کرد و
بارها نیکی به اهل بیت خود را به مسلمانان توصیه فرمود؛ ولی همواره نگران کینه های
قریش در حق علی علیه السلام و خاندان او بود.
روزی
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
به علی علیه السلام نظر افکند و اشک ریخت. وقتی از او پرسیده شد چرا
گریه می کنی؟ آن حضرت خطاب به علی علیه السلام
فرمودند:
گریه
ی من برای کینه هایی است که در درون گروهی نسبت به تو وجود دارد، که آن را پس از
من آشکار خواهند ساخت. ( معجم الکبیر، طبرانی
ج11ص61)
امیرالمومنین
علیه
السلام نیز به خوبی می
دانست قریش که جمعی از آنان به ظاهر اسلام آورده بودند، همواره منتظر فرصتی برای
انتقام بودند؛ اما با وجود شخص علی علیه السلام
زمینه ی کافی برای اجرای همه ی مقاصد خویش
نمی یافتند، ولی در کمین نشسته بودند، در سخنی امیرالمومنین علیه
السلام نگرانی خود را بیان
می کند و می فرماید:
خداوندا!
من از تو برای پیروزی بر قریش کمک می جویم؛ چرا که آنان کسانی بودند که انواع
توطئه ها و نیرنگ ها را درباره ی پیامبرت در نظر داشتند، ولی از اجرای آن ناتوان
ماندند و تو مانع اجرای مقاصد آنها شدی؛ سپس همه ی هیاهوها متوجه من شد و توطئه ها
بر ضد من بسیج گردید. پروردگارا! حسن و حسین را حفظ فرما و تا زمانی که من زنده
ام امکان دستیابی و توطئه فاجران قریش را نسبت به آنان فراهم مساز و هنگامی که مرا
از میان آنان برگرفتی؛ تو خود مراقب آنانی و تو بر هر چیز گواهی.
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20ص298)
نگرانی
حضرت کاملا به جا بود چرا که ایشان از کینه ها خبردار بودند و معاویه خود به این
امر اذعان داشت و به مغیره بن شعبه این گونه گفت:
ابوبکر
به خلافت رسید و آن چه باید انجام بدهد انجام داد؛ اما هنگامی که از دنیا رفت، نام
او هم فراموش شد؛ فقط گاهی می گویند: ابوبکر! سپس عمر به خلافت رسید و ده سال زحمت
کشید! او نیز هنگامی که از دنیا رفت، نامش هم از میان رفت؛ فقط گاهی می گویند عمر!
بعد از آنها برادرمان عثمان به خلافت رسید و کارهای زیادی انجام داد! ولی هنگامی
که از دنیا رفت، نام او هم از میان رفت، ولی اخو هاشم ( اشاره به رسول اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم است) هر روز پنج مرتبه، نام او را بر ماذنه ها
فریاد می زنند و می گویند: اشهد ان محمدا رسول الله. با این حال، چه عمل و نامی از
ما باقی می ماند، ای بی مادر! به خدا سوگند! چاره ای نیست جز این که این نام را
برای همیشه دفن کنم. (مروج الذهب ج3ص454)
یزید
فرزند معاویه و دست پرورده ی آن ملعون که در فساد و بی دینی شهره ی آفاق بود نیز
بارها از انتقام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
و کشته های بدر سخن به میان آورده است، که چند نمونه از آن را ذیلا ملاحظه می
کنید:
مورد
نخست، مربوط به آن جایی است که یزید در قصر خود در محلی مشرف بر "
جیرون" نشسته بود و از آن جا ورود سرهای مقدس و کاروان اسیران اهل بیت را
مشاهده می کرد. در همان حال شنیدند که این اشعار را زمزمه می کند:
هنگامی
که آن قافله پدیدار شد، و آن خورشیدها (سرهای شهدا) بر بلندی های جیرون تابید، در
آن زمان کلاغی فریاد کشید، من گفتم: فریاد بزنی یا نزنی، من که طلب خود را از
بدهکارانم گرفتم. (نفس المهموم ص435)
مقصودش
این است که طلب خود یعنی خون های جاهلیت را از رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم گرفتم.
مورد
دیگر آن جاست که سرهای مقدس شهیدان کربلا را وارد مجلس یزید ساختند، یزید در حالی
که با چوبدستی خود بر لب و دندان امام حسین علیه
السلام می زد، این اشعار
را می خواند:
فرزندان
هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازی کردند، و در واقع نه خبری ( از سوی خدا) آمده بودند
و نه وحیی نازل شده!
کاش
بزرگان من که در جنگ بدر کشته شده بودند، امروز می دیدند که قبیله ی خزرج چگونه از
ضربات نیزه به زاری آمده است!
در
آن حال، از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت درد نکند!
امروز
کیفر ماجرای بدر را به آنان دادیم و همانند بدر با آنان معامله کردیم و در نتیجه
برابر شدیم!
من
از فرزندان "خندف" نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.
(احتجاج
طبرسی ج2 ص122)
همچنین
نقل شده است که یزید در همان جلسه در حالی که بر لب و دندان ابی عبدالله الحسین علیه
السلام می نواخت و می
گفت: امروز روزی است در برابر روز بدر. (مناقب
شهر آشوب ج4 ص123)
از
عبارات به خوبی کفر یزید و عدم ایمان او به مبانی اسلام آشکار می شود. وی در پی انتقام
از خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
بود و می خواست انتقام کشته شدگان از طایفه ی خویش را که در برابر اسلام و قرآن قد
علم کردند و شمشیر کشیدند و با دفاع مسلمانان به هلاکت رسیدند، از رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم بگیرد. او و پدر و جدش هیچ گاه به قرآن
و رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
ایمان نیاورده بودند. بلکه در برابر انقلاب عظیم اسلامی و لشکر اسلام و پیروزی های
پی در پی مسلمانان تاب مقاومت نداشتند. از این رو، به ظاهر مسلمان شدند و منافقانه
به تلاش خویش ادامه دادند و آن روز که بر اریکه ی قدرت تکیه زدند و رقیبی برای
خویش نمی دیدند، در پی احیای سنت جاهلی برآمدند و به خونخواهی خویشان خویش
برخاستند.
ماجرای
انتقام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
و امیرالمومنان علیه السلام به عنوان اهداف نبرد خونین عاشورا علاوه بر آن
که توسط یزید بیان شد، از سوی افراد دیگر از بنی امیه نیز بر زبان جاری شد.
وقتی
که امام حسین علیه السلام روز عاشورا در برابر سپاه یزید قرار گرفت و
فرمود: برای چه مرا می کشید؟ آیا حقی را ترک کرده ام؟ یا سنتی را تغییر داده ام؟
جمعی پاسخ دادند: جنگ ما با تو به علت بغض و کینه ای است که از پدرت علی داریم،
چرا که او در جنگ بدر و حنین اجداد ما را کشته است. (معالی
السبطین ج2 ص11)
همچنین
پس از شهادت امام حسین علیه السلام سعید بن عاص اموی که آن روز حاکم مدینه بود. بر
منبر رفت و با اشاره بر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
گفت: امروز در برابر روز بدر. (شرح نهج البلاغه ابن ابی
الحدید ج4 ص72)
عبدالکریم
خطیب سنی در کتاب خود به نام " علی بن ابی طالب" پس از نقل شجاعت و
رشادت های امیرالمومنین علی علیه السلام
در جنگ های زمان پیغمبر صلی
الله علیه و آله و سلم و نقش انکار ناپذیر آن حضرت در نابودی
سران شرک و کفر می نویسد:
علی
علیه
السلام در میان همه ی
مسلمانان نسبت به مشرکان شدیدتر و سخت گیر تر بود و جمعی از فرزندان، پدران و
خویشاوندان آنان را به هلاکت رساند و همین سبب کینه ی آنان نسبت به وی شد. این
کینه در جان مشرکان قریش، پس از آن که مسلمان شدند نیز وجود داشت، تا آن که پس از
رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
قریش، پیر و جوان و کودکان بنی هاشم را از دم شمشیر خود گذراندند و زنان آنان را
به اسارت برده و آواره ساختند. گویا آنان با این کار خویش می خواستند انتقام کشته
های خود را در بدر و احد بگیرند و برای نمونه کافی است که به خاک و خون افتادن
حسین و خاندانش در کربلا و حوادث پس از آن را ذکر کنیم. (
مطابق نقل فی ظلال نهج البلاغه ج3 ص 154)
در
یک جمع بندی به روشنی می توان دریافت که یکی از ریشه های ماجرای خونین کربلا، کینه
های متراکم شده در دل امویان و انتقام آنان از شکست های خویش در زمان رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم بود. در واقع آنان می خواستند از اسلام
و رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم
انتقام بگیرند و آن شکست ها را جبران کنند.
لعـــن
الله علــــــــی قـــــــوم الظالمیـــــن
برگرفته
از کتاب عاشورا (ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها)
|