آن شب، ماه در خسوف غم فرو
رفته بود و اشکِ دیده ستارگان، در آستانه فروچکیدن بود. مسجد کوفه که انتظار زاهد هر شبه اش را می کشید؛ گویا گرمی
خونی که به صورت محراب شتَک زده بود، در باورش نمی گنجید.
نمی دانم کوفه پس از آن شب
چگونه تاب ماندن داشت! نمی دانم مردمانش چگونه نفس کشیدند و سیاهی این عزا و ماتم
بزرگ را به سپیدی صبح آمیختند! آیا زمین تاب آن داشت که با مناجات های پرسوز علی علیه
السلام وداع کند! آیا آزادگان عالم توانستند تجسم عدالت محض را در زیر خاک کنند!
عرشیان حق دارند این شب غریب را به دیده حیرت بنگرند؛ چگونه اهل زمین گوهر نایاب
نسل آدم را در خاک غفلت و جهل خویش مدفون می سازند!
نمی دانم با علی علیه السلام
چه کردند که می گفت: «خدایا! مرا از آنها بگیر و حاکم بدی را به جای من بر آنها
بگمار!» این روزهای آخر، لحظه شماری مولا برای رفتن، فرزندانش را بی تاب می کرد.
حساب هر شب ماه رمضان را داشت و می فرمود نزدیک است که این محاسن سپید، به خون سرم
رنگین شوند.
گویا از راه و رسم مردم
زمانه اش به تنگ آمده بود؛ اینکه بر منبر برود، خطبه بخواند و مردمان را به جنگ با
دشمنان خدا دعوت کند و آنها به بهانه زمستان و تابستان، دور و برش را خالی کنند.
25 سال سکوت، حادثه بزرگی است، اما غریبانه
تر آن است که دوران کوتاه مدت حکومتش، مدام به جنگ و درگیری گذشت. انگار به قدری
دیر گرد علی علیه السلام جمع شدند که معنای اسلام حقیقی از ذهن ها رخت بربست.
عدالت چیز عجیبی شده بود!
اینک، اخلاص و برای خدا
کارکردن، مفهوم گنگی دارد. حالا، وقتی علی علیه السلام دم از عدالت می زند، بساط
جنگ جمل برپا می شود و نارضایتی از تقسیم بیت المال، ورد زبان ها می گردد. وقتی دم
از صلاحیت حاکمان می زند، فتنه قاسطین علم می شود و قرآن های سرنیزه! وقتی روشنایی
اندیشه و دوری از جمود و خشک مغزی را گوشزد می کند، سپاه نهروان در مقابلش صف می
کشد.
آن روز برای بیعت با علی علیه
السلام ، جامه می دریدند و یکدیگر را زیر دست و پا له می کردند، روزی بود و امروز
که به هر بهانه، راه خود را از علی علیه السلام جدا می کنند، روز دیگری است!
گرچه حکومت عادلانه امیر
مؤمنان علیه السلام حلاوت روزهای حضور پیامبر را زنده می کرد، ولی چه بسیار کینه
ها و عقده های قدیمی با اسلام و پیامبر که اینک به بهانه علی علیه السلام ، مجال
سر برآوردن یافته اند!
باید پرسید علی کیست؟ علی
معیار حق و باطل است. آن قدر عیارش بالاست که زبان دوست و دشمن، از ثنا و ستایش او
لبریز شده است. علی را از صبح روز نوزدهم بشناس:
صبح
نوزدهم ماه رمضان به مسجد آمد و قاتل خود را بيدار كرد و فرمود : خبر دارم كه زير
ردا چه مخفي كردهاي . بعد در محراب ايستاد ؛ آن روز در نماز خويش ، سورهي انبياء
را خواند ؛ يعني چه ؟ يعني يك صد و بيست و چهار هزار پيغمبر ، همه دور اين محراباند
. سپس به سجده رفت و سر از سجده برداشت ؛ جبرئيل امين وحي خداست . قرآن بخوانيد تا
بفهميد جبرئيل كيست ! علّمه شديد القوي ذو مرّة فاستوی وهو بالأفق الآعلی ؛ چنين كسي ميان
زمين و آسمان سه جمله دارد و هر جملهاي هم به والله همراه شده است . اين جاست كه
عقل شيخ انصاري ، شيخ طوسي ، شهيد اول و ثاني مبهوت است .
هنگامی که ضربت ابن ملجم
ملعون بر سر مولا علی علیه السلام فرود آمد، زمین لرزید و دریاها به موج آمدند و
آسمان ها بر خورد لرزیدند و درهای مسجد جامه به هم خوردند و خروش از ملائکه آسمان
بلند شد و باد سیاه تندی وزیدن گرفت که هوا را تیره کرد و جبرئیل در میان آسمان و
زمین به گونه ای فریاد می زد که مردم می شنیدند:
تهَدَّمَتْ
وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ
وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ
ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ
عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاء
به خدا قسم پایههای هدایت نابود و محو
شد، به خدا
قسم ستارگان آسمان و نشانههاى تقوا محو و بیفروغ شدهاند و دستآویز محکمى که
میان خالق و مخلوق بود گسیخته شد. پسر عمّ محمد مصطفی
کشته شد؛ وصی برگزیده کشته شد؛ علی مرتضی کشته شد؛ و به خدا سوگند ! سید اوصیا
کشته شد؛ او را بدترین اشقیا کشته است.
علی کسی است که:
جبرئيل بين زمين
و آسمان گفت : تهدّمت
والله أركان الهدی ! اين كلام
امين وحي خداست ؛ تهدّمت
والله أركان الهدی ؛ قسم به
ذات قدّوس خدا كه اركان هدايت خراب شد . كلمهي دوم كه من از گفتن آن عاجزم تا چه
رسد به درك آن ! گفت : إنطمست
والله نجوم السّماء وأعلام التقی ؛ همهي عَلَمهاي تقوا خاموش شد و نور و بهاء ستارگان آسمان
هم رفت ! كلمهي سوم كه عقل را مبهوت ميكند اين است : إنفصمت والله العروة الوثقی ؛ به ذات خدا قسم كه عروهي وثقی پاره شد ! اين عروهي وثقی كه
شب بيست و يكم پاره شد چيست ؟ قرآن را بخوانيد تا بفهميد : فمن يكفر بالطاغوت ويؤمن بالله
فقد استمسك بالعروة الوثقی ؛ معني اين جمله اين است كه در اين ضربت ، ايمان به خدا به كلّي
منفصم شد !
آيا روز بيست و يكم چه روزي است ؟ إنفصمت والله العروة الوثقی ؛ وقتي كه چنين ضربتي به سر رسيد ، جبرئيل ميان زمين و آسمان ،
اعلانش اين بود و هر سنگي را كه از زمين برداشتند ، خون جوشيد ، امّا خود او گفت : فزت و ربّ الكعبة ! غوغايي است ! و همان كسي كه در آن ضربت گفت : فزت و ربّ الكعبة ، وقتي جنازهي زهرا ( سلام الله عليها ) را تحويل پيغمبر داد ، گفت :
نفْسي علی زفراتها محبوسة
*** يا ليتها خرجت مع الزفرات !
اي كاش علي مرده بود !
منظور از عروة الوثقی
این
واژه در قرآن مجید، دو بار به کار رفته است: "فَمَن یَکْفُرْ بِالطَّـَغُوتِ
وَیُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(بقره،256)
کسی که به طاغوت [=بت و شیطان و هر موجود
طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به "دستگیرة محکمی چنگ زده است.
"وَ
مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُوَّ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ;(لقمان،22) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند، در
حالی که نیکوکار باشد، به "دستگیرة محکمی" چنگ زده ]و به تکیهگاه
مطمئنی تکیه کرده است
در
آیة اول "ایمان به خدا" و در آیة دوم "توجّه به خدا"، عروة
الوثقی، نامیده شده است.
عروة
الوثقی از نظر لغوی به معنای "دستگیرة محکم" است. خداوند خواسته است
از باب "تشبیه معقول به محسوس" چیزهایی که با حواس ظاهری حس نمیشوند
را به چیزی که با حواس ظاهری ما درک میشود، تشبیه کند. اینجا نیز خداوند میخواهد
به ما بفهماند که چطور وقتی به دستگیره و ریسمان محکمی تمسّک کرد، سقوط نمیکنی
ایمان به خدا و توجه به سوی او هم از افتادن و سقوط در ورطة کفر و الحاد و انحراف
حفظ میکند.(تفسیر مجمع
البیان مرحوم طبرسی، ج 1ـ2، ص 631، نشر دارالمعرفة.)
البته
از امام صادق روایت شده است که: منظور از "عروة الوثقی" ایمان به
خداوند واحدی است که شریک ندارد. و از امام باقر روایت شده است که: مقصود از آن
دوستی ما اهلبیت: است.(تفسیر
صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 284، نشر اعلمی.)
در
حدیثی نیز که اهلسنّت آن را نقل کردهاند. و نیز امام رضا از پیامبر نقل کردهاند
که:
بعد
از من فتنهای تاریک و ظلمانی خواهد بود; تنها کسانی از آن رهایی مییابند که به
عروةالوثقی چنگ زنند، عرض شد: ای رسول خدا! عروة الوثقی چیست؟ فرمود: ولایت سید
اوصیأ است. عرض شد: یا رسول اللّه! سید اوصیأ کیست؟
فرمود: امیرمؤمنان. عرض شد: امیرمؤمنان کیست؟
فرمود: مولای مسلمانان و پیشوای آنان بعد از من. باز برای این که پاسخ صریحتری
بگیرند عرض کردند او کیست؟
فرمود:
برادرم علی بن ابی طالب (تفسیر
نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 68ـ69، نشر دارالکتب الاسلامیه)
**وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ
کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ
إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ
و همگی به ریسمان خدا [ قرآن و اسلام ،
و هر گونه وسیله وحدت ] ، چنگ زنید ، و پراکنده نشوید! و نعمت ( بزرگِ ) خدا را بر
خود ، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید ، و او میان دلهای شما ، الفت ایجاد
کرد ، و به برکتِ نعمتِ او ، برادر شدید! و شما بر لبِ حفره ای از آتش بودید ، خدا
شما را از آن نجات داد این چنین ، خداوند آیات خود را برای شما آشکار می سازد شاید
پذیرای هدایت شوید. سوره آل عمران آیه 103 .
مولا علی در
توصیف قرآن می فرماید:
عَلَیْکُمْ
بِکِتابِ اللّهِ فَاِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ : بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان محکم و
استواری است که یک طرفش به دست خداست و طرف دیگرش به سوی شما تا آن را بگیرید
و بالا روید و به خدا برسید.(خُطَب
الامام علی ع از محمد عبده،، قم، دار الذخائر، 1412 ق، ج2، ص 49.)
وقتي
پيغمبر آن خطبه غرّاء را خواند راجع به ماه رمضان، يك مرتبه يكنفر از جا برخاست.
آن كه بود؟ آن كسي بود كه گفتني نيست كه بود! چه كرد! به كجا رسيد! آن يكنفري كه
از جا برخاست و در مقابل پيغمبر در همچو وقتي حرف زد كه بود؟ امير المؤمنين. از
جابرخاست گفت: يا رسول الله ! افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟ پيغمبر جواب داد، اما
چه جوابي! خوب اينها را فكر كنيد:
خاتم
النبيين، عصاره عالم هستي است. يعني تمام عالم به كمال برسد مي شود مرتبه نبوت.
مرتبه نبوت ، باز به كمال برسد، مي شود مرتبه رسالت. مرتبه رسالت به كمال برسد ،
مي شود صاحب كتاب. صاحب كتاب به كمال برسد ، مي شود اولوا العزم. بعد تازه به آنجا
كه رسيد همه، عصاره مي شود، مي شود خاتم . ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن
رسول الله و خاتم النبيين، اين كلام خداست.
پيغمبر
خاتم كسي است كه خدا در قرآن با او وقتي حرف مي زند، مي فرمايد: لعمرك ، به جان تو
قسم. شبي كه او را به معراج برده براي آن سير ، خدا خودش را تسبيح كرده. اين است
پيغمبر خاتم. سبحان الذي اسرى بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصى.
اميرالمؤمنين
در مقابل همچو كسي برخاست، گفت يا رسول الله، افضل اعمال در ماه رمضان چيست؟
فرمود: الورع من محارم الله. ورع از آنچه كه خدا حرام كرده، افضل اعمال اين است.
شكم از لقمه حرام. چشم از نگاه به بيگانگان. افضل مي شود ورع [از محرمات]. بعد از
اين كلام گريه كرد. خب خاتم كه گريه كند ، 124 هزار پيغمبر ناله مي زند. وقتي اشك
او از چشمش جاري بشود جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل به خود مي لرزد، وقتي قلب پيغمبر
خاتم بشكند و اشك او جاري بشود عرش و كرسي و لوح و قلم مي لرزد. گريه كرد، گفت: يا
رسول الله چرا گريه مي كني. فرمود: ياعلي، گريه ام براي آن وقتي است كه در اين ماه،
ضربت به فرق تو مي خورد. اين ماه ، ماه همچو كسي است. حالا عاقلي بايد فكر كند
واقعه اي كه هنوز اتفاق نيفتاده، خاتم انبياء، قطب دائره وجود تاج سر اولين و
آخرين براي فرق شكافته او گريه مي كند
فرمود:
يا علي ! كسي كه تو را كشته مرا كشته. بعد فرمود: يا علي! تو روح مني. تو مثل
جان مني. تو از طينت مني.
|