منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* بیعت کردن و دفاع امیرالمومنین

* آتش زدن درب خانه وحی

* هتک حرمت حضرت زهرا س

* ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

* چگونه زینت امام زمان باشیم؟

* برنامه های مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دوران ظهور

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

چرا قرآن امیرالمومنین علیه السلام  را نپذیرفتند؟


وقتی امیرالمومنین بعد از شهادت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عهدشکنی و بی وفایی آنان را دید خانه نشینی اختیار کرد و به قرآن رو آورد و مشغول تنظیم و جمع آن شد، و از خانه اش خارج نشد تا آنکه آن را جمع آوري نمود در حالی که قبلا در اوراق و تکه چوب ها و پوست ها و کاغذها نوشته شده بود.

وقتی حضرت همه قرآن را جمع می نمود و آن را با دست مبارك خویش طبق تنزیل  و تأویلش و ناسخ و منسوخش می نوشت، ابوبکر به سراغ او فرستاد که بیرون بیا و بیعت کن.

مولا علی علیه السلام جواب فرستاد: من مشغول هستم و با خود قسم یاد کرده ام که عبا بر دوش نیندازم جز براي نماز، تا آنکه قرآن را تنظیم و جمع نمایم. آنان هم چند روز درباره او سکوت اختیار کردند.

امیر المؤمنین علیه السّلام قرآن را در یک پارچه جمع آوري نمود و آن را مهر کرد. سپس بیرون آمد در حالی که مردم با ابوبکر در مسجد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله اجتماع کرده بودند. حضرت با بلندترین صدایش فرمود:

اي مردم، من از روزي که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از دنیا رفته به غسل آن حضرت و سپس به قرآن مشغول بوده ام تا آنکه همه آن را بصورت یک مجموعه در این پارچه جمع آوري نمودم. خداوند بر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آیه اي نازل نکرده مگر آنکه آن را جمع آوري کرده ام، و آیه اي از قرآن نیست مگر آنکه آن را جمع نموده ام، و آیه اي از آن نیست مگر آنکه براي پیامبر صلی اللَّه علیه و آله خوانده ام و تأویلش را به من آموخته است.

سپس فرمود: براي آنکه فردا نگوئید: ما از این مطلب بی خبر بودیم و بعد فرمود: و بدین جهت که روز قیامت نگوئید: من شما را به یاري خویش دعوت نکردم و حق خود را برایتان یادآور نشدم، و شما را به کتاب خدا از ابتدا تا انتهایش دعوت نکردم! عمر گفت: قرآنی که همراه خود داریم ما را از آنچه بدان دعوت می کنی بی نیاز می نماید!  سپس علی علیه السّلام داخل خانه اش شد.

در این باره از ابوذر چنین روایت است که گفت: وقتی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله از دنیا رفت علی علیه السّلام قرآن را جمع کرد و آن را نزد مهاجرین و انصار آورد و بر ایشان عرضه نمود چنان که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله او را بدین مطلب وصیت فرموده بود. وقتی ابوبکر آن را گشود در صفحه اولی که باز کرد فضائح آنان بود. عمر از جا برخاست و گفت: یا علی، آن را بر گردان که ما را به آن احتیاجی نیست! علی علیه السّلام هم آن را گرفت و برگشت ....

وقتی عمر به خلافت رسید از امیر المؤمنین علیه السّلام خواست تا آن قرآن را به آنان بدهد ... و گفت: اي ابا الحسن، چه می شود اگر قرآنی را که نزد ابو بکر آورده بودي بیاوري تا همه بر آن متفق شویم! حضرت فرمود: هیهات، راهی به این مطلب نیست، آن را نزد ابو بکر آوردم تا حجّت بر شما تمام شود و روز قیامت نگوئید: ما از این بی خبر بودیم یا بگوئید: آن را نزد ما نیاوردي

! قرآنی که نزد من است جز پاکان و جانشینان از فرزندانم به آن دست نمی یابند. عمر پرسید:  آیا زمان معلومی براي ظاهر کردن آن هست؟ فرمود: آري وقتی مهدی عجل الله تعالی فرجه الشّریف از فرزندانم قیام کند آن را ظاهر می نماید و مردم را بر عمل به آن وادار می کند و سنت طبق آن جاري می شود.

قرآن امیر المؤمنین علیه السّلام

روزی طلحه گفت: اي ابا الحسن، مسأله اي را می خواهم از تو سؤال کنم: تو را دیدم که به همراه پارچه اي مهر شده بیرون آمدي و گفتی: اي مردم، من مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بودم، و سپس به کتاب خدا مشغول شدم تا آن را جمع نمودم. این کتاب خدا بصورت یک مجموعه است که یک حرف هم از آن نیفتاده است. من آن کتابی که نوشته و جمع آوري کرده اي ندیده ام.

قرآن عمر

طلحه سخنانش را چنین ادامه داد: عمر را دیدم که وقتی به خلافت رسید سراغ تو فرستاد که آن قرآن را نزد من بفرست، و تو از فرستادن آن ابا کردي.

عمر هم مردم را فرا خواند، اگر دو نفر بر آیه اي از قرآن شهادت می دادند آن را می نوشت، و آنچه فقط یک نفر به آن

شهادت می داد کنار می گذاشت و آن را نمی نوشت.

عمر می گفت- و من هم می شنیدم- (در روز جنگ یمامه مردانی کشته شدند که قرآنی می خواندند که غیر آنان نمی خواندند، و آن مقدار از بین رفت).

و نیز گوسفندي سراغ صفحه اي از آن آمد- در حالی که نویسندگان عمر مشغول نوشتن بودند- و آن صفحه را خورد و آنچه در آن بود از بین رفت، و در آن روز نویسنده عثمان بود. در این باره چه می گوئید؟

از عمر و اصحابش- که نوشته هاي خود از قرآن را جمع آوري کردند- شنیدم که در زمان عثمان می گفتند: (سوره احزاب معادل سوره بقره، سوره نور صد و شصت آیه، و سوره حجرات نود آیه بوده است).

این چه کاري است، و چه مانعی داري- خدا ترا رحمت کند- که آنچه جمع آوري کرده اي براي مردم ظاهر کنی؟

قرآن عثمان

طلحه گفت: خودم در کار عثمان حاضر بودم که آنچه عمر جمع کرده بود گرفت و نویسندگان را براي آن جمع کرد و مردم را بر یک قرائت وادار نمود و قرآن ابیّ بن کعب و ابن مسعود را پاره کرد و به آتش سوزانید. این دیگر چه کاري است؟!

قرآن به املاء پیامبر صلی اللَّه علیه و آله

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اي طلحه، هر آیه اي که خداوند در کتابش بر محمد صلی اللَّه علیه و آله نازل کرده، به املاي آن حضرت و خطّ خودم نزد من موجود است. و نیز تأویل هر آیه اي که بر محمد صلی اللَّه علیه و آله نازل شده و هر حلال و حرام و هر حدّ و حکم و هر چیزي که امت تا روز قیامت بدان احتیاج دارند حتی دیه خراش بر بدن، به املاي پیامبر و خط خودم نزد من نوشته شده و موجود است.

طلحه پرسید: آیا هر چیزي از کوچک و بزرگ و خاصّ و عامّ، آنچه بوده یا تا روز قیامت خواهد شد نوشته شده و نزد تو است؟

فرمود: بلی، و غیر از آن پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در بیماریش کلید هزار باب از علم را پنهانی به من آموخت که از هر بابی هزار باب باز می شود. اگر این امّت از زمانی که خداوند پیامبرش را قبض روح کرده تابع من می شدند و مرا اطاعت می کردند از بالاي سرشان و از زیر پایشان تا روز قیامت با خوشی و وسعت نعمتهاي الهی را می خوردند .

اي طلحه، آیا حاضر نبودي نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که کتف خواست تا در آن چیزي بنویسد که امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند. در آنجا رفیق تو عمر آن سخنش را گفت که: پیامبر خدا هذیان می گوید! حضرت هم غضب کرد و نوشتن آن را رها کرد؟

طلحه گفت: آري، در این موضوع حاضر بودم.

فرمود: وقتی شما از حضور پیامبر صلی اللَّه علیه و آله بیرون رفتید، حضرتش به من خبر داد که می خواست در کتف چه بنویسد و عموم مردم را بر آن شاهد بگیرد، و جبرئیل به او خبر داد که خداوند عز و جل اختلاف و تفرقه این امت را می داند.

سپس ورقه اي خواست و آنچه می خواست در کتف بنویسد بر من املا نمود و سه نفر را بر آن شاهد گرفت: سلمان و ابوذر و مقداد، و در آن ورقه امامان هدایت را که خداوند امر به اطاعت آنان تا روز قیامت نموده نام برد. اوّل آنها مرا نام برد و سپس این پسرم- و حضرت دست خود را به امام حسن علیه السّلام نزدیک کرد- سپس حسین و سپس نه نفر از فرزندان این پسرم- یعنی امام حسین علیه السّلام- اي ابوذر و اي مقداد آیا چنین نبود؟

ابو ذر و مقداد برخاستند و گفتند: ما بر این مطلب نسبت به پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شهادت می دهیم.

طلحه گفت: بخدا قسم از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیدم که در باره ابو ذر می فرمود: آسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده صاحب زبانی راستگوتر از ابو ذر و نیکوکارتر نزد خداوند، و من شهادت می دهم که این دو جز به حق شهادت ندادند، و تو اي علی نزد من از این دو راستگوتر و مقدّم تر هستی.

سپس حضرت رو به طلحه کرد و فرمود: اي طلحه و تو اي زبیر، تو اي سعد و تو اي پسر عوف، از خدا بترسید و رضایت او را مقدّم دارید و آنچه نزد اوست اختیار کنید و در راه خدا از ملامت سرزنش کننده اي نترسید.

طلحه گفت: یا ابا الحسن، می بینم سؤال مرا در باره قرآن جواب ندادي، آیا قرآن خود را براي مردم ظاهر نمی کنی؟ حضرت فرمود: اي طلحه، عمدا از جواب تو خودداري کردم.

طلحه گفت: پس درباره قرآنی که عمر و عثمان نوشتند به من خبر ده، آیا همه اش قرآن است یا چیزي که قرآن نباشد هم در آن هست؟

حضرت فرمود: همه اش قرآن است. اگر آنچه در آن است بگیرید از آتش نجات یافته داخل بهشت می شوید، چرا که در آن حجّت ما و بیان امر ما و حقّ ما و وجوب اطاعت ما آمده است.

طلحه گفت: مرا بس است. اکنون که قرآن است مرا کافی است.

قرآن امیر المؤمنین علیه السّلام نزد کیست؟

سپس طلحه گفت: به من خبر بده درباره آنچه از قرآن و تأویلش و علم حلال و حرام که در دست توست، آن را به چه کسی می سپاري و صاحب آن بعد از تو کیست؟

فرمود: به آن کسی که پیامبر صلی اللَّه علیه و آله دستور داده به او بسپارم. گفت: او کیست؟ فرمود: وصیّ من و صاحب اختیار مردم بعد از من این پسرم حسن، و پسرم حسن هنگام مرگ آن را به این پسرم حسین خواهد سپرد. سپس به فرزندان حسین یکی پس از دیگري منتقل می شود تا آخرین آنها کنار حوض کوثر بر پیامبر صلی اللَّه علیه و آله وارد شود. آنان با قرآن و قرآن با آنها است. از قرآن جدا نمی شوند و قرآن از آنان جدا نمی شود.

تمام علم نزد اهل بیت علیهم السّلام

امامان  از اهل بیت نبوّت و معدن رسالت و محل نزول کتاب و محلّ هبوط وحی و رفت و آمد ملائکه اند. خلافت جز در

آنان صلاحیت ندارد، زیرا خداوند آنان را اختصاص داده و آنان را در کتابش و بر لسان پیامبرش سزاوار آن قرار داده است.

پس علم در آنان است و ایشان اهل آنند. همه علم با جمیع جوانبش، باطن و ظاهرش، محکم و متشابهش، ناسخ و منسوخش نزد ایشان است.

درخواست عمر

عمر بن خطاب در زمان حکومتش نزد امیرالمومنین علیه السّلام فرستاد که: من می خواهم قرآن را در یک جلد بنویسم، آنچه از قرآن نوشته اي نزد ما بفرست.

حضرت فرمود: بخدا قسم قبل از آنکه تو به آن برسی باید گردن من زده شود. من عرض کردم: چرا؟ فرمود: زیرا خداوند می فرماید: لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ یعنی: جز پاکان نباید با آن تماس پیدا کنند، منظور خداوند این است که جز پاکان به همه قرآن دست نمی یابند. خداوند ما را قصد کرده است. ما هستیم که خداوند بدي ها را از ما برده و ما را پاك گردانیده است. همچنین می فرماید: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا  به ارث دادیم کتاب را به آن دسته از بندگانمان که آنان را انتخاب کردیم، ما هستیم آنان که خداوند ما را از بین بندگانش انتخاب کرده و ما انتخاب شدگان پروردگاریم و مثلها براي ما زده شده و بر ما وحی نازل شده است.

عمر غضب کرد و گفت: پسر ابی طالب گمان می کند که نزد کسی جز او علمی نیست. هر کس چیزي از قرآن قرائت می کند آن را براي ما بیاورد ! این جا بود که وقتی کسی قطعه اي از قرآن می آورد و قرائت می کرد و دیگري هم با او در آن آیه بود آن را می نوشت و گر نه نمی نوشت.

هر کس بگوید چیزي از قرآن ضایع شده دروغ گفته است. قرآن نزد اهلش جمع آوري شده و محفوظ است.

دستور عمر به اعمال نظر شخصی در دین الهی

سپس عمر به قاضیان و والیانش دستور داد و گفت: در نظر دادن خود بکوشید و آنچه را حق تشخیص می دهید پیروي کنید !! لذا او و بعضی والیانش دائما در مسائل مشکلی واقع می شدند، و علی بن ابی طالب علیه السّلام بود که به آنان خبر می داد مطالبی را که با آن حجّت را بر آنان تمام می کرد.

کارمندان و قاضیان او در یک مورد معیّن قضاوتهاي مختلف می کردند و او همه آنها را براي آنان تأیید می کرد چرا که

خداوند حکمت و سخنی که حق و باطل را روشن کند به او نیاموخته بود.

هر صنفی از اهل قبله گمان کردند که معدن علم و خلافت آنانند و دیگران نیستند. ما از خداوند کمک می خواهیم بر علیه کسانی که حق آنان را انکار کردند و براي مردم چنین سنّتی را پایه گذاري نمودند که مثل تو در مقابل آنان احتجاج و استدلال کند. خداوند ما را کافی است و او وکیل خوبی است.

از قول امام حسن علیه السّلام چنین است: ما اهل بیت، امامان از ما هستند و خلافت در  غیر ما صلاحیت ندارد و ما اهل آن هستیم. خداوند ما را در کتابش و سنت پیامبرش اهل آن قرار داده است. علم در ما است و ما اهل آن هستیم. پس همه علم با جمیع جوانبش حتی دیه خراش نزد ما است که با خطوطی نوشته شده است. آنها املاي

پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و خط علی علیه السّلام بدست خود اوست. ولی عده اي گمان کرده اند از ما به حکومت سزاوارترند، حتی تو اي پسر هند این مطلب را ادعا می کنی و گمان داري.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: علی با قرآن و قرآن با علی است هیچ یک از هم جدا نمی شوند تا برمن در حوض کوثر وارد شوند. (احتجاج ج1 ص214)

چه بسیار بزرگ است که قدر و منزلت کسی که پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم او را با قرآن و قرآن را با او قرار داده است و احادیث زیادی از زبان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شان و مقام امیرالمومنین علیه السلام  وارد شده در کتب عامه و خاصه ذکر شده ، چه کسی جز علی علیه السلام  حافظ و نگهبان وحی که بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده می تواند باشد؟

حال با این اوصاف چرا اولی و دومی ملعون قرآن امیرالمومنین علیه السلام  را نخواستند؟

چون کار خلافت بر ایشان مقدر شد روزی با یکدیگر گفتند که ما را گمان این نبود که این کار بی علی بن ابیطالب علیه السلام  به نظام آید و او چنین محروم شود، این خود درست شد اما قرآن در دست اوست و او علم قرآن می داند باید کاری کرد که اظهار قرآن نتواند نمود و بر ما زیادتی نداشته باشد که اگر چنین شود کار ما زار می شود پس ندا کردند که هر که آیه ای یا سوره ای دارد باید که حاضر شود و دو گواه بیاورد و یا سوگند بخورد آن را تغییر و تبدیل نکرده است.

عمر ملعون بر این که حرف خود ملعونش را بر کسی بنشاند از 3 حربه استفاده کرد اول این که علی یار و یاوری ندارد. دوم این که علی رعایت وصیت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را می کند و سوم این که قبایل عرب از او کینه ها در دل دارند.

پس چون امیرالمومنین علیه السلام  قرآن را نزد آنها برد آن ملعونین چون به ضررشان بود از طریق این حربه ها قرآن امیرالمومنین علیه السلام  را قبول نکردند و گفتند نیازی به قرآن تو نیست. (حق الیقین ص195)

وای به حال این امت که زمام امور خود را به نا اهلی سپردند که باعث شد تا آخر دنیا از وجود پاکان محروم بمانند و به قرآن بدون مفسر آن تمسک جویند که یک بطن آن را نمی فهمند چه برسد به بطن هفتادم آن.

امروز ما هم در عصر نبود قرآن ناطق زندگی می کنیم ما هم مثل صدر اسلام به قرآن امام زمان خود متمسک نیستیم که قرن هاست در ظلمت و گمراهی فرو رفته ایم.....

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد