استدلال های
امیرالمومنین علیه
السلام در بیان
حقانیتش طلحۀ بن عبید اللَّه- که زیرك قریش خوانده میشد- گفت: چه کنیم با ادعاي ابو بکر و عمر و اصحابش که او را تصدیق کردند و
شهادت بر گفتار او دادند در آن روزي که تو را به اجبار می آوردند و در گردنت طنابی بود و به تو گفتند: بیعت کن . و تو در مقابل آنان با فضائل و سوابق خود استدلال کردي، و همه تو را تصدیق کردند. ولی بعد از آن ابو بکر ادعا کرد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیده است که گفته خداوند نخواسته است نبوت و خلافت براي ما اهل بیت جمع شود.
و سپس عمر و ابو عبیده جراح و سالم و معاذ بن جبل هم او را تصدیق کردند؟!
سپس طلحه رو به حضرت کرد و گفت: همه آنچه گفتی و ادعا کردي حق است، و آنچه از سابقه و فضیلت که با آنها استدلال کردي ما هم اقرار می کنیم و قبول داریم ولی درباره خلافت، این پنج نفر به آنچه شنیدي شهادت دادند!
جواب اوّل: معاهده بر صحیفه ملعونه
در اینجا علی علیه السلام بپا خاست و از سخن طلحه به غضب آمد و چیزي را که کتمان می کرد فاش نمود و مطلبی را روشن کرد که در روز مرگ عمر گفته بود ولی مردم مقصود او را نفهمیده بودند.
حضرت رو به طلحه کرد و در حالی که مردم می شنیدند فرمود: اي طلحه، بخدا قسم نوشته اي که روز قیامت با آن خدا را ملاقات کنم محبوبتر از نوشته این پنج نفر نیست که در حجۀ الوداع در خانه کعبه بر سر وفاي به آن هم پیمان شدند که
اگر خداوند محمد را بکشد یا بمیرد یک دیگر را بر ضدّ من کمک کنند و پشتیبانی نمایند تا به خلافت نرسم.
جواب دوم: حدیث غدیر
حضرت فرمود: اي طلحه، دلیل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در روز غدیر خم فرمود: هر کس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است.
من چگونه میتوانم بر آنان صاحب اختیارتر از خودشان باشم در حالی که آنان امیران و حاکمان بر من باشند؟!
جواب سوم: حدیث منزلت
همچنین سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسی هستی بجز نبوّت.
آیا نمی دانستید که نبوّت غیر از خلافت است؟ اگر با نبوت چیز دیگري هم بود پیامبر صلی اللَّه علیه و آله آن را استثنا میکرد؟!
جواب چهارم: حدیث ثقلین
همچنین سخن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود: من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به این دو تمسّک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم از اینان پیشی نگیرید و از اینها عقب نمانید به اینان چیزي نیاموزید که از شما داناترند . بنابراین سزاوار است خلیفه بر امّت کسی جز داناترین آنان به کتاب خدا و سنّت پیامبرش نباشد، که خداوند هم میفرماید: أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَ قِّ أَحَ قُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلَّا أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.
آیا کسی که به حق هدایت میکند سزاوارتر است که تابع او شوند یا کسی که هدایت نمیشود مگر آنکه او را هدایت کنند، پس چه شده شما را و چگونه حکم میکنید.
و نیز میفرماید: وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ . در علم و جسم او را وسعت عنایت نمود ، و میفرماید: أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ یا اثري باقی مانده از علم، اگر راستگو هستید.
و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید : هیچ امّتی اختیار حکومت خود را بدست کسی نمی سپارند در حالی که عالمتر از او در میانشان باشد مگر آنکه کارشان همچنان رو به پائین میرود، تا به آنچه ترك کرده اند باز گردند.
پس ولایت جز امیر بودن بر امّت نیست.
جواب پنجم: حدیث تسلیم به إمرة امیر المؤمنین
دلیل بر دروغ و باطل و ناحقّشان این است که آنان به دستور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر من بعنوان امیرالمؤمنین سلام کردند. و این مطلب بر آنان ابو بکر و عمر) و بر تو (اي طلحه بخصوص و بر این که همراه توست- یعنی زبیر- و بر همه امت و بر این دو نفر- و حضرت به سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف اشاره کردند- و بر این خلیفه ظالم شما یعنی عثمان
حجّت است.
جواب ششم: شوراي شش نفري عمر
ما گروه شش نفري شوري همگی زنده هستیم. اگر عمر و اصحابش در نسبت حدیث به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راست می گفتند پس چرا عمر مرا جزء شوري قرار داد؟ آیا ما را در شوري براي خلافت قرار داد یا غیر آن؟ اگر نظرتان این است که شوري را براي غیر حکومت قرار داد پس اکنون عثمان بر ما امارتی نخواهد داشت، و ما باید در موضوع دیگري مشورت می کردیم چرا که در این صورت او به ما دستور داده که در غیر مسأله خلافت مشورت کنیم، و اگر شوري درباره خلافت بوده پس چرا مرا همراه شما داخل شوري نمود؟! چرا مرا خارج نکرد در حالی که میگفت پیامبر اهل بیتش را از خلافت خارج کرده و خبر داده که آنان را در خلافت نصیبی نیست.
جواب هفتم: سخنان عمر هنگام مرگ
چرا عمر هنگامی که ما شش نفر اصحاب شوري را یکی یکی فراخواند به پسرش عبد اللَّه گفت در اینجا حضرت اشاره به پسر عمر که در مجلس حاضر بود فرمود: هان، او اینجاست- تو را بخدا قسم می دهم که بگوئی وقتی ما خارج شدیم پدرت به تو چه گفت؟ عبد اللَّه بن عمر گفت: حال که مرا قسم دادي می گویم که او گفت: اگر با اصلع ( کنایه از امیرالمومنین یعنی فرد کم مو) بنی هاشم بیعت کنند آنان را به وسط جاده روشن خواهد کشانید و آنان
بر طبق کتاب پروردگارشان و سنّت پیامبرشان استوار می کند.
سپس حضرت فرمود: اي پسر عمر، در آنجا تو چه گفتی؟ پسر عمر گفت: من به او گفتم: اي پدر، چه مانعی داري ! که او را خلیفه قرار دهی؟ حضرت فرمود: عمر چه جوابی به تو داد؟ پسر عمر گفت: او مطلبی گفت که آن را کتمان می کنم! فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنچه او به تو گفته و تو به او گفته اي به من خبر داده است؟ پسر عمر پرسید: چه موقع خبر داده است؟! فرمود: در زمان حیاتش به من خبر داد، و سپس در آن شبی که پدرت از دنیا رفت در خواب به من خبر داد، و هر کس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در خواب ببیند گویا در بیداري دیده است.
پسر عمر گفت: چه چیزي به تو خبر داده است؟ فرمود: اي پسر عمر، تو را بخدا قسم می دهم که اگر برایت نقل کردم گفتارم را تصدیق کنی؟ پسر عمر گفت: اگر هم خواستم ساکت میمانم! حضرت فرمود: وقتی به او گفتی: چه مانعی داري که او را خلیفه قرار دهی؟ گفت: مانع من صحیفه و نوشته اي است که در بین خود نوشته ایم و معاهده اي که در کعبه در حجۀ الوداع بر سر آن هم پیمان شده ایم! پسر عمر در اینجا ساکت ماند و گفت: تو را بحقّ پیامبر قسم می دهم که از من دست برداري! سلیم میگوید: پسر عمر را در آن مجلس میدیدم که گریه راه گلویش را بسته بود و از دو چشمانش اشک جاري بود.
سپس علی علیه السلام رو به طلحه و زبیر و عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقّاص نمود و فرمود: بخدا قسم اگر آن پنج نفر اصحاب صحیفه بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دروغ بسته اند ولایت آنها بر شما حلال نیست، و اگر راست گفته اند براي شما حلال نیست مرا همراه خود داخل شوري قرار دهید، زیرا ورود من در شوري به گفته شما مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سرپیچی از فرمان او به حساب می آید.
کسی جز دوازده امام حق خلافت و امامت ندارد
سپس امیر المؤمنین علیه السلام رو به مردم کرد و فرمود: منزلت مرا در میانتان و آن طور که مرا میشناسید به من خبر دهید، آیا من نزد شما راستگو هستم یا دروغگو؟ گفتند: بلکه صدّیق صدوق دروغگوئی نشناخته ایم. بخدا قسم نه در زمان جاهلیّت و نه بعد از اسلام. حضرت فرمود: قسم به خدایی که ما اهل بیت را به نبوّت کرامت داد و محمد صلی الله علیه و آله و سلم را از ما قرار داد، و بعد از او به ما کرامت فرمود که ما را امامان مؤمنین قرار داد، از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسی جز ما نمیتواند ابلاغ نماید و امامت و خلافت جز در ما صلاحیّت ندارد، و خداوند با ما اهل بیت براي احدي از مردم نصیب و حقّی در خلافت قرار نداده است.
رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و سلم خاتم پیامبران است که بعد از او رسول و نبیّی نیست. خداوند انبیاء را تا روز قیامت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خاتمه داد، و با قرآن کتاب ها را تا روز قیامت خاتمه داد. ما را بعد از محمّد صلی الله علیه و آله و سلم خلفاء در زمین و شاهدان بر مردم قرار داد، و اطاعت ما را در کتابش واجب کرد و ما را با خود و پیامبرش در اطاعت در چند آیه قرآن قرین قرار داد. خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را پیامبر و ما را جانشینان بعد از او در میان خلقش و شاهدان بر خلقش قرار داد، و اطاعت ما را در کتاب منزلش واجب کرد و سپس خداوند به پیامبرش دستور داد که این مطلب را به امتش برساند. او هم طبق دستور خداوند به آنان ابلاغ نمود.
کدام سزاوارتر به جانشینی پیامبرند؟!!
پس کدامیک از صلاحیت جانشینی پیامبر را داریم در حالی که خودتان از
پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم زمانی که مرا برای
ابلاغ سوره ی برائت فرستاد شنیدید که فرمود: صلاحیت ندارد کسی از قول من خبری را
برساند به جز خود من یا کسی از من باشد.
شما را بخدا قسم میدهم آیا این مطلب را از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله شنیدید؟
گفتند: آري بخدا قسم، ما شهادت می دهیم که این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن هنگام که تو را براي سوره برائت فرستاد شنیدیم.
حضرت فرمود: رفیق شما ابوبکر صلاحیت نداشت که از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشته اي بقدر چهار انگشت را برساند و کسی جز من براي ابلاغ آن صلاحیت پیدا نکرد! کدامیک از این دو سزاوارتر به مقام و جاي اویند؟ آنکه صلی الله علیه و آله و سلم بخصوص نامبرده که از اوست یا آن کسی که بخصوص تعیین شده که از پیامبر نیست.
طلحه گفت: این مطلب را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم. ولی براي ما بیان کن که چگونه احدي صلاحیت ندارد مطلبی را در حالی که آن حضرت به ما و به سایر مردم فرمود: حاضرین شما به غائبان اطلاع دهند؟ و در بیابان عرفه در حجۀ الوداع فرمود: خدا رحمت کند کسی که سخن مرا بشنود و آن را در قلب خود جاي دهد و سپس آن را : از قول من برساند. چه بسا کسی که علمی را حمل میکند ولی خود نمی فهمد، و چه بسا کسی که علمی را براي فهمیده تر از خود حمل میکند. سه چیز است که قلب فرد مسلمان در آنها خیانت نمیکند: خالص کردن عمل براي خداوند، شنوا بودن و اطاعت و
خیر خواهی براي والیان امر، و همراهی با اجتماع مسلمانان، چرا که دعوت والیان امر همه مسلمانان را در بر می گیرد و نیز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در
جاهای مختلفی قیام کرد و فرمود: حاضرین به غایبین برسانند.
دستور تبلیغ ولایت ائمه علیهم السّلام
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این باره فرموده در روز غدیر خم و در روز عرفه در حجۀ الوداع و در روز رحلتش بوده است! در آخرین خطبه اي که آن حضرت ایراد فرمود نظر کن که فرمود: من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به این دو تمسّک کرده اید هرگز گمراه نمی شوید: کتاب خدا و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیر به من وعده داده است که این دو از یک دیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند مانند این دو انگشت- که حضرت به دو انگشت سبّابه و از ایشان جلوتر وسط اشاره کردند- که یکی جلوتر از دیگري است. به این دو تمسّک کنید تا گمراه نشوید و لغزش ننمائید نروید و از آنها عقب نمانید، و به آنها چیزي یاد ندهید که از شما داناترند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عموم مردم دستور داده که هر کس از مردم را دیدند واجب بودن اطاعت از امامان آل محمّد علیهم السّلام و واجب بودن حقّشان را برسانند، و این وظیفه ابلاغ را در هیچ مطلب غیر از این موضوع نفرموده است. در واقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عموم مردم دستور داده که به مردم برسانند حجّت و دلیل کسانی را که همه آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدان مبعوث شده را، از قول او کسی جز ایشان نمیرساند.
اي طلحه، آیا نمیبینی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالی که شما هم می شنیدید- به من فرمود: اي برادرم، غیر تو قرض مرا ادا و ذمّه مرا بريء نمیکند. تو هستی که ذمّه مرا برئ میکنی و امانت مرا ادا می نمایی و طبق سنّت من جنگ میکنی.
وقتی ابو بکر حکومت را بدست گرفت آیا قرض و وعده هاي پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ادا کرد من بودم که آنها را قرض و وعده هاي حضرتش را ادا کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم به مردم خبر داده بود که قرض و وعده هاي او را جز من ادا نخواهد کرد. آنچه که ابو بکر به آنان داد اداي قرض و وعده هاي حضرت نبود، و فقط ادا کردن من قرض و وعده هاي آن حضرت را ذمّه حضرتش را برئ و امانتش را ادا نمود. دلیل و شاهد محکم کردم
ائمه علیهم السّلام مبلّغین اوامر الهی به مردم
از قول پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همه آنچه از جانب خداوند آورده را فقط امامانی ابلاغ میکنند که خداوند اطاعت آنان
را در کتابش واجب کرده و به ولایت ایشان امر نموده است. آنان که هر کس از ایشان اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و هر کس از آنان سرپیچی کند از خدا سرپیچی نموده است.
طلحه گفت: مشکل مرا آسان نمودي. نمیدانستم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از این مطلب چه قصد کرده است تا اینکه آن را برایم بیان نمودي. اي ابا الحسن، خدا به تو از همه امّت جزاي خیر دهد.
قرآن امیر المؤمنین علیه السلام
و طلحه گفت: اي ابا الحسن، مسأله اي را میخواهم از تو سؤال کنم: تو را دیدم که به همراه پارچه اي مهر شده بیرون آمدي و گفتی: اي مردم، من مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم، و سپس به کتاب خدا مشغول شدم تا آن را جمع نمودم. که یک حرف هم از آن نیفتاده است این کتاب خدا بصورت یک مجموعه است.
من آن کتابی که نوشته و جمع آوري کرده اي ندیده ام.
قرآن عمر
طلحه سخنانش را چنین ادامه داد: عمر را دیدم که وقتی به خلافت رسید سراغ تو فرستاد که آن قرآن را نزد من بفرست، و تو از فرستادن آن ابا کردي. عمر هم مردم را فرا خواند، اگر دو نفر بر آیه اي از قرآن شهادت می دادند آن را می نوشت، و آنچه فقط یک نفر به آن شهادت می داد کنار می گذاشت و آن را نمی نوشت.
در روز جنگ یمامه مردانی کشته شدند که قرآنی می خواندند که غیر آنان نمی خواندند، و عمر میگفت- و من هم میشنیدم
آن مقدار از بین رفت و نیز گوسفندي سراغ صفحه اي از آن آمد- در حالی که نویسندگان عمر مشغول نوشتن بودند- و آن صفحه را خورد و آنچه در آن بود از بین رفت و در آن روز نویسنده عثمان بود. در این باره چه میگوئید؟
سوره احزاب میگفتند از عمر و اصحابش- که نوشته هاي خود از قرآن را جمع آوري کردند- شنیدم که در زمان عثمان
بوده است معادل سوره بقره، سوره نور صد و شصت آیه، و سوره حجرات نود آیه این چه کاري است، و چه مانعی داري- خدا ترا رحمت کند- که آنچه جمع آوري کرده اي براي مردم ظاهر کنی؟
قرآن عثمان
طلحه گفت: خودم در کار عثمان حاضر بودم که آنچه عمر جمع کرده بود گرفت و نویسندگان را براي آن جمع کرد و مردم
را بر یک قرائت وادار نمود و قرآن ابیّ بن کعب و ابن مسعود را پاره کرد و به آتش سوزانید. این دیگر چه کاري است؟!
قرآن به املاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: اي طلحه، هر آیه اي که خداوند در کتابش بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرده، به املاي آن حضرت و خطّ خودم نزد من موجود است. و نیز تأویل هر آیه اي که بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده و هر حلال و حرام و هر حدّ و حکم و هر چیزي که امت تا روز قیامت بدان احتیاج دارند حتی دیه خراش بر بدن، به املاي پیامبر و خط خودم نزد من نوشته شده و موجود است.
طلحه پرسید: آیا هر چیزي از کوچک و بزرگ و خاصّ و عامّ، آنچه بوده یا تا روز قیامت خواهد شد نوشته شده و نزد تو است؟
فرمود: بلی، و غیر از آن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بیماریش کلید هزار باب از علم را پنهانی به من آموخت که از هر بابی هزار باب باز میشود. اگر این امّت از زمانی که خداوند پیامبرش را قبض روح کرده تابع من می شدند و مرا اطاعت میکردند از بالاي سرشان و از زیر پایشان تا روز قیامت با خوشی و وسعت نعمت هاي الهی را می خوردند.
در کتف چه نوشته شد؟
آیا حاضر نبودي نزد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله هنگامی که کتف خواست تا در آن چیزي بنویسد که امت گمراه نشوند و اختلاف نکنند. در آنجا رفیق تو عمر آن سخنش را گفت که حضرت هذیان می گوید. حضرت هم غضب کرد و نوشتن آن را رها کرد؟ پیامبر خدا هذیان میگوید : طلحه گفت: آري، در این موضوع حاضر بودم.
فرمود: وقتی شما از حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیرون رفتید، حضرتش به من خبر داد که میخواست در کتف چه بنویسد و عموم مردم را بر آن شاهد بگیرد، و جبرئیل به او خبر داد که خداوند عز و جل اختلاف و تفرقه این امت را می داند. سپس ورقه اي خواست و آنچه میخواست در کتف بنویسد بر من املا نمود و سه نفر را بر آن شاهد گرفت: سلمان و ابوذر و مقداد، و در آن ورقه امامان هدایت را که خداوند امر به اطاعت آنان تا روز قیامت نموده نام برد. اوّل آنها مرا نام برد و سپس این پسرم- و حضرت دست خود را به امام حسن علیه السلام نزدیک کرد- سپس حسین و سپس نه نفر از فرزندان این پسرم-
آیا چنین نبود؟ اي ابوذر و اي مقداد؟
ابوذر و مقداد برخاستند و گفتند: ما بر این مطلب نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شهادت میدهیم. طلحه گفت: بخدا قسم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که درباره ابوذر میفرمود
آسمان سایه نیفکنده و زمین حمل نکرده صاحب زبانی راستگوتر از ابو ذر و نیکوکارتر نزد خداوند علی نزد من از این دو راستگوتر و مقدّمتر هستی. و من شهادت میدهم که این دو جز به حق شهادت ندادند.
سپس حضرت رو به طلحه کرد و فرمود: اي طلحه و تو اي زبیر، تو اي سعد و تو اي پسر عوف، از خدا بترسید و رضایت او را مقدّم دارید و آنچه نزد اوست اختیار کنید و در راه خدا از ملامت سرزنش کننده اي نترسید.
طلحه گفت: یا ابا الحسن، میبینم سؤال مرا درباره قرآن جواب ندادي، آیا قرآن خود را براي مردم ظاهر نمی کنی؟ حضرت فرمود: اي طلحه، عمدا از جواب تو خودداري کردم.
طلحه گفت: پس درباره قرآنی که عمر و عثمان نوشتند به من خبر ده، آیا همه اش قرآن است یا چیزي که قرآن نباشد هم در آن هست؟
حضرت فرمود: همهاش قرآن است. اگر آنچه در آن است بگیرید از آتش نجات یافته داخل بهشت می شوید، چرا که در آن حجّت ما و بیان امر ما و حقّ ما و وجوب اطاعت ما آمده است.
طلحه گفت: مرا بس است. اکنون که قرآن است مرا کافی است. سپس طلحه گفت: به من خبر بده درباره آنچه از قرآن و تأویلش و علم حلال و حرام که در دست توست، آن را به چه کسی می سپاري و صاحب آن بعد از تو کیست؟
فرمود: به آن کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده به او بسپارم. گفت: او کیست؟ فرمود:
وصیّ من و صاحب اختیار مردم بعد از من این پسرم حسن، و پسرم حسن هنگام مرگ آن را به این پسرم حسین خواهد سپرد. سپس به فرزندان حسین یکی پس از دیگري منتقل میشود تا آخرین آنها کنار حوض کوثر بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شود. آنان با قرآن و قرآن با آنها است. از قرآن جدا نمیشوند و قرآن از آنان جدا نمیشود.
دوازده امام ضلالت از بنی تمیم و بنی عدي و بنی امیّه
فرمود: بدانید که معاویه و پسرش به زودي بعد از عثمان حکومت را بدست میگیرند، و بعد از آن دو نفر هفت نفر از فرزندان
حکم بن ابی العاص یکی پس از دیگري خواهند آمد که تکمیل دوازده امام ضلالت خواهند بود، و آنان همان کسانی هستند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنان را بر منبرش دید که امّتش را به صورت قهقري به عقب بر میگردانند، ده نفر از آنان از بنی امیّه اند و دو نفر این پایه را براي آنان پی ریزي کرده اند و گناهان امّت بر عهده آن دو است.
در اینجا همه مردم گفتند: اي ابا الحسن، خدا ترا رحمت کند و ترا بیامرزد و بخاطر خیرخواهی و گفتار نیکت، از طرف ما به تو
جزاي خیر دهد.
أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه کتاب سلیم، ص
313
|