بازگشت امام سجّاد علیه السلام به شهر مدینه و
ادامه راه اسارت و مسئولیت های سنگین او
کربلا بارهای مصیبت ها، خاطره ها، رنج ها و زخم های خود را
بر دوش او نهاده است و آن چه از همه ی اینها سنگین تر است، همان اهداف و پیامدهای
واقعه ی کربلاست، زیرا آن بزرگوار در حالی در مدینه فرود می آید که تنها فرد بر
جای مانده از مردان آن صحنه ی پیکار است. بنایراین، او باید رسالت بزرگ کربلا را
به سرانجام برساند.
یکی از مسئولیت های سنگین او، سرپرستی خانواده ای رنج دیده و
پر و بال شکسته است. اینک او در میان مادران جوان از دست داده، زنان بیوه و یتیمان
قرار دارد. او در میان اشک هایی قرار دارد که می باید آن ها را پاک کند، در میان احساساتی
که جریحه دار شده، دل های کوچکی که ترسیده و چشم هایی که به هراس افتاده اند و در
میان زخم ها، بیماری ها و رنج هایی که به مدارا و مداوا و درمان نیاز دارند! و
اینک او باید تمامی نیروهای از دست رفته را بازگرداند!
مسئولیت امامت، یعنی مسئولیت الهی و تاریخی نیز بر دوش او
افکنده شده است، مسئولیتی که او می باید برای انجام آن به پا خیزد، شخصیت های آن
را فراهم آورد. و او تنها یادگار اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که به تنهایی تمامی این مسئولیت ها را بر دوش کشید و به برکت حکمت و
اندیشه اش به بهترین شکل از عهده ی آن ها برآمد.
در نخستین سالهای پس از واقعه ی کربلا، تا وقتی امام در
مدینه یا یکی از شهرهای اسلامی حضور داشته باشد، به یقین تیرها به سوی او نشانه
خواهد رفت تا نشست و برخاست آن حضرت را کنترل کند و تعداد نفس کشیدن و سخنان او را
بر شمارد. امام سجّاد تنها علیه السلام وارث قانونی خون های تمامی
کشته شدگان و شهیدانی است که در کربلا سربریده شدند و تنها شاهد بر تمامی وقایعی
است که در آن واقعه عظمی رخ داد. ایشان همواره تحت تعقیب جاسوسان اموی قرار داشتند
و زیر نظر بودند؛ و مردم هم طبق عادت از موقعیت های خطرناک از امام سجّاد علیه السلام دوری گزیدند و امام را رها کردند و امام از این برخورد و بی وفایی مردم
این چنین سخن -می گویند: " در مکّه و مدینه حتی بیست نفر نیستند که ما را
دوست بدارند. " ( بحارالانوار ج46ص143)
اقدام بی نظیر امام سجّاد علیه السلام
از این رو آن حضرت برای رویارویی با آن وضعیت و به منظوز
تبرئه خویش از تهمت ها و تعقیب هایی که جلوگیری آن ها برایش امکان پذیر نبود،
اقدامی با شیوه ای بسیار جدید انجام داد که در زندگی ائمه علیه السلام بی
نظیر بود و با این کار، خطر مراقبت هایی را که متوجه او شده بود، از خویشتن دور
ساخت و به دور از این خطرها به عنوان وارث کربلا، سرپرست خانواده های شهدا و
پیشوایی که امّت را رهبری و از آموزه های آسمانی پاسداری می کند، آماده شد که
مسئولیت ها را بر دوش گیرد و نقش خود را ایفا کند.
آن اقدام بی نظیر این بود که در بیرون مدینه، سیاه چادری
برای خودش زد! ابن ابی قرّه در کتاب مزار خود با سند خودش از ابوجعفر محمد باقر بن
علی بن الحسین علیه
السلام نقل کرده است
که آن حضرت فرمود: پدرم علی بن الحسین علیه السلام پس از
شهادت پدرش حسین بن علی علیه السلام سیاه چادری برپا ساخت و در بیابان اقامت
گزید و چندین سال در این چادر اقامت گزید، زیرا دوست نداشت با مردم دیدار و برخورد
کند. او از همان بیابان که جایگاهش بود، به عراق می رفت و پدر و جدّش را زیارت می
کرد و کسی از این عمل او آگاه نمی شد.( ابن طاووس، فرحة الغری ص43 و اصول کافی باب روضة ص255)
این اقدام امام سجاد علیه السلام عملی شگفت انگیز در طول تاریخ امامت به شمار می
رود؛ لیکن این عمل، همان گونه که رخدادهای پی در پی آن را بر ملا خواهد کرد، عملی
است بزرگ که از هوش سیاسی و اندیشه ی باریک بینانه ی امام علیه السلام نشأت
می گیرد؛ زیرا وقتی که آن حضرت در بیرون مدینه به سر برد و در بیابان فرود آید،
دولت نمی تواند او را به کاری متهم کند که در مدینه رخ می دهد و تعقیب و زیر نظر
گرفتنش در جایی باز، مانند بیابان بی فایده خواهد بود. امّا خود امام علیه السلام اگر جایگاهی موقّت و دور از دید مردم برای خویش برگزیند تا اوضاع آرام
شود و ثبات پیدا کند و آبها از آسیاب بیفتد.
امام علیه السلام سیاست خویش را در نخستین
دیداری که با گروهی از شیعیان و دوستانش در کوفه داشت، اعلام کرد و این در هنگامی
بود که آنان دوستی خود را ابراز نمودند و همگی به او گفتند: ای فرزند پیامبر خدا!
ما همگی گوش به فرمان، فرمانبردار و نگهدار پیمان تو هستیم، شیفتگان تو هستیم و از
تو روی بر نمی تابیم. ...
امام علیه السلام فرمودند: تقاضای من از شما
این است که نه طرفدار ما باشید و نه بر ضدّ ما .( الاحتجاج،طبرسی ص360 و اللهوف، ابن
طاووس ص46-67)
و در حالی که در مدینه، امام سجّاد علیه السلام به
جابربن عبدالله انصاری می فرمایند: خاموش باش و سکوت اختیار کن و در خانه ات بمان
و پروردگارت را عبادت کن تا این که مرگت فرا رسد. (امالی طوسی ج1ص 297)
چرا که حکومت وقت، با دیدن کوچکترین اجتماع در پیرامون امام
سجّاد علیه السلام آن را بهانه قرار می داد، تا وجود حضرت و پیروانش را از میان بر دارد چه
بسا که این دولت امام حسین علیه السلام را با آن موقعیت نیرومند تر
به شهادت رسانید.
و در آن دوران خفقان سیاسی ، امام به خاموشی و سکوت دستور می
دهد و این اولین دوره امامت امام سجّاد علیه السلام می باشد و در حالی که دوران
های بعدی امام، خواهیم دید ، مالامال از گفتار ها، سخنرانی ها، دعاها، و اندرزهای
هدف دار و سفرهای متعدد، فعالیت های عملی و جدّی در انفاق و آزاد سازی بردگان،
حضور در مسجد نبوی و ایراد سخنرانی در هر جمعه، نامه نگاری ها و مناجات و گفتگو
های علمی را می بینیم.
و این حرکت امام سجاد علیه السلام از
هنگامی که اهل بیت علیه
السلام به مدینه بازگشتند تا پایان سال 63ه .ق . زمانی که
کشتار وحشتناک واقعه ی حرّه یایان یافت، ادامه داشت. و سپس گسیختگی که مردم پس از
شهادت امام حسین علیه
السلام به خاطر آن که حکومت با آن سنگدلی و قتل و غارت و
اسارت، امام و پیشوایشان دیده بودن پایان یافت و امام سجّاد علیه السلام با
ایجاد زمینه و آماده سازی و گرد آوری نیرو و بازسازی آنها برنامه ریزی کند و این
کار که به آمادگی روانی و فکری و زنده ساختن امید در دلها و کاشتن عزم و اراده در
جان ها نیاز داشت، با تمام قدرت ، حکمت، سلامت و جدیت به مرحله ی کمال رساند.
مواضع امام سجاد علیه السلام در
مقابل ستمگران
امام سجّاد علیه السلام پس از شهادت سالار شهیدان
سیّدالشهداء علیه
السلام پرچم دفاع از اسلام و پیام رسان خون شهیدان کربلا را
بر دوش داشت و در شروع مسیر حرکت از کربلا تا آخر عمر گرانمایه ی خود آن وظیفه ی
خطیر را به سرانجام رسانیدند.
امام سجّاد علیه السلام تنها سخنگوی قرآن و مفسّر
زنده آیات آن بود و به همین دلیل، وجودش در آن جامعه ی قحطی زده برای اسلام لازم و
برای مسلمانان امیدوار کننده بود.
این امام بزرگوار در طول 34 ساله ی خود تحت مراقبت شدید و
اسیر جوّ خفقان بی حد عصر عمّال بنی امیّه بود. دستگاه اطلاعاتی اموی بعد از حادثه
خونین عاشورا پیوسته مراقب تحّرکات علویان، مخصوصاً امام سجّاد علیه السلام بود و شاید فرماندار مدینه در گزارش های خود به دمشق وضعیّت امام را
توصیف می کرد:
او با دیدن هرچیز، و در همه ی مناسبت های روزمره ی خود می
گرید، و یاد عاشورا را زنده می کند یا در مسجد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، تنها به دعا نماز مشغول است.
امّا امام سجّاد علیه
السلام با به کارگیری رسانه ای جدید، برای فرهنگ سازی و
رساندن موّاد فکری مورد نیاز جامعه ی اسلامی حرکت بیداری اسلامی را رهبری کرد و
تداوم بخشید.
امام سجّاد علیه السلام با بکار گیری " ادبیات
دعایی" سعی در ایجاد بستری برای نشر حقایق علوم و تربیت وحیانی نمود، سلاحی که
اگر چه به ظاهر خاموش امّا برّنده تر و کوبنده تر از هر ابزاری در آن شرایط زمانی
و مکانی بود.
و دلیل بر اثبات جهاد شمشیر و جهاد با دعا امام سجّاد علیه السلام را می توان از آنجا به دست آورد که فرمانروایان ستمگر با امامانی که با
خود سلاح حمل نمی کردند، همان برخوردهای خشن و وحشیانه را با مجاهدان مسلّح داشتند.
به عنوان نمونه اقداماتی چون زیر نظر داشتن، تبعید و
فراخواندن برخی از امامان دوازده گانه به مراکز قدرت و نیروهای مسلّح و پایتخت ها
و حتی به زندان افکندن، تهدید و زیر فشار قرار دادن آنان از کارهایی بود که همواره
انجام می شده است، در حالی که این امامان دست به اسلحه نمی بردند. این جریان نشان
می دهد که این فرمان روایان ستمگر به خوبی می دانستند که آن بزرگواران با سلاحی با
آنها می جنگند که به مراتب برندّه تر از شمشیر است و همه ی مبارزان می دانند که
جنگ فکری و فرهنگی به مراتب زیان آورتر و مؤثرتر از جنگ با سلاح است و موجودیت آن
حکومت را بیشتر در معرض خطر قرار می دهد. بنابراین اگر شرایط برای قیام مسلّحانه
مناسب باشد و شرایط و یاران مخلص لازم برای قیام با شمشیر فراهم شود، امام شمشیر
از نیام بر می کشد و به جنگ ستمگران می رود.
نقش امام سجّاد علیه السلام در
اسارت
و باید گفت کسانی که همراه امام حسین علیه السلام در
سرزمین کربلا باقی ماندند درک کردند که اقدامات امام چیزی جز فداکاری و از خود
گذشتگی نیست، زیرا اسلام به جانفشانی، انقلاب به فتیله و سوخت، جنبش به پشتوانه و
تکیه گاه و قیام به فداکردن جان و خون نیاز دارد. امام در حالی که در اسارت بنی
امیّه بودند این سخنان را ایراد فرمودند:
" ای مردم! هر سکوتی که در آن اندیشه نباشد، درماندگی
است و هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد گرد
و غباری است که در هوا پراکنده می شود، هان آگاه باشید که خداوند اقوامی را
به وسیله ی پدرانشان گرامی داشته است بنابراین فرزندان به وسیله پدران محفوظ مانده
اند...." (بلاغة
علی بن الحسین ج4 ص95، منتخب طریحی)
در شجاعت امام در مجلس حاکمان ستمگر کوفه و شام، باید به این
واقعیت اذعان داشت کسی که هاله ای از کشتار های خونین و مصیبت آن همه شهید را پیش
روی خود دیده است، چنان موضع شجاعانه را گرفته است که با بیان و بلاغتی معجزه آسا،
حق را آشکار ساخت و به روشنی حجت را بر همگان تمام کرد و نیرنگ حاکمان ستمگر را
کاملاً بر ملا نمود و پرده از روی فساد، ستمگری و انحرافشان از اسلام برداشت. که
اثر این نقش بر ضد فرمانروایان تبهکار به مراتب از اثر شمشیر برندّه ای که امام
سجّاد علیه السلام آن را در برابر ستمگران از نیام برمی کشید بیشتر بود چرا که آن حضرت
در آن شرایط سخت یاور و مددکاری نداشت.
و امام صادق علیه السلام در بیان این وضع اندوه بار می
فرمایند: مردم پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام برگشتند( از خاندان
پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله وسلم فاصله گرفتند) جز سه نفر: ابو خالد
کابلی، یحیی بن امالطویل و جبیربن مطعم؛ سپس افرادی به آن ها پیوستند و تعدادشان
زیاد گردید. ...(
الاختصاص شیخ مفیدص64)
وجود امام برای دشمنان از هزاران شمشیر ترسناک تر بود و خواب
راحت را از چشمان آنان ربوده بود. زیرا بقای اسلام به بقای اندیشه ها و ارزش هایش
بستگی دارد و دشمنان در تلاش های خود بر ضد اسلام، تنها همان اندیشه ها و ارزش ها
را نشانه می روند و هرگاه شخصی مانند امام سجّاد علیه السلام در
صحنه باشد، بزرگترین سدّ در برابر کوشش های دشمنان خواهد بود.
باتوجه به حدیث امام باقر علیه السلام که فرمودند:
در این دوره، حجاج شیعیان را با بدترین وضع می کشت و با کمترین سوء ضن و تهمت
دستگیر می کرد، و اگر به او می گفتند که فلان کس زندیق یا کافر است در نظر او بهتر
از آن بود که بگویند: فلانی شیعه ی علی بن ابی طالب است.(الشیعة والحاکمون، محمد جواد مغنیة
ص95-97)
می توان درک کوچکی از آن دوران بدست آورد .بنابراین امام
سجّاد علیه السلام در سیمای یک فقیه محدث، به بیان فتوا یا نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اقدام نمودند و بدین وسیله محل رجوع مردم از شیعه و اهل سنّت قرار
گرفتند. که می توان زمینه های عملکرد های امام سجّاد علیه السلام را
این گونه بیان کرد:
امامت و ولایت: مقام امامت در
نظام حکومتی بالاترین مقام دولتی بود و فرمانروایان خودشان را پیشوا و امامان امت
و امیران بی رقیب می نامیدند امّا امام سجّاد علیه السلام امامت
خویش را با کمال روشنی و صراحت بدون هیچ گونه تقیه اعلام کردند و شاید دلیل این
روش این بوده است که فساد حکّام و تخطی آنان از اسلام و عدم شایستگی آنها بر
مسلمانان و اداره ی مناطق به اندازه ای آشکار بود که کسی نمی توانست آن را پنهان
سازد.
و این در حالی بود که مردم در بی خبری از معارف و احکام دین،
چنان در جامعه ی اسلامی در آن دوران رسوخ کرده بود که مسلمانان حتی با مسائل و
احکام کلی اسلام نیز ناآشنا بودند و تنها نشانه ی مسلمان بودن مردم، قبله بود . با
توجه به این شرایط امام سجّاد علیه السلام چاره ای جز تعلیم شرع رسول
الله صلی الله
علیه و آله وسلم و فقه امیرالمؤمنین علیه السلام
نداشت. از این رو، به بیان مسائل کلی فقه پرداخت و زمینه و بستر مناسبی برای بیان
جزئیات و تفاصیل احکام فقهی در عصر امام باقر علیه السلام و
امام صادق علیه
السلام فراهم آورد. و حدیث گفتن امام زین العابدین علیه السلام چیزی جز نقل روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم یا حضرت علی علیه السلام نبود که حضرت آن ها را از پدران خود از
رسول خدا صلی الله
علیه و آله وسلم نقل می کرد.( نقش امام سجّاد علیه السلام در احیای دین، راضیه محمد زاده ص75)
بنابراین لازم بر این بود که امام سجّاد علیه السلام امامت خویش را اعلام کند تا این مقام خالی نماند، هرچند به ظاهر امام بر
حق، در ظاهر، حکومت حق نداشته باشد. و باعث تثبیت امامت شد و با بیان شدن مواضع
روشن و شجاعانه و ثابت امام سبب گردهم آیی شیعیان شد.
قرآن: زمامداران درصدد این
بودند که حق و قرآن را از ریشه برکنند و این جنایت با کشتن افرادی که به منزله ی
ارکان و حافظان و مفسّران قرآن عملی می کردند. و امام سجّاد علیه السلام با
استشهاد و استدلال و بیان فضیلت های خواندن و حفظ و درک معانی قرآن در جهت ضدّ
حکومت می کوشید، سبب بقای قرآن شد. که باعث جذب قاریان و حافظان قرآن به سوی امام علیه السلام شد. و تلاش می کردند زمانی به مکّه بروند که امام سجّاد علیه السلام به آن جا می رفت.(رجال الکشی ص117شماره 187)
حدیث: با توجه به ممنوعیت نقل و
نوشتن و تدوین حدیث در آن دوران حکومتی وجود داشت، امام سجّاد علیه السلام با این سیاست ویرانکر و ضدّ مهمترین منبع اندیشه ی اسلامی به مقابله
برخواست . چنان که ابن سعد گفته است " مورد اعتماد، امین، بسیار گوینده ی
حدیث، والامقام، بلند مرتبه و پرهیزکار بوده است.(تهذیب التهذیب ج7 ص305)
و نسابه عمری گفته است: امام سجّاد علیه السلام آن
قدر فراوان حدیث نقل کرد که دانش بسیاری را در اختیار دیگران قرار داد.( المجدی فی النساب ص92)
و شیوه های تبلیغی امام سجّاد علیه السلام این گونه می توان نام برد:
1-پند و ارشاد امّت
امام در بیانات نصیحت گرانه ی
خویش، به بیان مفاهیم اسلامی و نشر آن ها می پرداخت و مردم را از ظاهر دین عبور
داده و به باطن و مفهوم، و معنای دین برسند.
2-تبیین معارف الهی در غالب دعا
با توجه به عصر امام سجّاد علیه السلام که
اختناق و خفقان سراسر جامعه اسلامی را فراگرفته بود. حاکمان اموی، امام را خانه
نشین کرده بودند و در خانه ی ایشان به روی ایشان بسته بودند. امام سجّاد علیه السلام دست از رسالت خویش برنداشتند و به حکم آگاهی به تمام روشهای بیانی و
کلامی بهترین وسیله را برای نیل به اهداف عالی خود و نجات انسانها از منجلاب جهل و
گمراهی به کار گرفتند. این شیوه ی بیان در قالب« دعا و مناجات» متجلّی گشت. و بی
تردید دانش بسیاری از حضرت مانند صحیفه ی سجادیه و رسالة الحقوق و مناسک حج وجود
دارد که از طریق 170 راوی که شیخ طوسی در کتاب رجال خود نام می برد.(رجال طوسی ص107-120)
خلفای معاصر امام سجّاد علیه السلام
1. یزید بن معاویه (61-64ه.ق)
2. عبدالله بن زبیر(61-73 ه.ق)
3. معاویة بن یزید(چندماه از سال64 ه.ق)
4. مروان بن حکم (9 ماه از سال 65 ه.ق)
5. عبدالملک بن مروان(65-68 ه.ق)
6. ولید بن عبدالملک(86-96 ه.ق)
و انحرافات عقیدتی و فکری جامعه و مهم ترین فعالیت های امام
سجّاد علیه السلام در مقابل این انحرافات:
الف: هشدار نسبت به عقاید عالیان
یکی از انحرافاتی که مربوط به جامعه درونی شیعه نیز می شد،
غلّو در حقّ ائمه اطهار علیه السلام بود. امام علیه السلام وقتی
دیدند که بغضی از شیعیان گرفتار این عقیده شده اند و ممکن است امامان را از شأن
بندگی بالا ببرند و به الوهیت آنها معتقد شوند، هشدار داده و فرمودند: جمعی از
شیعیان در حدّی ما را دوست خواهند داشت که درباره ی ما چیزی که یهود درباره ی عزیز
و نصارا درباره ی عیسی بن مریم گفتند، خواهند گفت، نه آنان از مایند و نه ما از
آنانیم.( شیخ
طوسی، اختیار معرفة الرجال ج1ص336)
ب :مبارزه با جبر
گرایی:
از جمله جریان های خطرناک در زمان امام سجّاد علیه السلام رواج اعتقاد به جبر از سوی دستگاه حاکم بود. و به نقل مورخان، معاویه
طلایه دار ترویج اعتقاد به جبر بود.(طبری، کامل بهائی ج2 ص262)
از این رو وقتی عایشه از او پرسید : چرا یزید را به جانشینی
خود برگزیدی ؟ گفت: خلافت یزید، قضا و حکم الهی است و بندگان خدا حق دخالت در آن ندارند.(ابن قتیبه دینوری، الامامة
والسیاسة ،ج1 ص205)
امام سجّاد علیه السلام با صراحت و قاطعیت ، این
عقیده را رد کردند، چنان که در مجلس ابن زیاد در جواب او که گفت: مگر خدا علی بن
الحسین علیه
السلام را نکشت فرمودند:
برادری داشتم به نام علی که مردم او را کشتند.
و همچنین وقتی یزید کشته شدن امام حسین علیه السلام را مشیّت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمودند: پدرم را مردم کشتند( نه
خدا). ( الاحتجاج،
طبرسی ص311)
مبارزه با عالمان
درباری :
حاکمان ستمگر اموی برای آن که بتوانند بر مسلمانان حکومت
کنند چاره ای جز جلب اعتقاد قلبی آنان نسبت به مشروعیت آنچه انجام می دادند،
نداشتند. با توجه به این که هنوز ابعاد قلبی مردم نسبت به اسلام و جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم باقی بود، و اگر عدم شایستگی حاکمان بنی امیّه به مردم اثبات می رسید. بی
تردید در برابر حکومت موضع می گرفتند. از این رو یکی از اقدامات حکومت ، جذب
محدثان و علمای دینی و مفسّران و قضات به دربار حکومتی بود.تا احادیثی را از پیامبر
اکرم صلی الله
علیه و آله وسلم یا صحابه ی بزرگ آن حضرت به نفع حکومت جعل
کنند تا زمینه ی فکری پذیرش حکومت آنان در جامعه، آماده سازند.
امام سجّاد علیه السلام برای برخورد با این عمل ابتدا
بنا داشتند با برخود های نصحیت گونه این افراد را از این کارهای ناشایست باز
دارند.( نقش امام
سجاد در احیای دین،راضیه محمد زاد،ص87)
امام سجّاد علیه السلام پس از اینکه پیام شهادت امام
حسین علیه السلام و یارانش را در سه مرکز مهم جهان اسلام در آن روزگار (کوفه،شام و مدینه)
با صدای بلند به گوش مردم رسانید و افکار عمومی را بر ضد حاکمان اموی برانگیختند و
مقبولیت و مشروعیت آن ها را زیر سؤال بردند. برای آن که این فاجعه به دست فراموشی
سپرده نشود . با گریه بر شهیدان این فاجعه و زنده نگهداشتن خاطره ی آنان، نوعی
مبارزه ی منفی علیه حکومت وقت به راه انداختند. از این رو امام سجّاد علیه السلام با نگاه و برخورد با هر صحنه ای یاد و خاطره ی عاشورا را زنده نگه می
داشتند. ( نقش
امام سجاد در احیای دین،راضیه محمد زاد،ص161)
و امام صادق علیه السلام درباره ی گریه بسیار ایشان
فرمودند: بیست سال بر مصیبت پدرشان گریه کردند و هیچ گاه طعامی بر ایشان نیاوردند،
مگر این که حضرت با مشاهده ی آن گریه می کردند تا این که یکی از غلامانشان
گفت:فدایت شوم! ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می ترسم خود را
هلاک کنید. حضرت فرمودند: من شکوه ی غم و اندوه خویش را به سوی خدا می برم و از
خدا می دانم چیزی را که شما از جانب او نمی دانید، هرگاه کشته شدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها را یاد می کنم بی اختیار بغض گلویم را می گیرد و اشکم جاری می گردد.(صدوق، الخصال ص302)
امام سجّاد علیه السلام با گریه خویش و ترغیب دیگران
به شرکت در این گونه مبازره سیاسی با نوحه سرایی و گریه و روش های دیگری همچون: زیارت
قبر پدر بزرگوارشان در کربلا، نگهداری
تربت قبر امام حسین علیه السلام ،بر دست داشتن انگشتر امام حسین علیه السلام هیچ گاه از این کار دست نکشیدند. ( نقش امام سجاد در احیای دین،راضیه محمد زاد،ص114)
حضرت سجاد علیه السلام در مدت 34 سال امامت و هدایت
خود، موفق به تربیت افرادی زیادی گردیدند و آنان را برای تداوم انقلاب شیعه از هر
جهت آماده ساختند. در راس این افراد، فرزند برومندشان، امام محمد باقر علیه السلام بود. که وظیفه ی امامت پس از آن بزرگوار را بر عهده گرفتند و سنگ بنای
دانشگاه اهل بیت علیه
السلام را گذاشتند و فقه شیعه را پایه ریزی کردند. فرزندان
دیگر آن حضرت عبدالله، عمر و حسین نیز از فقیهان و راویان حدیث بودند و به عبادت و
درستکاری شهرت داشتند. و همچنین زید بن علی که به علم و تقوا و بزرگواری مشهور
بود، پرچم انقلاب کربلا را دگر بار برافراشت و خواب راحت را از چشم ستمگران
برگرفت.( نقش امام
سجّاد علیه السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر
ص146)
نمونه ای از شاگردان حضرت :
ابوخالد کابلی ، ابوحمزه ثمالی ، یحیی بن ام طویل ، جبیر بن
مطعم ، سعید بن مسبب، اسماعیل بن عبدالله و ....
ازامام صادق علیه السلام روایت کرده اند: پس از حضرت
حسین علیه السلام مردم مرتد شدند مگر سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بن ام طویل و جبیربن
مطعم.(
بحارالانوار ج11ص101)
با این که عبدالملک بن مروان از خون بنی فاطمه می ترسید. با
این که سعی می کرد سیاستی ضد سیاست آل ابی سفیان به پیش بگیرد باز هم خاطرش نسبت
به علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام نگران بود . و ترس او از
شجاعت و محبوبیت و مقبولیت خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در بین مردم دستور داد امام
سجّاد علیه السلام را دست به گردن بسته از مدینه تا دمشق گسیل دارند. و پس از مرگ عبدالملک پسرش ولید هم برخورد
شدیدتری با امام داشتند تا آنجا که به تحریک هشام، خلیفه ی اموی، به دستور ولیدبن
عبدالملک امام چهارم ما علی بن الحسین علیه السلام را در سنّ پنجاه و هفت سالگی مسموم ساختند، و به شهادت رساندند.( معصوم ششم، جواد فاضل ص169)
|