منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* بیعت کردن و دفاع امیرالمومنین

* آتش زدن درب خانه وحی

* هتک حرمت حضرت زهرا س

* ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

* چگونه زینت امام زمان باشیم؟

* برنامه های مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دوران ظهور

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

خطبۀ فدکیه

واقعه دردناک غصب فدک

 قریه فدک

پس از فتح خیبر به دست مبارک امیرالمؤمنین علی علیه السلام، نماینده ی یهودیان خدمت پیامبرصلی الله علیه و آله  آمد و قریه ی فدک را به آن حضرت بخشید. فدک دهکده ی حاصلخیزی در اراضی خیبر است که دارای نخل های فراوانی بوده. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز فدک راکه خداوند طبق آیه(و آت ذوالقربی حقه ؛ حق خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن. اسراء 26) برای زهراسلام الله علیها قرار داده بود، با تمام نخل هایش به دخترش فاطمه بخشید و فاطمهسلام الله علیها درآمد این قریه را بین بینوایان مدینه تقسیم می نمود.

پیامبر صلی الله علیه و آله هنگام نزول این آیه فرمود: ذوالقربی کیست و حق او چیست؟

جبرئیل فرمود: فاطمه است و حق او فدک است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16 ص284، کنز العمال ج2 ص158)

بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و تشکیل سقیفه زمام خلافت به دست ابوبکر افتاد و ابوبکر که بر اوضاع تسلّط نداشت و درآمد او کفاف مخارج اداره مسلمین را نمی داد، به فکر غصب فدک افتاد و لذا دستور داد عمّال زهراسلام الله علیها را از فدک بیرون کردند و فدک را غصب کرده و گفتند فدک بیت المال مسلمین است و از ترس این که مبادا علی علیه السلام با درآمد فدک و با طرفداری آنها که حاضر به بیعت نبودند دست به شورش بزند، با وسوسه های عمربن خطاب اقدام به غصب فدک کرد و برای همیشه لکه ننگی در تاریخ باقی گذاشت.

عمربن خطاب به ابابکر گفت از علی و خاندان او خمس فیء و فدک را غصب کن و چرا که در این صورت مردم از اطراف او پراکنده می شوند و به سوی تو به خاطر طمع دنیایی روی می آورند.(بحارالانوار ج8ص104)

فاطمهسلام الله علیها فرمود: فدک ارث من است نه مسلمین، فدک خمس خیبر است و مال پدرم بود و او نیز به من بخشید.

فاطمهسلام الله علیها به نزد ابوبکر آمد و ارث پدرش، پیامبر صلی الله علیه و آله را خواست ولی آنان منعش کردند و حقّش را ندادند.(درالمنثور ج4 ص177، صحیح بخاری ج5 ص177، صحیح مسلم ج3 ص 1380)  

فاطمهسلام الله علیها با عده ای از زنان بنی هاشم به مسجد رفت و در میان مهاجر و انصار خطبه ای ایراد فرمود که عالم اسلام را تکان داد.

بخشیدن فدک

علامه مجلسی می نویسد: چون فتح قلاع خیبر به دست حضرت علی علیه السلام صورت گرفت و فدک را به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هدیه کردند جبرئیل نازل شد این آیه را آورد " و آت ذوالقربی حقه" پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفت: ذوالقربی کیست و حق او چیست؟ جبرئیل گفت: ذوالقربی فاطمه است و حق او فدک است. پس حضرت فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشید که از آن، او ذریه او باشد. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: این زمین بی جنگ گرفته شده و مخصوص من است من هم به تو به امر خدا بخشیدم. زمین های که از مخیربن مالک خیبری به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله هبه شد یا اختیار تام دارد که در آن هر تصرّف می خواهد بکند عبارت بود از:1- دلال 2- برقه 3- اعواف 4- مثیبب 5- صافیه 6- شربه ام ابراهیم 7- حسناء

در هر صورت که مخیرین صلح کرده باشد یا یهود بنی نضیر این باغستانها را رسول خدا صل الله علیه و آله بخشیده باشند یا خمس غنائم خیبر باشد.ملک شخص رسول خدا صل الله علیه و آله بوده و او هم در زمان حیاتش به دخترش بخشید و از سال 7تا 11 هجری که سال رحلت آن حضرت است چهار سال درآمد این اراضی را برای فاطمه سلام االله علیها می آورردند و او به میل خود به فقرا تقسیم می کرد.(نسخه خطی حق الیقین علامه مجلسی)

غصب فدک در مدارک اهل سنت

بخاری در صحیح خود از عایشه نقل می کند : فاطمه سلام الله علیها چند نفر را فرستاد نزد ابوبکر وشکایت از اعمال او کرد و پیغام داد فدک میراث من است وآنچه از خمس خیبر باقی مانده است بهره ما می باشد ودستور ده فدک را برگردانند.ابوبکر به نمایندگان دختر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله گفت: من از پیغمبر شنیدم که فرمود: ما جماعت پیغمبران ارث نمی گذاریم.

ابن ابی الحدید می گوید :من از این حدیث و جواب ابوبکر در شگفتم زیرا فاطمه سلام االله علیها در احتجاج خود با ابوبکر بر سر فدک گفت:تو وارث پیغمبری یا اهل او؟ ابوبکر جواب داد :اهل او فرمود:اگر چنین است که اهل او ارث می برند این خلاف حدیثی است که از پدرم نقل می کنی. (شرح نهج البلاغه ج4 ص84)

خطبه حضرت فاطمه سلام الله علیها در مسجد

همان محلی که در صدر اسلام مکان داد خواهی و احقاق حق بوده حضرت فاطمه سلام الله علیها پس از آنکه از همه مایوس شدند برای جلوگیری از انحراف حکومت و گمراهی مردم  و نیز برای اتمام حجّت با شیخین با لباسی با وقار در میان عدهّ ای از بانوان بنی هاشم با شکوه و جلال وارد مسجد شدند و در محل مخصوصی قرار گرفتند. حضرت ابتدا آهی کشیدند که حاضران را بر گریه انداخت پس از سکوت جمعیت، شروع به حمد وثنای پروردگار کردند و گواهی به رسالت پیامبر و اشاره به رنج ها و زحمات ایشان و مجاهدتها وتلاش هایحضرت علی علیه السلامکرده و فرمودند: چون پیامبر وفات کرد نفاق در میان شما آشکار شد و کالای دین بی خریدار، هر گمراهی دعوی دار و هر گمنامی سالار و هر یاوه گویی در کوی و بر زن در پی گرمی بازار.

وای بر شما ای مهاجرین! این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نگیرند؟ و شما از من حمایت نکنید و بشنوید و ساکت بمانید. ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری ومن از پدرم ارث نبرم عجب افتراء بزرگی و چه بدعتی است که در دین می گذارید مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید و نمی هراسید اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده تو را ارزانی  و وعدگاه ما روز قیامت آن روز ستمکار رسوا و حق ستمدیده بر قرار خواهد ماند بزودی خواهید دید که هر خبری را جایگاهی و هر مظلومی را پناهی خواهد بود. ای پیامبر همانا بعد از تو اخبار غائله هایی به وقوع پیوست که اگر تو بودی و حضور داشتی حادثه ومصیبت زیاد نمی شد. یا رسول الله! همان گونه که زمین باران خود را از دست می دهد ما تو را از دست دادیم و قوم  و گروه تو پراکنده شدند تو شاهد باش و آنان را نادیده نگیر. مردانی که کینه و دشمنی خود را نسبت به ما پنهان کرده بودند هنگامی که تو رفتی و خاک فاصله انداخت آشکار ساختند. از هنگامی که فقید گشتی ازمیان ما رفتی مردانی به ما یورش آورده و ما را حقیر و کوچک شمرده وتمامی ارث را به یغما بردند. (ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی بلاغات النساء ص23و 24چاپ بیروت)

عبدالله بن حسن به اسناد خود از پدران بزرگوارش علیهم السلام روایت کرده است: زمانی که ابوبکر و عمر تصمیم گرفتند از تصرف فدک جلوگیری کنند و این خبر به آن حضرت رسید، روسری خود را بر سر و لباس روی و چادر خود را به تن پیچید، به همراه گروهی از زنان یاور و خدمتگزار و خویشاوند حرکت کرد، در حالی که در اثر بلندی لباس بر پایین لباس خود پا می گذاشت و نحوه ی راه رفتن آن حضرت از راه رفتن پدرش چیزی کم نداشت.

تا این که به ابوبکر رسید و این در حالی بود که ابوبکر در میان جمع مهاجرین و انصار و دیگر مسلمین قرار گرفته بود. پس میان آن حضرت و مردم ، پرده ای زده شد. آن گاه حضرت فاطمه سلام الله علیها نشست، چنان ناله جانسوزی برآورد که همه حاضران را به گریه واداشت و مجلس متشنج  شد.

فاطمهسلام الله علیها خطبه خویش را با حمد و ستایش بسیار پروردگار آغاز فرمود و سپس به تمجید رسول الله صلی الله علیه و آله  پرداخت بعد رو به مهاجر و انصار نمود و فرمود:

خداوند پیامبر را مبعوث نمود برای اینکه می خواست امر خود را اتمام و حکم خود را امضاء و به انجام رساند مقدّرات حتمی خود را تنفیذ نماید.

آنگاه فرمودند: ای مردم بدانید که من فاطمه هستم و پدرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است. مکرّر می گویم، و گفتارم اشتباه و کارهایم بر خلاف حق نیست.

به راستی که رسولی از میان خودتان به سوی شما آمد که سختی و رنجی که بر شما وارد می شود، برای او سخت و ناگوار و گران می آید و به هدایت شما شدیداً علاقمند و نسبت به مؤمنین رئوف و مهربان است.

پس اگر به نسب پیامبر صلی الله علیه و آله مراجعه کنید و او را بشناسید می بینید که او پدر من است و نه پدر زن های شما و برادر پسر عموی من، علی علیه السلام است نه برادر مردان شما و چه سعادتمند است کسی که به پیامبر صلی الله علیه و آله منسوب است.

هر زمان که شاخ شیطان ظاهر می شد یا مشرکی درّنده وار دهان باز می کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله برادرش علی علیه السلام را در ته حلقومش می انداخت و او نیز تا گوش او را زیر پای خود له نمی کرد و شعله آتش او را با شمشیر خود خاموش نمی نمود، باز نمی گشت. هم او (علی علیه السلام ) در راه خشنودی خدا متحمّل فشار و سختی گردید و در انجام دستورات خدا سخت کوش و تلاشگر و مقّرب در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سیّد و سالار اولیای خدا، مهیّا، خیرخواه مردم و با جدّیّت و زحمت مشغول فعالیّت بود و  در راه خشنودی خدا سرزنش سرزنش کنندگان در او تأثیری نداشت، آن هنگام که شما در رفاه و خوشگذرانی و آسایش و نعمت و امنیّت به سر می برید و انتظار می کشید که برای ما حوادث ناگوار پیش آید و چشم براه شنیدن اخبار بد درباه ی ما بودید و هنگام جنگ عقب نشینی می کردید و از جنگیدن می گریختید.

پس زمانی که خداوند منزلگاه پیامبران و محل برگزیدگان خود را برای پیامبرش برگزید (به ملکوت اعلی پیوست)، خارها و کینه های نفاق در میان شما آشکار گردید و لباس دین کهنه شد و گمراهان خشم فرو برده به سخن درآمدند و فرومایگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند و نازپرورده های گروه باطل به صدا درآمدند و در میان جمعیت شما دم جنباندند و شیطان سر خود را از مخفیگاهش بیرون کشید و شما را صدا زد و دریافت که شما دعوت او را استجابت خواهید کرد و برای نیل به عزّت همه به او نظاره کرده آنگاه از شما خواست که برخیزید و دید که شما آدمهای سبکی هستید و شما را تحریک کرد و دید غضبناک هستید در نتیجه به جای شتران خود شتران دیگران را داغ نمودید و در عوض آبگاه خود به آبگاه دیگران وارد شدید (خلافت را غصب کردید). این همه در حالی بود که فاصله زمانی اندکی از رحلت پیامبر گذشته بود و جراحت وارده هنوز بهبود نیافته و زخم هنوز التیام پیدا نکرده و رسول خدا صلی الله علیه و آله هنوز دفن نشده بود. دلیل اینکه خیلی با عجله به این کار اقدام نمودید آن بود که گمان کردید فتنه و آشوب می شود و حال آنکه آگاه باشید و بدانید که در فتنه سقوط کردید و همانا جهنم به کافران احاطه دارد.

شما قرآن را پشت سرتان نهاده اید. آیا از قرآن روگردانیده اید یا غیر قرآن را ملاک حکم و قضاوت خود قرار داده اید در حالی که هر کس دین دیگر غیر از اسلام را اختیار کند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

آیا من و پدرم از اهل یک دین و آیین نیستیم ؟ آیا شما نسبت به عامّ و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهتر هستید؟

پس ای ابوبکر این فدک ارزانی تو باد در حالی که افسار آن به دست تو است.

آیا پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی فرمود احترام هر مرد باید در فرزندان وی شود؟

آیا می گویید که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفته است( و ما دیگر هیچ وظیفه ای نداریم؟)

به راستی که رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله مصیبت بزرگی بود که ضعف و سستی وسیع در اثر آن به وجود آمد، و جدایی و از هم گسیختگی بزرگ ایجاد شد و همبستگی که وجود داشت شکاف خورد و زمین به واسطه غیبت و رحلت او تاریک شد و در اثر این مصیبت آرزوها به نومیدی مبدّل گردید و حریم ضایع شد و حرمت (اهل بیت) او را بلافاصله بعد از رحلت او از بین بردند و هیچ مصیبت دنیا به پای آن نمی رسد.

حضرت محمد صلی الله علیه و آله رسولی است که پیش از او رسولانی درگذشتند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خود باز می گردید؟

 با این که شما به خیر و صلاح معروف هستید و برگزیدگانی هستید که برای ما اهل بیت اختیار شده اید، سختی ها و رنج ها را تحمل نمودید و با ملّت های مشرک مبارزه نمودید، همواره ما امر می کردیم و شما اطاعت می نمودید تا این که وقتی سنگ آسیای اسلام توسط  ما به گردش درآمد و برکات روزگار جریان پیدا کرد و بینی شرک به خاک مالیده شد و موج فتنه و شورش آرام گرفت و نظام دین هماهنگ و برقرار شد، شما بعد از این بیانات از چه چیز متحیّر شدید و چرا بعد از ایمان آوردن مشرک شدید؟

بدبختی و فقر بر قومی باد که بعد از عهد و پیمان سوگندشان را شکستند و تصمیم گرفتند فرستاده خدا را دور نمایند، در حالی که توطئه علیه شما آغاز کردند و آیا از آنان می ترسید؟ در حالی که اگر ایمان داشته باشید سزاوارتر آن است که از خدا بترسید.

من به خاطر شناختی که از شما داشتم می دانستم که یاری نکردن جزء وجودتان و بی وفایی شعار و لازمه جان شماست.

آنچه انجام می دهید در حضور خداست و بزودی ستمکاران می فهمند که به چه عاقبتی گرفتار خواهند شد پس هر کار که می خواهید بکنید ما نیز کار خودمان را می کنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم.

سپس حضرت فاطمهسلام الله علیها رو به مردم نموده و فرمود چرا سخن ناپسند را تصدیق می کنید آیا به قرآن توجه ندارید خلافت را از محل خود منتقل کردید و اکنون حق ثابت و ارث مسلّم مرا تضییع می نمایید. سوگند به خدا که این کار عاقبت وخیمی همراه دارد و عذاب دردناکی عقب شماست.

آنگاه ابوبکر گواه خواست بر صدق احادیث فاطمهسلام الله علیها. حضرت، امّ ایمن، علی و حسنین را شاهد گرفت همگی شهادت دادند که فاطمهسلام الله علیها ذوی القربی پیامبر صلی الله علیه و آله است. ابوبکر نامه ای نوشت و فدک را به فاطمهسلام الله علیها داد تا برود و تصرف نماید.

در همان روز بود که سیاه ترین و غم بارترین واقعه زندگی پرمصیبت زهرای اطهرسلام الله علیها رقم خورد. حضرت زهراسلام الله علیها همراه امام حسن علیه السلام در کوچه ی بنی هاشم روانه شدند، عمربن خطاب سر راه آن ها را گرفت و نامه را خواست. حضرت ممانعت نمود و آن ملعون آن چنان سیلی به صورت مبارک حضرت زدند که بر زمین افتاد و صورت مبارکش کبود شد و امام حسن علیه السلام که در آن زمان کودک بود، ناظر این صحنه بود. ولی حضرت فاطمهسلام الله علیها از امام حسن علیه السلام قول سکوت گرفت و امام حسن مجتبی علیه السلام تا پایان عمر مبارک، این بغض را در گلو نگه داشت و به کسی حرفی از آن ماجرا نزد. حضرت زهراسلام الله علیها بسیار غضبناک شده و فرمودند: سوگند به خدا که دیگر با تو سخن نگویم و شکایت تو را به خدا خواهم برد.

آنگاه که فاطمهسلام الله علیها کار و سختی و عناد آن ها را درباره خود دید، بر آن ها خشمگین شد و سوگند خورد که با ابوبکر و عمر سخن نگوید.(صحیح بخاری ج5 ص9، صحیح مسلم ج3 ص1380، سنن بیهقی ج6 ص300)

تأثیر خطبه حضرت در مسجد مدینه به قدری بود که وحشت در دل ها ایجاد کرد و یک جنبش پنهانی در جوانان اسلام پیدا شد و بیم شورش و انقلاب می رفت. عمر و ابوبکر بیمناک شدند و لذا از حضرت عذر خواهی نمودند ولی در عین حال باز حرف خود را می زدند.

این خطبه از خطبه های مشهوری است که توسط راویان شیعه و سنی نقل و در منابع متعدد عامه و خاصه ذکر شده است.

به طور مثال در کتب شیعه: امالی شیخ طوسی ج 2ص69،بحارالانوار ج8 چاپ قدیم ص106، احتجاج طبرسی ج1ص253،الغدیر ج 7ص195

ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت: یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِوَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما كانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَكُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ. اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ كُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَكْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ. فَتِلْكَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرىوَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، كِتابُ اللَّهِجَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِكُمْ، وَ فی مُمْساكُمْ وَ مُصْبِحِكُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِكُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُكْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ. «وَما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِكُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاكِرینَ.

 آنگاه رو بسوى انصار كرده و فرمودند: اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمى‏فرمود: «حرمت هركس در فرزندان او حفظ مى‏شود»، چه بسرعت مرتكب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فرو ریخت، در صورتى كه شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن مى‏كوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم مى ‏باشد. آیا مى ‏گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شكاف آن بسیار، و درز دوخته آن شكافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریك گردید، و ستارگان بى‏فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، كوهها از جاى فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامى براى كسى پس از وفات او باقى نماند. بخدا سوگند كه این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، كه همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمى‏رسد، كتاب خدا آن را آشكار كرده است، كتاب خدایى كه در خانه‏هایتان، و درمجالس شبانه و روزانه‏تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آنرا مى‏خوانید، این بلائى است كه پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حكمى است حتمى، و قضائى است قطعى،

خداوند عزوجل مى‏فرماید: محمد پیامبرى است كه پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا كشته گردد به عقب برمى ‏گردید، و آنكس كه به عقب برگردد به خدا زیانى نمى‏رساند، و خدا شكركنندگان را پاداش خواهد داد.

ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَاَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُكُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُكُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَكُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیكُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیكُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْمَوْصُوفُونَ بِالْكِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُالَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ. قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ،وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْفَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى كه مرا مى‏ بینید و سخن مرا مى‏شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏اید، و داراى ابزار و قوه‏اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما مى‏رسد ولى جواب نمى‏دهید، و ناله و فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمى‏رسید، در حالى كه به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف مى ‏باشید، و شما برگزیدگانى بودید كه انتخاب شده، و منتخباتى كه براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید! با عرب پیكار كرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏هاى شرك‏آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش كفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین كاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشكارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرك آوردید؟

بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنینَ. اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ. اَلا، وَ قَدْقُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِالْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ. فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَكُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوااِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

واى بر گروهى كه بعد از پیمان بستن آن را شكستند، و خواستند پیامبر را اخراج كنند، با آنكه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى كه خدا سزاوار است كه از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید مى‏ بینم كه به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و كسى را كه سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏اید، با راحت‏طلبى خلوت كرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏اید، در اثر آن آنچه را حفظ كرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فرو برده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هركه در زمین است كافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت كاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیكن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید كه پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خداو ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‏ور خدا كه بر قلبها احاطه مى‏یابد متصل است. آنچه مى‏كنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانكه ستم كردند به زودى مى‏دانند كه به كدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر كسى هستم كه شما را از عذاب دردناك الهى كه درپیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بكنید و ما هم كار خود را مى‏كنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى ‏بریم.

توجیهات بی اساس ابوبکر

فأجابها أبوبكر عبداللَّه بن عثمان، و قال: یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً كَریماً، رَؤُوفاًرَحیماً، وَ عَلَى الْكافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى كُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی كُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ. فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِكُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِكِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِكِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّكِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِكِ. وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَكْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ كَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما كانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْكُمَ فیهِ بِحُكْمِهِ.

آنگاه ابوبكر پاسخ داد: اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر كافران عذاب دردناك و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهرتوست، كه وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر كار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمى‏دارند، و تنها بدكاران شما را دشمن مى‏شمرند. پس شما خاندان پیامبر، پاكان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما،و بسوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید. و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراترنگذارده، و جز با اجازه او اقدام نكرده‏ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى ‏گوید، و خدا را گواه مى ‏گیرم كه بهترین گواه است،از پیامبر شنیدم كه فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى ‏گذاریم، و تنها كتاب و حكمت و علم و نبوت را به ارث مى‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، كه هر حكمى كه بخواهد در آن بنماید.

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْكِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْكُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِكَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما كانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَكِ وَ بَیْنَ یَدَیْكِ، لا تَزْوى عَنْكِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَكِ، وَ اَنَّكِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیكِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیكِ، لا یُدْفَعُ مالَكِ مِنْ فَضْلِكِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِكِ وَ اَصْلِكِ، حُكْمُكِ نافِذٌ فیما مَلَّكَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاكَ اَباكِ ) صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ ).

و ما آنچه را كه مى‏خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن كارزار كرده و باكفّار جهاد نموده و با سركشان بدكار جدال كنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این كار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است كه براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاك براى فرزندانت، فضائلت انكار نشده، و از شاخه و ساقه‏ات فرونهاده نمى ‏گردد، حُكمت در آنچه من مالك آن هستم نافذ است آیا مى‏پسندى كه در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل كنم؟!!

فقالت: سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما كانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ كِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْكامِهِ مُخالِفاً، بَلْ كانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَوَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا كِتابُ اللَّهِ حُكْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ:«یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»،وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».

حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: پاك و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از كتاب خدا روى ‏گردان و با احكامش مخالف نبود، بلكه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‏نمود، آیا مى‏خواهید علاوه بر نیرنگ و مكر به زور او را متهم نمائید، و این كار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائى كه در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این كتاب خداست كه حاكمى است عادل، و ناطقى است كه بین حق و باطل جدائى مى‏اندازد، و مى‏فرماید: زكریا گفت: خدایا فرزندى به من بده كه «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد.»

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّكَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، كَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اَنْفُسُكُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.

خداوند در سهمیه‏هائى كه مقرر كرد، و مقادیرى كه در ارث تعیین فرمود، و بهره‏هائى كه براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات كافى داده، كه بهانه‏هاى اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلكه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏كنید یاور ماست.

توجیهات ابوبکر

فقال أبوبكر: صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُكْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَكِ وَ لا اُنْكِرُ خِطابَكِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَكِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَكابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِكَ شُهُودٌ.

ابوبكر گفت: خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، كه معدن حكمت و جایگاه هدایت و رحمت، و ركن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى ‏باشد و راست مى ‏گوید، سخن حقّت را دور نیفكنده و گفتار ترا انكار نمى‏كنم، این مسلمانان بین من و تو حاكم هستند، و آنان این حكومت را به من سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متكبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.

فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت: مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِكُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِكُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِكُمْ وَ اَبْصارِكُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ، وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقيلاً،وَ غِبَّهُ وَ بيلاً، اِذا كُشِفَ لَكُمُ الْغِطاءُ،وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَكُمْمِنْ رَبِّكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ.

آنگاه حضرت فاطمه سلام الله علیها رو به مردم كرده و فرمودند: اى مسلمانان! كه براى شنیدن حرفهاى بیهوده شتابان بوده، و كردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن نمى‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلكه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل كرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچيزى معاوضه نموديد، بخدا سوگند تحمّل اين بار برايتان سنگين، و عاقبتش پر از وزر و و بلاست، آنگاه كه پرده‏ها كنار رود و زيانهاى آن روشن گردد، و آنچه راكه حساب نمى ‏كرديد و براى شما آشكار گردد، آنجاست كه اهل باطل زيانكار گردند.

ثم عطفت على قبر النبيّ صلى اللَّه عليه و آله، و قالت: قَدْ كانَ بَعْدَكَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ كُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَكْثِرِ الْخُطَبُ اِنَّا فَقَدْ ناكَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُكَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ وَ كُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبي وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَي الْاَدْنَيْنِ مُقْتَرِبُ اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ التُّرَبُ تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ وَ كُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً يُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَيْكَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْكُتُبُ وَ كانَ جِبْريلُ بِالْاياتِ يُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ كُلُّ الْخَيْرِ مُحْتَجَبُ فَلَيْتَ قَبْلَكَ كانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَيْتَ وَ حالَتْ دُونَكَ الْكُتُبُ

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پيامبر كرد و فرمودند:  بعد از تو خبرها و مسائلى پيش آمد، كه اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى ‏كرد. ما تو را از دست داديم مانند سرزمينى كه از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بيا بنگر كه چگونه از راه منحرف گرديدند. هر خاندانى كه نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بيگانگان نيز محترم بود، غير از ما. مردانى چند از امت تو همين كه رفتى، و پرده خاك ميان ما و تو حائل شد، اسرار سينه ‏ها را آشكار كردند. بعد از تو مردانى ديگر از ما روى برگردانده و خفيفمان نمودند، و ميراثمان دزديده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، كه از جانب خداوند بر تو كتابها نازل مى ‏گرديد. جبرئيل با آيات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خيرها پوشيده شد. اى كاش پيش از تو مرده بوديم، آنگاه كه رفتى و خاك ترا در زير خود پنهان كرد.

 ثم انكفأت عليهاالسلام و اميرالمؤمنين عليه‏السلام يتوقّع رجوعها اليه و يتطلّع طلوعها عليه

آنگاه حضرت فاطمه عليهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على عليه‏السلام در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود.

فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لاميرالمؤمنين عليهماالسلام: يَابْنَ اَبي‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنينِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنينِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَكَ ريشُ الْاَعْزَلِ. هذا اِبْنُ اَبي‏قُحافَةَ يَبْتَزُّني نِحْلَةَ اَبي وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ في خِصامي وَ اَلْفَيْتُهُ اَلَدَّ في كَلامي حَتَّى حَبَسَتْني قيلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُوني طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ كاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً. اَضْرَعْتَ خَدَّكَ يَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّكَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما كَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَيْتَ باطلاً وَ لا خِيارَ لي، لَيْتَني مِتُّ قَبْلَ هَنيئَتي وَ دُونَ ذَلَّتي، عَذيرِىَ اللَّهُ مِنْكَ عادِياً وَ مِنْكَ حامِياً.وَيْلاىَ في كُلِّ شارِقٍ، وَيْلاىَ فيكُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَكْواىَ اِلى اَبي وَ عَدْواىَ اِلى رَبّي، اَللَّهُمَّ اِنَّكَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْكيلاً.

وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على عليه‏السلام فرمودند: اى پسر ابوطالب!  همانند جنين در شكم مادر پرده ‏نشين شده، و در خانه اتهام به زمين نشسته ‏اى، شاه‏ پرهاى شاهين را شكسته، و حال آنكه پرهاى كوچك هم در پرواز به تو خيانت خواهد كرد. اين پسر ابى ‏قحافه است كه هديه پدرم و مايه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با كمال وضوح با من دشمنى كرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسيار لجوج و كينه ‏توز ديدم، تا آنكه انصار حمايتشان را از من باز داشته، و مهاجران ياريشان را از من دريغ نمودند، و مردم از ياريم چشم ‏پوشى كردند، نه مدافعى دارم و نه كسى كه مانع از كردار آنان گردد، در حالى كه خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتيجه بازگشتم. آنروز كه شمشيرت را بر زمين نهادى همان روز خويشتن را خانه ‏نشين نمودى، تو شيرمردى بودى كه گرگان را مى ‏كشتى، و امروز بر روى زمين آرميده ‏اى،، و باطلى را از من دور نمى ‏گردانى، و من از خود اختيارى ندارم، اى كاش قبل از اين كار و قبل از اينكه اين چنين خوار شوم مرده بودم، از اينكه اينگونه سخن مى ‏گويم خداوندا عذر مى‏ خواهم، و يارى و كمك ازجانب توست. از اين پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنيا رفت، و بازويم سست شد، شكايتم بسوى پدرم بوده و از خدايارى مى ‏خواهم، پروردگارا نيرو و توانت از آنان بيشتر، و عذاب و عقابت دردناكتر است.

فقال اميرالمؤمنين عليه‏السلام: لاوَيْلَ لَكِ، بَلِ الْوَيْلُ لِشانِئِكِ، نَهْنِهْنيعَنْ وُجْدِكِ، يا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَيْتُ عَنْ ديني، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ كُنْتِ تُريدينَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُكِ مَضْمُونٌ، وَ كَفيلُكِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَكِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْكِ، فَاحْتَسِبِي اللَّهَ.

حضرت على عليه‏السلام فرمودند:  شايسته تو نيست كه واى بر من بگوئى، بلكه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزيده خدا و اى باقيمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دينم سست نشده و از آنچه در حدّ توان ماست مضائقه نمى ‏كنم، اگر تو براى گذران روزيت ناراحتى، بدان كه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و كفيل تو امين است، و آنچه برايت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر كن. فقالت: حَسْبِيَ اللَّهُ، و أمسكت. حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود: خدا مرا كافى است، آنگاه ساكت شد


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد