رحلت پیامبر اکرم(ص)
سلام
بر فراخی سینه ات که می تواند همه ی جهان را تنگ در آغوش رحمت خویش بکشد و باز هم
برای بخشش نادمان جا داشته باشد! سلام بر تواضعت که می تواند هر غریب دور افتاده
ای را همنشین تو کند و هر خانه به دوش آواره ای را به همسایگی تو کشاند!
سلام
بر شیوایی کلامت که می تواند خشن ترین دل های سنگی را چون آب زلال زمزم نور، جاری
کند!
سلام
بر عدالتت که می تواند دست عرب و عجم، فقیر و غنی، برده و ارباب را در دست هم
گذارد و همه را جز به چشم تقوی ننگرد!
سلام
بر شجاعتت که می تواند چون شمشیری، قلب پر کینه ی دشمنان اسلام را بشکافد و یک تنه
سپر همه جانبه ی دین خدا شود!
وجود
نازنین پیامبر اکرم(ص) در مراجعت از مدینه و حج بیت الله الحرام، در
ماه صفر بیمار و بستری شد. وقتی سران صحابه به عیادت پیامبر(ص)
آمده بودند، آن حضرت فرمود: کاغذ و دواتی برای من بیاورید تا برایتان چیزی بنویسم
که پس از آن هرگز گمراه نشوید. خلیفه ی دوم، عمربن خطاب مانع شد و فریاد زد: انّ
الرّجل لَیَهجُر!!!!! همانا این مرد هذیان می گوید!!!!! (صحیح بخاری ج1ص22، صحیح مسلم ج2ص14، مسند احمدبن حنبل ج1ص325،
طبقات الکبری ج2ص244). در حالی که از یک سو طبق فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم:((و ما ینطِق عن الهَوی. اِن هوَ
الّا وحیٌ یوحی)) و هرگز به هوای نفس سخن نمی گوید. سخن او غیر وحی خدا
نیست.نجم،3و4(تفسیر محی الدین ابن عربی ج4ص207) و از سویی دیگر پیام آور وحی سخنی از خود
ندارد، بلکه فقط کلام خداوند را ابلاغ می کند.
پیامبر(ص)
در آخرین وداع خود با اصحاب و یاران، مردم را به کتاب خدا و عترت خویش سفارش نمود
و فرمود: انّی تارکُ فیکُم الثقلین کتاب الله و عترتی
اهل بیتی اِن تمسّکتم بهما لَن تظلّو ابداً. من دو چیز گران بها در میان
شما می گذارم که اگر به این دومتمسک شدید، هرگز گمراه نگردید و این دو، یکی قرآن و
دیگری اهل بیت من هستند.(مسند احمدبن حنبل ج3ص14و17 وج4ص26و59، صحیح ترمذی ص307، سنن نسائی
ص30، میر سید علی همدانی در مودة دوم از مودّةالقربی، ابن ابی الحدید در شرح نهج
البلاغه ص130 جزءششم، تفسیر امام فخر رازی ج3ص19)
آخرین
سفبر آسمانی پس از چند روز بیماری سرانجام در سن 63 سالگی براثر مسمومیت روح قدسی
اش در روز دوشنبه 28 ماه صفر به ملکوت اعلی پرواز کرد.
امیر
المؤمنین(ع) پیکر مبارک رسول خدا(ص)
غسل داد و کفن پوشاند، زیرا پیامبر0ص) فرموده بود: نزدیک ترین فرد به من مرا غسل
خواهد داد.(سیره ابن هشام ج2ص656)
مصائب بعد از پیامبر(ص)
علی(ع) می فرمایند: من
و فاطمه(س) و حسنین(ع) در
حضور رسول اکرم(ص) بودیم
، آن حضرت نگاهی به جمع ما نمودند و گریان گردید، عرضه داشتم: یا رسول الله! چرا
گریه می کنید؟ فرمودند: برای مصائبی که بعد از من بر شما وارد می شود گریه می کنم.
گفتم: چه مصائبی بر ما وارد می شود؟ فرمودند: فرق تو را می شکافند و محاسنت را به
خون سرت خضاب می نمایند و فاطمه ام را می زنند! و ران حسنم را زخمی می کنندو به او
سم می خورانند و حسینم را می کشند!
علی(ع) می
فرمایند: در این جا همه ما اهل بیت گریان شدیم و من خطاب به رسول خدا(ص)
عرضه داشتم یا رسول الله! هدف پروردگار از خلقت ما چیزی غیر از امتحان نبوده است.
پیامبر(ص)
فرمودند: یا علی! به تو مژده می دهم که خداوند متعال با من عهد کرده که فقط مؤمنین
دوستدار تو هستند و هر کس دشمن تو باشد منافق است.(ناسخ التواریخ ج2ص138)
توطئه سقیفه بنی ساعده و ایام غصب ولایت
توطئه سقیفه، تلاشی از سوی شرک شکست خورده در جبهه های بدر، احد و
حنین بود، تا دوباره به سیادت جاهلی خود برسند و سفیانیان کوشیدند انتقام کشته های
خود را از آل پیامبر(ص) از طریق سلطه یافتن بر خلافت و تار و مار کردن بنی هاشم و عترت رسول
الله(ص) بگیرند. طرح شورا و بیعت ساختگی
سقیفه، ظاهری فریبنده برای اِعمال آن سیاست بود.
امام صادق(ع) فرمودند: هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست ولی روز سقیفه و
سوزانیدن در خانه ی امیر المؤمنین(ع) و حسنین(ع) و فاطمه(س) و زینب و امّ کلثوم(س) و فضّه و کشتن محسن(ع) با ضرب لگد بزرگتر و وحشتناک تر و تلخ تر است، زیرا آن روز اصل و
ریشه روز عذاب و ریشه کربلاست.(شادمانی دل پیامبر ص698)
بعد از رحلت پیامبر(ص) چند نفر (ابوبکر ابی قحافه، عمربن خطّاب، ابوعبیدة بن جرّاح، مغیرة بن شعبه،
معاذ بن جبل) که از ابتدا با علی(ع) دشمنی داشتند، پیمان بسته بودند که اجازه ندهند خلافت به علی بن ابی
طالب(ع) برسد، در سایه بانی که به نام
سقیفه ی بنی ساعده معروف گردید و مشرف بر بازار مدینه، پشت مسجد بود، تجمع کردند و
گفتند: باید از میان خود خلیفه ای انتخاب کنیم.
عمربن خطاب بعد از تعارفات بسیار دست برد و با ابوبکر بیعت کرد و
دیگران را هم به زور و زجر و تهدید وادار به این بیعت کرد. در حالی که در مدارک اهل سنت آمده که عمر درباره ی خلافت
ابوبکر می گفت: بیعت مردم با ابوبکر یکی از کار های بی رویه زمان جاهلیت بود که
خدا مسلمین را از شرّ آن حفظ نماید، پس هر کس به سوی آن برگردد و دوباره چنین کاری
انجام دهد او را بکشید.(صحیح
بخاری ج 8 ص 26، شرح نهج البلاغه ابن ابی حدید ج2 ص23 ، صواعق ابن حجر ص 8 و ...)
از همین روز بود که دوران سیاه
تاریخ شروع شد. گناهان و جنایات
خلق که منجر به غیبت امام زمان(عج) گردیده است از آثار
شوم سقیفه است.
مولا علی(ع) فرمودند: به خدا قسم، اگر این امّت تا روز قیامت بر روی پا بر خاک
بایستند و خاکستر بر سر ریزند و به درگاه الهی زاری کنند، و تا روز قیامت نفرین
کنند کسانی را که با جرمی که به امّت نموده اند، آنان را گمراه کردند و از راه خدا
باز داشتند و به سوی آتش کشانیدند و در معرض نارضایتی پروردگارشان قرار دادند و
ایشان را مستحق عذاب خدا کردند، باز هم در لعنت نمودن کوتاهی کرده اند.(کتاب
سلیم ابن قیس هلالی ح15)
مظلومیت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع)
وقتی علی(ع) از دفن حضرت رسول(ص) فارق شد، بی وفایی
اصحاب کفر و نفاق را مشاهده نمود و شب هنگام، فاطمه(س) را
سوار بر مرکبی همراه حسنین(ع) با خود برداشت و به خانه یک یک مهاجران و انصار در آمد و
ایشان را از عقوبت الهی ترسانید و وصیّت رسول خدا(ص) را در
غدیرخم، بر ایشان خواند و از آنها یاری طلبید. از آن همه مردم چهل و چهار نفر با
او بیعت کردند و تا هنگام صبح تنها چهار نفر(سلمان، اباذر،
مقداد، زبیر) بر بیعت خود باقی مانده بودند و تا سه شب (به روایتی چهل شب)،
حضرت مردم را به یاری خود خواند و جز همان چهار نفر اجابت ننمودند. در حالی که امام احمدبن حنبل در مسند و خوارزمی در مناقب و دیگر علمای اهل
سنت نقل نموده اند که:
رسول اکرم(ص) فرمود: ای جماعت انصار! آیا دلالت نکنم شما را به چیزی که اگر به
او متمسّک شوید هرگز بعد از من گمراه نشوید؟ عرض کردند: بلی. فرمود: این است علی
بن ابی طالب، پس او را دوست بدارید و اکرامش کنید و متابعتش نمایید. به درستی که
او با قرآن و قرآن با اوست و او شما را هدایت می کند به طریق هدایت و دلالت نمی
کند بر خلاف و آن چه گفتم به شما، جبرئیل به من خبر داده است. و از طرق متعدد آمده
است که:
علیٌ مع الحق و الحقّ مع العلی. علی
با حق است و حق با علی ست.(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج18 ص24، مناقب خوارزمی ص75، تاریخ ابن عساکر ج3 ص214)
مولا علی(ع) به مسجد رفتند و در جمع اصحاب حجت را بر مردم تمام کردند و
آیاتی که جبرئیل در شأن او آورده بود بر ایشان خواندند و از مهاجر و انصار شهادت
بر حقیقت گفته های خویش طلب نمودند، همه به راستی گفتار او شهادت دادند.
عمر و ابوبکر چون دیدند که مردم نزدیک است از بیعت با آنها
برگردند جمعیت را متفرق نمودند. چون حضرت علی(ع) از آنها
مأیوس شد به خانه رفت و به امر پیامبر(ص) به جمع آوری قرآن مشغول شد و بعد از مدّتی کار خود را
پایان داد و قرآن را در کیسه ای قرار داد و به مسجد رفت و قرآن را به مردم عرضه
نمود. چون در آن قرآن چند آیه بود که کفر و نفاق منافقان آن قوم و خلافت علی(ع) و
فرزندان او را تصریح می کرد، عمر نپذیرفت. علی(ع) خشمناک
شد و قرآن را برداشت و فرمود: این قرآن را دیگر تا ظهور حضرت مهدی(عج)
نخواهید دید و به خانه خویش بازگشت.
خطبه شقشقیه
مولا علی(ع) در خطبه ای
که به شقشقیه معروف است می فرمایند: آگاه
باشید، به خدا سوگند که پسر ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را مانند پیراهنی پوشید و
حال آن که می دانست من برای خلافت مانند قطب وسط آسیاب هستم و علوم و معارف از
سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر می شود و هیچ پرواز کننده ای در فضای علم و دانش
به اوج رفعت من نمی رسد. پس(چون ابوبکر پیراهن خلافت را به ناحق پوشید و مردم او
را مبارک باد گفتند)، جامه خلافت را رها و پهلو از آن تهی نمودم و در کار خود
اندیشه کردم که آیا بدون دست (نداشتن سپاه و یاور) حمله کرده یا آن که بر تاریکی
کوری (گمراهی خلق) صبر کنم که در آن پیران را فرسوده، جوانان را پژمرده و پیر
ساخته، مؤمن رنج می کشد تا بمیرد، دیدم صبر کردن خردمندی ست. پس صبر کردم در حالتی
که خار در چشم و استخوان در گلو بودم (بسیار اندوهگین شدم، زیرا در خلافت
ابوبکر و دیگران جز ضلالت و گمراهی چیزی نمی دیدم و چون تنها بوده و یاری نداشتم،
نمی توانستم سخنی بگویم). میراث خود را تاراج رفته می دیدم.(نهج البلاغه خ3)
هجوم به خانه ی علی(ع)
عمر به ابوبکر گفت که چرا از علی(ع) بیعت نمی گیری. اگر علی با تو
بیعت نکند ولله که خلافتت برقرار نمی ماند. ابوبکر تعدادی را به خانه علی(ع) فرستاد و او را به بیعت
فراخواند. علی(ع) فرمودند: همانا سوگند خوردم که از خانه بیرون نیایم و ردا بر دوش
نیاندازم تا قرآن را جمع کنم.
ابوبکر دوباره برای بیعت دنبال او فرستاد ولی حضرت اجابت نفرمود و
پیغام داد که خوب افترا به رسول خدا(ص) و کلامش بستید. پیغام را به ابوبکر رساندند، عمر از جا برخواست و
گفت من می دانم تا او را نکشم دست از مخالفت برنمی دارد. پس به همراه تنی چند از
جمله قنفذ ملعون که در شقاوت مشهور بود، و خالدبن ولید و تنی دیگر روانه ی خانه
ی فاطمه(س) شدند.
چون به آن جا رسیدند جرأت نکردند که بی رخصت به آن خانه
وارد شوند و حضرت اجازه ورود ندادند. عمر گفت: اجازه لازم نیست باید هر طوری هست
علی(ع) را به مسجد ببریم.
عمر وقتی با رفیقش (ابوبکر) بیعت کرد و علی(ع) از
بیعت سرپیچی کرد، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد برای بردن علی(ع) که
بیعت کند و سخنان درشت و ناهنجاری گفت و هیزم خواست که خانه را و هرکه در آن است،
آتش زند.(صحیح بخاری ج4 ص504، شرح نهج البلاغه ابن ابی
الحدید ج2 ص56، تاریخ تبری ج3 ص101)
عمَر
فریاد زد که ای علی! یا از خانه بیرون بیا و یا ما به زور وارد می شویم و با لگد
به در می زد. علی(ع) به
امر خدا صبر نمود و معترض ایشان نشد تا اینکه فاطمه(س)
بی تاب شد و به پشت در آمد و فرمود: ای عمر از ما چه می
خواهی و چرا ما را به مصیبت خود نمی گذاری. عمر فریاد زد: در را بگشا و الّا
این خانه را با اهلش آتش می زنم.
حضرت
فرمود: ای عمر از خدا نمی ترسی که می خواهی بی اجازه به خانه اهل بیت رسالت درآیی؟
عمر
بی حیا و بی شرم هیزم طلبید و آتش افروخت، در نیم سوخته شد. حضرت امّ ابیها(س)
پشت در خانه بودند و می خواستند مانع ورود عمر به خانه
شوند تا اینکه عمر با فشاری، درب را به پهلو و شکم ناموس خدا شکست، و میخ در به
پهلوی حضرت فرو رفت و محسن شش ماهه ایشان در اثر ضربه ی در سقط شد و حضرت غرق در
خون به زمین افتاد و فریاد زد: یا ابتاه! یا
ابتاه! و دوباره بلند شد و خواست مانع آنها شود که می خواستند دستان علی(ع)
را ببندند و با خود ببرند که قنفذ بی شرم و حیا با غلاف
شمشیر به پهلوی فاطمه(س) زد
و آن مظلومه باز فریاد برآورد: یا ابتاه! حال اهل بیت خود را ببین. امیرالمؤمنین
علی(ع) عمر
را بلند کرد و بر زمین کوبید و بینی و گردنش را زخمی کرد و خواست او را به قتل
برساند که وصیّت پیامبر را به یاد آورد که فرمود: ای علی! صبر کن و دست از جهاد با ایشان بردار.
سپس علی(ع) فریاد زد که ای
فرزند ضحّاک حبشیه! سوگند یاد می کنم که اگر وصیّت و امر پیامبر نبود تو را زنده
نمی گذاشتم. عمربن خطاب گروهی را از جانب ابوبکر طلبید و فوج فوج از منافقان از
جمله خالدابن ولید شمشیر کشیدند و به حضرت(ع) حمله بردند. سلمان،
ابوذر، مغداد، عمار و بُریده ی اسلمی به یاری حضرت برخواستند و نزدیک شد که فتنه
ای عظیم برپا شود که مولا علی(ع) ایشان را منع نمود و فرمود: خداوند من را به صبر در این
زمان امر نمود.
پس آن منافقان ریسمان به گردنش انداختند و دستان حضرت را
بستند. فاطمه(س) در حالی که غرق در خون بود با کمک اسماء از جا برخواست و
مانع شد. پس قنفذ ملعون آن قدر با تازیانه به دست و پهلوی مبارک حضرت زد که بر
زمین افتاد. سپس مولا علی(ع) را به زور به مسجد
بردند و از حضرت بیعت گرفتند.
آیا جز این است که رسول خدا(ص) بارها و بارها فرمودند:
فاطمه(س) پاره ی تن من است و میوه ی دل و نور چشم من و روح من که
بین دو پهلوی من است. کسی که فاطمه را اذیت نماید مرا اذیت نموده و کسی که مرا
اذیت نماید، خدا را اذیت نموده و کسی که فاطمه را به غضب آورد مر ابه غضب آورده و
کسی که مرا به غضب بیاورد، خدا را به غضب آوردهو اذیت می کند مرا، کسی که او را
اذیت کند.(مسند احمدبن
حنبل، سلیمان قندوزی در ینابیع المودّة، میر سید علی همدانی در مودّةالقربی، صواعق
ابن حجر)
فاطمه(س) پاره ی تن من است، مرا اذیت می نماید کسی که او را اذیت
نماید، به من بدی می کند کسی که به او بدی کند.(ابن حجر عسقلانی در اصابه، صحیح مسلم،محمدبن
اسماعیل بخاری در ص71و75 از صحیح خود)
جز این نیست که فاطمه(س) پاره
ی تن من است. کسی که به او بدی نماید، به من بدی نموده و کسی که او را اذیت نماید،
مرا اذیت نموده.(محمد ابن
طلحه شافعی در ص6 مطالب السؤال، حافظ ابو نعیم اصفهانی در ص40 ج2 حلیةالاولیاء،
امام ابوعبدالرحمان نسائی در خصائص العلوی)
امام صادق(ع) فرمود: وقتی علی(ع) را با آن وضع فجیع
به مسجد بردند، فاطمه(س) مجروح، نالان و
خشمناک با جمیع زنان بنی هاشم به مسجد آمدند و به نزدیک ضریح مقدّس پیامبر(ص) رفتند و با خروش و فریاد بلند گریستند. حضرت فریاد برآورد:
اگر از علی دست برندارید به حقّ خدا سوگند که موی خود را
پریشان می کنم و پیراهن پیامبر(ص) را بر سر می اندازم و ناله های آتش بار از دل پرمی
کشانم که زمین و زمان را می سوزاند و یک نفر از شما روی زمین نمی ماند. ولله که از
من و فرزندم(محسن) نزد خدا عزیزتر نیست.
سلمان گوید: که من نزدیک حضرت ایستاده بودم دیدم که دیوار
های مسجدالنبّی به لرزه درآمد و بلند گردید و همه بر خود لرزیدند. علی(ع) که می دانست با
نفرین فاطمه(س) غضب الهی به جوش می
آید، مانع این عمل فاطمه شد و صدیقه کبری(س) اطاعت امر امام خود نمود و به خانه ی خویش بازگشت و با آن
جراحت بسیار در بستر بیماری افتاد و فرمود: همه گواه باشید که ابوبکر و عمر مرا
آزار دادند در حالی که تمام مسلمانان بر این قول متّفقند که پیامبر(ص) فرمود:
فاطمة بضعة منّی من أبغضها فقد أبغضنی. فاطمه پاره ای از وجود من است، هرکس او را خشمگین سازد،
من را خشمگین نموده.(مسند احمدابن حنبل ج4 ص328، صحیح مسلم ج4 ص1903،
صحیح بخاری ج5 ص92، سنن ترمذی ج5 ص698)
ابوبکر، عمر، عثمان و کسانی که پیروشان بودند، فاطمه را اذیّت
کردند و هرکس او را اذیت کند، ملعون است.(صحیح بخاری ج5 ص9، صحیح
مسلم ج3 ص1380)
علت سکوت امیرالمؤمنین(ع)
پیامبر(ص) در هنگام وفاتش به علی(ع) وصیتی
نمود و در طی این وصیّت از مظلومیت علی(ع) پس از خویش خبر داد و
فرمود: یا علی! تو بزودی بعد از من از قریش و متحد شدنشان بر علیه تو و ظلمشان بر
تو سختی خواهی کشید. اگر بر علیه آنان یارانی یافتی با آنان جهاد کن و با مخلفان
خود به وسیله موافقینت جنگ کن و اگر یاری نیافتی صبر کن و دست نگه دار و خویش را
با دست خود به هلاکت نینداز. تو نسبت به من به منزله ی هارون به موسی هستی و تو از
هارون اسوه و روش خوبی خواهی داشت که به برادرش موسی گفت: إن القوم إستضعفونی و کادوا یقتلوننی. این قوم مرا ضعیف کردند و
نزدیک بود مرا بکشند.(بحارالانوار
ج28ص54، کمال الدین ج1ص262، امالی شیخ صدوق ج2 ص219)
نقل چند حدیث در منزلت امیرالمؤمنین علی بن
ابی طالب(ع)
امام محمد بن ادریس شافعی می گوید: من تعجب
می کنم از حال علی(ع) چه آنکه دشمنان آن حضرت (از امویها و نواصب
و خوارج) از بغض و کینه فضایل آن حضرت را نقل نمی کنند، دوستان علی(ع) هم از ترس و تقیه خودداری از ذکر مناقب می
نمایند.
((محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم))
محمد(ص) فرستاده خداست و یاران و همراهانش بر کفار بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار
مشفق و مهربانند. فتح،29
محمد بن یوسف گنجی شافعی ضمن نقل حدیث تشبیه که رسول خدا(ص)، علی(ع) را
شبیه انبیاء قرار داده و می فرماید: اینکه علی را شبیه به نوح در حکم حکمت قرار داده برای این است که به درستی که
علی(ع) بر کفار شدید العمل و بر مؤمنین رئوف و مهربان بود، هم
چنان که خداوند در قرآن او را وصف نموده به این آیه که علی چون همیشه با پیغمبر
بوده بر کفار شدید العمل و بر مؤمنین رئوف بوده است.(کفایت الطالب باب23)
((والسابقون الاولون من المهاجرین و الانصار))
آنانکه در صدر اسلام سبقت به ایمان گرفتند از
مهاجرین و انصار.توبه،101
ابن ابی الحدید معتزلی اخبار بسیاری نقل نموده که علی(ع) از
همه مسلمین اسبق در اسلام و ایمان بوده و در آخر همه اخبار می گوید: مجموع از آنچه
ذکر نمودیم دلالت دارد بر آنکه علی(ع) اول از همه اسلام آورد و مخالفین در این امر کم اند و به
قول کم اعتنایی نیست.(شرح نهج
البلاغه، ج اول، ص 375 تا 378)
رسول خدا(ص) فرمودند: علی
مع الحق و الحق مع العلی یدرو معه کیف دار.
علی با حق و حق با علی می گردد.(مسند احمد ابن حنبل، امام فخر رازی در جلد اول
تفسیر خود ص111)
حدیث خلقت
پیامبر(ص) فرمودند: من و
علی بن ابی طالب از یک نور آفریده شدیم قبل از ایجاد آدم به چهارده سال. خداوند پس
از خلقت آدم(ع)، آن نور را در صلب آدم قرار داد پس بلا زوال باهم یکی بودیم تا در
صلب عبدالمطلب از هم جدا شدی. پس من پس من در نبوت و علی در خلافت (ولایت) مقرر
گردید.(میر سید علی همدانی شافعی
در مودةالقربی, مسند احمد بن حنبل)
حدیثی عجیب در فضائل علی(ع) و اشاره به حضرت مهدی(عج)
پیامبر(ص) فرمودند: به
درستی که علی بن ابی طالب(ع) اولی به تصرف بر هر مؤمن و مؤمنه است آنگاه به علی فرمود:
تو از منی و من از تو. جنگ می کنی بر تأویل (قرآن) هم چنان که من جنگ کردم بر
تنزیل (قرآن) و تو از من به منزله هارونی از موسی و من سلم وسلامتم با کسی که با
تو از در سلم و سلامت باشد و در جنگم با کسی که با تو در جنگ باشد وتوئی عروة
الوثقی و تویی بیان کننده هر چیزی که مشتبه می شود بر آنها بعد از من و تویی امام
و ولی هر مؤمن و مؤمنه بعد از من (کلمه ی بعد از من که در بسیاری از رسیده برای
اهل بصیرت و انصاف واضح نماید که کلمه ی مولی به معنی اولی به تصرف است نه به معنی
محب و ناصر که اهل سنت گمان نموده اند، و اگر به معنای محب و ناصر بود جمله ی بعدی
معنی نداشت زیرا دوستی علی(ع) و نصرت او در حیات و ممات پیامبر(ص)
بایستی عملی باشد، نه اینکه فقط بعد از پیامبر(ص) او را
دوست بدارند و یاری بنمایند. پس کلمه ی مولی، اولی به تصرف است و بعد از وفات آن
حضرت، این مقام مقدس را تنها و تنها امیر المؤمنین علی بن ابی طالب(ع) داراست)
و تویی عمل کننده به سنت من و برطرف کننده بدعت ها از امت من، و من اول کسی بودم
که بدعت ها را برطرف نمودم و تو با منی در بهشت و اول کسی که وارد بهشت می شود، من
و تو و حسن و حسین و فاطمه هستیم. و خداوند وحی نمود که مقام تو را خبر دهم. پس برخاستم بین مردم
(در روز غدیر) و رسانیدم به آن ها آنچه را که خداوند به من امر نموده بود به تبلیغ
آن و فرموده بود:
((یا ایّها الرّسول بلِّغ ما اُنزلَ الیک مِن ربّک...))
ای پیامبر! برسان (به مردم) چیزی را که نازل
گردیده به تو از جانب خداوند...
و آن گاه رسول اکرم(ص) فرمود: یا علی! بپرهیز از کینه هایی که در سینه پنهان است و ظاهر نمی کنند آن
را مگر پس از مردن من. آن ها کسانی هستند که لعنت می کند آنان را خداوند و هر لعنت
کننده ای. پس پیامبر(ص) گریست و فرمود: جبرئیل مرا خبر داده است که آن ها ظلممی کنند به علی(ع) و اهل بیت من و این باقی می ماند تا آنکه قیام کند قائم آل
محمد(ص)، و بلند شود سخن ایشان،
و اجتماع نمایند امت من بر دوستی آن ها، و دشمن آنان کم باشد و بی میل به آن ها
ذلیل باشند، و زیاد شوند مدح کنندگان آن ها و آن در زمانی خواهد بود که شهر ها
تغییر پیدا می نماید و مردم ضعیف شوند و از فرج و ظهور مأیوس گردند. پس در آن وقت
ظاهر می گردد قائم مهدی از فرزندان من و قیام می نماید و ظاهر می کند خداوند به آل
محمد(ص) حق را و به شمشیر های
آن ها باطل را از میان می برد و مردم چه با کمال رغبت و میل، و چه با خوف و ترس
تبعیت می نمایند آن ها را. پس از آن فرمود: ای گروه مردم! بشارت باد شما را به
فرج، پس به درستی که وعده ی خداوند حق است و رد نمی شود قضای او و اوست حکیم و
دانای آگاه، به درستی که فتح خداوند نزدیک است.(شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 75 ینابیع المودّة از ابوالمؤید موفق بن احمد،
اخطب خطباء خوارزم به سند خودش از عبدالرحمن بن ابی لیلی از پدرش نقل می نماید که
گفت در روز خیبر رسول اکرم(ص) علم را به علی بن ابی طالب(ع) داد و خداوند به دست آن حضرت، فتح را نسیب
مسلمین نمود و در روز غدیرخم علی(ع) را به مردم شناساند با این عبارات)
حدیث منزلة
عمربن الخطاب!!! گفت شنیدم از پیامبر(ص) که به علی بن ابی طالب(ع) فرمود: تو یا
علی! اول مؤمن هستی از حیث ایمان و اول مسلملن هستی از حیث اسلام آن گاه فرمود: یا
علی! تو از من به منزله ی هارونی از موسی و دروغ گفته است بر من کسی که گمان کند
مرا دوست می دارد درحالی که تو را دشمن بدارد.(ابن ابی الحدید در ص258 جلد سوم شرح نهج
البلاغه، شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع المودة)
رسول اکرم(ص) فرمودند:
خداوند متعال برگزید و اختیار نمود مرا (از میان خلق) و قرار دا د مرا پیغمبر، و
نازل گردانید بر من بهترین کتاب ها را (قرآن کریم) پس من عرض کردم: الهی و سیدی!
موسی را فرستادی به سوی فرعون، پس درخواست نمود از تو اینکه برادرش هارون را وزیر
او قرار دهی و محکم نمایی به وجود هارون بازوی موسی را و تصدیق نماید به وسیله ی
هارون دعوت موسی را، اینک من از نو درخواست می نمایم که از اهل من قرار دهی برای
من وزیری که به وجود او محکم گردد بازوی من. پس قرار بده برای من علی(ع) را به
مقام وزارت و اخوت، و شجاعت را در قلب او قرار بده و هیبتی به او مرحمت نما در
مقابل دشمنانش _ و علی(ع) اول کسی ست که ایمان آورد به من و مرا تصدیق نمود و اول
کسی ست که با من خدا را به وحدانیت یاد نمود _ آن گاه فرمود: من این سؤالی را که
از پروردگارم نمودم به من عطا نمود(یعنی علی(ع) را
وزیر و برادر من قرار داد). پس علی(ع) آقا و سرور اوصیاء می باشد، ملحق شدن به او سعادت و مردن
در اطاعت او شهادت است.(شیخ
سلیمان بلخی در آخر باب 12 ینابیع المودة)
عمربن الخطاب!!! نقل می نماید که چون پیامبر(ص) عقد اخوت بین اصحاب بست فرمود: این علی بن ابی طالب برادر من است در دنیا و آخرت و خلیفه
ی من است در اهل من و وصی من است در امت من و وارث علم و ادا کننده دین من، مال او
از من است و مال من از اوست، نفع او نفع من است و ضرر او ضرر من. کسی که او را
دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.(میر سید علی همدانی شافعی در اوایل مودة ششم از
مودةالقربی)
عماریاسر گفت شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمودند به علی(ع): به درستی که خداوند تو را در اثر
ذهد در دنیا به زینتی آرایش کرده است که هیچ فردی از بندگان به آن نوع زینت نشده
بود زیرا که هیچ چیز در دنیا محبوب تر از زهد در نزد پروردگار نیست. نه تو از
لذائذ دنیا بهره بردی و نه دنیا توانست تو را استخدام نماید و خداوند تو را موفق
به دوستی نیازمندان نموده که معتقد و راضی به امامت تو شدم و راضی شدم من از ایشان
که امامت تو پیروی نمودند. خوشا به حال کسانی که تو را دوست داشتند و تصدیق از تو
نمودند و وای به حال دشمنان و تکذیب کنندگان تو.(محمدبن یوسف گنجی شافعی در باب46 کفایت الطالب)
رسول اکرم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: یا
علی! نظر کردن بر روی تو عبادت است. به درستی که تویی امام و پیشوای اهل تقوی و
سید و آقای مؤمنان. کسی که تو را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که تو را دوست
بدارد، خدا را دوست داشته و کسی که تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و کسی که مرا
دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است.(مسند احمدبن حنبل)
رسول خدا(ص) فرمودند: اگر
درختان قلم گردند و دریا مرکّب و جنّیان حساب کننده و آدمیان نویسنده، نمی توانند
شماره کنند فضائل علی بن ابی طالب را.(میر سید علی همدانی شافعی در مودّة پنجم از مودةالقربی)
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: علی
با قرآن می باشد و هرگز از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
علی از من است و من از علی هستم.(مسند احمد بن حنبل، جلال الدین سیوطی در ص116 تاریخ خلفا)
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هفت
سال ملائکه بر من و علی(ع) صلوات فرستادند زبرا که در این مدت کلمه ی شهادت از احدی
به آسمان برنخواست به جز از من و علی بن ابی طالب(ع).(شیخ سلیمان بلخی در باب12 ینابیع المودّة)
عایشه گوید!!!: خلق نفرموده خداوند خلقی را که محبوب تر باشد به سوی رسول الله(ص) از
علی بن ابی طالب(ع).(محمد بن
یوسف گنجی شافعی در باب91 کفایت الطالب)
عبدالله بن عباس می گوید: روزی من با پدرم عباس خدمت رسول
خدا(ص) نشسته بودیم. علی(ع) وارد شد سلام نمود. پس
از رد سلام، پیامبر(ص) با بشّاشیت از جا برخواست و علی(ع) را در
آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید و طرف راست خود نشانید. پدرم عباس عرض کرد یا
رسول الله! آیا دوست می داری او را؟ حضرت فرمودند: ای عموی بزرگوار! به خدا قسم
محبت و دوستی خداوند به او بیشتر از من است.(محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب7 کفایت الطالب)
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هفت
سال ملائکه بر من و علی(ع) صلوات فرستادند زبرا که در این مدت کلمه ی شهادت از احدی
به آسمان برنخواست به جز از من و علی بن ابی طالب(ع).(شیخ سلیمان بلخی در باب12 ینابیع المودّة)