مردم
با گذشت پنجاه سال از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،
در مقابل شهادت سبط پیامبر علیه السلام
،
مقاومت خاصی در جامعه اسلامی صورت ندادند. در چنین شرایطی،حضرت علی بن الحسین علیه
السلام در فضایی که با فضای مطلوب از دیدگاه اهلبیت علیه
السلام فاصله بسیار داشت، به امامت
رسیدند. امامان اهلبیت علیه السلام به
عنوان جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
که در دورههای مختلف با سبکها و شیوههای مشترک یا متفاوت به انجام وظیفه خویش
پرداختند.
شرایط
عصر یزید علاوه بر تخریب شخصیت اهل بیت علیه السلام
در
نظر عوامِ بیاطلاع، به رویگردانی مردم از ایشان به واسطه ترس و عدم شناخت منجر
شد. شرایط بد زمانه توسط امام سجاد علیه السلام
چنین
توصیف شده است: «در تمام مکه و مدینه بیست نفر نیستند که ما را دوست بدارند».(ابنابیالحدید،شرح
نهج البلاغه: 4 / 104)
امویان
پس از شهادت امام حسین علیه السلام آشکارا
به شکستن قداستها روی آوردند. پس از ارتکاب محرمات توسط یزید، اعتراض مدینه، با
ارسال سپاهی در ذیحجه سال63 هجری قمری، به فرماندهی مسلم بن عقبه تبدیل به فاجعۀ
حرّه شد.(دینوری،الامامة والسیاسه: 1 / 230)
این حرکت، علاوه بر آثار روانی و ایجاد رعب و
وحشت فزاینده در تمام محدوده حکومت اموی، ایجاد و رواج فساد برنامهریزی شدهای را
در پی داشت. شکسته شدن حیاء عمومی، باز شدن باب گناه برای افراد، فضای یأس از رحمت
الهی و فضای لهو و لعبی که با گسیل رقاصهها و مطربان بعد از حرّه ایجاد شد(اصفهانی،الاغانی،9
/ 54) مؤید برنامهریزی امویان برای رواج فساد و ایجاد فضای خلاف
دستورات اسلامی بود.
با
توجه به دور شدن مردم از شناخت شخصیت رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم و جانشینان ایشان که با تنزّل مقام رسول
خدا صلی الله علیه و آله و سلم همراه
بود (عاملی، الصحیح: 1 / 121) فرازهایی
از ادعیه های آن حضرت به شناساندن مقام و شخصیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
اختصاص یافت).صحیفهسجادیه،دعای2) صلواتبرمحمدوآلمحمد
صلی
الله علیه و آله و سلم که ترجیع بند بسیاری از ادعیه حضرت علیه
السلام بود، یک آموزش در برابر
سیاست سب بر امیرالمومنین علی علیه السلام
بود که با توصیفات بعد از صلوات به آموزش شأن و مقام اهلبیت علیه
السلام میپرداخت.
علاوه
بر دعا، ایشان در مواقع مختلف، نسبت به شناساندن جانشینان و اهلبیت پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم اقدام کردند. در شام که مردم شناختی از
اهلبیت علیه السلام نداشتند،
جریان پیرمردی که جسارت کرد معروف است.(ابناعثم،الفتوح: 5 / 242)
همچنین
در کاخ یزید به معرفی مفصلی از خود اقدام کردند.
(همان: 5 / 133) این در شرایطی بود که بنیامیه برای معرفی
خودشان به عنوان اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
تلاش داشتند.(مسعودی،مروجالذهب: 3 / 45)
آموزشهای
حضرت برای ارتقاء و تصحیح معارف عمومی، دیدگاه مردم را نسبت به اهلبیت علیه
السلام چنان تغییر داد که مردمی که از نزدیک شدن به اهلبیت
علیه
السلام ابا داشتند و برای تقرب به
حکام از لعن و طعن بر علی و آلعلی علیه السلام
استفاده
میکردند(ابن سعد، طبقات: 5 / 170) در
طواف خانه خدا به فرزند خلیفه توجه نکردند؛ اما وقتی امام علیه
السلام برای استلام حجرالاسود جلو
رفتند، راه را برای ایشان باز کردند.(مفید، ارشاد: 191)در
ابتدای نقل ادعیه هم معمولاً شاهد احترام مردم برای حضرت علیه
السلام و شوق برای شنیدن و دریافت
دعا از ایشان هستیم.(صدوق،امالی: 219)
با
توجه به نکاتی که در بالا مطرح شد شناخت امام و جانشینان پیغمبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم یکی از ارکان دین اسلام و بهتر بگوییم
از واجبات این دین می باشد چرا که تمامی ائمه اطهار علیه
السلام در هر شرایطی به مردم این شناخت را می دادند و
در این راستا تلاش می نمودند و آنها را از جهالت رهایی می بخشیدند. زیرا انسان به
امام معصوم حیات دارد و امام معصوم محور آفرینش است که هر چیزی در عالم در ید قدرت
او می باشد. و با شناخت او می توان دیندار بود در غیر این صورت مانند مردم کوفه
فرقی بین یزید و امام حسین علیه السلام
قائل نمی شویم و فقط در پی رسیدن به خواسته های
خود می باشیم در صورتی که هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت
مرده است.
یکی
از این تلاش ها که وجود مطهر امام سجاد علیه السلام
در جهت شناخت امام انجام دادند خطبه ی غرای در
شهر کوفه می باشد:
ای مردم! هر کس مرا می شناسد می داند که من
کیستم، و آن کس که مرا نمی شناسد، من علی علیه السلام فرزند حسین علیه السلام هستم
که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی از دم تیغ گذراندند. من فرزند کسی هستم که
پرده حریم حرمت او را دریدند و اموالش را به غارت بردند و افراد خانواده اش را به
زنجیر کشیدند. من فرزند کسی هستم که او را به زاری کشتند و این افتخار ما را کفایت
می کند.
ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد می
آورید که به پدرم نامه نوشتید ولی با او نیرنگ کردید؟ با او پیمان بستید و بیعت
کردید ولی او را تنها گذاشتید؟ و با او به پیکار نیز پرداختید؟! خدا شما را بکشد
که بد توشه ای برای خود فرستادید و رای شما زشت و ناپسند بود. به من بگویید با
کدام چشم به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می روید، هنگامی که بگوید: شما عترت مرا کشتید، حریم حرم مرا شکستید، پس
شما دیگر از امت من نیستید؟
چون سخنان امام علیه السلام به
اینجا رسید مردم یکدیگر را توبیخ می کردند و هر کدام بشدت ناله سر داده گفتند: ای
فرزند رسول خدا صلی الله
علیه و آله و سلم! ما همگی
به فرمان تو هستیم، پیمانت را محترم و دلهای خود را به سوی تو باز می گردانیم.
رحمت خدا بر تو باد، هر دستوری که داری ابلاغ کن! که با دشمن تو می ستیزیم و با آن
کس که تسلیم فرمان تو باشد صلح نماییم. یزید را به زیر می کشیم و او را مواخذه می
کنیم، و از آنان که بر خاندان شما ستم کردند بیزاری می جوییم. امام مردم را به
پذیرش نصایح خود فراخواند و به مردم بد سابقه و پیمان شکن کوفه که بار دیگر هوایی
شده بودند فرمودند:
هیهات! ای بی وفایان نیرنگ باز! میان شما و
خواسته هایتان پرده ای کشیده شده است. آیا درصدد هستید با من نیز مانند پدرانم
رفتار کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد، به خدای راقصات به سوی منا سوگند که هنوز قلبم
از آن زخم بزرگی که دیروز از قتل عام پدرم و فرزندان و یارانش بر آن وارد ساختید،
التیام نیافته است. هنوز داغ رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را فراموش نکرده بودم که درد و مصیبت های
پدرم، فرزندان پدرم و جد بزرگوارم موی سر
و صورت مرا سپید کرد، و هنوز مزه تلخ آن را در گلوی خود احساس می کنم و اندوه این
آلام جانفرسا هنوز در قفسه سینه من مانده است. نصیحت و خواسته من از شما این است
که نه از ما طرفداری کنید و نه با ما به جنگ بپردازید.
آن گاه امام علیه السلام سخنان
خود را با ابیات زیر خاتمه داد:
شگف آور نیست اگر حسین علیه السلام کشته
شد پدر بزرگوارش که از حسین علیه السلام بهتر بود نیز کشته شد.
شادمان نباشید بر این مصیبتی که بر حسین علیه السلام وارد
آمد، که این مصیبتی بزرگ است.
جانم فدای آن که در کنار نهر فرات به شهادت
رسید، کیفر آن کس که او را کشت آتش جهنم است.
آن گاه حضرت فرمودند: ما راضی شدیم سر به سر،
که نه بر له ما باشد و نه علیه ما، نه روزی به نفع ما و روز دیگر بر ضد ما. (منابع: الدمعه الساکبه ج5 ص 46 ، خوارزمی،
مقتل الحسین ج2 ص40، معالم المدرستین ج2 ص 145 و 146، الحتجاج ج 2 ص 29، بحار
الانوار ج 45 ص 162، ابن شهر آشوب در مناقب ج4 ص 115، بلاغات النسا ص 34)
|