حرکت و قیام
سیدالشّهداء عَلیهِ
السَّلام برای
تمامی دوران و ادیان هدایتگر است، لذا تأمل در واقعه ی کربلا و افرادی که در عصر
امام حسین عَلیهِ
السَّلام می
زیستند، امکان سازندگی و دینداری به هر شخص جوینده ی حق را فراهم می کند؛
پس بر آن شدیم تا
از منظری دیگر به اصل و اساس این واقعه ی عظیم عالم آفرینش بنگریم. باشد که مورد
توجه و عنایت عاشقان حضرت حق قرار گیرد.
پس از آن که معاویه
در نیمه رجب سال شصت هجری به هلاکت رسید و پسرش روی کار آمد، نامه ای به والی
مدینه ولید بن عتبه که پسر عمویش بود نوشت و در آن نامه خواست که از امام حسین علیه السلام برای خودش بیعت بگیرد و گرنه او را
بکُشد.
امام حسین عَلیهِ
السَّلام در پاسخ به کسانی که او را دعوت به بیعت با
یزید می کردند فرمودند: مـن مرگ در
راه خدا را سعادت و زنـدگـى را همـراه بـا ستمگـران، بـدبختـى و شقـاوت مـى دانـم.
هان! اين زنا زاده فـرزنـد زنا زاده ما را بيـن دو امـر مخير كـرده، يا پذيـرش ذلت
و يا كشته شـدن و هيهات منا الذله; ممكـن نيست ذلت و خـوارى را بـراى خـود
بـرگزينيـم، نه خـدا بـراى ما مى خواهد نه رسولش و نه مؤمنيـن مى پذيرند و نه
دامـن هاى پاكى كه ما را در آغوش خود بزرگ كرده است. ما هرگز نمى پذيريـم كه اطاعت
پست مردان بى شخصيت را برتر از مرگ جـوانمردانه بدانيـم. مـن با هميـن خاندان خويش
و با ياران اندكـم قيام مى كنم و بر خدا توكل مى نمايم و از شهادت هيچ هراسى
ندارم.
در مقتل خوارزمی و فتوح ابن
اعثم آمده وقتی امام حسین علیه السلام عزم
خروج از مدینه را نمود،کاغذ و دوات طلبید و وصیتی را برای برادرش محمد بن حنفیه
نوشت که در آن قصد و نیت خود را از حرکت و قیام به طور کامل برای جهانیان آشکار نموده
و فرمودند:
بسم الله
الرحمن الرحیم. اين وصيت حسين بن علي به برادرش
محمد بن حنفيه است . همانا حسين شهادت مي دهد به وحدانيت خدا و به رسالت محمّد صلّی الله علیه و آله كه از طرف خدا به حق آمده
و شهادت مي دهد كه بهشت و جهنم حق است و شكي در برپايي روز قيامت نيست و خداوند
همه مردگان را زنده خواهد كرد. خروج من بر يزيد براي ايجاد
فتنه يا براي سرگرمي و اظهار کبر و فساد و ظلم نيست , من نه بيهوده و نه ستمگرانه قيام كـردم،
بلكه براي اصلاح امور امت جدّم رسول خدا قیام کردم . من می خواهم امر به معروف و
نهي از منكر كنم و از سيره و روش جدّم و پدرم علي بن ابي طالب علیهما السلام پيروي كنم. اگر كسي دعوت به حق
را پذيرفت و مرا قبول کرد، خداوند سزاوار
به قبول آن است . اگر كسي آن را نپذيرفت و مرا رد کرد، صبر خواهم كرد تا خداي
متعال ميان من و اين جماعت داوري كند و او بهترين حكم كنندگان است . اين وصيت من است به تو اي
برادر, و توفيقي نيست مگر با كمك خدا. توكل بر او مي كنم و به سوي او انابه مي
نمايم.( مقتل الحسين مقرم , ص 156 به نقل از مقتل
خوارزمي , ج 1 ص 188 و مقتل العوالم , ص 54) وصیت
را مهر نمود و به برادرش داد و با او وداع کرد و در تاریکی شب خارج شد.
با توجه به
فرمایشات آقا اباعبدالله عَلیهِ السَّلام ایشان در زمانی قیام نمودند که اثری از دین پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم باقی نمانده بود و برای نجات
دین خدا به پا خواستند؛ و تمامی هدایت یافتگان و اهل معرفت را مدیون خون خود نمودند،
چرا که ایشان دین را حیات بخشیدند تا به گوش جهانیان برسد که حق چیست و باطل کدام
است؟
ایشان حق را
اینگونه بیان می دارند که حق کسی است که در روش و سیره ی پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم و امیرالمؤمنین علیعَلیهِ
السَّلام است و از
سلاله ی پاک ایشان است و کسی که از این حق (امام معصوم) پیروی کند و آن را بپذیرد،
پیروز و سعادتمند است و باطل کسی که آن را رد کند و قبول نکند؛ پس پذیرفتن امام
برحق و قبول ایشان و یاری ایشان عین ایمان است و هرکس امام خود را تنها گذاشته و
یاری ننماید کافر است.
پیمودن راه حسین عَلیهِ السَّلام و یاران آن حضرت بهترین و
بارزترین شیوه در یاری امام معصوم است و پیام عاشورای سید الشهداء علیه السلام
محدود به دوران و عصر خاصی نیست بلکه تا آخر دنیا و برای تمامی اقشار و
اقوام و مذاهب و ملل سازندگی و هدایتگری دارد،
علی الخصوص در تاریکی ها و فتنه های عصر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بهره گرفتن از راه و نور امام
حسین عَلیهِ
السَّلام نجات بخش است.
حال
باید دید چه کسانی توانستند از این نور بهره بگیرند و هدایت شوند و دلیل شقاوت
برخی و سعادت برخی دیگر بر چه اساسی بوده است؟ و وظیفه ی ما در این دوران چیست؟
بسیاری از آنان که
با امام حسین عَلیهِ
السَّلام مواجه
بودند، به حق بودن امام عَلیهِ السَّلام اذعان داشته و اعتقاد بالایی به
مقامات ایشان داشتند، اما دست یاری دادن به امام زمان خود را نداشتند و از قافله ی
عشق جا ماندند.
مردم عصر
سیدالشهدا علیه
السلام چند گروه
بودند:
گروهی که با بصیرت
و فهمِ در دین امام علیه السلام
را برگزیدند و عاقلانه به یاری ایشان برخواستند.
گروهی که جاهلانه
با امام علیه
السلام برخورد
کردند و یاری آنان اثری نداشت و یا به کربلا نرسیدند.
گروهی که عناد
داشتند و با غرض و دشمنی با خدا به میدان آمدند.
یاری دادن چه
شرایطی دارد که موجب شد افرادی چون محمد حنفیه برادر امام علیه السلام و یا عَمرو بن قیس و ....از آن
بازماندند، اما یارانی چون حبیب، سعید، غلام سیاه چهره و .... با جان خود آن را
احیاء کردند.
یاری
دادن باید عاقلانه و از روی فهم باشد.
سیدالشّهداء عَلیهِ السَّلام رمز سعادت را در ظهر خون با بالاترین نای حنجر
خشکیده و تفتیده ی خود برای تمامی اعصار فریاد می زند: که تنها راه نجات و
سعادت یاری دادن امام زمان هر عصری است. یاری دادن عاقلانه و از روی فهم.
بسیاری از کوفیان
برای امام حسین عَلیهِ
السَّلام در نامه
های خود اینگونه نوشتند: میوه ها رسیده و باغ های ما به بار نشسته. ای حسین! آگاه
باش که ما امیری نداریم شما به جانب ما بیا و ما آرزویی جز دیدار تو نداریم. فَالعَجل، العَجل، ثمّ العَجل، العَجل، العَجل...!!!
امام
حسین علیه
السلام فرمودند: ای گروه مردم! من نزد شما آمدم
زیرا شما برای من نامه ها فرستادید و قاصدان شما پیش من آمدند که نزد ما بیا، زیرا
ما پیشوا و امامی نداریم و امیدواریم که خدا ما را به وسیله ی تو هدایت کند و اگر
نیایی در حق ما جفا کرده ای.( امام حسین از قبله گاه تا قتله گاه)
امام معصوم علیه السلام خود را موظف می داند که به
امامت و هدایت کسانی که دست نیاز و هدایت به سوی ایشان دراز کرده اند برخیزد. لذا کوفیان
با این نامه حجت را بر امام زمانشان تمام کردند؛ در نهایت امام حسین عَلیهِ السَّلام به امامت و سرپرستی این گروه و
هجرت به کوفه و هدایتشان راضی شدند. اما کوفیان نتوانستند امام خود را یاری دهند و به
ترس از ابن زیاد لَعنة
الله عَلیه و به
طمع زرق و برق فانی این عروس هزار داماد،و... سعادت دنیا و آخرت (که همان یاری
دادن حجت خدا و امام معصوم زمان است) را فروختند و در عوض آن بدبختی و شقاوت
جاوادن را خریدند چراکه فهمی از دین و حقیقت امام معصوم نداشتند .
لذا به همین علت
است که در بسیاری از ادعیه ای که از امامان معصوم عَلیهِم السَّلام روایت شده از بزرگترین و مهم ترین
درخواست های انسان از خداوند متعال فهم و
بصیرت در دین و معرفت به حق امام است.
در تعقیبات نماز
صبح: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ
صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي وَ الْبَصِيرَةَ
فِي دِينِي وَ الْيَقِينَ فِي قَلْبِي وَ الْإِخْلاصَ فِي عَمَلِي وَ
السَّلامَةَ فِي نَفْسِي وَ السَّعَةَ فِي رِزْقِي وَ الشُّكْرَ لَكَ أَبَدا مَا
أَبْقَيْتَنِي
خدايا!به حق محمد و خاندان محمد بر تو، درود فرست بر محمد و خاندان محمد،و قرار
بده در ديدهام نور و در دينم بصيرت و در قلبم يقين و در عملم اخلاص، و در جانم
سلامت و در روزيم فراوانى و سپاس جاودان خويش را مادام كه زندهام نصيبم ساز. امام صادق علیه
السلام فرمودند: رَزَقَنَا اللَّهُ وَ اِیاک مَعْرِفَةً ثَابِتَةً عَلَی بَصِیرَةٍ. خداوند
به ما و شما معرفت ثابت با بصیرت عنایت فرماید! (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 24، ص
290)
امام سجاد علیه السلام
فرمودند:اَللّهُمَّ اَعْطِنِی
بَصِیرَةً فِی دِینک وَ فَهُمَاً فی حُکمِک! بار الها به من بصیرت در دینم و فهم در
حکمت عطا فرما!( صحیفه سجادیه)
لذا با توجه به توضیحات مذکور دین بی بصیرت انسان را
به ضلالت می کشاند و در هنگامی که باید آمادگی و توان یاری حجت خدا و ناصر دین خدا
را ندارد و نمی تواند به مدد او برخیزد. چه بسا با همین کج فهمی ها ضربات جبران
ناپذیری هم به امام معصوم که همان دین خداست بزند.
ابعاد
یاری دادن امام معصوم علیه السلام
خون پاک و به ناحق
ریخته ی سیدالشّهداء حضرت اباعبدالله الحسین عَلیهِ السَّلام تا قیامت در جوشش است و تا
زمان فرج منتقم خون حسین بن علی عَلیهِ السَّلام این قیام یاری می خواهد. یکی از مهمترین ابعاد یاری، عزاداری
بر سیدالشّهداء حضرت اباعبدالله الحسین عَلیهِ السَّلام است. در واقع عزاداری که عاقلانه و از روی
فهم در دین باشد، نصرت امام عصر، حضرت حجت بن الحسن العسگری عَجّل الله تَعالی فَرَجهُ الشّریف می باشد. امام غریبی که مصیبت جدش را اینگونه
بیان می دارد.
امام زمان عَجّل الله تَعالی فَرَجهُ الشّریف فرمودند: مجالس
ماتم تو در اعلاء علیّین عالم ملکوت برپا شد. حوریان بهشتی در عزای تو بر سر و
صورت زدند و آسمانیان و عرشیان، بهشت و نگهبانانش، کوه ها و دامنه هایش، دریاها و
ماهیانش، باغ های بهشتی و نوجوانانش، خانه ی کعبه و مقام ابراهیم و مشعرالحرام و
بیت الله الحرام و کسانی که محرم هستند و اطراف آن همگی در ماتم تو گریستند. جدّ
بزرگوار! اگر روزگار مرا در یاری تو به تأخیر انداخت و مقدرات از یاری ات بازم
داشت و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بجنگم؛ اما هر صبح و شام در عزای تو میگریم
و به جای اشک خون میگریم. (بحارالانوار ج101ص323،
ثارالله ح14)
امام حسین علیه السلام در شب
عاشورا به یاوران خود فرمودند: که شما به جهت
یاوری من با توجه به دعوت نامهها آمدید حالا که ورق برگشته و قصد جان مرا کردهاند
و قصد کنیزی حرم مرا دارند، هر که پشیمان است شبانه خیمه گاه را ترک نماید و راه
هم بی خطر است، می ترسم که حیا کنید از این که بروید. در حالی که خدعه و مکر
نزد ما اهل بیت حرام است. هر کس از شما یاری ما را خوش ندارد، برگردد. اما هر
آنکس که بماند کشته خواهد شد و در بهشت با ما خواهد بود و از غضب خداوند در امان
خواهد بود. جدم رسول خدا صَلّی
الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّمفرمودند: پسرم
حسین عَلیهِ السَّلام
در زمین کربلا، غریب و تنها و تشنه کشته میشود. هر کس او را یاری کند، مرا یاری
کرده و یاری او، یاری امام زمان عَجّل الله
تَعالی فَرَجهُ الشّریفکرده است.(بحارالانوار ج45ص2)
حضرت سکینه سلام الله علیها
فرمودند: هنوز سخنان پدرم تمام نشده بود که
مردم از اطراف او پراکنده شدند و پدرم سر به زیر انداخته بود که مبادا آنها خجالت
بکشند. و پس از رفتن آنان امام علیه السلام
برایشان می گریست چرا که آنان راه شقاوت برگزیدند و از دامان نورانی امام زمانشان
گریزان بودند. و از یاری دین و ولی خدا روی گرداندند.
اگر بخواهیم امروز یاور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
باشیم چه باید بکنیم؟
باید دانست که دین خدا غریب است و ائمه علیهم
السلام نیز که تنها یاوران حقیقی دین خدا هستند توسط پیروانشان غریب
ماندند، باید توجه داشت ائمه علیهم السلام
نیاز به یاری ما ندارند بلکه که یاری امام عَلیهِ السَّلام سبب نجات و هدایت و سعادت ماست. امام حسین عَلیهِ السَّلام
در طول مسیر کربلا به هر آنکس رسیدند خود آن شخص را خواستند نه مال و ادوات جنگی
او را! امام عصر عَجّل الله تَعالی فَرَجهُ الشّریف نیز در این دوران نیاز به یارانی دارند
که عاقلانه و از روی توجه همیشگی و خالصانه و از روی دل به یاری امام زمان
خود بشتابند. چرا که یاری دادن جاهلانه و بدون فهم ماندگار نیست و اثری ندارد.
نصرت امام حسین عَلیهِ السَّلام نصرت امام زمان عجل
الله تعالی فرجه الشریف است. اشک برای امام حسین علیه
السلام یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه
الشریف است. در ایام سوگواری محرم الحرام
و ماه صفر توفیق اشک بر امام حسین علیه السلام
داریم اما بعد از این مراسمات یاری امام حسین علیه
السلام را نباید فراموش کنیم. یکی از دستورات این است که " اعینونی بورع و اجتهاد " : با تقوا و
اجتهاد ایشان را یاری کنیم . و این اشاره به فهم دین و تأمل در تمامی لحظه های عاشورا دارد.
اقسام یاری امام معصوم علیه السلام
ياري قلبي
وقتي حاصل ميشود كه ما امام زمان عَلیهِ السَّلام و جايگاه ایشان را
به درستي بشناسيم و بعد از شناخت درست، وليّ نعمت بودنشان را مورد تصديق و پذيرش
قرار دهيم. شناخت قلبي منتهي به محبت قلبي ميشود و به دنبال محبت و علاقه ياري
قلبي به وجود ميآيد.
ياري
زباني يعني انسان آنچه را در دل به آن عقيده دارد بر
زبان جاري كند. اگر امام حسين و امام زمان عليهم السلام
را در دل قبول دارد، به وسيله زبان عقيده قلبي خود را بيان كند و در پرتو اظهار
زباني وليّ نعمت خويش را ياري كند. ما ميتوانيم با برپايي مجالس ياد اهل بيت عليهم
السلام در ميلادها و شهادتها و در روزهايي كه منسوب به آنان است و
با خواندن زيارتها و ادعیه ی منسوب به آنان و دعا کردن برای گشایش در امر امام
زمان عَلیهِ
السَّلام به ياري زباني ایشان برخيزيم. و از
هر راهی که می توانیم فضایل و مناقب و اهداف آن حضرت را در جامعه نشر دهیم و هیچ
کاری فروگذار نشویم.
یاری عملی كاملترين
نوع ياري وقتي حاصل ميشود كه انسان بعد از ياري قلبي و زباني، با رفتار خويش در
عمل، ياريگر امام خود باشد و اگر انسان با كردار خويش، خود را در مسير بندگي
پروردگار متعال قرار دهد و با رفتار خود ديگران را به اين مسير هدايت كند به
بهترين صورت امام حسين و امام عصر عليهم السلام
را ياري كرده است.
هشام بن حكم در اوايل سنين جواني وقتي كه تازه بر صورتش مو
روييده بود بر امام جعفر صادق عليه السلام
وارد شد. امام عليه السلام
او را بالاتر از همه بزرگان اصحاب خويش در كنار خود جاي دادند و وقتي ديدند اين
كار بر سالخوردگان سنگين و گران آمده است هشام را اينگونه معرفي فرمودند: «هذا ناصرنا بقلبه و لسانه ويده»
اين شخص با قلب و زبان و رفتار خود ياور ما است.(
بحارالانوار، ج10، ص295، حد4)
اگر ميخواهيم ياري كننده امام حسين عليه
السلام و امام مهدي عليه السلام
در اين زمان باشيم؛ بهترين كار زنده نگاه داشتن ياد آن دو امام بزرگوار در همه جا
با بيان زندگي و رفتار و هدفها و فضايل آنان است و بهترين راه براي اين كار نشان
دادن فضايل آنان در رفتار و كردار است كه اين بهترين شيوه تبليغ است تا زينت و
مايه سرافرازي آنان باشيم نه مايه سرافكندي و شرمساري . و در این راه، یاران حسین عليه
السلام بهترین و کامل ترین اسوه برای یاری امام زمان هر زمانی هستند
که نام ایشان به عنوان ناصر الحسین در جریده تاریخ همیشه ثبت شده است. آنها کسانی
هستند که حتی در روز موعود برای یاری آخرین ذخیره الهی رجعت می کنند و وعده الهی
را تحقق می بخشند.
یاران و انصار الحسین علیه السلام
در هر عصری ائمه ی
اطهار عَلیهِم
السَّلام توسط
اصحاب سرّ ایشان یاری می شدند که یاران خاص حضرات بودند همچون سلمان فارسی که در
مقامات عالیه اطاعت و توجه داشتن به امیر المؤمنین علی علیه السلام سرآمد همه ی اصحابند و یا کمیل بن زیاد نخعی. در
حالی که برادرش حارث نخعی قاتل دو طفلان مسلم شد. این دو برادر نشانه بارزی در دینداری با بصیرت و بدون بصیرت هستند.
امیرالمؤمنین علی
عَلیهِ السَّلام فقط 12 تن یار داشتند که این تعداد در زمان امام حسن عَلیهِ السَّلام به حداقل خود رسید تا آنجا که یاوری
برای دین وجود نداشت و امام عَلیهِ السَّلام تنها ماندند. اما در مورد امام حسین عَلیهِ السَّلام این یاران به 72 تن رسیدند که افضل و برتر تمام
یاوران دین هستند.
زیارت
رجبیه: سلام بر
شما ای خدایی شدگان! شما برگزیدگان خدایید که خدا شما را برای امام حسین عَلیهِ السَّلام انتخاب کرده است. (اقبال ج3ص341، مساح الزائر
ص291)
امام
حسین عَلیهِ
السَّلام فرمودند: پس از شهادت یارانم دیگر زندگی خیر و صفایی ندارد.(بحارالانوار ج44ص372)
خاص بودن اصحاب
سیدالشهداء عَلیهِ
السَّلام به ایجاد
رابطه ی قلبی و توجه ویژه ی ایشان به امام زمان خود بود، و همین
باعث فهم و یاری دادن و نصرت به نحو احسن و اکمل از جانب انصار الحسین گردید.
اصحاب سیّد الشهدا علیه
السلام هر عملی که
انجام می دادند وظیفه ی خود در قبال امام زمانشان می دانستند و چون و چرایی
نداشتند. آنان دل در گرو زاده ی زهرا داشتند و چون دل پایبند چنین گوهری گردد، از
هر چیزی غافل و فارغ می گردد. به فرموده ی مولای متقیان علی عَلیهِ السَّلام "در یک دل دو دلبر نمی گنجد."
آنجا که مکان و مأوای حسین فاطمه عَلیهِ السَّلام گشت دیگر عذر و بهانه و ترس و
واهمه ای نیست و فقط عشق است و شور و توجه دل.
مسلم بن
عوسجه
حکایت او حکایت
عابدان شب است و شیران روز، او پیامبر را درک کرده و در رکاب او جنگیده است. به دو
خصیصه شهرت دارد، یکی دلاوری و دیگری عبادت و پارسایی. وقتی کوفیان دچار خدعه و
خفقان و خیانت می شوند و وقتی خون مسلم بن
عقیل کوچه پس کوچه های شهر را رنگین می کند، مسلم بن عوسجه به همراه خانواده ی خویش
از مرداب کوفه می گریزد و به دامن و مأمن امام پناه می برد. امام به او خوش آمد می
گوید، او را در آغوش می فشرد و برایش دعای خیر می کند.
در شب عاشورا و پس
از اتمام حجت امام و برداشتن بیعت از یارانش مسلم آواز یاری را این گونه سر می
دهد:
در این هنگام
که دشمن بر گرد تو حلقه زده است، دست از تو برداریم؟ به خدای خویش چه بگوییم؟ در
مقابل پروردگارت چه عذری بیاوریم؟ خدا نیاورد آن روز را که به این ننگ دچار شویم.
به خدا که من یکی دست از دامن تو بر نمی دارم تا نیزه ام را در سینه دشمنانت
بنشانم و طعم شمشیرم را به ذائقه بدنهایشان بچشانم...
مقاتل، رجز او که
به زبان یاری حسین می کند، چنین ذکر کرده اند:
اِن تَساَلوُ
عَنّی فَ أنّی ذُولُبَد/مِن فَرعِ قَومٍ مِن ذُری اَسَد
فَمَن بَغانَا
حائدٌعَن الرَّشَد/ وَ کافِرٌ بِدینِ جَبّارٍ صَمَد
اگر از من
بپرسید، چون شیر آویخته یالم/خاندانم جزئی از قبیله بنی اسد است
هر که به ما
ظلم کند، از راه مستقیم رشد و هدایت دور است/ و به دین خداوند جبار و صمد کافر
است.
وقتی گرد و غبار
فرو می نشیند و سپاه ابن سعد عقب می کشد، پیکر مسلم بن عوسجه را می بینند که به
خاک افتاده و آخرین لحظات حیات را سپری می کند. امام خود را به بالین او می رساند،
در کنار پیکرش زانو می زند و پس از دعایی سرشار از شفقت، این آیه را تلاوت می کند:
فَمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ وَ مِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوُا تَبدیلاً
در پی امام حبیب
بن مظاهر، یار و همرزم قدیم مسلم به بالین او می رسد.اشک در چشمانش حلقه می زند و
می گوید:
" به خدا که
دیدن تو در این حال، بر من ناگوار است( اینچنین خسته و خون آلود) اما مژده بادت به
بهشت."
مسلم با صدایی
ضعیف و نارسا پاسخ می دهد: خدا تو را مژده خیر دهد.
حبیب سر در گوش
مسلم فرو می برد و می گوید: اگر نه این بود که من نیز به دنبال تو روانم و لحظاتی
دیگر به تو ملحق می شوم، دوست داشتم سفارش و وصیتی اگر داری به انجام برسانم.
مسلم با تمام ضعف
و نقاهت خویش، دست بلند می کند و اشاره می کند به امام و به حبیب می گوید: خدایت رحمت کند، تنها سفارش من اوست، پیش پای او بمیر.
حبیب سر به آسمان
بلند می کند و می گوید: به پروردگار کعبه
چنین می کنم.
این مسلم بن عوسجه
همان کسی است که امام زمان ارواحناه فداه بر او سلام
می کند و می فرماید: تو اولین شهید
از شهدای خداوندی که پیمانت را به انجام رساندی و به خدای کعبه که رستگار شدی.
خداوند بر این پیشتازی و همراهی ات با امام پاداش خیر عنایت کند.
آری! یاران
حسین تمام توجه قلب و دیده شان فقط و فقط بر امام زمانشان بود و یکدیگر را به یاری
امام وصیت می کردند.
ام
وهب
تا آدمی رموز مکتب
عشق را نشناسد و در پیچ و تاب کرشمه های ولایت نیفتاده باشد و آئین دلدادگی را
تجربه نکرده باشد، نمی تواند سر از کار کربلا و اسرار عاشورا در بیاورد.
ابن وهب و همسر و
مادرش تا پیش از محرم سال 61 هجرت، مسیحی بوده اند. انگار در میانه راه مکه تا
کربلا یا کمی پیش از آن، با دستهای مبارک امام علیه السلام از تلاطم تردید عبور می کنند و پا به
مأمن مقدس اسلام می گذارند. نمی دانم که
نگاه امام با وهب چه می کند که او هنوز تمرین پرواز نکرده سراغ قله را می گیرد و
هنوز الفبای معرفت را تجربه نکرده، شعر عاشقانه می گوید. و غریب تر از وهب مادر
اوست که وهب را به جلو می راند و هر گاه بند تعلقی پاهایش را سست می کند، او بند
ها را می گشاید و دل را سامان و رفتن را سرعت می بخشد. حتی یک بار که در میانه
نبرد، وهب گمان می کند که اصالت در جنگیدن و کشتن و دفاع کردن است و وظیفه خویش را
در مسیر ولایت به انجام رسانده است، مادر با اشارتی هشیارش می کند که: سر سپردن
و جان باختن، کمترین وظیفه ماست در قبال حسین علیه السلام.
و او به میدان باز
می گردد تا این کمترین وظیفه از دیدگاه مادر را به انجام برساند. آنچه او
را از میدان به سمت خیمه ها می کشاند، میل به زیستن با نو عروسی است که او هنوز
شکوفه ای از گلستان رخسار او نچیده است و آنچه به میدان بازش می گرداند، عشق تازه
ای است که در وجودش ریشه دوانده است و او را واله و حیران و سرگشته کرده است.
وقتی از امام رخصت
می گیرد و وارد میدان می شود.... و گرد میدان چرخ می زد و مبارز می طلبد.
همه به هم نگاه می
کنند و تلاش می کنند که بر ترس و تردید وجودشان غالب شوند. این جوان کیست که این
طور مردانه می جنگد؟ ... هیچکدام راهی میدان نمی شوند و فرمانده دشمن که موج رعب و
وحشت را آشکارا در چشمهای لشکریانش می بیند، فریاد می زند: چند نفری دوره اش کنید و کارش را بسازید. در
میان کارزار فرصتی است تا وهب نفسی تازه کند و سری به خیمه بزند. مادر و همسر، در
آستانه خیمه ایستاده و نظاره گر این همه شهامت و رشادت هستند. وهب به چند قدمی
مادر که می رسد، فریاد می زند: مادر! از من راضی شدی؟
مادر با نگاه
تحسین آمیزش، دل و جان وهب را شستشو می کند، اما مهربانانه و مادرانه می گوید: نه عزیزم! نه فرزندم! تا جان به عشق حسین
نسپاری و خونت را در رکاب او نریزی، از تو خشنود نمی شوم.
وهب این گونه رجز
می خواند و با نوای دل و زبان خود به جهت یاری امامش به میدان می شتابد:
مادرم! ام وهب!
من تو را رو سفید خواهم کرد/با ضربه های نیزه ها و شمشیر هایم.
این جنگ، جنگ
جوانی است که به خدای خویش ایمان دارد/دشمن، به یقین طعم تلخ جنگ را از دم شمشیر
من خواهد چشید.
حر بن یزید ریاحی
وقتی امام در
بیابان تفتیده و گرمای طاقت سوز، لشکر حرّ را سیراب می کند و حتی اسب هایشان را از
تشنگی می رهاند، چون حرّ الفبای این شعر بی نظیر فتوت را می داند، بر جانش می
نشیند و واله و شیدایش می شود. اگر جز حرّ کسی دیگر از جبهه دشمن بود، شاید از
کنار این کرامت، ساده می گذشت و توقف نمی کرد.
وقت نماز ظهر،
امام می فرماید: نماز را چه می کنی؟ با اصحاب خویش می خوانی؟
حرّ می گوید: نه،
نماز را اقتدا به شما می کنیم.
فتوح و خوارزمی و
لهوف، توبه حرّ را پس از حمله اول و استغاثه حضرت دانسته اند و گفته اند: پس از
حمله اول، امام فریاد زد: اَما مِن مُغیثٍ یُغیثٌنا لِوَجهِ الله؟! اَما مِن
یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسُولِ الله؟!
آیا فریادرسی
نیست که_ خدای را _ به فریاد ما برسد؟ آیا هیچکس نیست که از حرم رسول الله دفاع
کند؟
و این کلام، قلب
حرّ بن یزید را تکان داد و سیل اشک را از چشمانش جاری ساخت.
مهاجر بن اوس، یکی
از افراد لشکر حرّ می گوید: او را دیدم که استیصال و درماندگی بر تمام وجودش چنگ
می زد و چون بید می لرزید. به او گفتم: من حیران مانده ام در این حال و روز تو.
هماره اگر از من می پرسیدند که دلاورترین مرد کوفه کیست، بی تردید تو را نشان می
دادم و از هیچکسی جز تو نام نمی بردم. اکنون این چه حال است که در تو می بینم؟
حرّ که در آشفتگی،
حالی بی نظیر داشت رو کرد به من و گفت: به
خدا خود را درست بر لب دو راهی بهشت و دوزخ می بینم و ... به خدا جز بهشت را بر
نخواهم گزید، اگر چه پیکرم پاره پاره شود و در آتش بسوزد.
گفته اند: دست بر
سر گذاشته و با سپری واژگونه به سمت خیام امام می آمد و ناله می کرد: خدایا من
به سوی تو بازگشتم، پس توبه ام را بپذیر که من دل اولیاء تو را لرزاندم و دل
فرزندان دختر پیامبرت را.
اولین سوال او از
امام این بود که آیا پذیرفته می شوم؟ توبه ام قبول می شود؟"
و پاسخ امام: آری،
خداوند پذیرنده ی توبه توست، فرود بیا.
حرّ عرضه داشت:
اجازه دهید یکباره با بال شهادت فرود بیایم. من اولین کسی بودم که در مقابل شما ایستادم.
دوست دارم اولین کسی باشم که در رکاب شما و پیش پای شما فرو می افتم.
امام رخصت فرمودند
و او راهی میدان شد. و با این ندا قلب امام را یاری می داد:
اِنی اَنَا
الحُرُّ و َ مَأوَی الضَّیفِ/اَضرِبُ فی اَعناقِکُم بِالسَّیفِ
عَن خَیرِ مَن
حَلَّ بِاَرضِ الخَیفِ/اَضرِبُکُم وَلا اَری مِن حَیفٍ
من حرّم، همان
که شهره به مهمان نوازی است/اکنون ضربه شمشیرم حوالت بر شما باد.
من به دفاع از
بهترین مرد خیف برخاسته ام/حمله می کنم، می زنم، می کشم و هیچ ستمی در این کشتار
خود نمی بینم.
شهامت و بی باکی
غریبی از او نقل کرده اند و گفته اند آنقدر دلاورانه از سپاه دشمن کشت تا عمر سعد
به ستوه آمد و فرمان داد تا سپاه عقب بنشیند و تیراندازان او را آماج تیرهای خود
کنند. وقتی امام بالای جنازه او
رسید، خون و خاک، به اشک سر و رویش زدود و فرمود: به راستی که چه نام خوبی مادرت
بر تو ، نهاد. تو به راستی حرّی! آزاده ی دنیایی و سعادتمند آخرت! حضرت ولی
عصر( ارواحناه لتراب مقدمه الفداء) نیز در زیارت ناحیه مقدسه به سلامی از او یاد
کرده است:
السلام عَلی
الحُرّبن الرّیاحی
از هر جای راه
که اشتباه رفته ای برگرد و توبه کن. اما باید همچون حرّ توبه و پشیمانی ات نشانه
داشته باشد و نشانه ی حقیقت بازگشت حرّ به آغوش ولایت امام این بود که داوطلب
اولین فدایی در راه یاری امام باشد. پس از هر کجا که امام زمانت راتنها گذاشته ای
و هر جا که دل ولی خدا را لرزانده ای بازگرد به شرط صدق و حقیقت پشیمانی قلب.
غلام
ترکی امام حسین علیه السلام
افتخار او
خدمتگزاری آستان اهل بیت علیهم السلام
است. به همین دلیل او را غلام ترکی سید الشهدا لقب داده اند. او از قراء برجسته ی
زمان خویش است و شهرتش به صلاح و سداد و تقوی است. او به کربلا (شاید ) برای
جنگیدن نیامده است. آمده است به خدمت و به همراهی. همان همراهی و خدمتی که تاکنون
با امام و اهل بیت امام داشته است.
اکنون در وانفسای
جنگ و جهاد و مقاتله، وقتی که خون و خاک به هم می آمیزد و گرما و عطش، طاقت را می
سوزد و لشکر تنهایی، امام را احاطه می کند، او تاب ماندن و نگریستن نمی آورد، خود
را به محضر امام می رساند، خاک پای امام را می بوسد و اذن جهاد می طلبد.
امام میان افرادی
از این دست و دیگر صحابه خویش، به روشنی فرق می گذارد. انگار دلش به شهادت این
مظلومان رضا نمی دهد.
با جون ، آن
غلام سیاه ابوذر نیز چنین کرده است.
آنقدر امتناع ورزیده است از رفتن او به میدان که او به جمله ای، دل امام را سوزانده است، و
پروانه ی رفتن گرفته است:
_ ابا دارید از
اینکه خون ما سیاهان و بدبویان با خون شما درآمیزد ...
_ برو عزیز دل! که
خدا روی و بوی تو را خوش گرداند. آتش مزن بر دل.
به غلام ترکی نیز
می گوید: از من اذن جهاد مخواه، تو را سپردم به فرزندم سجاد. هر چه می خواهی از او
بخواه. و او به تک، خود را به سجاد می رساند و بر آستان عصمتش پیشانی ادب می ساید.
_ پدرتان اختیار
مرا به شما سپرده است. اجازه دهید که خون ناقابلم را در رکاب آن عزیز بریزم.
حضرت پلکهای خسته
خویش را بلند می کند و در یک نگاه، تمامی خاطرات گذشته غلام را به خاطر می
آورد. نه دلش راضی می شود که غلام را به
آغوش شهادت بسپارد و نه پاسخ منفی و جواب رد، در قاموس سجاد نمی گنجد: من تنها می
توانم تو را آزاد کنم. تو از این پس صاحب اختیار خویشی، اجازه و تصمیم با خود
توست.
غلام ترکی در گیر
و دار حادثه، خود را به امام باز می رساند و بر زمین بال می گشاید و می گوید: شما
مرا به فرزندتان (زینت عباد کنندگان) بخشیدید. و او مرا در راه خدا آزاد کرد. اما
من همچنان بنده و غلام شمایم. ( به عشق) اکنون مرا نیز چون دیگر پروانگان خویش،
پروانه ی طواف دهید.
امام به نگاهش
سراپای او را متبرک می کند، به دعایی دلش را قوت می بخشد و ... رخصت می دهد.
غلام چون باز
شکاری به سوی میدان پر می گشاید. اما نه، یک کار دیگر مانده است. به خود نهیب می زند
و باز می گردد. خود را به خیام اهل بیت می رساند و مریدانه بانوان حرم را فرا می
خواند: اگر در این ایام که خدمتگزار شما
بودم، تقصیری، قصوری، از من دیده اید، حلالم کنید و در قیامت از یادم نبرید که من
هم اکنون راهی آن دیارم.
بانوان حرم جز به
زبان گریه با او سخن نمی توانند گفت و جز با لهجه اشک با او تکلم نمی توانند کرد.
او سر و جان در اشک وداع می شوید و راهی میدان می شود.
دشمن ناگهان نظاره
گر یلی است که بی باک پیش می تازد. دشمن، مرعوب و متوحش می بیند که این مرد در عمل
هیچ از رجز خویش، کم نمی آورد و یکی پس از دیگری را به خون می نشاند و در خاک می
کشاند.
امام سجاد علیه
السلام در درون خیمه بر بستر خویش، نیم خیز می شود و می گوید: چه مردانه می جنگد
این مرد! یالهای خیمه را فراتر برید تا این همه دلداری و دلاوری را بهتر بتوانم
دید.
اما دشمن ناگهان
این سوار بی سر را، این سردار تمام دل را دوره می کند و با هجومی خائنانه و برق
آسا بر خاکش می اندازد.
امام حسین علیه السلام که جان عالمی به فدایش تیز و
چابک، خود را به غلام می رساند، دشمن را از اطراف او می تاراند، در کنار پیکر نیمه
جان او فرود می آید و صورت بر صورتش می گذارد و سخت می گرید.
غلام، ناگهان چشم
می گشاید و خورشید را گریان بر آسمان نگاه خویش نظاره می کند. گریه و تبسم، خنده و
اشک به هم می آمیزد و جان غلام را تبخیر می کند: ای وای! این امام من است! این
مولای من است! این عزیز دو عالم است که صورت بر صورت من نهاده است و با اشک، خون گونه
ی مرا شستشو می کند! ای وای ! چه می کنی ای امام! چشم من و خاک پای تو! خون قلب من
و گَرد گامهای تو! تو چه زیبایی ای خدا! و
من چه مفتخرم! چه خوش اقبالم! چه سفید بختم که خورشید را بر سینه می فشرم!
یاران امام
حسین با هیچ موعظه و توجیحی دست از یاری امام برنداشتند و هیچ عذر تقصیری
نیاوردند. حتی در جایی که امام هم آنها را رد می کرد، آن قدر عاجزانه از او
درخواست جهاد در راه حق می کردند تا راهی باز شود و آنان به کمترین وظیفه ی خود که
نثار جان بر قدوم حجت و ولی خدا بود عمل کنند. چرا که با فهم و عقل و قلب خود امام
را دریافته بودند.
حبیب بن مظاهر
حبیب نمونه ای
تمام و کمال و سرمشقی کم نظیر در شاگردی مدرسه اهل بیت است. کمتر کسی را در تاریخ
مانند او می توان یافت که همه چیز را با هم داشته باشد. او جزو معدود کسانی است که
با دعوت مکتوب و مستقیم امام به کربلا می آید. در این دعوت، امام، فقاهت او را به
صراحت تأیید می کند: " الی الرجل الفقیه" . رابطه ی او با امام به خصوص
در کربلا، رابطه ی درنیافتنی و وصف نشدنی است. وقتی که در کوفه است و امام در کوفه
نیست، او یک نایب الامام است به تمام معنای کلمه. پیر و مرشدی است که در سابقه اسلام
و شاگردی در محضر پیامبر پیش کسوت بوده است و اکنون زهد و ورع و تفقه او زبانزد
خاص و عام است. پس، مردم را به آستان ولایت دعوت می کند و از آنان برای پیروی از
امام، بیعت می گیرد.
در شام تاسوعا،
وقتی امام بیعت را حتی از یاران خاص خویش بر می دارد و همه را در ماندن و رفتن مختار
می کند، او چون ماهی که میان آب و خشکی مخیر شده است، در تب و تاب می افتد و عشق
توأم با نیاز خود را به امام ، بر سر دست می گیرد و بعد به دعای امام آرام می شود
و قرار می پذیرد. در شام عاشورا وقتی دشمن قصد هجومی ناجوانمردانه می کند او چون ناصحی
مشفق، در مقابل دشمن می ایستد و با حنجره هشدار و زبان وعظ، حجت را بر آنان تمام
می کند. او وقتی امام را در کوران کربلا، تنها و بی یاور می یابد و دشمنان را
انبوه و بی شمار، چون پدری که اندوه فرزند را تاب نمی آورد، به اضطراب می افتد و
از امام رخصت می طلبد که سری به قبیله خود بزند و مردان قبیله اش را برای دفاع گرد
آورد. امام رخصت می دهد و او وقتی با دستهای تهی و زخم خورده باز می گردد( چون
فرزندی که در اطاعت امر پدر، ناکام مانده است) سر بر دامان امام می گذارد و زار
زار گریه می کند.
در ظهر عاشورا،
هنگامی که وقت نماز فرا می رسد و ابوثمامه، یادآور ظهر می شود، امام می فرماید: از آنان بخواه که دست از ما بردارند تا نماز
کنیم.
وقتی حصین بن تمیم
از جبهه دشمن نعره می زند که: " نماز شما قبول نیست."
ناگهان غیرت در
وجود عاشق حبیب زبانه می زند. خویش و خویشتن داری را فراموش می کند. با شمشیر آخته
به " حصین بن تمیم" هجوم می برد و فریاد می زند: نادان ابله! نماز از خاندان پیامبر قبول نمی شود
و از تو قبول می شود؟!
حصین وحشتزده خود
را پس می کشد. شمشیر عریان حبیب بر سر اسب حصین فرود می آید و اسب و سوار هر دو به
زمین در می غلتند.
... و اما در رجز
حبیب نیز معرفتی غریب نهفته است. او فقط رجز نمی خواند که پند می دهد، موعظه می
کند و حقانیت جبهه خویش را به اثبات می نشیند.
من حبیبم و
پدرم مظهر است./جنگجویم و یکه سوار عرصه نبردم.
شما اگر چه در
عدّه و عُدّه بیشترید./ولی ما باوفاتر و شکیباتریم.
حجت ما برتر
است، حق ما آشکارتر و جبهه ی ما روشن تر است./ما پرهیزگارتریم از شما و دست آویز
ما محکم تر است.
پیش از آنکه حبیب
وارد میدان شود، هیچ کس گمان نمی برد که او بتواند جوانی کند، و بی باکی و چابکی
هنوز در او شعله داشته باشد. اگر چه در رکاب پیامبر و علی علیه السلام، شهامت و رشادت او شهره عام و خاص بوده
است، اما اکنون که سن و سال از هفتاد گذشته است و پیری به وضوح رخ نموده است، چه
کسی گمان می برد که او اسب را چون گذشته از جا بجهاند و شمشیر را چون گذشته در دست
بچرخاند و دشمن را زمینگیر کند و بچزاند. وقتی حبیب از اسب به زیر می افتد و خون،
گیسوان و محاسن سفیدش را رنگ می زند، اندوه و انکسار در چهره امام علیه السلام نمایان می شود. سر به سوی
آسمان بلند می کند و می گوید: خودم و اصحاب با وفایم را به حساب خدا می گذارم.
و بعد در کنار
پیکر حبیب زانو می زند و می فرماید: آفرین بر تو ای حبیب! که چه با فضیلت بودی و
یک شبه ختم قرآن می کردی.
امام زمان
(ارواحناه فداه) در زیارت ناحیه مقدسه با این عبارت به او سلام کرده است: السلام
علی حبیب بن مظاهر اسدی.
یاری و نصرت
امام معصوم از اهمیت والایی برخوردار است که کهولت سن نیز عذر پذیرفته ای از سرباز زدن آن نیست و حبیب بهترین درس را به
عالمیان داد و در جایی با زبان از امام دفاع کرد
و در آخر با جان به یاری او شتافت.
این گونه است
یاری امام، ما باید از این همه اطاعت، فهم و وفاداری یاران حسین عَلیهِ السَّلام الگو بگیریم و به سوی یاری
امام خویش بشتابیم همو که فرزند حسین علیه السلام و باقیمانده از سلاله ی پاک محمدی
است. او ادامه حسین علیه السلام است...
اللهم عجل
لولیک الفرج
|