عید
غدیر خم، سالروز اعلام جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه
السلام از سوی پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم به دستور خداوند متعال است.
گرچه
امر امامت و جانشینی آن حضرت از اولین روزهای علنی شدن دعوت پیامبر اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم بارها از سوی ایشان اعلام شده بود، اما
در روز غدیر خم و با دستور اکید خداوند متعال، ابلاغ نهایی در جمع دهها هزار نفری
مسلمین صورت گرفت؛ دستور تکان دهنده ای که فرمود: " يا أَيُّهَا الرَّسُولُ
بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ
رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي
الْقَوْمَ الكافِرين" یعنی: ای
پیامبر! آن چه از جانب پروردگارت برتو نازل شده است ابلاغ کن و اگر چنین نکنی ،
رسالتش را انجام نداده ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه میدارد. خداوند کافران
را هدایت نمیکند.
آنچه
از بخش آخر آیه بالا فهمیده می شود این است که پیامبر اکرم از ابلاغ جانشینی مولا
علی علیه السلام نوعی
واهمه داشته است.
به
تعبیری سخت ترین تکلیف رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
بود؛ طوری که خداوند خطاب به نبی اکرم صلی الله علیه و آله و
سلم فرمود: "بلغ ما انزل الیک..." یعنی آنچه که
نازل شده است و وظیفهای که در قبال آن داری را اعلام و ولایت علی بن ابی طالب علیه
السلام را ابلاغ کن؛ و در دنبالهاش میفرماید: "إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ
رِسالَتَه" اگر
نکردی، رسالتت را انجام نداده ای.
روز
غدیر یادآور حادثه بزرگی است که در تاریخ اسلام اتفاق افتاد؛ مطلبی که در طول
دوران رسالت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
مکرر از سوی آن بزرگوار در حلقه های کوچکتر ــ مانند حلقه
عشیره اقربین ــ گفته
شده بود و در آن روز در یک جمع بسیار بزرگتر مطرح شد. غدیر جایی نیست که افراد به
صورت عادی به آنجا بروند؛ بلکه پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم دستور داد که افرادی که به سرزمین خود میرفتند برگردند و
آنها که عقب تر هستند نیز خود را برسانند و در آنجا تجمع کنند. پیامبر از جهاز
شتر، منبری ساخت و آن مأموریتی که خدا با ادبیات و تعبیری تهدیدآمیز به پیامبر
فرموده بود را ابلاغ کرد.
زمان
این دستور، وقتی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
از حجة الوداع برمیگردد و در روز 18 ذی الحجه در محلی به نام "غدیر"
مأموریت این کار پیدا میشود. حجة الوداع در اواخر عمر پیغمبر است؛ یعنی بیش از 20
سال است که ایشان در حال تلاش برای ابلاغ رسالت الهی هستند و در راه آن، این همه
صدمه دیدند. ولی خدا میفرماید إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه؛ اگر این کار را نکردی اصلا رسالت الهی را
نرساندی. نه اینکه این یک مورد را نرساندی، نه، مقصود این نیست؛ بلکه معنی این
فرموده این است که اصلا کاری تا الان نکردی و همه آن زحمات قبلی از بین میرود.
به عبارت دیگر اگر این یک کار را انجام ندهی انگار تا حالا کاری انجام نداده ای.
این تهدید خیلی سنگینی است نسبت به نبی اکرم صلی
الله علیه و آله و سلم و ادبیات خدا با انبیاء هم ادبیات عجیبی
است. در بین این همه مخلوقات خداوند، برگزیدگان انبیاء هستند؛ برگزیده برگزیدگانش
نیز نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
است. اما این تعابیر، تعابیری تند است. چرا پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم برای ابلاغ این پیام، احساس دشواری و
سختی می کرد و این تعبیر نازل شد؟
دشواری های پیامبر
پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در
راه تبلیغ اسلام، دشواری های فراوانی کشید؛ چه در مکه، چه در مدینه که جنگهای
متعدد کرد. ایشان با آن شرایط
سختی که در ابتدای اسلام وجود داشت، کمر همت به هدایت مردم بست. در همان سال های
اول که پیامبر به موجب آیه "وَاَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الاَقرَبين" مأموریت پیدا کرد تا رسالت
خود را به بستگانش ابلاغ کند، باز همچون غدیر، احساس دشواری نکرد؛ با اینکه میدانست
قریشیها چگونه آدم هایی هستند!
حالا
چطور در غدیر اینقدر ابلاغ این دستور سخت میآید؟
پاسخ
این است که: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
میدانست آنان براحتی زیر بار آن دستور نمیروند. آنها را می شناخت و به تعبیری از
مکرها و حیله هایی که برای بعد از پیامبر در ذهن هایشان می پروراندند آگاهی داشت..
یک
شرایطی است که پیغمبر این را متوجه است که مولا علی علیه
السلام کمالاتش زیر سؤال نیست بعد از پیامبر کسی در کمالات علی
خدشه نکرد. نگفتند علمش، نگفتند شجاعتش، عدالتش مخدوش است. هیچ کس حرفی نزد. ولی
پبامبر از دشمنی ها و کینه هایی که مولا علی علیه
السلام در دل هایشان بود باخبر بود.
پیامبری
که با آن مشکلات و با آن شرایط، آن جماعت را تحمل کرد و آن طور نرم با آنان برخورد
می نمود، چرا اینقدر دشواری احساس می کرد؟
پاسخ
این است:
بعد
از ایراد خطبه ی غدیر، حارث فهرى نزد حضرت آمد و معترضانه پرسيد: آيا اين ولايت كه
امروز اعلام كردى از جانب خدا بود؟ پيامبر صلی الله علیه و آله و
سلم فرمود: آرى از جانب خدا بود.
در
اينجا حارث خطاب به خداوند گفت: خدايا! اگر آنچه محمد مى گويد حق و از جانب توست
سنگى از آسمان بر ما ببار يا عذاب دردناكى بر ما بفرست.
همين
كه سخن حارث تمام شد و به راه افتاد، خداوند سنگى از آسمان بر او فرستاد كه از
مغزش وارد و از پشتش خارج گرديد و همانجا او را هلاك كرد.
با
اين معجزه، بار ديگر بر همگان مسلم شد كه «غدير» از منبع وحى سرچشمه گرفته و فرمان
الهى است و منكرين آن مستحق عذاب اند.
اتمام
حجت ديگر اين بود كه مردى زيباروى در كنار مردم مى گفت:
به
خدا قسم روزى مانند اين روز هرگز نديدم. چقدر كار پسر عمويش را محكم نمود! براى او
پيمانى بست كه جز كافر به خدا و رسولش آن را بر هم نمى زند. واى بر كسى كه پيمان
او را بشكند.
عمر
خلیفه ی دوم، نزد پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
آمد و گفت: شنيدى اين مرد چه مى گفت؟! حضرت فرمودند: او را شناختى؟ گفت: نه. حضرت
فرمودند: او روح الامين جبرئيل بود. تو مواظب باش اين پيمان را نشكنى. اگر چنين
كنى خدا و رسول و ملائكه و مؤمنان از تو بيزار خواهند بود.
این
جمله که ما در روز عید میگوییم الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ
الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ توجه داشته باشیم که این
نعمت بزرگی بوده که اکثریت مسلمانان در طول تاریخ نتوانستند این مطلب را بفهمند و
قبول کنند با این همه نشانههایی که در خود قرآن و سنت وجود داشت. داستان غدیر
اولین باری نبود که علی بن ابیطالب مطرح شد وقتی شما روایات را نگاه کنید وقتی که پیامبر
ماموریت پیدا میکند به انذار عشیرة الاقربین و فامیل خودش را به اسلام دعوت میکند
در همان جا ولایت مولا علی علیه السلام
را
مطرح میکند که در آنجا بعضی به پدر مولا علی علیه
السلام طعنه میزنند.
در
روز غدیر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم
مفصل صحبت میکنند. در آن صحبت ایشان با
استدلال پیش می روند یعنی یک سخنرانی یک طرفه نیست بلکه ایشان ابتدا یک چیزهایی میپرسند
و جواب میگیرند و بعد مطلب را میگویند.
که
یکی از آن مقدمات این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
به آیه النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ اشاره میکنند و بعد
مردم جواب می دهند. ایشان با شناخت درستی از مخاطب میخواهند مطلب را بگویند.
ایشان چون میدانند که در زیرساختهای فکریشان مسائلی است که هضم این مطلب آسان
نیست برای همین زمینه هضمش را برای مخاطب در حد امکانش فراهم میکنند و راه هر
گونه عذری را می بندند.
حالا اگر یکی زیر بار این دستور الهی نرود به
پیامبر ربطی ندارد. پیامبر با اشراف کامل و مقدمه چینی مطلب را میگویند که من چه
کردم و شما چه بودید. از خودشان تعریف نمیکنند میخواهند یادآوری کنند جایگاه
خودشان را به مخاطب و بعد از این یادآوری آیه النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ
مِنْ أَنْفُسِهِمْ را یادآوری و بعد از همه این مقدمات عبارت معروف من کنت مولا
فهذا علی مولا.
چرا
هذا؟ حضرت میخواهد اشاره کند که منظور از تعبیر من بعد یکی نگوید علی مولا، علی
مقصود خدا بوده علی اعلی، خدا مقصود بوده، علی علیِ مورد نظر بوده.
حضرت
دست مولا علی علیه السلام را بالا میبرند و میگویند این علی. چرا ؟ برای
اینکه باب شبهات را ببندند. حالا میبینید بعد از این همه قرن این همه جمعیت و
مخاطب و این همه بخٍ بخٍ (تبریک و تهنیت) که گفتند آن روز، امروز میبینید چگونه
است. اولاً اینکه از غدیر
در دنیای اسلام کسی خبردار نمیشود ما شیعهها فقط متوجهیم. شما بروید بیرون محیط
شیعی اصلا نمیدانند غدیر چی هست! درباره غدیر هیچ نشنیدند.
غدیر
چیزی نیست که یک نفر یا دو نفر آن را نقل کرده باشند. یک حادثه خصوصی بوده باشد که
پیامبر در گوش یک نفر گفته باشد این علی علیه السلام
است،
نه اینطور نبوده این همه راوی، تاریخ، نشانه که وقتی نگاه میکنی میبینی باید یک
چیزی باشد که در تارک تاریخ اسلام بدرخشد با این همه مقدمات پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم انجام داده حالا وقتی شما نگاه میکنی
داستان غدیر را در آثار علمای مختلف، مذاهب، عرفا، شعرا و ... همه جا این بحث آمده.
حالا وقتی نگاه میکنی بعد از 1400 سال در دوران به اصطلاح ارتباطات، فناوری و علم
میبینی اکثریت جهان اسلام اصلا نمیدانند 18 ذیحجه چی هست؟ غدیر چی هست؟
چه
کاری در تاریخ شده که غدیر مخفی شده؟ واقعا یک حادثهای به این وضوح را چطور میشود
مخفی کرد؟
این
همان دلیل نگرانی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
است که با این همه مقدمه چینی و تشریفات که در حضور هزاران مسلمان انجام شد این
حادثه به دست فراموشی سپرده شد و این از همان تلاش های بی وقفه ی منافقین بود که
از همان لحظه با نقشه قتل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم
و بستن عهدنامه ی شوم به وقوع پیوست.
البته
منافقين از مدتها پيش از غدير، صفوف خود را بر ضد پيامبر صلی
الله علیه و آله و سلم و برنامه هاى آن حضرت مستحكم مى كردند و نقشه
هاى كوتاه مدتى را در مقاطع حساس به اجرا در مى آوردند.
در
حجة الوداع كه متوجه نزديكى رحلت حضرت و نيز تصميم او براى تعيين رسمى جانشين خود
شدند، دست به اقدامات اساسى زدند و خود را براى روزهاى بعد از وفات پيامبر صلی
الله علیه و آله و سلم آماده كردند، و اينجا بود كه خط كفر و نفاق و
عصيان دست به دست هم داده بودند. جاسوسانى هم به طور دائم اخبار را درباره ى
جزئيات تصميم هاى حضرت به آنها مى رساندند.
نطفه
ى توطئه آنگاه منعقد شد كه ابتدا دو نفر از منافقين در يك تصميم اساسى با هم
پيمانى بستند، و آن اين بود كه:اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد نگذاريم خلافت
و جانشينى او در اهل بيتش مستقر شود.
سه
نفر ديگر هم در اين تصميم با آنها هم پيمان شدند، و اولين قرارداد و معاهده را در
كنار كعبه بين خود امضا كردند، و آن را داخل كعبه زير خاك پنهان نمودند تا سندى
براى التزام عملى آنان به پيمانشان باشد.
يكى
از اين سه نفر معاذ بن جبل بود. او گفت: 'شما مسئله را از جهت قريش حل كنيد، و من
درباره ى انصار ترتيب امور را خواهم داد'!
از
آنجا كه 'سعد بن عبادة' رئيس كل انصار بود و او كسى نبود كه با ابوبكر و عمر هم
پيمان شود، لذا معاذ بن جبل سراغ بشير بن سعيد و اسيد بن حضير كه هر كدام بر نيمى
از انصار يعنى دو طايفه ى 'اوس' و'خزرج' نفوذ و حكومت داشتند آمد و آن دو را با
خود بر سر غصب خلافت هم پيمان نمود.
نقشه
ى قتل پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
يكبار در جنگ تبوك و چند بار بوسيله ى سَم و بارها به صورت ترور تدارك ديده شده
بود كه همه نقش بر آب شد. اما در حجة الوداع همان پنج نفر اصحاب صحيفه با نُه نفر
ديگر، براى بار آخر نقشه ى دقيق ترى براى قتل حضرت در راه بازگشت از مكه به مدينه
كشيدند، و يكى از علت هاى اين اقدامشان آن بود كه قبل از اعلان خلافت مولا على بن
ابى طالب علیه السلام آن
حضرت را بقتل برسانند تا براحتى به مقاصد خود دست يابند، ولى قبل از رسيدن به محلِ
توطئه دستور الهى نازل شد و مراسم غدير انجام شد؛ اگر چه آنان از نقشه ها و توطئه
هاى خود باز نايستادند.
نقشه
چنين بود كه در محل از پيش تعيين شده اى در قله ى كوه 'هَرْشى' كمين كنند، و با
توجه به اينكه اكثر مردم كوه را دور مى زدند و به سربالايى نمى آمدند، همين كه شتر
پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم سر
بالائى كوه را پيمود و در سرازيرى قرار گرفت، سنگهاى بزرگى را به طرف شتر حضرت رها
كنند تا به شتر برخورد كند يا بِرَمَد و با حركات ناموزون حضرت را بر زمين بزند، و
آنان با استفاده از تاريكى شب به حضرت حمله كنند و در نتيجه قتل حضرت بطور يقينى
انجام گيرد. سپس متوارى شوند و خود را داخل مردم پنهان نمايند تا شناخته نشوند.
خداوند
تعالى پيامبرش را از اين توطئه آگاه ساخت و وعده ى حفظ او را داد. منافقين در گروه
چهارده نفرى خود پيشاپيش قافله رفتند و در محل موعود- كه پايان سربالايى قُلّه ى
هرشى و آغاز سراشيبى كوه بود- در ظلمت شب حاضر شدند و شترهاى خود را در كنارى
خوابانيدند. سپس پشت صخره ها، هفت نفر در سمت راست جاده و هفت نفر در سمت چپ به
كمين نشستند. اين در حالى بود كه ظرف هاى بُشكه مانند بزرگى را نيز همراه خود برده
بودند و آنها را پر از ريگ و شن كرده بودند تا براى رماندن شتر آنها را از پشت سر
در سراشيبى كوه رها كنند.
همين
كه شترِ پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
به قله ى كوه رسيد و خواست راه را به سمت پائين در پيش گيرد، منافقين سنگ هاى بزرگ
و ظرف هاى پر از شن را كه بالاى پرتگاه قرار داده بودند رها كردند. سنگها به طرف
شترِ حضرت به حركت در آمد و نزديك بود به شتر اصابت كند و يا مركب حضرت بِرَمَد.
پيامبر
صلی
الله علیه و آله و سلم با يك اشاره به شتر فرمان توقف دادند و
اين در حالى بود كه حذيفه و عمار، يكى افسار شتر حضرت را در دست داشت و ديگرى از
پشت سر شتر را راهنمايى مى كرد.
با
توقف شتر، سنگ ها رد شده به سمت پائين كوه رفتند و حضرت سالم ماندند. منافقين كه
از اجراى دقيق نقشه مطمئن بودند از كمينگاه ها بيرون آمدند و با شمشيرهاى آخته به
حضرت حمله كردند تا كار را تمام كنند. ولى عمار و حذيفه شمشيرها را كشيدند و با
آنان در گير شدند، تا بالأخره آنان را فرارى دادند.
منافقين
به پشت سنگ ها پناه آوردند و با استفاده از تاريكى شب هر يك به گوشه اى خزيدند تا
پس از فاصله گرفتن پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
بر سر شترهاى خود روند و به قافله ملحق شوند.
براى
آنكه نسل هاى آينده بدانند رؤساى منافقين در آن روز چه كسانى بودند و بسيارى از
توطئه هاى بعد از پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
را براحتى تحليل كنند، در همان تاريكى شب حضرت اشاره اى فرمودند و ناگهان نورى
تابيد و فضا را براى لحظاتى روشن ساخت. حذيفه و عمار چهره هاى چهارده نفر را كه در
اين سو و آن سوى سنگها پنهان شده بودند به چشم خود ديدند و حتى شترانشان را ديدند
كه در گوشه اى خوابانيده بودند. اين چهارده نفر عبارت بودند از: ابوبكر، عمر،
عثمان، معاويه، عمروعاص، طلحة، سعد بن ابى وقاص، عبدالرحمن بن عوف، ابوعبيدة بن
جراح، ابوموسى اشعرى، ابوهريرة، مغيرة بن شعبة، معاذ بن جبل، سالم مولى ابى حذيفه.
پيامبر
صلی
الله علیه و آله و سلم مأمور بود با آنان درگير نشود، زيرا در
آن شرائط حساس فتنه اى بپا مى شد و زحمات گذشته در معرض خطر قرار مى گرفت.
فردا
صبح كه نماز جماعت برپا شد همين چهارده نفر در صفهاى اول جماعت ديده شدند!! وحضرت
سخنانى فرمود كه اشاره به آنان بود. از جمله فرمود: 'چه شده است گروهى را كه در
كعبه هم قسم شده اند، كه اگر محمد از دنيا رفت يا كشته شد، هرگز نگذارند خلافت به
اهل بيتش برسد'!!؟
وقتى
وارد مدينه شدند منافقين كه در نقشه ى قبلى شكست خورده بودند، جلسه ى مهم ديگرى
تشكيل دادند كه در آن سى و چهار نفر از بزرگان منافقين و همان هايى كه اغلب پس از
رحلت حضرت در رأس امور قرار گرفتند، شركت داشتند.
در
اين مجلس اساسنامه ى نقشه هاى آينده را تنظيم كردند و همه ى افراد زير آن طومار را
امضا كردند. امضا كنندگان، گذشته از چهارده نفر قبل، عده اى ديگر از رؤساى قبايل و
افرادى بودند كه هر يك گروهى از مردم را با خود همراه داشتند. از جمله ى آنان
ابوسفيان، عكرمه پسر ابوجهل، سعيد بن عاص، خالد بن وليد، بشير بن سعيد، سُهيل بن
عَمرو، ابوالأعور اسلمى، صهيب بن سنان و حكيم بن حزام بودند.
نويسنده
ى طومار سعيد بن عاص و محل اجتماع و نوشتن، خانه ى ابوبكر بود. پس از امضا، طومار
را پيچيدند و به ابوعبيده ى جراح به عنوان امينِ خود سپردند تا آن را به مكه ببرد
و كنار صحيفه ى اول در كعبه دفن كند تا به عنوان سند محفوظ باشد.
فرداى
آن روز، پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم
پس از نماز صبح اشاره اى به اقدام اين منافقين كردند و فرمودند:
'عده
اى از اين امت معاهده اى نوشته اند كه به معاهده ى زمان جاهليت كه در كعبه آويخته
بودند شبيه است، ولى من مأمورم آن را افشا نكنم'!
سپس
رو به ابوعبيده ى جراح كردند و فرمودند: 'اكنون امين اين امت شده اى'؟! (بحارالانوار:ج
28 ص 99 و 100، ج 37 ص 115 و 135. عوالم: ج 3:15 ص 304. اقبال الاعمال: ص 458)
اينها
خلاصه اى از اقدامات منافقين همزمان با غدير، و نيز اقدامات پيامبر صلی
الله علیه و آله و سل در مقابل آنان و براى خنثى كردن توطئه
هايشان و براى حفظ زحمات بيست و سه ساله ى خود و هدايتگرى براى قرن ها و نسل هاى
آينده ى مسلمين بود.
ولى
منافقين توطئه هاى خود را عملى كردند، و بعد از رحلت پيامبر صلی
الله علیه و آله و سلم مسلمين را وادار به عقبگرد نمودند، و
زحمات او و واقعه ى غدير را ناديده گرفتند و مردم را به سوى جاهليت سوق دادند، و
در اين باره آنقدر عجله داشتند كه براى غسل و دفن پيامبرشان هم صبر نكردند!!
از
امام صادق علیه السلام
درباره ى اين آيه سؤال شد كه 'يَعْرِفُوْنَ نِعْمَةَ اللَّهَ ثُمَّ
يُنْكِرُونَها'، فرمود:
'در
روز غدير آن را مى شناسند، و در روز سقيفه آن را انكار مى كنند'. (اثبات
الهداة: ج 2 ص 164 ح 736)
با
توجه به اقدامات منافقين آن روز و رهروانشان در طول تاريخ در مقابل اهل ولايت
اميرالمؤمنين علیه السلام،
عمق كلام خداوند تبارك و تعالى را مى توان دريافت كه مى فرمايد:
'لَو اجْتَمَعَ النّاسُ كُلُّهُمْ عَلى
وِلايَةِ عَلِىٍّ ما خَلَقْتُ النارَ'.
'اگر
همه ى مردم بر ولايت على متفق بودند آتش جهنم را خلق نمى كردم'. (بحارالانوار:
ج 39 ص 247)
و
این مسئولیت ما است که این را به مردم برسانیم و بفهمانیم و برای رساندن و فهماندن
باید مخاطب را بشناسیم. واقعیت قضیه این است که با آن همه مقدمات پیامبر صحبت میکند
ولی باز هم شیاطین همیشه بودند و هستند اینها سعی میکنند همیشه لیطفئو نورالله باشند
اما خدا خودش نورش را نگه میدارد تشیع که از بین نرفت بلکه هر روز هم رشد میکند.
الْحَمْدُ
لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
نعمت بزرگی است که باید قدرش را بدانیم و این نعمت برای نوع ما بیزحمت فراهم شده
و چون بیزحمت است شاید آنطور که باید اهمیت به آن نمیدهیم. مثل بچههایی که یهو
ثروتی از پدرشان بهشون میرسد اینها قدرش را نمیدانند اما افرادی که به زحمت این
ثروتها را به دست میآورند خیلی قدرش را میدانند. حالا ثروتها که ارزشی در
مقابل هدایت ندارد. این نعمت یک نعمت فوق العاده ای است که به ما داده شده. این
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ
الْمُؤْمِنِینَ یک تعارف نیست نعمتی بزرگ است که باید قدردان آن باشیم و در راه
ولایت و امامت مولایمان امیرالمومنین و حضرت صاحب الزمان وارث ولایت ایشان صرف
کنیم و آن را به گوش همگان برسانیم.
|