مقدمه
حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام عموی بزرگوار رسول اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و پدر امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام بود. وی وصی «عبدالمطلب» و بزرگترین
حامی پیامبر اسلام صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بود. تاریخ زندگی او سراسر، پر از افتخارات بینظیر است. مردی که به حق،
پناهگاه دردمندان و محرومان بود. ایثار و اخلاص در وجود او تجسم پیدا کرده بود.
ابرمردی که تاریخ، فداکاری و استقامتهای وی را در کسی جز در فرزندش امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام سراغ ندارد!
چنان که بزرگ
«اهل سنت»، ابن ابی الحدید، میگوید: «ابوطالب» و پدرش «عبدالمطلب»، بزرگ «قریش» و
امیر و سرور «مکه معظمه» بودند و مردم آن سامان و مهاجرین و مسافرین این شهر
تاریخی و زائران بیت خدا را پذیرایی و رهبری میکردند.( شرح نهج
البلاغه، ج 1، ص 4)
او یک لحظه از
خدا غافل نبود؛ بلکه از جانشینان حضرت ابراهیم، قهرمان توحید بود، و طبق
پیشگوییهای انبیای الهی، منتظر نبوت خاتم پیامبران صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بود. از این جهت، پیش از آن که رسول خدا
صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از مادرش متولد گردد، حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام به رسالت وی ایمان داشت و هنگامی که «فاطمه بنت اسد»، تولد
پیامبر اسلام صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به اطلاع وی رسانید، و از غرایب امرش در هنگام زایمان او سخن گفت،
«ابوطالب» فرمود: از این کارها و چنین نوزادی تعجب میکنی؟ صبر کن، سی سال دیگر،
تو نیز همانند وی را که وزیر و وصیش خواهد بود، به دنیا میآوری!(اصول کافی، ج 1، ص 452، ج 1و 3،
روضةالمتقین، ج 12، ص 221، بحارانوار، ج 35، ص 77، ج 14)
ابوطالب، فردی
با ایمان و مقتدر بود که پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را از شر کفار قریش تا واپسین لحظات عمر
حفظ کرد و از این رهگذر، سهم بسزایی در پیشرفت اسلام داشت؛ اما علی رغم آن همه
فداکاریها و ایثارگریهایش، بعضی از مبغضین و متعصبین، نسبت به آن حضرت اسائه ادب
نموده و در ایمان و اعتقادش دچار شک و تردید گردیدند. در این نوشتار، برآنیم به
گوشههایی از فضایل، ایثار و فداکاری، و دلایل ایمان آن بزرگ مرد اسلام، که به حق
مظلوم تاریخ است، اشاره نماییم.
تولد
ابوطالب
سی و پنج سال قبل
از تولد پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، ابوطالب در خانه عبدالمطلب (شیبة الحمد) به دنیا آمد [از این جهت او را
«شیبة الحمد» نامیدند که وقتی متولد شد، در سر او، مقداری موی سفید بود، و به او
«شیبه»، که به معنی پیری است، گفتند و به خاطر ویژگیهای نیک اخلاقی که داشت، واژه
«حمد» که در این جا به معنی ستودگی است، به آن افزودند]؛ مادر او «فاطمه» دختر
عمروبن عائذبن مخزوم بود.
نام
ابوطالب
ابوطالب، (چنان
که رسم عرب است که هر فردی دارای کنیهای، مأخوذ از نام فرزند بزرگ میباشد، با
قرار دادن کلمه «اب» در مرد، و «ام» در زن) از لحاظ فرزند بزرگش طالب، مکنی به
ابوطالب شد؛ اما نام آن حضرت «عبدمناف» بود. برخی خیال کردهاند که معنی این نام،
«بنده بت» است ؛ چنان که صاحب قاموس گفته است: گویا مناف نام بتی از قریشیان بوده
است. اما با اعتقاد به طهارت پدران اوصیا و پیشوایان، هرگز پذیرفته نمیشود
که نام بنده بت، بر حضرت ابوطالب گذاشته باشند؛ به ویژه آن که بر حسب گفته صحاح
اللغه و لغویین دیگر، کلمه «نوف» بر علو و فضیلت دلالت دارد. بنابراین عبد
مناف، یعنی عبدالعالی و بنده بلند مرتبه؛ نه بنده بت.
جلوههایی
از ایثار و فداکاری ابوطالب
هنگامی که رسول
خدا صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به دنیا آمد، پدرش، از دنیا رفته بود؛ از این رو، کفالت او را جدش
«عبدالمطلب» به عهده گرفت، و هنوز بیش از هفت سال از عمر وی نگذشته بود که جدش نیز
از دنیا رفت. عبدالمطلب در هنگام احتضار در جمع فرزندانش، ابوطالب را به عنوان
کفیل پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم معرفی کرد. چنان که در منابع دست اول اسلامی آمده است: «رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هشت ساله بود که جد بزرگوارش وفات یافت
؛ عبدالمطلب در هنگام وفات، کفالت و نگهداری پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به ابوطالب سفارش و توصیه کرد.( محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و
الملوک، قاهره، مطبعة الاستقامه، بی تا، ج 2، ص 32)
وقتی که
عبدالمطلب درگذشت، ابوطالب پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را پیش خود برد، و با این که ثروتی
نداشت، اما بهترین سرپرست برای آن حضرت بود؛ امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام میفرماید: پدرم در عین ناداری، سروری
کرد و پیش از او هیچ فقیری سروری نیافت.( احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم
آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 368)
ابوطالب نسبت به
پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم چنان دوستی و محبت شدیدی ابراز میداشت که هیچ یک از فرزندان خود را تا آن
اندازه دوست نمیداشت. در کنار پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم میخوابید و هر گاه بیرون میرفت، او را
نیز همراه خود میبرد و چنان دلبستگی شدیدی به پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم داشت که نسبت به هیچ کس چنان نبود و
خوراک خوب را مخصوص آن حضرت قرار میداد.( محمد بن سعد، الطبقات الکبری، قاهره، مطبعة نشر الثقافة
اللاسلامیه، 1358 ق، ج 1، ص 101)
ابن عباس و سایر
صحابه میگویند: حضرت ابوطالب رسول خدا را بسیار دوست میداشت ؛ به طوری که او را
از فرزندانش بیشتر دوست داشته، و بر آنان مقدم مینمود! بنابراین هرگز از وی دورتر
نمیخوابید و خود هر جا میرفت، او را نیز با خود میبرد.( الغدیر، ج 7، ص 376)
علامه مجلسی رحمَة الله عَلیه نقل میکند: هرگاه رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در رختخوابش میخوابید، حضرت ابوطالب پس
از آن که همه میخوابیدند، به آرامی او را بیدار میکرد، و رختخواب امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را با وی جابه جا مینمود، و فرزند خود
و برادرانش را جهت حفاظت وی مأمور میساخت.( بحارالانوار، ج 35، ص 93)
یعقوبی
مینویسد: از رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم روایت شده است که پس از وفات «فاطمه بنت اسد»، که زنی
مسلمان و بزرگوار بود، فرمود: «الیوم ماتت امی» ؛ امروز مادرم وفات کرد. و چون از
ایشان پرسیدند: چرا برای فاطمه بنت اسد چنین بیتاب شدهای؟ فرمود: «او به راستی
مادرم بود؛ زیرا کودکان خود را گرسنه میگذاشت و مرا سیر میکرد. آنان را گردآلود
میگذاشت و مرا تمیز و آراسته مینمود، و راستی که مادرم بود. .( احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی،
مترجم: محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371، ج 1، ص 368)
حضرت ابوطالب
رسول خدا را از سن هشت سالگی به خانه خویش منتقل ساخت، و تا سن پنجاه سالگی رسول
خدا صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، لحظهای از یاری و حمایت او دست برنداشت و او را بر خود و فرزندانش مقدم
میداشت! و خطرهای احتمالی را که متوجه رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم میگردید، خود و فرزندانش با جان و دل
میخریدند، و آن چنان فداکاری و ایثاری مینمودند که ملائکه و جبرئیل به آنها
مباهات میکردند!
در تاریخ آمده
است که کفار قریش بارها به حضرت ابوطالب مراجعه نموده و از او خواستند که جلوی
تبلیغات پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را که به نظر آنان اهانت به آیین و مقدسات بتپرستی بود،
بگیرد. پس از چندین بار تذکر، سرانجام با اخطار و هشدار شدیدتر پیش آمدند؛ به
گونهای که جان رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و حضرت ابوطالب مورد تهدید جدی قرار گرفت. در چنین موقعیتی
ابوطالب با تمام قوا از رسولخدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم حمایت کرد و گفت: تو نگران نباش و به
دنبال مأموریت الهیات انجام وظیفه کن. به خدا سوگند! به هر قیمتی (ولو جان من در
خطر باشد) دست از حمایت تو برنمیدارم!( الغدیر، ج 7،
ص 359 و 360؛ تاریخ ابن جریر طبری، ج 2، ص 67 ؛ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 64)
ابن ابی الحدید
مینویسد: ابوطالب، کسی است که پیامبر خدا را در دوران کودکیاش کفالت نمود و در
بزرگیاش او را مورد حمایت قرار داد، و از شرارت کفار قریش جلوگیری کرد. وی در این
راه انواع سختیها و گرفتاریها را تحمل نمود، و بلاها را با جان و دل خرید، و در
یاری و نصرت پیامبر و تبلیغ آیینش با تمام وجود قیام کرد!(ابن ابی الحدید، همان، ج 1، ص 29 و ج
14، ص 70)
شایان توجه است
که محدثین و مورخین «شیعه و سنی» فداکاریهای این رادمرد اسلام را ثبت کردهاند، و
احادیث و روایاتی را در این باره نقل نمودهاند، از آن جمله آوردهاند که: قریش از
ابوطالب میترسیدند و احترامش را نگه میداشتند. تا او زنده بود، خطر جدی رسول خدا
را تهدید نمیکرد، اما پس از وفات او جسارت و خلافکاریها به حدی رسید که خاک و
شکمبه حیوانات را بر سر و شانههای مبارک رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم میریختند! و در حال نماز و عبادت، به
اذیت و آزار او و یارانش میپرداختند؛ تا جایی که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم فرمود: "کفار قریش نتوانستند با
وجود عمویم «ابوطالب» کارهای ناپسند به من انجام دهند، تا این که او وفات کرد. "پس از وفات ابوطالب آن چنان عرصه را بر
پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تنگ کردند که رسول خدا سال صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم وفات «ابوطالب» و حضرت خدیجه سَلام الله عَلیها را که مدتی بعد از رهایی از شعب ابی
طالب رخ داد، «عام الحزن»، سال غمها و اندوه، نامید.( الغدیر، ج 7، ص 376 ـ 373؛ شرح من لا
یحضره الفقیه، ج 222؛ تاریخ کامل ابن اثیر، ج 2، ص 91)
بحث
و تحلیلی در ایمان ابوطالب
در فرهنگ قرآن،
ایمان و عمل صالح توأمان مطرح است. هر جا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز
در کنارش طرح میشود و در واقع، عمل صالح، آیینه ایمان و باورهای درونی انسان
میباشد:
«وَ
مَن یَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ» هر کس نزد او با ایمان بیاید، در
حالی که کارهای شایسته کرده باشد. طه/ 75
«کُلٌ
یَعمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ» پس از دیدگاه قرآن، چهره واقعی اشخاص را باید در سیمای
اعمال و آیینه ایمان آنها جستجو کرد و بر این اساس، درباره آنها به داوری نشست. اسرا/ 84
یکی از چهرههای
نامداری که داوریهای متفاوتی را متوجه خود ساخته است، حضرت ابوطالب عَلیهِ السَّلام، پدر بزرگوار حضرت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام میباشد. پیچیدگی شخصیت و سیاست پیشگی
پر رمز و راز او، باعث شده که عدهای به انحراف شناخت و لغزش داوری در مورد ایشان
دچار گردیده و شبهه و خدشهای در ایمان ابوطالب ایجاد نمایند و وی را متهم به شرک!!! کنند.
این گروه متعصب
و مبغض نه تنها ابوطالب را بیایمان میدانند، حتی میگویند که پدر و مادر پیامبر
خدا صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نیز بی ایمان از دنیا رفته و (نعوذ بالله) در دوزخ «جمره» آتشند!( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 66 و 67
و در حدیث مجعول از پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم)
و حال آن که به
کرّات در منابع اصیل اسلامی وارد شده است که هیچ یک از پدران و مادران معصومین عَلیهِم السَّلام مشرک نبودند؛ چنان که امیرالمؤمنین
علی عَلیهِ السَّلام میفرمایند: سوگند به خدا! که نه پدر و نه اجدادم «عبدالمطلب و هشام و
عبدمناف» هرگز بت را نپرستیدند؛ بلکه آنان به سوی «کعبه» نماز خواندند، و به آیین
حضرت ابراهیم عَلیهِ السَّلام قبل از اسلام، عمل میکردند.( بحارالانوار، ج 35، ص 81 ، ح 22؛
الغدیر، ج 7، ص 387)
درباره ایمان آن
حضرت کتابهای مستقلی نوشته شده و علمای بزرگ عامه و خاصه نیز این موضوع را مورد
توجه قرار داده، و به طور مبسوط از آن بحث نمودهاند و بدون اغراق صدها حدیث و نظر
مثبت در ایمان آن حضرت در منابع اسلامی ثبت و ضبط است؛ چنان که علامه مجلسی رحمَة الله عَلیه بیش از یکصد و پانزده صفحه، و با بیان
هشتاد و پنج حدیث در این مورد، این مسأله مسلّم تاریخی را مورد امعان نظر قرار
داده، و دیدگاهها و منابع بزرگ اهل سنت را نیز نقل نموده است.( بحارالانوار، ج 35، ص 183 ـ 68)
همچنین صاحب
الغدیر در جلد هفتم و هشتم کتابش، صدها حدیث را از منابع معتبر (شیعه و سنی)،
همراه با اعترافات محققین و مورخین آنان نقل نموده، و در بیش یکصد و ده صفحه، به
تحقیق این مطالب پرداخته است و با آن آگاهی و اشراف محققانه خود، از شخصیت مظلوم
تاریخ، ابوطالب، دفاع نموده است.( علامه امینی، الغدیر، جلد 7، از ص 413 ـ 331 و جلد 8،
ص31 ـ 1)
علما و محققان
اهل «سنت» نیز کم و بیش و به طور پراکنده، در کتابهای خود به ایمان حضرت
«ابوطالب» اشاره نموده و معمولا نتیجه مثبت گرفتهاند. هر چند بعضیها
نتوانستهاند بغض و دشمنی خود را نسبت به ولایت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام و پدر بزرگوارش نادیده بگیرند.
در این میان،
ابن ابی الحدید، مورخ و دانشمند معروف اهل سنت، در ضمن شرح فداکاریهای حضرت
ابوطالب، میگوید: یک نفر از علمای شیعه درباره ایمان ابوطالب کتابی نوشت و نزد من
آورد که من بر آن تقریظ بنویسم. من به جای تقریظ، این اشعار را که شماره آنها به
هفت بیت میرسد، در پشت کتابش نوشتم، که مضمون بخشی از آنها چنین است: «اگر ابوطالب
و فرزندش علی عَلیهِ السَّلام نبودند، هرگز اسلام قد راست نمیکرد ؛
پدر در مکه از آن حمایت کرد و فرزند در یثرب (مدینه)، جانش را نثار کرد.( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 84)
و در راه حفظ پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم لحظهای از پا ننشست و سه سال در به دری
و زندگی در کوهها و درهها را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد. او راضی بود تمام
فرزندانش کشته شوند؛ ولی پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم زنده بماند. در هنگام مرگ به فرزندان
خود گفت: من محمد را به شما توصیه میکنم؛ زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و
حائز تمام کمالات است؛ آئینی آورد که دلها بدان گرایش پیدا کرد.
آیا با این وصف،
باز میتوان درباره ایمان واعتقاد او تردید کرد و اعمال او را، گواه و گویای
ایمانش ندانست؟ باید دانست که کردار نیک و پسندیده ابوطالب، نشأت یافته از ایمان
سرشار و محکم و آهنین او میباشد؛ و به حق باید گفت که ابوطالب شخصیت مظلوم
تاریخ است؛ او نه تنها در زمان حیاتش مورد ستم واقع شد، بلکه بعد از وفاتش نیز
ستمهایی بر او روا داشتند؛ تا آن جا که گروهی تصور کردهاند که تعصب قومی، او را
بر حمایت و یاری و فداکاری درباره پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم واداشته است و اگر رشته خویشاوندی میان
او و برادر زادهاش نبود، او هرگز تا این حد از او دفاع نمیکرد، ولی این داوران
جاهل تاریخ، از دو مطلب غفلت ورزیدهاند:
1. درست است که تعصب خویشاوندی گاهی انسان
را تا لب پرتگاه میکشاند، ولی رشته خویشاوندی سبب نمیشود که انسان چهل و دو سال
تمام از انسانی دفاع کند و پروانه وار گرد وجود او بچرخد و خود و فرزندان و تمام
فامیل را قربانی تعصب خویش سازد. از این افراد میپرسیم: مگر ابولهب ارتباط نزدیک
نسبی با پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نداشت؟ مگر ابولهب، عموی پیامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطه نسبی، برادر زاده
خویش را یاری نکرد؟ نه تنها یاری نکرد، بلکه مانند مشرکان دیگر و بدتر از آنان،
درصدد آزار و شکنجه پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم برآمد و موضع خصمانه در برابر دین
توحیدی اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با تمام توان ایستاد، تا جایی که کلمات
عتابآمیزی از سوی خدا درباره او و همسرش نازل شد.(مسد / 5) پس ایمان است که به
انسان، شجاعت، از خودگذشتگی، مقاومت و ایثارگری میبخشد و نقش عوامل دیگر بسیار
ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمیتواند، تأثیرگذاری داشته باشد.
2. آنان سخنان و اشعار و سرودههای آن حضرت
را از نظر دور داشته و داوری بیپایهای کردهاند؛ در صورتی که اشعار جاودانه او
(بیش از سه هزار بیت) حاکی از آن است که محرک او بر این دفاع همان عقیده راسخ او
نسبت به فضیلت و کمال و به تعبیر روشنتر، نبوت و رسالت او بود. آیا میتوان اشعار
فراوان او را که درباره عظمت برادرزاده و فضیلت و کمال و دعوت آسمانی او سروده
است، از نظرها دور داشت؟ اشعار و سرودههای وی، کاملا بر ایمان و اخلاصش گواهی
میدهد که به قسمتی از آنها میپردازیم: «اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بسان موسی و عیسی، پیامبر و بسان آنها
راهنماست و هر فردی از پیامبران به امر پروردگار، منصب هدایت را به عهده میگیرد.
شما اوصاف او را در کتابهای آسمانی با کمال درستی میخوانید، و این گفتار صحیح
است و رجم به غیب نیست...».( مجمع البیان، ج 7، ص 37؛ الحجة، ص 57 ـ 56 ؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 352
و 353؛ مستدرک حاکم، ج 2، ص 623) این شعر و دهها شعر دیگر که در دیوان وی و در لابه لای تاریخ و
نوشتههای حدیث و تفسیر موجود است، گواهی است بر این که انگیزه او از دفاع پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، همان عقیده خالص و اسلام واقعی او
بوده، و هیچ محرکی جز عقیده، و ایمان نداشته است.( ابوهفان عبدی،
جامع دیوان ابوطالب که 121 بیت از آن اشعار قصائد را آورده است. ابن هشام در سیره
خود، ج 2، ص 286، 94 بیت و ابن کثیر شامی در تاریخ خود، ج 3، ص 57ـ 52، 92 بیت از
آن اشعار آورده است)
برای اثبات
ایمان این مرد بزرگ اسلام، علاوه بر ایثار و فداکاریهای او و اشعار و سرودههایش،
که در شأن و عظمت دعوت نبوی و ایمان به حقانیت رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و فضائل او... میباشد، شواهد و ادلّه
فراوان دیگری نیز در منابع روایی شیعه و سنی وجود دارد، که به جهت رعایت اختصار،
به ذکر چند روایت بسنده میکنیم:
1. ابن ابی الحدید معتزلی میگوید: با اسناد
بسیاری، برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه، نقل کردهاند
که ابوطالب رحلت نکرد، مگر این که گفت: «لااله الا الله، محمد رسول الله».( سیره صحیح پیامبر اسلام، ج 2، ص 211،
از معتزلی ،شرح المنهج، ج 14، ص 71(
2. در تواریخ و سیرههای «شیعه و سنی» آمده
است که پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با خدیجه و امیرالمؤمنین عَلیهِ السَّلام مشغول خواندن نماز مستحبی بودند
[نمازهای واجب پس از هجرت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم تشریع شده است]، «ابوطالب» و فرزندش
«جعفر» نماز آنان را تماشا میکردند. در این هنگام، ابوطالب به جعفر گفت: «صل جناح
ابن عمک» ؛ برو در طرف راست پیامبر خدا نماز بگذار، و سپس به علی عَلیهِ السَّلام سفارش کرد: آگاه باش که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم جز به راه نیک دعوت نمیکند. از او دست
برندار.( ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 199؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 314 ؛
بحارالانوار، ج 35، ص 80 ، ح 20؛ الغدیر، ج 7، ص 396(
3. امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام میفرماید: وقتی وفات پدرم، ابوطالب، را
به رسول خدا صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم خبر دادند، آن حضرت سخت گریست. سپس دستور داد: برو او را غسل داده و کفنش کن.
خداوند او را ببخشد و رحمت کند.( ابن ابی الحدید، همان، ج 14، ص 76 ؛ طبقات ابن سعد، به
نقل از الغدیر، ج 7، ص 372) آن گاه آن حضرت خود تشریف آورده و در کنار جسد «ابوطالب»
قرار گرفته و فرمود: ای عموی بزرگوار! تو مرا در یتیمی کفالت نمودی، و در کودکی
تربیت فرمودی، و در بزرگیام یاری دادی؛ خداوند به تو پاداش خوبی مرحمت فرماید.( بحارالانوار، ج 35، ص 68، ح 1) ابن ابی الحدید معتزلی پس از ذکر این
مطالب مینویسد: رسول خدا فرمود: من در مورد تو آن چنان از خدا طلب مغفرت و شفاعت
مینمایم، که جن و انس از عظمت آن تعجب مینمایند.( ابن ابی الحدید، همان، ج 16، ص 76(
4. در روایتی از امام صادق عَلیهِ السَّلام آمده است: مَثَل ابوطالب، مَثل اصحاب
کهف است که ایمان خود را مکتوم میداشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد.( سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، علامه
جعفر مرتضی عاملی، ترجمه: حسین تاج آبادی، ج 2، ص 230، از کتاب امالی صدوق، ص 551)
5. از امام باقر عَلیهِ السَّلام درباره ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت
فرمود: اگر ایمان ابوطالب در کفه ترازویی قرار گیرد و ایمان این خلق در کفه دیگر
نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود.( همان، ص 217، از الدّرجات الرفیعه، ص 49) و همین ایمان برتر بود که ابوطالب را
واداشت که حمایتهای بی دریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند، وگرنه
ارتباط نَسَبی و... نمیتوانست چنین انگیزه نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید.
6. امام صادق عَلیهِ السَّلام فرمود: هنگامی مادر امیرالمؤمنین، علی عَلیهِ السَّلام، تولد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به همسرش ابوطالب مژده داد، او نیز
متقابلا فرمود: من هم به تو مژده میدهم که بعد از سی سال دیگر تو همانند او را که
فقط پیامبر نخواهد بود، به دنیا میآوری. و در حدیث
دیگری آمده است: تو نیز «وصی» و «وزیر» او را به دنیا میآوری.( بحارالانور، ج 35، ص 77، ح 14؛ اصول
کافی، ج 1، ص 452، ح 1 و 3؛ روضةالمتقین، ج 12، ص 221) از این روایات استفاده میشود که حضرت
ابوطالب پیش از تولد رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به رسالت وی ایمان داشته است و از فاصله
زمانی او با وصیش باخبر بوده، و بدین گونه امامت فرزندش را نیز تأیید نموده است.
7. در روایتی از امام حسین عَلیهِ السَّلام وارد شده که پدرش امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام نقل میکند که روزی او (امام علی عَلیهِ السَّلام) در کنار خانهاش با جمعی نشسته بود.
ناگاه مردی نادان سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! شما همچو مقام والایی دارید، در حالی
که پدرتان در آتش است! حضرت فرمود: ساکت شو؛ خدا دهانت را بشکند، این چه سخنی است؟
سوگند به کسی که پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را به حق مبعوث کرد، اگر پدرم در مورد همه گناهکاران روی
زمین شفاعت کند، خداوند از او میپذیرد. آیا پدر من در آتش است و حال آن که سرنوشت
مردم در بهشت و جهنم به اختیار فرزندش نهاده شده است...؟( بحارالانوار، ج 35، ص 110، ح 39)
تمام این شبهه
افکنی ها درباره ایمان ابوطالب عَلیهِ السَّلام در حقیقت به دلیل عداوت و دشمنی با امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می باشد و دشمنان اسلام و ولایت "می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولی خدا
کامل کننده نور خویش است اگرچه کافران را ناخوش آید."صف8
|