امشب
ستاره ها جشن ساده ی علی
عَلیهِ
السَّلام و فاطمه سَلام الله عَلیها را
چراغانی می کنند.
امشب بهشت آغوش فاطمه، بی تاب روی
ماه پاره ی خویش است. امشب تمام کائنات در تلاطم دیدار روی سبط اکبر رسول حق صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هستند.
همه می دانند، قدر امشب کم از شب قدر ندارد. امشب در
خانه فاطمه سَلام الله عَلیها کودکی
به دنیا می آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می
آورد.
امشب، به ستايش و تمجيد، بر رخساره ی ماه بوسه مي زنيم كه براي
چراغاني شب ميلاد تو، تمام چهره ی منور خود را به آسمان هديه داده است. ستاره ها
را بايد امشب بيشتر دوست داشت؛ چرا كه هر يك، تنها به شوق ديدار تو سوسو مي زنند.
امشب، ستاره ها فراوان تر از همه ی شب ها هستند؛ ستاره هايي كه سرك كشيده اند براي
ديدن چشمان تازه گشوده ی تو. خداوند، تو را به تمام ملائکه نشان مي دهد تا جلوه ی جمال حق را از نزديك ببينند و
بشناسند، تا تضمين زيبايي عالم را باور كنند، تا بدانند كه پروردگار حكيم، عالم را
به چه علت آفريده است.
حَــــسن یعنی کسی که نوری از زهــرا به تن دارد / جهان، عشق رسول الله و او عشق حسن دارد
کرامت
میکنی هر مستمندی بر درت آید / که صاحب خانه مانند تو
باشد، در زدن دارد
بیا
دست کرم از آستین بالا بزن آقا! / شکر از ظرف شیرین دهانت ریختن دارد
تو
فرزند علی هستی که از بخشندگی دائم / عبای
نازنینت وصله مولا به تن دارد
شب
میلاد تو هر شاخه ی گل را که بو کردم / به جان
مادر تو، یاسها بوی حسن دارد
سحر است. ستاره ها از مناجات سحرگاه لبریز مي شوند و براي
روزه اي ديگر، رو به سوي قبله، نيت مي كنند. همين كه ماه با تمام چهره خويش، نورش
را بر سفره هاي روزه خواه مي گستراند، همين كه نسيم، نزديك شدن هنگامه ی اذان را
در گوش بيداران رمضان ندا مي دهد، تو مثل خورشيد به یک باره طلوع مي كني...
تمام صداها خاموش مي شوند، تا صداي پلك زدن آغازينت، اذان
رستگاري عالم شود. گلدسته ها سر خم مي كنند، به سوي خانه ی وحی، خانه ای که تو در
آن چشم گشودی. درختان مناجاتشان را نيمه كاره مي گذارند تا تو را سلام بگويند و
گنجشك ها و كبوتران سپيده دم، دیدن سپيدي چهره ی نورانیت را آواز شكر سر مي دهند؛
رمضان، خشنود مي شود كه اينك، فلسفه بودن خود را درمي يابد.
رمضان، اينك مي داند كه فقط براي چنين روزي خلق شده است. براي يتيمان، عشق؛ براي
فقيران، مهرباني؛ براي گرسنگان، شفقت و براي تشنگان هم دردي. تو بهترين ارمغان
آفرينش هستی حســــــن جان .
تو كيستي كه خداوند، كليد خزاين بي پايانش را اينگونه، با
اعتماد، در دستان تو نهاده و تمام نعمت هاي بي دريغش، به يمن نيكويي تو به دست
بندگانش مي رسد؟ تو كيستي كه تمام گدايان جهان، در محضر سؤال از تو به مقام شاهي
جهان مي رسند و به خاك افتادگان بلندبالايي ات، رفعتي برتر از هرچه ستاره، دارند؟
نام تو صلح است، نام تو مهرباني پيروز، نام تو صبر فاتح، نام
تو تمدن عشق و آشتي است. نام تو زيبايي است، دلربايي بي منّت است، جمال خداوند
است، تجمل توحيد و پرستش است. نامت آزادگي است، سرفرازي و رهايي براي حق است، نام
تو حَـــسن است.
ای صفای چمن چرخ بلند گل نورانی آیینه پسند
حُسن آغاز، سَرآغاز وجود مهربان مهر سحر ساز
وجود
هست از هست تو هست شده نرگس از چشم تو سرمست شده
کوه از توست ثبات قدمش از تو آموخته دریا
کرمش
کــرم آموخت کرامت از تو دین پذیرفت سلامت
از تو
این سخن گفته اربــاب وفاست که حســن، واسطه فض خداست
حَسـن! ای حُسن خدا عشق نخست عقل در چشم تو حق را می جست
لــعنت خالف و خلق کَونین باد بر دشمن جان
حَســنین
ولادت با سعادت سبط اکبر پیامبر صلّی الله علیه و آله، معزّل المؤمنین، کریم اهل
بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام را به ساحت نورانی رسول
گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علی علیه السّلام و حضرت صدّیقه ی طاهره سلام الله علیها، و نیز به محضر مبارک و
مقدّس حضرت حجّة بن الحسن العسگری روحی و ارواح العالمین
لتراب مقدمه الفداه تبریک و تهنیت عرض کرده و به لبخند
دلربای این شب پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله فرج ولی نعمتمان امام عصر عجّل الله تعالی فرجه
الشّریف را از خداوند منّان خواستاریم.
"
یا ربّ الحَســـن بِحقّ الحَســـن اِشفِ صَدر الحَســـن بِظهُور الحُجّة "
بیان تاریخ ولادت و القاب امام مجتبی علیه السّلام:
سیدة النّساء العالمین سَلام الله عَلیها، دوازدهمين بهار زندگى را پشت سر
نهاده بود كه نور وجود نخستين فرزند گرانمايه اش، "حسن" را در وجود خويش
احساس كرد. طلوع
وجود فرزند دلبندش، نزديك شد و در همان روزها براى پيامبر گرامى صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، سفرى پيش آمد. آن حضرت براى خداحافظی به خانه ى
دخترش فاطمه سَلام الله عَلیها آمد و ضمن سخنانى، به سفارش هاى لازم در مورد
مولود مباركى پرداخت كه به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.
شخ عباس قمی شرح ولادت
حضرت مجتبی عَلیهِ السَّلام را در کتاب خویش چنین آورده است:
مشهور آن است که ولادت
حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام در شب سه شنبه ی نیمه ی ماه مبارک رمضان سال سوّم
هجری واقع شد و بعضی آن را در سال دوّم گفته اند. اسم شریف آن حضرت "حســـن" بود که در تورات "شبر"
است و کنیه ی آن حضرت "ابو محمّد" است و القاب آن بزرگوار "سیّد"،
"سبط"، "امین"، "حجّت"، "بر"،
"نقی"، "زکی"، "مجتبی" و "زاهد " وارد
شده است.
ابن بابویه به سند های
معتبر از امام سجّاد علیه السّلام روایت کرده است که چون امام حسن علیه السّلام متولّد شد، حضرت فاطمه سلام الله علیها به حضرت امیر علیه السّلام فرمودند: او را نامی
بگذار. مولا علی علیه السّلام فرمودند: سبقت نمی گیرم در نام او بر حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله.
پس نوزاد را در جامه ای
پیچیدند و به خدمت حضرت رسول صلّی الله علیه و آله آوردند. حضرت زبان
مبارک را در کام نوزاد قرار داده و امام مجتبی علیه السّلام زبان آن حضرت را می مکید. پس پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از امیرالمؤمنین علیه السّلام پرسید: او را نامی
گذاشته ای؟ آن حضرت فرمودند: در نام گذاری بر شما سبقت نخواهم گرفت. حضرت ختمی
مرتبت صلّی
الله علیه و آله نیز فرمودند: من نیز سبقت بر پروردگارم نمی گیرم.
پس حق تعالی به جبرئیل
امر کرد که از برای محمّد صلّی الله علیه و آله پسری متولّد شده، برو به
سوی زمین، سلام مرا به او برسان و تهنیت و مبارک باد بگوی، و بگو که علی علیه السّلام نسبت به تو به منزله ی
هارون است به موسی، پس او را مسمّی کن به اسم پسر هارون. جبرئیل بر آن حضرت نازل
شد و آن حضرت را مبارک باد گفت و عرضه داشت که حق تعالی فرموده است که این مولود
را به اسم پسر هارون نام کن. حضرت فرمود که نام او چه بوده؟ جبرئیل گفت: شبر که در
لغت عربی به معنای "حسن" است. پس او را حسن نام نهادند.
امام رضا علیه السّلام فرمودند: چون امام حسن مجتبی علیه السّلام متولّد شد جبرئیل برای
تهنیت در روز هفتم نازل شد و امر کرد آن حضرت را که او را نام و کنیت بگذارد و سرش
را بتراشد و عقیقه از برای او بکشد.
بیان اوصاف حضرت مجتبی علیه السّلام:
شیخ جلیل علی بن عیسی
اربلی در کشف الغمّة روایت کرده است که رنگ مبارک امام حسن مجتبی علیه السّلام سرخ و سفید بود و دیده
های مبارکش گشاده و بسیار سیاه و خد مبارکش هموار بود و برآمده نبود و خط موی
باریکی در میان شکم آن حضرت بود و ریش مبارکش انبوه بود و موی سر خود را بلند می
گذاشت، و گردن آن حضرت در نور و صفا مانند نقره ی صیقل زده بود، و سرهای استخوان
آن حضرت درشت بود و میان دوش هایش گشاده بود و میانه بالا بود، و از همه ی مردم
خوش رو تر بود و خضاب به سیاهی می کرد، و موهایش مجعد بود و بدن شریفش در نهایت
لطافت.
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمودند: جناب امام حسن مجتبی علیه السّلام از سر تا به سینه به
حضرت رسالت صلّی الله علیه و آله شبیه تر بود از سایر مردم، و جناب امام حسین علیه السّلام در سایر بدن به آن حضرت
شبیه تر بود.
بیان مختصری از فضایل و مکارم اخلاق آن حضرت:
روزی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله بر فراز منبر بود که صدای
گریه ی دو ریحانه ی خود حسنین علیهم السّلام را شنید. پس بی تابانه از
منبر به زیر آمد و رفت ایشان را ساکت گردانید و برگشت و فرمود: از صدای گریه ی
ایشان چندان بی تاب شدم که گویا عقل از من برطرف شد. و احادیث در باب محبّت حضرت
ختمی مرتبت صلّی الله علیه و آله نسبت به حسنین علیهم السّلام و سوار کردن ایشان بر دوش
خود و امر به دوستی ایشان نمودن و گفتن آنکه حسنین علیهم السّلام دو سیّد جوانان اهل بهشت
اند و دو ریحانه و گل بوستان من هستند، در کتب شیعه و سنّی زیاده از حدّ روایت
شده.
در مناقب ابن شهر آشوب و
روضة الواعظین روایت شده که امام حسن علیه السّلام هرگاه وضو می ساختند بندهای بدن
مبارکش می لرزید و رنگ مبارکش زرد می شد. سبب این حال را از آن حضرت پرسیدند،
فرمود: سزاوار است بر کسی که می خواهد نزد ربّ العرش به بندگی بیاستد، آنکه رنگش
زرد گردد و رعشه در مفاصلش افتد. چون به مسجد می رفت وقتی که نزد در می رسید سر را
به سوی آسمان بلند می کرد و می فرمود: "ای خدای من! این میهمان تو است که به درگاه تو
ایستاده. ای خداوند نیکوکار! به نزد تو آمده بنده ی تبه کار، پس درگذر از کارهای
زشت و ناستوده ی من به نیکی های خودت ای کریم."
و نیز ابن شهر آشوب روایت کرده است از امام
صادق علیه السّلام که فرمودند: امام حسن مجتبی علیه السّلام بیست و پنج مرتبه پیاده
به حج رفت، و دو مرتبه و به روایتی سه مرتبه مالش را با خدا قسمت کرد که نصف آن را
خود برداشت و نصف دیگر را به فقرا داد.
و در باب حلم آن حضرت از
کامل مبرّد و غیره نقل شده که روزی آن حضرت سواره بود که مردی از اهل شام آن حضرت
را ملاقات نمود و بیتوانی آن حضرت را لعن و ناسزای بسیار گفت و آن حضرت هیچ نفرمود
تا مرد شامی از دشنام دادن فارق شد. آنگاه آن جناب رو کرد به آن مرد و بر او سلام
داد، خنده نموده و فرمودند: ای شیخ! گمان می کنم که غریب باشی و گویا بر تو مشتبه
شده باشد امری چند. پس اگر از ما استرضا جویی از تو راضی و خشنود می شویم، و اگر
چیزی سؤال کنی عطا می کنیم، و اگر گرسنه باشی تو را سیر می نماییم، و اگر برهنه
باشی تو را می پوشانیم، و اگر محتاج باشی بی نیازت می کنیم، و اگر رانده شده ای تو
را پناهت می دهیم، و اگر حاجتی داری حاجتت را بر می آوریم ،و اگر بار خود را به
خانه ی ما فرود می آوری و مهمان ما باشی تا و قت رفتن برای تو بهتر خواهد بود زیرا
که ما خانه ی گشاده داریم و جاه و مال، فراوان است. چون مرد شامی این سخنان را از
امام حسن علیه السّلام شنید، گریست و گفت: شهادت می دهم که تویی خلیفةالله در روی زمین و خدا بهتر
می داند که رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد و پیش از آن که شما را مرلاقات
کنم، شما و پدرت دشمن ترین خلق بودید نزد من و الحال محبوب ترین خلق خدایید نزد
من. پس بار خود را به خانه ی آن حضرت فرود آورد و تا وقتی که در مدینه بود، مهمان
آن امام بود و از محبّان و معتقدان خاندان نبوّت و اهل بیت رسالت گردید.
(منبع: منتهی الآمال شیخ
عبّاس قمی، ج1 باب 4 ص264، در بیان تاریخ ولادت تا شهادت امام حسن مجتبی، انتشارات
مطبوعاتی حسینی، سال1362)
یگانه
ای و نداری شبیه و مانندی که بی بدیل ترین جلوه ی خداوندی
معطل
اند هزاران فرشته کاسه به دست عسل بیاوری از آن لبی که می خندی
تمام
عرش خدا در طواف گهواره نگاه خیره ی زهرا به طفل دلبندی
به
نیمه ی رمضان و میان صوت اذان رطب
رسیده به دستان آرزو مندی
نمی
شناخت رسول خدا سر ازپایش نمی رسید به آن لحظه ی خوشایندی
نوشته
اند تو را از بهشت آوردند نوشته اند ز عطری که می پراکندی
لبان
فاطمه خندان و چشم مولا اشک نوشته اند تو مولود اشک و لبخندی
برای
خیل غلامان چه خوب مولایی! برای حیدر و زهرا چه ناز فرزندی!
گدا
که فرق ندارد تو سفره ات پهن است درِ امید به روی کسی نمی بندی
|