منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* بیعت کردن و دفاع امیرالمومنین

* آتش زدن درب خانه وحی

* هتک حرمت حضرت زهرا س

* ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

* چگونه زینت امام زمان باشیم؟

* برنامه های مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دوران ظهور

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

توحید امام صادق علیه السلام

توحید امام صادق علیه السلام رییس مکتب شیعه

مذهب شیعه همواره با نام مبارک امام صادق علیه السلام همراه است. برای پاسخ به این سؤال که چرا از میان امامان شیعه:، مکتب اهل بیت را مکتب جعفری نامیده اند، باید دوران امامت آن بزرگوار به دقت بررسی گردد.

عصر امام صادق علیه السلام به عصر تضارب آرا و عقاید مشهور است؛ چرا که در آن زمان فرقه ها و دسته های متعدد به وجود آمد و آشوب های فکری، اندیشه های انحرافی و عقاید گوناگون ظاهر گردید. به همین جهت بسیاری از طبقات مسلمین در معرفت ذات و صفات خداوند و دیگر اصول اعتقادی و احکام عملی دین و تأویل آیات قرآن کریم و مسایلی از قبیل قضا و قدر، جبر و تفویض، مبدأ و معاد و ثواب و عقاب دچار شبهه و اختلاف شدند.

وجود انحرافات عقیدتی از یک سو و فراهم شدن فضای مناسب برای بیان معارف دینی از سوی دیگر سبب شد تا امام صادق(علیه السلام) حرکتی عظیم را برای اعتلای معنوی و دینی مسلمانان آغاز کند. می توان موارد زیر را از جمله مهم ترین فعالیت های آن حضرت در مبارزه با انحرافات برشمرد:

 بیان و شرح اصول اعتقادی صحیح؛ در این صورت مسلمانان با مبانی اعتقادی صحیح اسلام آشنا شده و از انحرافات موجود نیز آگاه می شدند. از این راه حق از باطل جدا می شد و مسلمانان راحت تر می توانستند مسیر مستقیم را شناخته و با اطمینان در آن گام بردارند و به صلاح و درست کاری دست یابند. بیشتر شبهات مطرح شده و انحرافات شکل گرفته بر اثر نبودن شناخت و درک درست از مسأله توحید و صفات و افعال الهی بود. زنادقه و ملاحده نیز افکار الحادی خود را میان مسلمانان ترویج می کردند؛ از این رو تبیین مباحث توحیدی نسبت به سایر مسایل اعتقادی بیش از هر زمان دیگر لازم و ضروری می نمود.

از میان سخنان امام جعفر صادق(علیه السلام) در مباحث توحیدی می توان به حدیث شریف «توحید مفضل» اشاره نمود که در آن، حضرت از خاک، نبات، حیوان، انسان، گیاه، افلاک و عناصر دیگر سخن به میان آورده و به زیباترین شکل نتیجه ی آن را بیان می فرماید که موجودات در حال تسبیح و تشهید و تهلیل الهی هستند و حتی جماد و نبات همواره به عبادت و طاعت تکوینی مشغول اند.

امام صادق(علیه السلام) در جای دیگر بر اهمیت خداشناسی تأکید می فرماید: «بنده در مرحله اول باید خدای خود را بشناسد و پس از آن بداند که چگونه خلق شده است، تا پس از درک امتیازات و حکمت های به کار رفته در خلقت انسان، از خدای خود سپاسگزاری کند. این شکر و سپاسگزاری زمانی محقق می شود که انسان اوامر و دستورات پروردگار خود را بشناسد و با کمال اخلاص، اطاعت او را به جا آورد».

درگیری مسلمانان با برداشت های نادرست از معانی صفات ذات و افعال الهی، سبب پیدایش افکار گوناگون انحرافی گردید. گروهی صفات خداوند را همانند صفات مخلوقات معرفی کردند، دسته ای دیگر صفات خداوند را عارض بر ذات و گروهی دیگر تعبیر دیگری می آوردند.

این بیراهه ها، امام صادق(علیه السلام) را بر آن داشت تا به سؤالات مطرح شده با بیانی دقیق پاسخ دهد.

مسأله رؤیت خداوند در دنیا، یا آخرت به سرعت به یکی از مسایل مورد بحث مسلمانان تبدیل شد. در پی تفسیرهای ظاهری از برخی آیات، نظرات گوناگونی رخ نمودامام صادق(علیه السلام) حقیقت واقع را چنین فرمود: «چشم ها او را نمی بینند؛ ولکن قلب ها با حقیقت ایمان او را در می یابند. خداوند با حواس ظاهری درک نمی شود و قابل مقایسه با مردم نیست و بدون تشبیه شناخته می شود».

شیوه امام صادق علیه السلام در مناظرات علمی بسیار حایز اهمیت است. دقت، متانت و علم بی منتهای امام، جایگاه امامت و مقام امامت  را برای خاص و عام روشن می کند.

آن حضرت در مناظره با گروه های ملحد، بطلان عقاید آن ها را به اثبات می رساند و درک و شناخت صحیح از توحید و صفات الهی را ارائه می فرمود.

 در منابع روایی مناظرات متعددی از امام صادق ثبت و ضبط شده است. برای نمونه علامه مجلسی در جلد دهم بحارالانوار تعداد ۲۳ مناظره را از منابع مختلف نقل می­کند.

برای نمونه  سه پرسش پی در پی از ده­ها پرسشِ یک شخص زندیق و پاسخ امام صادق آورده می­شود:

_ آیا واسطه­ای بین ایمان وکفر وجود دارد؟

_ خیر

_ ایمان چیست و کفرکدام است؟

_ ایمان یعنی تصدیق عظمت پروردگار در آنچه از دیدگان پنهان است به همان صورتی که عظمت او در مورد آنچه ظاهر و آشکار است، تصدیق می­شود و کفر انکار (ذات خداوند و عظمت پروردگار ) است.

_ اگر چنین است پس مراد از شرک و شک چیست؟

_ شرک انضمام چیزی به ذات واحد است در حالیکه  لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ  و مراد از شک چیزی است که به آن اعتقاد قلبی نداری.

امام صادق برای تبیین اموری که مربوط به ماوراء­الطبیعه هستند مثل اثبات وجود خدا، فرد سؤال کننده را به تفکر وامی­دارد. چنانکه در مناظره فوق نشان داد که حتی اگر حس، تنها راه شناخت باشد که _ البته نیست _ باز هم فرد عاقل به خود اجازه نمی­دهد قبل از جستجوی جهان بیکران، خدا را انکار کن.

 امام صادق در ایجاد انگیزه برای تدبر در وجود خدا، آیات الهی را بر­می­شمرد و با نوعی تذکر و یادآوری فرد را به تفکر در وجود خالق دعوت می­نمود چنانکه ابن­ابی­العوجاء می­گوید: در مجلس مناظره­، حضرتش آنقدر از آثار قدرت خدا در وجود من برشمرد که گمان کردم به زودی خدا در بین من و او ظاهر می­شود.

روزی عبدالله دیصانی به محضر امام صادق آمد و عرض کرد: ای جعفربن محمد! مرا به معبودم راهنمایی فرمایید ولی از نامم نپرسید. در این حین طفلی وارد مجلس شد و در دستش تخم مرغی بود که با آن بازی می­کرد. امام تخم مرغ را گرفت و رو به دیصانی، ابتدا تخم مرغ را به دژی تشبیه کرده، بیان نمود که چگونه از این تخم طاووسی به آن زیبایی بیرون می­آید، آنگاه پرسید: آیا تصور می­کنی طاووس مدبّر و صانعی ندارد؟ دیصانی به تفکر فرو رفت. سپس شهادتین گفت و از اعتقاد باطل خود برگشت و توبه نمود.

اهمیت توحید و معرفت به پروردگار در حدی است که امام صادق فرمود:

اگر مردم فضیلت خداشناسی را می­دانستند، به آنچه از متاع  و نعمت­های دنیا نصیب دشمنان شد، چشم نمی­دوختند و دنیا در نظر مردم کم­ارزش­تر از آن می­شد که قدمی برای رسیدن به منافعش بردارند و هرگاه به نعمت معرفت دست می­یافتند، لذتی نصیبشان می­شد که جز در باغ­های بهشت آنهم برای اولیاء خدا حاصل نمی­شود. به درستی­که شناخت پروردگار مونس آدمی در هر وحشتی است و همدم انسان در هر تنهایی و نور(هدایتگر) در هر تاریکی و قدرت و نیرو در هر ضعفی و شفای آدمی در هر بیماری است.

 

امام صادق فرمودند: اساس دین، توحید است و توحید آن است که سزاوار نشماری پروردگارت را به آنچه خود شایسته آن هستی (صفات مخلوقات را به او نسبت ندهی). بحار الانوار، ج ۵، ص ۱۷

نمونه دیگری از این نوع احتجاج، بخشی از مناظره امام صادق با طبیب هندی است که منکر خدای نامحسوس بود. امام به او فرمود

- آیا جز این حقیقت است که یکی از ما راست می­گوید و دیگری دروغ؟

-  نه، جز این نیست.

_ اگر گفته تو در واقع درست باشد آیا عقاب خدا که تو را از آن  بیم می­دادم، مرا هم تهدید می­کند؟

 -  نه.

_ اگر حقیقت آنگونه باشد که من می­گویم و حق با من باشد، آیا این­طور نیست که من قطعاً گرفتار عقاب خالق که تو را از آن بیم می­دادم نیستم و تو با انکار خود هلاک می­شوی؟

- همین طور است.

_ بنابراین کدام­یک از ما عاقلانه­تر عمل می­کنیم و به نجات نزدیک­تریم؟

- تو.

برای نمونه امام صادق در جواب زندیقی که ­پرسید: چه دلیلی بر وجود خدای جهان هست؟ فرمود:

موجودات جهان، انسان را به سوی صانع و خداوند جهان راهنمایی می­کنند. آیا نمی­بینی که هرگاه به ساختمان محکمی نظر نمایی به وجود بنّا پی می­بری (و تصدیق می­کنی که بنّایی آن ساختمان را برپا کرده است) با آنکه هنگام ساختن حضور نداشتی و بنّا را ندیده­ای.[۴۶]

امام در مناظره دیگری که با عبدالملک اتفاق افتاد، بیان زیبایی از ظهور قدرت خدا در آفرینش جهان دارد و می­فرماید:

ای برادر مصری![۴۷به من گوش کن. ما هیچگاه در وجود خدا شک نمی­کنیم. آیا نمی­بینی آفتاب و ماه و شب و روز در گردش­اند ولی از مدار خود خارج نمی­شوند؟ (این حرکتی جبری است) اگر حرکت آفتاب و ماه به اختیار خودشان بود و می­توانستند بروند و در نقطه مغرب توقف کنند پس چرا بر­می­گردند؟

مردی خدمت امام صادق(ع) آمد و عرض کرد:

_  ای پسر رسول خدا! مرا به دلیلی بر وجود خدا راهنمایی کن که جدل­کنندگان در این مورد  با من بسیار مجادله و مرا سرگردان کرده­اند.

امام فرمود:

_ ای بنده خدا! هرگز سوار کشتی شده­ای؟

_ آری

_ هیچ اتفاق افتاده که کشتی شما درهم بشکند در محلی که کشتی دیگری نباشد که تو را نجات دهد و در حالی­که مهارت شناگری نداشته باشی که تو را بی­نیاز کند (و به ظاهر فریادرسی در کار نیست)؟

-  آری، همین اتفاق افتاد.

_ آیا در آن حال قلب تو متوجه قدرتی بودی که به فریادت برسد و تو را از غرق شدن نجات دهد؟

_ آری، ای پسر رسولخدا!

_ فَذَلِکَ الشَّیْ‏ءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَیْثُ لَا مُنْجِیَ وَ عَلَى الْإِغَاثَهِ حَیْثُ لَا مُغِیثَ (آن چیز (که به او دل بستی) همان خدای توانایی است که می­تواند تو را در جایی که هیچ منجی نیست، نجات دهد و در مکانی که هیچ فریادرسی در کار نیست ،به فریادت برسد.

این جاست که وجود مطهر امام اثبات می شود چرا که هیچ یک از بندگان نمی توانند بدون هادی به وجود خداوند پی ببرند. و این هادی تنها وجود امام می باشد.

راغب اصفهانی در مفردات در معنی لطف می نویسد: از حرکت بسیار نرم برای دستیابی به امور دقیق به لطافت و لطف تعبیر می شود از آن چه به حس درک نمی شود به عنوان لطافت تعبیر می گردد و صحیح است که بگوئیم لطف بر این وجه وصف خدای تعالی است و به جهت معرفت خداوند به دقائق امور و هم به خاطر رفق و شفقت خداوند بر بندگان در هدایت ایشان.

لطف در جایی است که خداوند به بندگان اختیار داده باشد و ایشان را به پذیرش هدایت مکلّف سازد در این صورت تعیین هادی و بیان طریق هدایت بر خداوند واجب خواهد بود.

از باب لطف بودن به وجود امام علیه السلام همین بس که عامل به دستورات الهی که اعتقاد به وجود و امامت امام دارد موجب حصول کمال غیر متناهی برای او می گردد. چرا که تنها از طریق امام می توان به رضا و سخط الهی دست یافت. با وجود امام و هادی اخلاص در اعمال، ثواب و اجر آن عمل بیشتر است، زیرا با پیاده کردن ارشادات او و تاسی به او انجام می شود، پس لطف در وجود است نه در عدم.

بر اساس قول راغب اصفهانی، رحمت، شفقت و رفق لطف است، و مراد از لطف در لزوم عقلی وجود امام نیز همین است. به عبارت دیگر: قاعده ی لطف بیان گر رحمت و شفقت خداوند بر مخلوقات است. پس: این قاعده عموم بشریت – اعم از مسلمان و غیر مسلمان- را شامل می شود، بلکه شامل همه ی مخلوقات است. پس اگر عالِمی در بین گروهی باشد که آنها را به خدا متوجه کند، وجود او برای اطرافیانش لطف است.

تردیدی در این نیست که تصرف امام لطف است و این تصرف جز با وجود امام تمام نمی گردد. پس وجودش لطف و تصرف او لطفی دیگر است.

بین انسان و خداوند متعال ارتباط طرفینی وجود ندارد یعنی انسان می تواند با خداوند مناجات داشته باشد اما توانایی این را ندارد که از رضا و سخط الهی آگاه شود و این ارتباط برای او میسّر نیست چون انسان رابطه ی مستقیمی با خداوند متعال نمی تواند داشته باشد، پس در این جا نیاز به وجود رابطی بین خالق و مخلوق احساس می شود و این صورت نمی پذیرد مگر به سبب وجود امام، امامی که از جنس نور خداوند است و با آن نور سنخیت دارد و می تواند از رضا و سخط خداوند متعال آگاهی پیدا کند و آن را به بندگان انتقال دهد.

در باب معرفت و شناخت خداوند هم همین طور است، چرا که مخلوق درک معرفت خالق را ندارد پس باز هم نیاز به وجود واسطه و امامی احساس می شود. معرفت خدای سبحان اصل و ریشه ی همه معارف دینی است؛ اما این امر در صورتی امکان پذیر است که انسان توانایی و استعداد آن را داشته باشد و خداوند برای این که بندگان استعداد این امر را داشته باشند آنها را فطرتا خداجو نموده است اما وجود فطرت به تنهایی کافی نیست.

کلینی و ابن بابویه  به سند های معتبر روایت کرده اند از منصور بن حازم که گفت: به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که خدا جلیل تر و بزرگتر از آن است که او را به خلق بشناسند، بلکه خلق را به خدا می شناسند؟ حضرت فرمودند: راست گفتی. گفتم: انسان باید بداند که او را پروردگاری هست که آن پروردگار را خشنودی و غضبی هست ، بعضی اعمال باعث خشنودی او می گردد و بعضی باعث خشم و کراهت و غضب او و باید بداند که خشنودی و غضب او را نمی توان دانست مگر به وحی یا رسولی. پس کسی که وحی به او نرسد باید از پیغمبران طلب کند پس هر گاه ایشان را ملاقات کند می داند که به معجزات و علومی که خدا به ایشان داده است  آگاه اند و ایشان حجت خدایند و آن که اطاعت ایشان واجب است. ( حیوة القلوب ج3 ص9)

هیچ انسانی پا به این دنیا نمی گذارد مگر اینکه معرفت خداوند را به همراه دارد و معرفت با خلقت او آمیخته است. ولی انسان وقتی با این معرفت فطری به این جهان می آید غافل و نادان است و وجود فطرت او به تنهایی موجب تصدیق و ایمان به خدا نمی گردد؛ چنان که امام صادق علیه السلام فرمودند:

همانا خدای عزوجل خلق را بر فطرتی که آن ها را بر آن مقطور کرده است. آفرید و آن ها نه از ایمان به شریعتی آگاهی داشتند و نه از کفر به انکار. (علل الشرایع ص121؛ بحارالانوار ج11ص39)

بنابراین خداوند متعال طبق سنت حکیمانه خویش نقشی برای پیامبران و امامان علیه السلام قرار داده است، و انسان ها را در معرفت خویش به آنان ارجاع داده و تعلیم و تذکر آن ها در یادآوری معرفت خویش مؤثر دانسته است.که امیرالمؤمنین علی علیه السلامفرمودند: رسولان خویش را در میان آن ها مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا عهد فطرتش را از آن ها طلب کنند و نعمت فراموش شده اش را به یاد آن ها آورد. (نهج البلاغه خطبه 1)

به همین جهت است که ائمه علیه السلام تاکید می کنند که:

امام باقر علیه السلام  فرمودند: خدا به واسطه ی ما عبادت می شود و به واسطه ی ما شناخته می شود و به واسطه ی ما به یگانگی خوانده می شود.

امام صادق علیه السلام  می فرمایند: اوصیا ابواب خدای عزوجل هستند که از ناحیه ی آن ها به خدا رسیده می شود و اگر آن ها نباشند خداوند شناخته نمی شود. (اصول کافی ج 1ص193؛ تأویل الایات الطاهرة ص92)

و امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: همانا، خداوند متعال اگر می خواست خود را به بندگان می شناساند اما ما را باب راه، طریق و جهتی قرار داده است که باید از آن طریق به او رسید. (بحارالانوار ج24 ص253)

 

 

 

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد