منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* ولادت پیامبر صلی الله و امام صادق علیه السلام

* شروع امامت امام زمان علیه السّلام

* ازدواج فرخنده پیغمبر اکرم و خدیجه کبری

* برنامه های مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دوران ظهور

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

* شهادت امام رضا علیه السلام

* رحلت یا شهادت اباالزهرا، حضرت رسول اکرم ؟؟؟؟

 امام حسن مجتبی علیه السّلام در بین مردم بی وفای کوفه


بعد از امیرالمومنین علیه السّلام تنها امام بر حق فرزند ایشان یعنی امام حسن مجتبی علیه السّلام بودند اما باز هم مردم عراق نمی توانستند بر انتخاب خود ثابت و پایدار باشند. در جریان بیعت با امام علیه السّلام کسانی که اصرار بر جنگ با معاویه داشتند بر آن بودند تا در شرایط بیعت ، جنگ با معاویه را نیز بگنجانند. به این معنا که برای امام علیه السّلام شرط گذاشتند که به این شرط با تو بیعت می کنیم. امام مجتبی علیه السّلام حاضر به پذیرش این شرط نشده و فرمود: با آنها بیعت می کند به این شرط که با هر کس جنگید ، بجنگند و با هر کس به مسالمت برخورد کرد ، با مسالمت برخورد کنند.(ترجمه الامام حسن ابن سعد ص133)

طبیعی است که امام جامعه نمی تواند بر پایه چنین شرطی با کسی بیعت کند. چرا که ایشان خلیفة الله هستند و صلاح کار را از هر کسی بهتر می دانند. پذیرش شرط آنها به این معنا بود که آنان فرمانده نظامی برگزیده اند نه امام برای جامعه.

در آخر مردم عراق و بسیاری از نقاط دیگر با ایشان بیعت کردند. با این حال، از طرف مغرضین در گوشه و کنار سعی گردید تا شخصیت امام علیه السّلام را خدشه دار کنند و او را از یک طرف بی بهره از تدبیر و سیاست و از طرف دیگر دنیا طلب و بالاخره موضع او را مقابل علی علیه السّلام و حسین علیه السّلام معرفی کنند. به عنوان نمونه در اخبار مربوط به صلح این گونه عنوان شده که امام علیه السّلام تنها با چند تعهدی که جنبه مالی داشته حاضر شده است از حکومت کناره بگیرد. ( حیات فکری و سیاسی امامان شیعه ص121)

در همین اخبار سعی شده تا عنوان کنند امام برای خویش چنین حقی نمی دیده که خلافت را برای خود نگه دارد  و لذا آن را تسلیم معاویه کرده است. در صورتی که این صرف اتهام است. چرا که خود امام بارها بر این نکته تصریح فرمود که :"خلافت حق اوست و تنها از روی اجبار به معاویه واگذار می کند."(الامالی شیخ طوسی ج2 ص172/ بحارالانوار ج44 ص30،56)

امام علیه السّلام ضمن نامه ای نیز که در آغاز خلافت خود به معاویه نوشتند، حقانیت اهل بیت علیهم السّلام و مظلومیت آنان را پس از رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم یاد آور شدند. همه ی اینها دلیل قاطعی است بر این که امام علیه السّلام معین و یاور و پدر در همه ی مراحل بوده است . (ترجمة الامام حسن علیه السّلام ابن سعد ص160/ انساب الاشراف ج2 ص26)

و یا در نامه ای دیگر خطاب به معاویه نوشتند: وقتی که پدرم در آستانه مرگ قرار گرفت این امر را بعد از خود به من سپرد.(الفتوح ج4 ص151/ابن ابی الحدید ج16 ص24)

 هیثم بن عدی از قول بسیاری از مشایخ خود نقل کرده که آنان گفتند حسن بن علی علیه السّلام "وصی" پدرش بوده است. (العقد الفرید ج4 ص474)

نخستین خطبه امام مجتبی علیه السّلام به نقل تمامی مآخذ مربوطه چنین است: هر کسی که مرا می شناسد که می شناسد ، هر کسی که نمی شناسد من حسن فرزند محمد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم هستم، من فرزند نذیر و بشیر هستم، من فرزند دعوتگر به سوی خدا ، به اذن او و با چراغ روشن هستم، من از اهل بیتی هستم که خداوند رجس و پلیدی را از آنان دور و آنان را تطهیر کرده است، کسانی که خداوند دوستی آنان را در کتاب خود واجب کرده است( که خداوند فرمود: بگو: بر این رسالت جز دوست داشتن خویشاوندان نمی خواهم.) "و هر که کار نیکی کند به نیکویی اش می افزاییم" پس کار نیک همان دوست داشتن ما اهل بیت است.(مقاتل الطالبیین ص33/ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج16 ص 30 و 31)

مسعودی قسمتی از یکی از خطبه های امام حسن علیه السّلام را آورده که فرمودند: " ما حزب الله رستگاریم، ما عترت نزدیک رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هستیم، ما اهل بیت طیب و طاهر و یکی از دو ثقلین هستیم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم  در میان شما باقی گذاشت. و دیگری آن کتاب خداست که از هیچ سوی در آن باطل راه ندارد... پس از ما اطاعت کنید که اطاعت ما واجب است ، زیرا ملحق به طاعت از خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم اولی الامر است که : اگر در چیزی نزاع کردید آن را نزد خدا و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم برید... و اگر نزد رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم و اولی الامر برده شود هر آینه آنان که اهل استنباط علم هستند، آن را خواهند دانست. (مروج الذهب ج2 ص432/ سوره نسا آیه 83)

شیخ مفید در تحلیلی درباره دوران امام حسن علیه السّلام مردم را به چند دسته تقسیم می کند: گروه اول شیعیان امام علی علیه السّلام . گروه دوم خوارج که در صدد مبارزه با معاویه بودند و  چون امام مجتبی علیه السّلام قصد جنگ با شام را داشت، گرد او جمع شدند. گروه سوم طمعکارانی که به دنبال غنایم می گشتند . گروه چهارم کسانی که عوام بودند و نمی دانستند چه کنند. گروه پنجم آنها که به انگیزه عصبیت قبیلگی و بدون توجه به دین ، تنها تابع رؤسای خود بودند.( الارشادج2 ص10/ بحارالانوار ج44 ص 46،56)

 در این میان گروه سوم ، تعدادشان بیش از همه بود. آنها در شرایط جدید مصلحت خویش را در این نمی دیدند که پس از نبرد نهروان ، جنگ تازه ای را آغاز کنند. آنها با فکر و تدبیر خود تصمیم گرفتند و از یاری امام علیه السّلام دست شستند.

امیرالمومنین علیه السّلام در کلام بسیار شیرینی ، این روحیه مردم عراق را توصیف کرد و می فرمایند:" ای مردم کوفه! من شما را با مواعظ قرآن، مورد سرزنش قرار دادم ، سودی نبخشید، با چوبدستی شما را تادیب کردم ، اما شما مستقیم نشدید، به وسیله شلاق( که با آن حدود را اجرا می کنند) شما را مورد ضرب قرار دادم ، باز هم رعایت نکردید. تنها چیزی  که می تواند شما را اصلاح کند، شمشیر است، اما من برای اصلاح شما خود را به فساد نمی اندازم. (نهج البلاغه خطبه 199)

امام حسن  علیه السّلام نیز مانند پدر گرامی شان در این اوضاع، خود را برای اصلاح آنها به فساد نینداخت و با معاویه صلح نمود.چرا که مردم عراق تنها زمانی آرام می گرفتند که افرادی چون زیاد، پسرش عبیدالله و یا حجاج برآن حکومت می کردند. یعنی تنها استبداد و زور موجب فروکش کردن تنش های منطقه می شد. از این روست که امام علی علیه السّلام در اواخر کار ، هر چه به این مردم اصرار می کند تا علیه شام متحد شوند ، آنها حتی برای دفاع از عراق نیز، تلاشی نمی کنند، آن وقت است که زبان ملامت امام علیه السّلام به روی آنها گشوده می شود:" ای گروهی که وقتی دستور می دهم اطاعت نکرده و وقتی دعوت می کنم اجابت نمی کنید شما را به خدا قسم آیا دینی نیست که شما را وحدت بخشد؟ آیا حمیتی نیست که شما را به خدا تحریک کند؟ آیا تعجب نیست که معاویه ، بیان گردان جاهل را بدون پول فرا می خواند و او را متابعت می کنند و من شما را دعوت می کنم در حالی که باقی مانده اسلام هستید اما نسبت به هیچ یک از دستورات رضایت بخش من رضایت نمی دهید و علیه هیچ امر مورد خشم من فراهم نمی آیید. تنها چیزی که دوست دارم ملاقات کنم مرگ است.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج10 ص67)

این مردم در مقابل علی علیه السّلام که یگانه دهر است، چنین برخوردی دارند، تا آنجایی که امام آرزوی مرگ می کند. البته امام علیه السّلام می توانست با شیوه های غیر اسلامی ، همانند معاویه ، مردم را جذب کرده و یا به زور به جنگ بفرستد، اما شیوه ی امام علیه السّلام این بود که اکنون که مردم " ماندن" را دوست دارند ، آنها را بر چیزی که نمی خواهند وادار کند.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج11 ص29)

چرا که اگر چنین کند ، رهبری ایشان " امامت" نیست بلکه پادشاهی است . این همان چیزی بود که معاویه بدان افتخار می نمود. به هر روی چنین مردمی ، در آستانه خلافت و امامت حسن بن علی علیه السّلام قرار داشتند، مردمی که حاضر نشدند فرمان امامشان را برای دفاع از عراق بپذیرند و زمانی که برای استراحت از نهروان به خانه هایشان رفتند دیگر باز نگشتند.( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج2 ص193)

علل صلح امام حسن علیه السّلام

دلایل چندی سبب شد تا امام علیه السّلام نتواند به مقصد اصلی که جنگ شرافتمندانه با معاویه بود دسترسی پیدا کند، لذا ضرورت دید تا برای حفظ اصل اسلام و نیز جلوگیری از خونریزی بی نتیجه از جنگ خودداری کند. و مواردی از این عوامل:

1-سستی اهل عراق و بی اعتنایی آنان نسبت به امیرالمومنین علیه السّلام ، زیرا آنگاه که معاویه در بین آنان دست به قتل و غارت و کشتار مردان و غارت زنان زده بود ، هیچگونه اقدامی علیه معاویه نکردند ! امام علیه السّلام آنها را دعوت به نهضت می کرد و با بیان حکیمانه و بلیغ خود، آنان را وادار به مبارزه می نمود، اما آنان غیر از تلوّن و رنگ به رنگ شدن عکس العملی نداشتند. امام علیه السّلام دریافت که به این مردم نمی توان اعتماد کرد. این عدم اعتماد تنها شامل عدم همکاری نبود، بلکه امام علیه السّلام می فرمود: به خدا سوگند اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته به صورت اسیر به او تحویل می دهند.(بحارالانوار ج44 ص20/ اعلام الوری ص205)

در مقابل این لشگر سرد و ضعیف ، لشگر معاویه نسبت به رییس خود بهتر از انگشتان معاویه تسلیم معاویه بودند . زیرا هر دستوری می داد بدون پرسش و سوال اطاعت می کردند و اگر در موضوعی کوتاهی می شد ، شخص کوتاهی کننده مورد عقاب معاویه قرار می گرفت.

2-بیشتر پیرمردان و روسای طوایفی که با امام مجتبی علیه السّلام بیعت کرده بودند علاقه مند به ثروت و مقام بودند . مرام آنها این بود که اگر از ثروت و منصب برخوردار می شدند راضی بودند و اگر غنیمتی و یا مقامی به دست آنها نمی افتاد غضبناک می گردیدند.

روش این دسته نسبت به حضرت مجتبی علیه السّلام همانند روش آنها نسبت به امیرالمومنین علیه السّلام بود و در نزد آن حضرت غیر از عدالت و برادری و منافع عمومی مطلب دیگری نبود. آری! آنان حاضر نبودند در اثر اجرای عدالت خود را همدوش فقیران ببینند. نجاشی و مثقله بن هبیره و قعقاع بن شور و امثال آنان امام علیه السّلام را پس از بیعت رها کرده و مخفیانه با معاویه رابطه داشتند و بالاخره به معاویه پیوستند. تمام این بی اعتنایی ها در اثر این بود که منفعت دنیای فانی را مقدم بر آخرت باقی می دانستند. امامی را که دینش را مغلوب جاندارن آسمان و زمین نمی کرد  رها کرده، و به سوی معاویه ای شتافتند که در راه هدفداری دنیوی و آرزوهای خود هر گونه جنایتی را مرتکب شد.

3-عده زیادی از منافقین با آن حضرت بیعت کرده بودند و ضاهرا با آن حضرت همکاری می کردند ، ولی مخفیانه در فکر خیانت به آن حضرت بودند. عده ای از آنها برای معاویه نامه نوشته بودند و معاویه نیز برای آنها نامه و پول می فرستاد و عده ای به آرزوی وعده فرمانداری معاویه به سر می بردند. در میان این گروه عمرو بن حریث ، عمارة بن ولید، حجر بن عمرو، عمر بن سعد، ابو بردة بن ابو موسی اشعری، اسماعیل و اسحاق دو فرزند طلحة بن عبیدالله به چشم می خوردند. (شیعه و زمامداران خودسر محمد جواد مغنیه ص140)

آنان که خواهان دنیا و مقام و پول هستند ، نخواهند فهمید که سپردن خود به امامی الهی که باعث سکون آسمان و زمین است و مایه ی آسایش و امان اهل زمین است چه لذتی دارد که از تمام بیراهه ها نجات می دهد و سعادت مطلق است.

4- امام حسن علیه السّلام عبیدالله بن عباس را با دوازده هزار مرد جنگی برای دفاع از حدود عراق و مبارزه با معاویه فرستاد ولی معاویه، عبیدالله بن عباس ، فرمانده لشگر امام علیه السّلام را به یک میلیون درهم خرید . عبیدالله پول را گرفته و نزد معاویه رفت و این فتح بزرگ معاویه سبب شد که لشگر امام حسن علیه السّلام صرف نظر از بی غیرتی ذاتی به نافرمانی و تمّرد از امام علیه السّلام روی آورده و یکی پس از دیگری راه شام را پیش گیرند.

5-معاویه نامه های اصحاب امام حسن علیه السّلام را که برای کشتن و تسلیم کردن امام علیه السّلام به او نوشته بودند به وسیله مغیرة بن شعبه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن حکم نزد آن حضرت فرستاد. حضرت از نویسندگان آن جستجو کرد و یقین نمود که نامه ها جعلی نیست.

صلح امام علیه السّلام به جهت نداشتن یار و نیروی جنگی بود . زیرا اکثر آنان که لشگر او محسوب می شدند، جاسوسان معاویه و منتظر فرصت برای کارشکنی بودند . لذا این دسته برای آن حضرت خطرناک تر از دشمن های آشکار بودند. (شیعه و زمامداران خود سر ،محمد جواد مغنیه ص143 و 144)

سرانجام این مردم با رفتار های ناشایست، امام علیه السّلام را به ستوه آوردند و ایشان را از جنگ با معاویه که کوچکترین تردیدی در آن نداشت منصرف ساختند. امام علیه السّلام در سخنرانی خود با مردم به صراحت بر این نکته تاکید کردند که معاویه صلحی از ما خواسته که هیچ شرافت و عزتی در آن نیست . اگر برای جنگ آماده هستید من در کنار شما هستم، اما اگر حیات را دوست دارید بگویید تا صلح او را بپذیرم.( ترجمه الامام حسن علیه السّلام ابن عساکر ص179/ بحارالانوار ج44 ص21)

سبط ارشد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امام حسن مجتبی علیه السلام  درباره ی انگیزه ی صلح خود با معاویه این گونه می فرمایند:

ای اباسعید انگیزه صلح من با معاویه همان علت سازش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با قبیله بنی حمزه و بنی اشجع و همان علت صلح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با اهل مکه است به هنگام بازگشت از حدیبیه آنان بر اساس ظاهر قرآن محکوم به کفر بودند و معاویه و یارانش به حسب تاویل قران محکوم به کفر می باشند.( علل الشرایع ص211)

سبط بن جوزی می نویسد زمانی که امام حسن علیه السّلام دریافت که مردم از دور او پراکنده شدند و کوفیان به ایشان خیانت کردند ، چاره ای جز پذیرفتن صلح نداشت.

 و معاویه زمام جامعه را به دست گرفت. کسی که هیچ سابقه ای در دین ندارد و پدرش بدترین دشمن رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و کتاب او بوده است، زیرا مردم حق را نخواستند و از اطاعت اولی الامر سر باز زدند ،پس گرفتار ناحق و جور زمانه شدند.

امام حسن علیه السلام خطاب به معاویه فرمودند: وای بر تو ای معاویه! خلافت منحصرا شایسته ی کسی است که شیوه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را پیش گیرد فرمان خدا را به کار ببرد به جان خودم سوگند قطعا پرچم های هدایت و فروغ بخش تقوی و پرهیزکاری ما اهل بیت هستیم و تو ای معاویه! از کسانی هستی که سنتها ر ا از بین بردند و بدعت ها را زنده کردند. و بندگان خد را لجام زده به خدمت و بردگی گرفتند و دین الهی را بازیچه ساختند. سپس مسلما آن چه تو دل به آن بسته ای در آن هستی و بی ارزش و نابود شود. تو اندکی زیستی اما پیامد های آن و عذاب هایش به تو باقی خواهد ماند.( تحف العقول ص235)

امیرالمومنین علی علیه السّلام مردم عراق را از آینده سختی که در انتظارشان است آگاه کرده بود و فرمودند: " بدانید که بعد از من به سه بلا گرفتار خواهید آمد. خواری و ذلتی همه گیر، شمشیری کشنده و استبداد و خودکامگی ستمکاران. در آن حالات مرا یاد خواهید و آرزو می کنید که کاش مرا می دیدید و یاریم میکردید و خون های خود را برای دفاع از من بر خاک می ریختید." ( الغارات ص185)

امام حسن علیه السّلام نیز در مقابل این مردم دنیا طلب فرمودند: " شما با گذشته خود تفاوت کرده اید. آنگاه که به صفین می رفتید، دینتان در پیش رویتان بود، اما امروز دنیاتان مقدم بر دینتان است. " ( بحار الانوار ج44 ص21/ ترجمه الامام حسن علیه السّلام ابن عساکر ص178 و 179)

ایشان به شیوه و سیره پدرش پایبند بود. زمانی که می دید مردم خود مایل به داشتن چونان امامی نیستند، طبیعی بود که بعد از نصایح لازم ، عراق را رها کرده و به مدینه برود. (حیات فکری و سیاسی امامان شیعه رسول جعفریان)

مردم آن زمان با صلاح و بر طبق هوای نفس و منافع دنیوی خود تصمیم گرفتند و  به دعوت امامشان لبیک نگفته و از فرمان ایشان سرپیچی کردند. و اطاعت ظالم  را ترجیح دادند. ما که در دوران غیبت اماممان به سر می بریم چقدر اطاعت از ایشان را بر خود واجب می دانیم؟ اگر ما مطیع امام زمان خود هستیم پس چرا امام از ما کناره گرفته اند؟ آیا دین ما بر دنیایمان مقدم است؟

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد