منوی اصلی
Skip Navigation Links

تازه ترین ارسال ها
* بیعت کردن و دفاع امیرالمومنین

* آتش زدن درب خانه وحی

* هتک حرمت حضرت زهرا س

* ولادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها

* چگونه زینت امام زمان باشیم؟

* برنامه های مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشّریف در دوران ظهور

* شهادت حضرت معصومه سلام الله علیها

* شهادت امام حسن عسگری علیه السلام

حرکت کاروان اسراء از کربلا تا شام

حرکت به سوی کوفه و تقسیم سرهای شهداء:

بعد از واقعه ی دردناک کربلا و پس از غروب عاشورا و مصیبت عظمای شهادت سیدالشّهداء عَلیهِ السَّلام، عمر بن سعد لَعنة الله عَلیه سر مبارک امام حسین عَلیهِ السَّلام را در همان روز با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم اَزدی لَعنة الله عَلیهم نزد ابن زیاد فرستاد و دستور داد باقی سرهای یاران و خاندان حضرت را شستشو دادند و آن سرها را با شمر بن ذی الجوشن و قیس بن اشعث و عَمرو بن حجاج لَعنة الله عَلیهم روانه نمودند و آن ها سرهای مطهر را به کوفه رساندند.

خود عمر بن سعد نیز بقیه ی روز را تا روز دوم تا زوال آفتاب در کربلا ماند، سپس با عیال و اطفال باقیمانده ی امام حسین عَلیهِ السَّلام کوچ کردند، و زنان را بر شتران بی جهاز با سرهای برهنه و بدون سایبان بین دشمنان حرکت داد، درصورتی که آن ها امانت های بهترین پیامبران بودند و آنان را مانند اسیران ترک و روم در نهایت مصائب و ناراحتی ها می راندند.

روایت شده که سرهای اصحاب امام حسین عَلیهِ السَّلام هفتاد و هشت سر بود که بین قبیله های عرب تقسیم شدند تا به توسط آن ها به دربار عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه لَعنة الله عَلیهم تقرب بجویند.

"قبیله ی کنده" با 13 سر بریده آمد که رئیس آن ها قیس بن اشعث بود.

"قبیله ی هوازن" با 12 سر آمد که رئیس آن ها شمر بن ذی الجوشن بود.

قبیله ی بنی تمیم" با 17 سر.

"قبیله ی بنی اسد" با 16 سر.

"قبیله ی مَذحج" با 17 سر.

و سایر مردم نیز با 13 سر آمدند.(لهوف ص191_193)

ورود اسرا به کوفه:

ابن سعد لَعنة الله عَلیه با اسیران راه پیمود تا به نزدیکی کوفه رسیدند، مردم کوفه برای تماشای اسیران جمع شده بودند.

کوفه مهیای حضور کاروان خروج کنندگان! بود و کوفیان که کوچه ها و خیابان را آب و جارو کرده بودند، دسته دسته به مبادی ورودی داشتند تا هر کدام به سهم خویش در این جشن و شادمانی بزرگ سهیم باشند!!!

با حضور پیام آوران عاشورا در شهر، از همان ابتدا صولت و اقتدار طاغوت بنی امیّه شکسته شد و ابتکار عمل و مدیریت بر روح و روان و عاطفه ی مردم در دست های تدبیر خاندان رسالت قرار گرفت.

گچ کاری که برای مرمت کاخ عبیدالله به کوفه دعوت شده بود تا محل تشریفات رسمی حاکم بنی امیّه جلوه ای ویژه پیدا کند، گوشه ای از حقایق آن روز را برای تاریخ بازگو کرده. "مسلم جصاص" گزارش کرده است که:

در شهر کوفه غوغایی بود و فریاد های اندوهناکی تمام شهر را در خود گرفته بود. از مراقب خود پرسیدم: چرا کوفه این چنین پر ناله است؟ او پاسخ داد: سر بریده یکی از خروج کنندگان بر یزید را آورده اند!!! و نام او حسین بن علی است!!! از شنیدن این خبر سخت اندوهناک شدم و پس از رفتن مراقبم بر صورت خود لطمه زدم. از راهی که در پشت قصر بود خود را به مزبله ای رساندم. مردم در انتظار اسیران و کشته شدگان بودند. در همین حال چهل محمل را مشاهده کردم که بر روی چهل شتر حمل می شد. حضرت زین العابدین علیه السّلام را دیدم که بر روی شتر برهنه ای بی جهاز سوار است و از زیر زنجیر هایی که بر گردن او بسته بودند خون بیرون می زد. او در همان حال که اندوهناک بود سخن می گفت: " ای امّت بد! بر خانه های شما باران رحمت نبارد! ای امّتی که احترام جدمان را در مورد ما رعایت نکردید! اگر ما و رسول خدا صلّی الله علیه وآله اجتماع کنیم در روز قیامت چه پاسخی خواهید داشت؟؟؟ ما را بر شتر های عریان سوار می کنید و می گردانید، آن چنان که گویی ما کسانی نیستیم که دین شما را محکم ساختیم! هان از مصیبت های که بنی امیّه بر ما وارد آوردند آگاه هستید، اما گویی فریاد ما را نمی شنوید و از شدّت شادمانی کف میزنید! و ما را به نقاط پراکنده ای از زمین در حالت اسارت گردش می دهید! وای برشما!!! آیا جدّ ما رسول خدا صلّی الله علیه وآله مردم را از گمراهی به بهترین راه هدایت نکرد؟ ای حادثه کربلا مرا اندوهناک ساختی و خداوند پرده از عمل بدکاران بر خواهد داشت و رسوایشان خواهد کرد."

در میان نیزه داران مردی را مشاهده کردم که بر نیزه او سری نورانی تر از سر های دیگر بود، و نشانی از کشته شدن نداشت. این کسی است که جبرئیل در گهواره برایش لای لای می گفت و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل خدمتگزار او بودند و صلصائیل آزاد شده اوست. او کسی است که از کشته شدنش عرش خدا به لرزه درآمده است. وای بر تو! به مردم بگو: من قاتل محمد مصطفی صلّی الله علیه وآله، علی مرتضی علیه السّلام، فاطمه الزهرا سلام الله علیها و حسن مزکی علیه السّلام، امامان هدایت، ملائکه آسمان، پیامبران، و اوصیا هستم.

نام آن زن را پرسیدم، خود پاسخ گفت: "من زینب دختر  امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام هستم و این اسیران دختران پیامبر صلّی الله علیه وآله و علی علیه السّلام هستند."

مردم کوفه به کودکان بر محمل نشسته نان و خرما می دادند، ام کلثوم فریاد برآورد که ای کوفیان! صدقه به ما اهل بیت حرام است! سپس نان و خرما را از کودکان می گرفت و مردم اشک می ریختند، چون گریه مردم بالا گرفت ام کلثوم بار دیگر نهیب زد: "ای مردم! مردان شما ما را می کشند و زنانتان بر ما گریه می کنند!!! خدا میان ما و شما حاکم است و روز رستاخیز داوری خواهد کرد."

ناگهان با صدای شیون مردم معلوم شد که سرهای شهدا، که رأس حسین بن علی علیه السّلام پیشاپیش آن ها قرار داشت را به سوی ما می آورند. سر امام علیه السّلام همانند ماه و به روشنایی زهره ی درخشان، و شبیه ترین چهره به رسول خدا صلّی الله علیه وآله بود. محاسن او خضاب شده و سیمای نورانی او همانند قرص ماه که از افق سر برآورده بود می درخشید. باد، موهای محاسن او را به راست و چپ حرکت می داد. در همان حال زینب سلام الله علیها با دیدن سر حسین علیه السّلام فرمود:

"ای هلال من که به کمال رسیدی اما خسوف تو را فراگرفت و غروب کردی! من هیچ گاه گمان نداشتم ای پاره دلم که چنین روزی در سرنوشت ما رقم خورده باشد. ای برادر من! با فاطمه دختر کوچک خود سخن بگو که نزدیک است دلش از شدّت مصیبت آب شود! ای برادر من! دلت با ما مهربان بود، کجا شد آن مهرورزی که از تو با ما بود! ای برادر من! کاش پسرت علی علیه السّلام را هنگام اسارت می دیدی که با یتیمان تو توانایی سخن گفتن نداشت! هرگاه او را میزدند تو را صدا می زد و اشک از چشمان او سرازیر می شد. ای برادرم! او را در آغوشت بفشار و او را به سوی خود فراخوان و دلش را که سخت رنجیده است به دست آور! چه اندازه خوار است آن یتیمی که پدر خود را بخواند ولی جواب او رانشنود!"

خطابه ی حضرت زینب سلام الله علیها:

بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب کبری سلام الله علیها  بر سر مردم نهیب زد و چون سکوت فضا را فرا گرفت زبان به حمد و ستایش پروردگار گشود و بعد از سلام به رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم فرمود:

" ای مردم کوفه! ای جماعت مکر و افسون و محروم ماندگان از غیرت و حمیت! اشک چشمانتان خشک مباد! و ناله های شما آرام نشود! مَثل شما مَثل زنی است که تار و پود بافت خود را در هم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد! شما سوگند هایتان را دستاویز فساد و نابودی خویش قرار دادید! شما چه دارید جز گزافه، غرور، دشمنی، و دروغ؟؟؟ و همانند کنیزکان خدمتکار چاپلوسی و سخن چینی کردن ؟! و یا همانند سبزه ای که از فضولات حیوانی تغذیه می کند و بر آن رشد می کند، و چون نقره ای که روی گورها را بدان زینت کنند، دارای ظاهری فریبنده اما درونی زشت و ناپسندید! برای خود چه بد توشه ای اندوخته اید و از پیش فرستاده اید تا خدای خود را به خشم آورید و عذاب همیشگی او را برای خود رقم زنید! آیا شما "پیمان شکنان" برای برادرم حسین علیه السّلام گریه می کنید؟ گریه کنید که اشک شایسته شماست! بسیار گریه کنید و کم بخندید که این ننگ (فاجعه امویان) گریبانگیر شماست! و لکه ی این ننگ تا همیشه بر دامان شما خواهد ماند! آن چنان لکّه ی ننگی که هرگز از خود نتوانید شست!

چگونه می خواهید این لکّه ننگ را پاک کنید در حالی که جگر گوشه ی رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سیّد جوانان بهشت را کشتید؟ همان کسی که در جنگ، سنگر و پناهگاه شما و در صلح، مایه آرامش و التیام شما بود و نه مانند زخمی که با دهان خون آلود به روی شما بخندد! در سختی ها و دشواری ها امید شما به او بود و در ناسازگاری ها و ستیز ها به او روی می کردید.

بدانید توشه ی راهی که برای سفر آخرت خود فرستادید بد توشه ای است و بار گناهی که تا روز قیامت بر دوش های شما سنگینی خواهد کرد، گناهی بس بزرگ و ناپسند است!

نابود شوید آن هم چه نابودی ای! پرچم تان سرنگون باد آن هم چه سرنگونی ای! تلاش تان جز ناامیدی ثمر نداد و دست های شما بریده شد و کالایتان (حتی در دنیا) زیان کرد، خشم الهی را بر خود خریدید و ذلت و سر افکندگی شما حتمی شد!

آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا صلّی الله علیه وآله شکافتید؟ و چه پیمانی گسستید؟ و چگونه پرده نشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از آنها دریدید؟ و چه خون هایی ریختید؟

کاری بسیار شگفت انگیز انجام دادید! آن چنان شگفت که نزدیک است از هراس آن، آسمان ها از هم بپاشد و زمین ها بشکافد و کوه ها از هم فروریزد!!!

چه مصیبتی! مصیبتی بس دشوار، جان فرسا،طاقت افسوز، شوم، و در هم پیچیده پریشانی که از آن راه گریزیی نیست و در بزرگی و وسعت همانند در هم فشردگی زمین و آسمان است!

آیا در شگفت می شوید اگر از چشم آسمان خون ببارد؟!

هیچ کیفری از مجازات آخرت برای شما خوار کننده تر نیست و آنان (سران بین امیّه)، دیگر از هیچ طرفی یاری نخواهند شد!

این مهلت شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتابزدگی در کارها پاک و منزه است و از پایمال شدن خون بی گناه حراست می کند و در کمین ما و شماست! "

مردم حیرت زده ی کوفه دست هایشان را به دندان می گزیدند، پنداشتی بار دیگر عاشورا آفریده شده و مردم در معرض سخت ترین مجازاتهای الهی قرار گرفته اند.

آنگاه زینب کبری سلام الله علیها در ابیاتی جانکاه اینگونه ادامه داد:

"چه خواهید گفت آنگاه که رسول خدا صلّی الله علیه وآله از شما سؤال کند: این چه کاری بود که انجام دادید در حالی که شما امت آخرین بودید؟!

به اهل بیت، فرزندان، و پرده نشینان حرم من بنگرید که گروهی اسیر شما شده اند و گروهی دیگر در خون خود غوطه ور هستند!

پاداش من که نیکخواه شما بودم چنین نبود که در حق خاندانم جفا کنید! بیم آن دارم که عذابی بر شما فرود آید، مانند عذابی که قوم ارم را به نابودی کشاند!"

سخنان زینب سلام الله علیها خاطره ی امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را در یادها زنده کرد.

امام سجاد علیه السّلام به تسلّی عمّه ی سادات سلام الله علیها آمد و فرمود: "عمّه جان! آرام باشید! آنان که مانده اند باید از رفته گان خود عبرت گیرند و خدای را سپاس که تو عالمه ی غیر معلمه ای و نیاموخته ی خردمندی و گریه و زاری ما، رفته گان را باز نمی گرداند."

آنگاه امام علیه السّلام خود خیمه ای بر پا کرد و به تنهایی اهل بیت را از مرکب ها فرود آورد و در خیمه مستقر کرد. حال و هوای کوفه به صورتی درآمده بود که هیچ کس مردم را مانند آن روز چنین پریشان و نالان ندیده بود و حالا نوبت شیر زنی دیگر از آل علی علیه السّلام بود تا بر رسوایی خاندان شیطانی بنی امیّه علیهم الّعنة بیفزاید.

خطابه ی فاطمه صغری سلام الله علیها:

پس فاطمه ی صغری لب به سخن گشوده و فرمود: "خداوند را به شمار ریگ ها و تعداد شن ها سپاس می گویم و او را به عظمت و سنگینی عرش تا فرش ستایش می کنم. به او ایمان آوردم و بر او توکل می کنم و شهادت می دهم که معبودی جز خداوند یگانه نیست و محمد صلّی الله علیه وآله بنده و فرستاده ی اوست. همان پیامبری که فرزندان او را تشنه در کنار فرات ذبح کردند! با آن که آنان کسی را نکشته بودند تا مورد انتقام و قصاص قرار گیرند!

خداوندا! به تو پناه می برم از این که سخنی را به دروغ و ناروا به تو نسبت ندهم و برخلاف آن چه نازل کرده ای را به زبان آورم. پیامبر تو برای جانشین خود علی بن ابیطالب علیه السّلام پیمان گرفت، ولی حق را غصب کردند و او را بی گناه کشتند همان گونه که دیروز فرزند او را در خانه ای از خانه های خدا شهید کردند، آنان که به زبان مسلمان بودند، که نابود باد این مسلمانی!!!

این مردم هیچ گاه در هنگام حیات و لحظه ی رحلت، علی علیه السّلام را یاری نکردند تا او را به جوار رحمت خدا فرا خواندی که او اخلاقی پسندیده و نهادی پاک و زیبنده داشت و فضایلش شهره ی خاّص و عام بود و روش او واضح و آشکار. از نکوهش نمی هراسید و از ملامت احدی نمی ترسید. پدرم را از کودکی به اسلام هدایت فرمودی، و در بزرگی وی را خلق و خوی نیکو دادی، و مناقبش را ستودی، و او با تو و فرستاده ات رفتاری از سر خلوص و صدق داشت تا او را هم به جوار رحمتت فراخواندی. او هیچ علاقه و رغبتی به دنیا نداشت و آزمند آن نبود، بلکه تمایل او به سوی آخرت بود. در راه تو آن چنان مجاهده کرد که او را برگزیدی و به راه راست هدایت کردی.

هان ای مردم کوفه! ای اهالی نیرنگ و بی وفایی و خودخواهی! ما خاندانی هستیم که خدا ما را به شما و شما را به وسیله ما مورد آزمون قرار داد! ما از عهده ی امتحان الهی به نیکی برآمدیم و خداوند دانش و حکمت خود را به ما کرامت فرمود و ما نگهبان خزانه های او هستیم، و همان حجّتی هستیم که او بر بندگان خود گمارده است. ما را به کرامت خود گرامی داشت و به سبب پیامبر خود محمد مصطفی صلّی الله علیه وآله بر بسیاری از آفریدگانش برتری بخشید. اما شما ما را تکذیب کردید و ناسپاسی ورزیدید، ریختن خون ما را حلال و غارت اموالمان را مباح دانستید، گویی ما از نسل ترک و تاتاریم!!!

دیروز نیای بزرگ ما را کشتید و (اکنون) از شمشیر های شما خون ما می چکد. به خاطر کینه های که از ما در سینه داشتید چشمتان روشن شد و دل هایتان شادمان گردید! شما به خداوند جهانیان تهمت زدید و با او از در نیرنگ وارد شدید، همانا نیرنگ خدا از شما بیشتر و کارسازتر است! از ریختن خون ما و غارت اموالمان شاد نباشید، زیرا این مصیبتی که بر ما فرود آمد سرنوشتی بود که در کتب مشیّت خداوندی و پیش از آفرینش رقم خورده بود و این امر برای خدا کاری آسان است، تا شما به آن چه از دست رفته است اندوهناک نباشید و به آن چه شما را عنایت فرمود، خشنود نشوید و خداوند دوست ندارد کس را برخود ببالد.

نابود شوید و در انتظار کیفر الهی باشید که گویی دارد از راه می رسد، و بلاهای آسمانی مدام بر شما خواهد بارید، و شما را نابود و در همین دنیا به جان یکدیگر خواهد انداخت و در روز رستاخیز هم در عذاب جاودانه الهی خواهید بود، زیرا که نسبت به ما به ناحق ستم کردید و لعن و نفرین خدا بر ستمگران باد!

وای برشما! آیا می دانید با کدامین دست به ما ستم کردید؟ و با کدامین هیئت به ریختن خون ما راضی شدید؟ و با کدامین پا در نبرد با ما مبارزه کردید؟! دل های شما سخت و جگرهایتان پر از خشم و نفرت آلودگی است! دل ها و چشم ها و گوش های شما را مهر زده اند!

ابلیس تمام زشتی ها را در نظر شما زیبا و شما را به آن ها امیدوار کرد و بر روی چشم های شما پرده ای کشید که اکنون راه را نمی شناسید!  

ای مردم کوفه! نابود شوید که شما را با رسول خدا صلّی الله علیه وآله دشمنی ها و کینه هایی است که اکنون در صدد انتقام کشیدن از او بر آمدید! سپس با برادر رسول خدا صلّی الله علیه وآله علی بن ابی طالب علیه السّلام، نیای بزرگوار ما و همچنین با فرزندان او که از عترت پیامبر صلّی الله علیه وآله و از برگزیدگان و پاکان بودند بی وفایی کرد (تا آن جا که) یکی از شما بر خود ببالد و این شعر را بگوید: ما علی و فرزندان او را با نیزه ها و شمشیر های هندی کشتیم و زنان آن ها را همانند اسیران ترک به اسارت گرفتیم! و با آنان جنگیدیم و به قتل رساندیم!

(گوینده ی شعر!) خاک بر دهان تو باد! آیا به کشتار گروهی بر خود می بالی که خداوند آن ها را پاکیزه و طیب می شناسد و آنان را از هر آلودگی و پلیدی امان داده است؟ آری در این غم همانند پدرت بسوز و چون سگ خود را بر زمین بسای که برای هر کس همان چیزی است که از پیش فرستاده است! وای بر شما! که نسبت به والایی و برتری ما که خداوند عنایت فرموده است حسد می ورزید!

گناه ما چیست؟؟؟ اگر دریاهای "حکمت و دانش" ما سراسر جهان را فراگرفت، ولی دریای تو چنان کوچک است که حتی یک حیوان کوچک دریایی را نمی پوشاند؟! و این فضل خداست و به هر که اراده کند می بخشد و هر کس را خداوند نوری برایش قرار نداده، هیچ گاه روشنی نخواهد داشت!"

خطابه ی حضرت امّ کلثوم سلام الله علیها:

مردم با شنیدن سخنان کوبنده، رسا و حکیمانه ی فاطمه صغری سلام الله علیها  در حالی که بشدت می گریستند، گفتند: ای دختر پاکان! بس است! که دل هایمان را به آتش کشیدی! سینه های ما را بر افروختی! و درونمان را گداختی!

و فاطمه سلام الله علیها لب از سخن فروبست تا امّ کلثوم سلام الله علیها دختر علی علیه السّلام رشته ی کلام را به دست گیرد. او نیز که پرورده مکتب علی علیه السّلام و هم راز و هم نوای همیشگی زینب کبری سلام الله علیها بود چنین گفت:

" ای اهالی کوفه! سیمای زشت شما ناپسند باد! که حسین علیه السّلام را تنها گذاشتید و او را کشتید و اموال او را به غارت بردید! آن چنان که گویی آن اموال از طریق ارث به شما رسیده است!!! پرده نشینان حرم او را اسیر کردید و مورد شکنجه و آزار قرار دادید!

نابود شوید! آیا می دانید چه وزر و وبالی را گردن گرفتتید؟ و چه گناهی گران را بر دوش کشیدید؟! و چه خون هایی ریختید؟! و چه بانوان گران قدری را داغدار کردید؟! و چه اموالی را به تاراج بردید؟! مردانی را از دم تیغ گذراندید که بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله بهترین ها بودند و آن چنان که گویی عاطفه و مهربانی در دل های شما ریشه کن شده است! آگاه باشید که حزب خدا پیروز و حزب شیطان زیانکار است.

برادرم را با زجر کشتید! مادرتان در عزای شما سوگوار نشیند. جزای شما آتش برافروخته جهنم است. خون های پاکی را بر زمین ریختید که خداوند و قرآن و محمد صلّی الله علیه وآله آن ها را محترم می شمردند.

هان! شما را به آتش دوزخ بشارت می دهم که بی تردید فردا در ژرفای جهنّم به عذاب الهی مبتلا خواهید شد. من پیش از مرگ و در دوران زندگی خود بر برادرم گریه می کنم، بر کسی که بعد از رسول خدا صلّی الله علیه وآله از بهترین ها بود. با قطرات انبوه اشک هایی که بر چهره ام غلتان شود و هیچ گاه خشک نگردد!"

به سرعت اندوه و ندامت بر مردم مستولی شد و زمزمه های ناله و بانگ واویلا جایگزین جشنی گردید که دستگاه بنی امیّه به بهانه ی پیروزی خود فراهم ساخته بود.

خطابه ی حضرت زین العابدین علیه السّلام:

با اشاره ی امام سجّاد علیه السّلام پس از سخنان کوبنده ی امّ کلثوم سلام الله علیها بار دیگر مردم را به سکوتی بهت آور فرو برد، آن گاه امام علیه السّلام پس از ثنای الهی و درود بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود:

"ای مردم! هر کس مرا می شناسد می داند که من کیستم، و آنکس که مرا نمی شناسد، من علی علیه السّلام فرزند حسین علیه السّلام هستم که او را در کنار فرات بدون هیچ گناهی از دم تیغ گذراندند. من فرزند کسی هستم که پرده ی حریم حرمت او را دریدند و اموالش را به غارت بردند و افراد خانواده اش را به زنجیر کشیدند! من فرزند کسی هستم که او را به زاری کشتند و این افتخار ما را کفایت می کند.

ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد می آورید که به پدرم نامه نوشتید ولی با او نیرنگ کردید؟ با او پیمان بستید و بیعت کردید ولی او را تنها گذاشتید؟ و با او به پیکار نیز پرداختید؟! خدا شما را بکشد که بد توشه ای برای خود فرستادید و رای شما زشت و ناپسند بود. به من بگویید با کدام چشم به دیدار رسول خدا صلّی الله علیه وآله می روید؟! هنگامی که بگوید: شما عترت مرا کشتید! حریم حرم مرا شکستید! پس شما دیگر از امت من نیستید!!!"

چون سخنان امام علیه السّلام به اینجا رسید مردم یکدیگر را توبیخ می کردند و هر کدام بشدت ناله سر داده گفتند: ای فرزند رسول خدا صلّی الله علیه وآله! ما همگی به فرمان تو هستیم، پیمانت را محترم و دل های خود را به سوی تو باز می گردانیم. رحمت خدا بر تو باد، هر دستوری که داری ابلاغ کن! که با دشمن تو می ستیزیم و با آنکس که تسلیم فرمان تو باشد صلح نماییم. یزید را به زیر می کشیم و او را مواخذه می کنیم! و از آنان که بر خاندان شما ستم کردند بیزاری می جوییم!

امام مردم را به پذیرش نصایح خود فراخواند و به مردم بد سابقه و پیمان شکن کوفه که بار دیگر هوایی شده بودند فرمودند: "هیهات! ای بی وفایان نیرنگ باز! میان شما و خواسته هایتان پرده ای کشیده شده است. آیا درصدد هستید با من نیز مانند پدرانم رفتار کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد، به خدای راقصات به سوی منا سوگند که هنوز قلبم از آن زخم بزرگی که دیروز از قتل عام پدرم و فرزندان و یارانش بر آن وارد ساختید، التیام نیافته است! هنوز داغ رحلت رسول خدا صلّی الله علیه وآله را فراموش نکرده بودم که درد و مصیبت های پدرم، فرزندان پدرم و جدّ بزرگوارم موی سر و صورت مرا سپید کرد! و هنوز مزّه ی تلخ آن را در گلوی خود احساس می کنم و اندوه این آلام جانفرسا هنوز در قفسه ی سینه ی من مانده است! نصیحت و خواسته ی من از شما این است که نه از ما طرفداری کنید و نه با ما به جنگ بپردازید!"

آنگاه امام علیه السّلام سخنان خود را با ابیات زیر خاتمه داد:

"شگف آور نیست اگر حسین علیه السّلام کشته شد! پدر بزرگوارش که از حسین علیه السّلام بهتر بود نیز کشته شد!

شادمان نباشید بر این مصیبتی که بر حسین علیه السّلام وارد آمد، که این مصیبتی بزرگ است!

جانم فدای آن که در کنار نهر فرات به شهادت رسید! کیفر آن کس که او را کشت آتش جهنم است!"(الدمعه الساکبه ج5 ص 46، خوارزمی مقتل الحسین ج2 ص40، معالم المدرستین ج2 ص 145 و 146، الحتجاج ج 2 ص 29، بحار الانوار ج 45 ص 162، ابن شهر آشوب در مناقب ج4 ص 115، بلاغات النسا ص 34)

دفن بدن های مطهر شهدای کربلا:

بنا بر برخی اقوال، پس از رفتن ابن سعد لَعنة الله عَلیه و یارانش، جماعتی از بنی اسد که نزدیکی کربلا منزل داشتند به صحنه ی کربلا وارد شدند و چون آن بدن های پاک و مقدس را به آن وضع دیدند دانستند که این بدن ها، اجساد مطهر حسین بن علی عَلیهِ السَّلام و یاران اوست. پ صدا به شیون و زاری بلند کردند و در شب موقعی که ایمن از دشمن بودند بر امام حسین عَلیهِ السَّلام و یارانش نماز گذاردند و آن ها را دفن نمودند.(شیخ مفید؛ الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، ص1413، ج2، ص114و طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، اسلامیه، چاپ سوم، 1390ق، ج1، ص417)

بنا بر قولی چون قبیله ی بنی اسد اهل روستاهایی بودند که در میدان نبرد شرکت نداشتند، بنا بر این بدون راهنمایی شخصی که درباره ی تمام شهداء شناخت کامل داشته باشد، قادر به شناسایی و دفن آنان نبودند به ویژه آن که سرهای آنان را نیز از تن جدا کرده بودند. و چون بنا بر روایات وارده کار دفن امام معصوم را کسی جز امام معصوم نمی تواند انجان دهد، پس این راهنما باید امام سجاد عَلیهِ السَّلام بوده باشد که در آن زمان به صورت طی الارض خود را از زندان کوفه به کربلا رسانده بودند و بدن های مطهر و پاک بنی هاشم را دفن کرده باشند و به قبیله ی بنی اسد نیز در شناسایی بدن های دیگر شهدا کمک کرده باشند.

طبق این روایات: بنی­اسد در دفن شهدای کربلا، متحیر و سرگردان بودند، چرا که کوفیان بین سرها و بدن های شهدا جدایی انداخته بودند و بدن ها قابل شناسایی نبودند. در این هنگام امام سجاد عَلیهِ السَّلام به صورت طی الارض از کوفه به کربلا تشریف آوردند و آنان را در این امر یاری کردند. ایشان پس از شناسایی بدن تطهیر و پاک و نورٌ علی نور پدر بزرگوارشان سیدالشّهداء عَلیهِ السَّلام و پس از گریه زاری فراوان، آن را روی قطعه حصیری ­گذاشتند و به آرامگاه فعلی­اش آوردند؛ سپس اندکی از خاک محل دفن را کنار زدند، قبری ساخته و پرداخته ظاهر شد. سپس امام زین­العابدین عَلیهِ السَّلام دست ها را زیر بدن مبارک امام حسین عَلیهِ السَّلام قرار دادند و فرمودند: "بسم الله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صدق الله و رسوله ما شاء الله،و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم." آن گاه به تنهایی، بدن مطهر را در داخل قبر گذاشت؛ ایشان در حالی که دیگران را از کمک در تدفین امام عَلیهِ السَّلام باز می­داشت فرمودند: "با من کسانی هستند که مرا یاری دهند." وقتی حضرت بدن را در قبر نهاد صورت مبارکش را بر گلوی بریده ابی عبدالله الحسین عَلیهِ السَّلام نهاد و در حالی که اشک بر گونه­هایش جاری فرمود: " چه مبارک است زمینی که بدن مطهر تو را در برگرفته است؛ دنیا بعد از تو تاریک است و آخرت با نور جمال تو روشن و نورانی. بعد از تو شب های­ مان سخت و حزن ها یمان طولانی است؛ تا آن زمان که خداوند سر منزلی را که تو مقیم آن شده­ ای برای اهل بیت و خاندانت عَلیهِم السَّلام اختیار کند، ای زاده ی رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم! سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو باد." و سپس برادرش حضرت علی اکبر عَلیهِ السَّلام را پایین پای پدر و حضرت علی اصغر را روی سینه ی سیدالشّهداء عَلیهِ السَّلام قرار داده و دفن نمودند. آنگاه قبر را پوشانید و با انگشت مبارک روی قبر امام عَلیهِ السَّلام نوشتند: "هذا قبر الحسین بن علی بن ابیطالب عَلیهِ السَّلام الذی قتلوه عطشانا غریبا."

و بقیه هاشم و اصحاب را در قبر دیگر در زیر پای امام حسین عَلیهِ السَّلام دفن نمودند. سپس امام به همراه بنی­اسد به نهر علقمه رفتند؛ در آنجا با مشاهده ی پیکر پاک عمویش حضرت عباس عَلیهِ السَّلام خود را بر روی بدن ایشان افکند و گلوی مبارکش را بوسید. امام در حالی که به شدت می­گریست، ­فرمود: " بعد از تو ای قمر بنی­هاشم! خاک بر سر این دنیا؛ و سلام من به تو و رحمت و برکات الهی بر تو باد." آنگاه برایش قبری حفر کرد و همانند پدر شهیدش به تنهایی او را درون قبر گذاشت و به بنی­اسد فرمود: "کسی با من هست که کمکم می­کند" سپس بدن شریف عباس عَلیهِ السَّلام را دفن کردند.(المقرم، پیشین، صص319-321)

این گزارش به وسیله ی روایتی که از امام رضا عَلیهِ السَّلام نقل شده نیز تأیید می­شود. راوی می­گوید: " من نزد امام رضا عَلیهِ السَّلام بودم که علی بن ابی­حمزه، ابن­سراج و ابن­مکاری بر حضرت وارد شدند. علی پس از گفتگو با حضرت درباره ی امامت ایشان گفت: از پدران شما برای ما روایت کرده­اند که کار امام را کسی جز امامی مانند خودش بر عهده نمی­گیرد، پس چگونه است که پس از شهادت پدر بزرگوارتان امام موسی کاظم عَلیهِ السَّلام شما حضور نداشتید و متقبّل امر کفن و دفن ایشان نشدید؟! امام رضا عَلیهِ السَّلام فرمودند: بگو ببینیم حسین بن علی(ع) امام بود یا غیر امام؟ گفت: امام بود. فرمود: چه کسی عهده­دار کارش بود. گفت: علی بن الحسین عَلیهِ السَّلام. فرمود: علی بن الحسین عَلیهِ السَّلام کجا بود؟ گفت: در کوفه در زندان ابن­زیاد. امام عَلیهِ السَّلام فرمود: چگونه در حالی که زندانی بود عهده­دار کار پدرش گردید؟! گفت: دور از چشم آنان رفت و پدرش را کفن و دفن نمود و بازگشت. امام عَلیهِ السَّلام فرمود: "آن کسی که به علی بن الحسین عَلیهِ السَّلام امکان داد به کربلا برود و کار پدرش را بر عهده بگیرد به صاحب این امر نیز امکان می­ دهد که به بغداد برود و کار پدرش را عهده­ دار گردد."(کشی، محمد بن عمر؛ رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش، ص463-464 و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، تهران، اسلامیه، بی­تا،ج45، ص169)

همچنین نقل شده است که به هنگام دفن شهدای کربلا اقوام و خویشاوندان و به نقلی مادر حر بن یزید ریاحی، جنازه ی او را به محلی که اکنون به آرامگاه حر بن یزید ریاحی معروف است بردند و در آنجا دفن نمودند.(الامین، محسن؛ اعیان الشیعه؛ تحقیق حسن الامین، بیروت، دارالتعارف، بی­تا،ج1، ص613 و المقرم، پیشین، صص321)

همچنین نقل است طایفه ی بنی­اسد راضی نشدند که پسر عمّ خویش "حبیب بن مظاهر" با دیگر یاران امام عَلیهِ السَّلام دفن شود از این­ رو او را در جایی جدا از دیگران و در محلی در بالا سر امام حسین عَلیهِ السَّلام که امروز به قبر حبیب شناخته شده است دفن کردند.(الامین، پیشین، ص613)

 مدت زندانى بودن اهل بيت سيدالشهداء در كوفه و زمان حركت آنان به سوى شام:

تقريباً درباره خروج اهل بيت امام حسينعليه السلام از كربلا و حركت به سوى كوفه در كسوت اسارت در روز يازدهم محرم ترديدى نيست و هم چنين بنا بر قول مشهور ، آنان در روز دوازده محرم وارد كوفه شدند، امّا در مورد حركتشان به سوى شام تاريخ دقيق و يقين آورى در دست نيست، زيرا مدّت اقامت آنان و مدت زندانى بودنشان در كوفه چندان معلوم نيست. البته از مسلمات تاريخ است كه اسرا مدتى در كوفه زندانى شدند، چنان كه برخى مقاتل معتبر به آن تصريح كرده اند. طبرى به نقل از عوانة بن حكم كلبى به اين مسئله اشاره كرده است.(تاريخ طبرى، ج 5، ص 463.)

شيخ صدوق مى نويسد:سپس فرمان داد تا على بن الحسين به غل و زنجير كشيده شده به همراه زنان و يتيمان به زندان برده شود... پس دستور داد كه آن ها را به زندان بازگردانند.(مقتل الامام الحسين عليه السلام، ص 446، امالى صدوق، ص 140)

امّا اكثر مقاتل در مورد تاريخ خروج كاروان اسرا از كوفه و حركت به سوى شام ياد نكرده، از زمان دقيق خروج آنان از كوفه خبر دقيقى در دست نيست.يكى از نويسندگان در اين باره چنين مى گويد:

سيد محمد على قاضى طباطبائى می نویسد: با اين كه اسراى اهل بيت مدتى كه مقدارش تحقيقاً معلوم نيست در كوفه در زندان ابن زياد مانده اند و ابن زياد از يزيد كسب اطلاع نموده و درباره آن ها كسب تكليف و دستور خواسته كه تمامى آن ها را بكشد يا به شام رهسپار ساز.(تحقيقى درباره اوّل اربعين حضرت سيدالشهداءعليه السلام ص 41 ـ 42)

از اين رو برخى بر اين اعتقادند كه اسراى آل محمدصلى الله عليه وآله به مدت بسيار كوتاهى در كوفه زندانى بوده و در فاصله ی دو روز كبوتر نامه بر نامه ابن زياد را نزد يزيد برده و پاسخ را مبنى بر فرستادن اسرا به شام باز گردانده است، در نتيجه، اسرا در روز پانزده محرم به سوى شام روانه شده و روز اول ماه صفر وارد شام شده اند. براى اثبات اين ادعا شواهدى ذكر شده و از آن، چنين برداشت شده است كه در آن زمان از كبوترِ نامه بر استفاده مى شده است.

شاهدى كه براى اين امر نقل شده، عبارت ذيل است:

مرحوم احمد بن تاج الدين حسن سيف الدين استر آبادى از محدثين اماميه در كتاب آثار احمدى مى گويد صحيح است كه عبدالله انصارى مى گويد: با جمعى از مردم در خدمت امام حسين عليه السلام بوديم، بادى عظيم از جانب شام برآمد، يكى از مواليان معاويه آن جا حاضر بود گفت:  يابن رسول الله! جدت مردم را از وزيدن باد خبر مى داد و تو نيز اگر مى توانى خبر ده كه اين باد چه مى گويد؟! آن حضرت فرمود: مى گويد كه حاكم شام مرده و از جانب فوات جرعه كشيده، آن ملعون را سخن امام عليه السلام بسيار گران آمد، امّا به غير سكوت چاره اى نديد، روز ديگر خبر رسيد كه معاويه مرده و از خاك دان دنيا رخت فوات بدار الجزاء كشيده است. بعد محدث خيابانى رحمهم الله فرمود: پس معلوم شد كه به جز وسيله ی كبوترِ نامه بر، ايصال اين خبر ممكن نخواهد بود.(تحقیقی درباره اربعین اول حضرت سید الشهدا علیه السلام ص 262)

مسير كاروان اسرا از كوفه تا شام:

واقعيت آن است كه هيچ خبر يقينى و معتبرى در خصوص مسير كاروان اسرا از كوفه تا شام وجود ندارد.

 شیخ عباس قمی مى فرمايد: بدان كه ترتيب منزل هايى كه در هر مرحله در آن توقف كرده اند، بيتوته كرده اند يا از آن عبور كرده اند معلوم نيست و در هيچ كتاب معتبرى ذكر نشده است.(محدث قمى، عباس، نفس المهوم، ص 227)

امّا با توجه به نقشه جغرافيايى منطقه و مسيرهايى كه بين كوفه و شام در آن زمان بر اساس برخى مدارك مرسوم بوده مى توان گفت كه درمجموع سه راه بين كوفه و شام وجود داشته است:

·        مسير اول:همان گونه كه گفته شد هيچ دليل معتبرى كه بر مسير حركت كاروان اسرا از كوفه به سوى شام دلالت كند وجود ندارد، اما در بسيارى از كتاب هاى ضعيف و غير معتبر از منازلى كه كاروان اسرا از آن منازل عبور كرده اند ياد شده و اين اخبار ضعيف، زمينه شهرت مسير سلطانى را فراهم آورده است. اين امر باعث شده است كه برخى از نويسندگان و محققان متأخرِ تاريخ عاشورا آن را تأييد كرده و راه سلطانى را كه از شهرهايى چون تكريت ، موصل، تل عفر، نصيبين و عين الورده مى گذرد به عنوان مسير حركت كاروان اسرا به شام بپذيرند . بنابراين، نخستين مسيرى كه اخبار ضعيف و غير مستند بر آن دلالت مى كند راه سلطانى است. شايد علت اين شهرت اين باشد كه در آن زمان براى رفتن از كوفه به شام اغلب از اين مسير استفاده مى شد. اما بايد توجه داشت كه اين مسير بسيار طولانى بوده و راه هاى كوتاه ترى نيز وجود داشته است.

·        مسير دوم:مسير ديگرى كه برخى از محققان از آن نام برده و احتمال انتقال اسرا را از آن مسير محتمل ساخته است مسير مستقيم كوفه به شام است.اين مسير از منطقه اى كويرى و صحرايى خشك وسوزان به نام بادية الشام كه هيچ شهرى در آن وجود ندارد مى گذرد. اولين بار در كتاب اعيان الشيعه از آن مسير نام برده شده و نويسنده بیان می نماید كه پيك ابن زياد به شام راه كوفه تا شام را مى توانسته است در مدت يك هفته بپيمايد. ممكن است اين استبعاد به اين توجه كه پيمودن راه بين شام و عراق در يك هفته ممكن است دفع شود، زيرا آن مسير، مستقيم است و عرب عقيل در زمان ما اين مسير را مى پيمايند. بعضى از اخبار نيز دلالت دارد كه پيك مسير بين شام تا كوفه را در يك هفته مى رفته است و عرب صليب نيز از حورانِ نجف ـ تا شام را ـ حدود هشت روز مى پيموده اند، پس شايد آن ها از اين مسير عبور مى كردند و با خود آب كافى مى بردند و در شام و كوفه به مقدار اندكى اقامت مى كردند. خداوند داناست.  و ما نيز ترجيح مى دهيم كه دشمنان خدا و پيامبرصلى الله عليه وآلهبراى بُردن بازماندگان كاروان حسينىعليه السلاماز كوفه به شام كوتاهترين مسير ممكن گذشته اند. و فرق نمى كند كه اين مسير همان راه عرب عقيل باشد يا راه ديگرى و اينكه آنها مسير طولانى معروف به مسير سلطانى را پيموده باشند را بعيد مى دانيم. آية الله شهيد قاضى طباطبائى در كتاب خود به وجود راه مستقيم تصريح كرده امّا در اين باره كه كاروان بازماندگان سيدالشهداء را از آن مسير به شام منتقل كرده اند يا نه اظهار نظرى نكرده است.(محمد على قاضى طباطبايى، تحقيق در باره اول اربعين سيد الشهداء علیه السلام ص33)

·        مسير سوم:  راه سوّم كه به نظر مى رسد بيش از هر راه ديگرى احتمال دارد مسير كاروان اسرا از كوفه به شام بوده باشد، مسير ظاهراً متعارف و مرسوم بين كوفه تا شام است. يعنى مسيرى كه از ساحل غربى رود فرات و از شهرهايى چون انبار، هيت، قرقيسيا، رقه و منطقه صفين مى گذرد. ويژگى هاى اين مسير آن است كه اولا: مسيرى متعارف و مرسوم بين كوفه و شام بوده و ثانياً: نه آن قدر طولانى است كه اشكال مسير سلطانى به آن وارد باشد و نه مسيرى كويرى و خشك و سوزان است كه چون مسير بادية الشام متروكه باشد و تنها در مواقع بحرانى و اضطرارى آن هم توسط افرادى متبحّر و مجهّز يا بومى كه به آن منطقه آشنا هستند پيموده شود.اين مسير همان مسيرى است كه لشكريان اميرالمؤمنينعليه السلام براى جنگ با معاويه آن را پيموده اند در زمان امام حسن مجتبىعليه السلام نيز لشكريان معاويه از شام تا مسكن محل برخورد سپاهش با سپاه امام حسنعليه السلام از آن عبور كرده اند. البته مشاهده ی نقشه ی منطقه و هر سه راه موجود بين كوفه و دمشق، براى هر بيننده اى اعتقاد جزمى حاصل مى كند كه تنها پيمودن اين مسير، منطقى و معقول بوده است ، زيرا انتخاب مسير سلطانى و رفتن به تكريت، موصل و نصيبين همانند آن است كه لقمه اى را از دور گردن چرخانده به دهان برسانيم و انتخاب مسير كويرى و سوزان در حالت عادى براى مردان كار كشته و خبره معمول نبوده است پس چگونه ممكن است يك مشت زن و كودك را از آن مسير منتقل كنند و هيچ نقلى، وصف آن را پس از پيمودن متذكر نشده باشد.

بنابراين ظاهر اين است كه انتخاب مسير جانب غربى فرات كه مسيرى ميانه است از احتمال بيشترى نسبت به دو راه ديگر برخوردار باشد. البته شواهد موجود در خصوص شهرهاى حلب، قنسرين، حماة و حمص و دير راهب از آن جهت كه مشترك بين دو مسير سلطانى و مسير ميانه است نمى تواند شاهدى براى هيچ يك از دو راه به شمار آيد، اگر چه در صورت قوت، دليلى بر عدم پيمودن راه بادية الشام خواهد بود.

زمان صرف شده براى رسيدن به شام:

سید شهید قاضی طباطبائی می نویسد: راهى ميان شام و عراق است و راه راست و مستقيم مى باشد و عرب هاى عقيل در زمان ما از آن راه مى روند و در مدّت يك هفته به عراق مى رسند. عرب هاى (صليب) از (حوران) كه محال وسيع از اعمال دمشق و در جهت قبله آن واقع است و مشتمل بر دهات و مزارع زياد است و مركز آن محال (بصرى) مى باشد و در اشعار عرب اسم آن محال زياد آمده است در ظرف هشت روز از محل خودشان حركت كرده و در عراق به نجف اشرف مى رسند.و نيز از حكايت ميثم تمار نتيجه مى گيرد و مى نويسد: از اين قضيه، كاملا روشن است كه در ظرف يك هفته از شام به عراق و كوفه مى آمدند و قاصد در مدت يك هفته به كوفه رسيده و خبر دادن ميثم تمار ـ قدس الله روحه ـ صحيح و درست در آمده استو برخى نقل مى كنند كه يازده روز بدون توقف از شام راه رفته اند تا به كوفه رسيده اند. (محمد على قاضى طباطبايى، تحقيق در باره اول اربعين سيد الشهداء علیه السلام ص 33- 38)

شواهد دیگری حاكى از آن است که انتقال آنان از كوفه به شام بيش از يك هفته به درازا كشيده است، زيرا وقتى مسير مستقيم كوفه تا شام را پيك هاى تندرو يا بوميان محلى در يك هفته مى پيمايند، پيمودن مسير سلطانى كه نزديك به دو برابر مسير بادية الشام است يا مسير ميانه كه آن نيز از مسير بادية الشام بسيار طولانى تر است بايد بيشتر از آن زمان به طول انجاميده باشد. در هر صورت زمان رسیدن اسرا از کوفه به شام از 1الی2  هفته به طول انجامیده است. با در نظر گرفتن این موضوع که مدت زندانی شدن کاروان اسرا در کوفه کوتاه بوده و خروج کاروان اسرا از کوفه تا روز 15 محرم صورت گرفته، بنابراین روزهای اول ماه صفر کاروان اسرا وارد شهر شام شده اند.

 


آرشیو مطالب
Skip Navigation Links

دلنوشته ها
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد

تصاویر سایت
 این بخش در حال
به روزرسانی می باشد