رنج نامه ی فاطمیه ای جلوه ی خدا! ای یادگار رسول! زیستن، بی تو چه سخت است. ماندن، بی
تو چه دشوار. این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. حیات بی تو حیات نیست. این مرگ،
نقطه ختمی است بر کتاب جهان. ای کوثر خدا! ای
ادامه ی نبی! ای همتای علی! ای مشکاة خدا! ای مصباح هُدا! ای " و الشمس و
الضحی "! ای معنی جمال! ای تفسیر جلال! ای تاویل کمال! ای واژه ی وفا! ای آیه
ی صفا! ای سوره " هل اتی "! ای خورشید رسالت! ای قمر ولایت! ای زهره ی هدایت!
ای آیینه عصمت! ای بوی بهشت! ای اشک عرش بر کرانه کوثر! ای خاتون نور و ای تحفه
آسمانی! ای پاره آفتاب شب در غربت خورشید! ای حوریه در زمین و انسیه در آسمان! ای
ودیعة الرسول در مفتاح فردوس! ای شکوفه عصمت که از زلال کوثر لاله های زهرایی به
کعبه عفاف اعطا کرده ای! ای کشتی پهلو گرفته که گلوبند عصمت را در راه فدک با یاس
کبود به خانه آوردی! فاطمه جان... نامت گل، نشانت گل آذین، یادت
گلاب و غروبت گلگون! آن گلی که بهشت با عطر گلبرگ های آن از هوش می رود؛ گلی با
هیجده گلبرگ بی مثال، با هیجده بهار لا یزال. خوشا به حال هیجده بهاری که با تو شکفتند. هیجده تابستانی که به بار
نشستند؛ هیجده خزانی که بر باد رفتند و هیجده زمستانی که کفن پوشیدند.... کوه ها
حجم عقده های کبود توست و دریاها چکیده اشک های غریب تو. از آن روز که فدک به نام
تو شد، فلک قافیه ای در خور یافت و از آن دم که آب مهریه تو شد، سفینه اهل بیت به
جریان افتاد. زمین با چه دلی تو را در خویش می گیرد و متلاشی نمی شود؟ آسمان با چه
چشمی به رفتن تو می نگرد که از هم نمی پاشد و فرو نمی ریزد؟ مرد خیبر، مرد صفین، تا شنید، از پای افتاد. آبی بیاورید... خدا اگر نبود علی چه می
کرد با این مصیبت عظمی؟ إنا لله و إنا إلیه راجعون... پهلوان عرب عاجزانه در کنار جسم تطهیر همسر می گریست و می گفت: "
ای کوثر خدا، ای دختر رسول، ای اُنس مهربان، این دل رمیده ی ما را دیگر چه کسی
انیس و مونس باشد؟ فاطمه جان! عزیز خدا! دردانه ی رسول صلّی الله علیه و آله و
سلّم!
چه بزرگ است فتنه های جهان و چه عظیم است ابتلاهای خدای منان. پس از ارتحال پیامبر
صلّی الله علیه و آله و
سلّم،
خدا می داند که دل من، تنها گرم تو بود. در آن وانَفسای بعد از وفات نبی مکرم صلّی الله علیه و آله و
سلّم
که همه مرتد شدند جز چند تن، چشمه ی زلال اسلامِ محض از خانه ی تو می جوشید. در آن
طوفان ها که کشتی اسلام دستخوش امواج جاهلیت می شد، تنها لنگر متین و استوار، لنگر
رضای تو بود. در آن گردباد های سهمگین پس از وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله و
سلّم
که حق در زیر پای مردم، کعبه در پشتشان، پیامبر صلّی الله علیه و آله و
سلّم در
زوایای غفلت زده و زنگار گرفته ی دل هایشان و شیطان در عقل و چشم و گوششان جای می
گرفت، جاده ی منتهی به خانه ی تو، تنها طریق هدایت بود، که بی رهرو مانده
بود. در آن ابتدای میعاد مستمر موسای اسلام، که سامری بر منبر هدایت
نبوی و ولایت علوی تکیه می زد، تنها تجلی انوار ربوبی بر درختان خانه ی تو بود.
رضای
تو، اسلام بود و خشم تو کفر! هیهات! هیهات! آنچه تو، همسر جوان مرا شکست، شکست نور بود پس
از وفات پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و آنچه تو، مادر مهربان کودکانم را به بستر
ارتحال کشانید خون دل بود. اهل زمین و آسمان گواهند که تو پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و
سلّم،
هیچ نخوردی، جز خون دل..." یک بار دیگر آسمان گرفت و خنجر تبار قابیل، خورشیدی دیگر را که در
ابتدای طلوع خود بود، بر سجاده ی خون از پای انداخت. رسول الله صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از تنهایی درآمد و علی عَلیهِ السَّلام غربت خود را به سوگ نشست. و حرامیان سرمست، که علی تنها شد؛ چون
بی همتا شد. حالا علی عَلیهِ السَّلام است و شب و تنهایی و پیکر مطهر همسر و ناله های معصومانه ی فرزندان
و به اندازه ی تمام جهان غم و بغضی که گلوی حضرتش را می فشارد و خیل ملائکه که
آمده اند تا در این تنهایی، غمخوار یگانه لنگر آسمان ها و زمین، امیرالمؤمنین
باشند... عرشیان در سوگ فاطمه
سَلام الله عَلیها نالانند.
فرزندان زهرای اطهر سَلام الله عَلیها ناباورانه پیکر مطهر و بی جان مادر را در آغوش کشیده، معصومانه می
گریند و با ذره ذره ی وجودشان از مادر می خواهند که بار دیگر با آنان سخن بگوید،
فاطمه سَلام الله عَلیها اما مظلوم و زجر کشیده همچنان ساکت است. ماه با شرمساری، خود را پشت ابرهای سیاه پنهان ساخته تا تاریکی شب،
چنان همه مدینه را بپوشاند که کسی نبیند و نداند که پیکر پاک دختر رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم بر روی دستان مبارک امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام به سوی کدامین خاک می رود. شب که همیشه با ناله های علی آشناست، حال شاهد مظلومیت و زمزمه های
حزن انگیز اوست، زمزمه های حزن انگیزی که در غم از دست دادن فاطمه از عمق وجود مولا
برمی خیزد. لحظه ها، آرام و قرار ندارند گویی از آن می ترسند که بغض علی بترکد و
آسمان فرو ریزد کوچه های تاریک مدینه، شرمگین از امانت داری خود، در سکوت مرگ آوری
فرو رفته اند. ملائکه، مدینه را سرزنش می کنند: " مگر رسول خدا صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نفرموده بود که فاطمه پاره
تن من است؟ وای بر تو ای مدینه که چه بد امانت داری بودی!" زمین، حضور گام های آرام علی را حس می کند. همان گام هایی که هر گاه
در میدان مبارزه با دشمن به حرکت درمی آمد، زمین و زمان از صلابت و هیبت آن بر
خود می لرزید و هیچ کس را یارای مقاومت در برابر او نبود و با همان گام هایی
که خش خش صدایش در تاریکی شب، نور امید در وجود یتیمان و بینوایان کوفه می
تابانید. حزن و اندوه، چنان بر وجود مولای متقیان، اسوه صبر و ایمان و شجاعت
غلبه می کند که اشک از دیدگان مبارکش سرازیر می شود. علی عَلیهِ السَّلام روی مبارک را
به سوی قبر پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم برمی گرداند و با او درد دل می کند: " السلام علیک یا رسول اللّه... فاطمه، نوردیده ات امشب به
زیارت شما آمده … خداوند اینگونه مقدر ساخته که در میان اهل بیت، فاطمه زودتر از
دیگران به تو بپیوندد … یا رسول اللّه! اکنون
امانت خویش را از من باز گرفتی … بعد از فاطمه، اندوه همیشه با من خواهد بود و شب
هایم به بیداری خواهد گذشت و این حزن و اندوه با من خواهد بود تا وقتی که خداوند
برای من نیز سرایی را که تو در آن مقیم هستی، اختیار کند… یا رسول اللّه! در سینه ام اندوهی است که آزارم می دهد … چقدر زود
بین من و فاطمه جدایی افتاد … اکنون تو، خود از غم هایی که بر سینه ی فاطمه ات
نشسته بود، از او بپرس … غم هایی که نمی توانست به کسی بگوید..." آری! فاطمه سَلام الله عَلیها، پاره ی تن
پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم، امّ ابیها، تمام هستی خویش را فدای امام زمانش کرد و مادر بودن، در شرایطی
که طفل اسلام آماج تیرهای جهل و شرک و کفر می شود یعنی سپر شدن در برابر دشنه های
کینه، و تیرهای جهل و شمشیرهای شرک را به جان خریدن. و فاطمه سَلام الله عَلیها تمام تیر های بلا را به جان مبارک خویش خرید تا
ولایت امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام را ثابت کند. و ما چه کردی ایم با ولی زمان؟! علی
زمان، غریب و تنها مانده است... او که همچون علی بر مزار بی نشان مادر، خون از قلب
می فشاند و " وا اُمّاه " گویان ناله سر می دهد و خاک قبر را با
مروارید اشک هایش می شوید. باید همچون زهرا سَلام الله عَلیها امام خویش را دریابیم. خداوندا! ظهورش را برسان و دعای مادر تطهیره اش سَلام الله عَلیها را پشت و پناهش قرار ده... " اللّهمَّ عَجِّل لِوَلیِّک الفَرَج "
|