حدوث این واقعه عظمای دخت نبی
مکرم اسلام سلام الله علیها قلبها را متاثر و اشک ها را از دیده روان نموده و این واقعه
جانسوز خانه وحی زبان را قاصر از بیان هر سخنی نموده و لذا در این حال به اعترافات
شقی ترین دشمنان اهل بیت علیه السلام می نشینیم و خون دل از این سخنان می خوریم و منتظر
منتقم خون حضرت فاطمه مطهره سلام الله علیها و فرزند مظلومشان حضرت
محسن علیه
السلام،
حضرت بقیةالله اعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف می شویم.
ورود به خانه و آتش کشیدن خانه جضرت فاطمه سلام الله علیها در مدارک اهل سنت
یکی از شبهاتی که مطرح می شود این است که جریاناتی چون
احراق درب خانه ی وحی و شهادت حضرت محسن علیه السلام در جریان هجوم به خانه
صدیقه ی طاهره سلام الله علیها از مسائلی است که فقط شیعه نقل کرده است. حال ما در این
مبحث عبارتها و روایاتی که علمای اهل سنت از قرن سوم هجری تا کنون در کتابهای خود
نوشته اند را خواهیم آورد که تصریحا و تأویلا اشاره به وقایع مذکور دارد. پس از
مطالعه این روایات قضاوت با شماست که آیا این وقایع و رویدادهای تاریخ قابل انکار
است؟
در
کتب فریقین مسطورات و در اَلسَنه و اَفوا (کتب اهل سنّت) آمده است: چون حضرت امیرالمؤمنین
علی علیه
السّلام دید
که این امّت به طریق قوم موسی عمل نموده التفات به سفارش پیغمبر خود ننمودند و نقض
عهد روز غدیر خم نمودند و به گوساله پرستی تن در دادند و درهای ظلالت را بر روی خود گشودند، به موجب آیه ی "اِنّ اللهَ مَعَ الصّابرین" همانا
خداوند با صابرین است.بقره153، ترک صحبت اصحاب نموده و به جمع آوری و ترتیب قرآن مشغول گردید و در کنج خانه
ی خویش ساکن شده و شب و روز به عبادت الهی و تذکّر سنن و آداب حضرت رسالت اشتغال
داشت و معاندان مکرّر کسی به طلب آن حضرت می فرستادند و در هر مرتبه رسولان جواب
ها شنیده و برمی گشتند، تا آنکه آتش نفاقِ یاران شیطان صفت شعله ور شده و بعد از
تمهید بساط مشورت با یکدیگر قرار به آن دادند عمربن خطّاب لعنةالله علیه و
عبدالرّحمن بن عوف و قنفذ که یکی از خویشان ابوبکر ملعون بود (در کتاب احسن الکبار
او را از خویشان عمر دانسته اند) با جمعی دیگر از منافقین با شمشیر های حمایل کرده
و غلامی هیمه به دوش و آتش به دست به طلب آن حضرت روند و اگر در آمدن تعلّلی ورزد، آتش در آن خانه زنند و آن خانه را و هرکه در
آن خانه باشد بسوزانند! و چون بدان خانه رسیدند، آوازها بلند کردند و هریک به نحوی
آن حضرت را می طلبیدند و آن جمله ی عمربن الخطّاب لعنةالله علیه این بود که الفتحوا الباب والّا حرّقتناه علیکم، یعنی
در را باز کنید و الّا آن را آتش زده و خانه را با شما می سوزانم.(السَبعة من السلف من
الصّحاح السِّته ص12_30_31، از کتاب حدیقةالشّیعه علّامه مقدّس اردبیلی ج1ص43، شرح ابن ابی الحدید ج2ص56 و ج6ص48، انساب الاشراف ج1ص586،
عقد الفرید ج5ص12)
عمربن ابی المقدام از
اجدادش نقل می کند: حضرت فاطمه سلام الله علیها حضرت فاطمه سلام الله علیها شک نداشت که بدون اجازه
اش کسی وارد نخواهد شد، پس عمر لگدی به درب خانه زد و آن را که از شاخه درخت خرما
بود شکست سپس وارد خانه شد. (الاختصاص ص185)
سلیم بن قیس می گوید: عمر به ابوبکر گفت: تو چه
ملاحظه می کنی از علی علیه السلام اگر او بیعت کند راه صاف شده ابوبکر گفت: چه کسی را
می فرستی علی علیه السلام را بیاورد، عمر گفت : قنفذ را که مردی است
غلیظ و بی شرم . قنفذ آمد پشت در، علی علیه السلام از بیرون آمدن خودداری کرد. قنفذ خبر برد برای ابوبکر.
عمر گفت: اگر رخصت ندهد بی اجازه وارد خانه او بشوید. قنفذ برگشت باز فاطمه سلام الله علیها اجازه نداد، خبر آورد.
عمر غضبناک شد و این دفعه خود آمد و با فاطمه سلام الله علیها سخن ها گفت. و به
اطرافیان امر کرد هیزم بیاورید و خود نیز مقداری برداشت پشت در خانه گذاشتند و
فریاد زد یا علی بیرون بیا و گرنه خانه را با اهلش آتش می زنم ، پس از گفت و شنود
زیاد آتش افروختند. در نیم سوخته شد، در را شکستند و بند به گردن علی علیه السلام انداخته او را به مسجد
بردند و ضربتی قنفذ بر بازوی حضرت فاطمه سلام الله علیها زد که از ضربت همان
تازیانه و فشار در وفات کرد. (امیرالمومنین ص207 ،ناسخ ص83و98، حق الیقین مجلسی ج
1،ص 167 – 170)
در روایتی ابن قُتَیبِه نقل کرده است که ابوبکر در مرض
موت می گفت: لیتنی کُنتُ تَرَکتُ فاطمة. یعنی ای کاش آن روز درِ خانه ی فاطمه را
نمی سوزاندم.(الامامة والسّیاسة ابن قتیبه ج1ص36، حدیقة الشّیعه علامه مقدّس اردبیلی
ج1ص44)
هتک حرمت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مدارک اهل سنّت
از
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل است که فرمودند: چون به
دخترم فاطمه می نگرم بیاد می آورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد و حال
آنکه در خانه اش ذلّت وارد گردیده ، از وی هتک حرمت شده، حقّش غصب و ارثش منع شده، پهلویش شکسته و جنینش
سقط گردیده و او فریاد بر آورد "یا محمّداه".
پس او اولین کسی از اهل بیتم می باشد که به من ملحق می گردد، پس بر من وارد می
شود، محزون، مکروب، مغموم،
مقتول و...(فرائد السمطین ج2ص34 و35
طبع بیروت، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی
انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص15و16)
پیامبر
اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
... و امّا دخترم فاطمه... خدایا! لعنت کن کسی را که بر او ظلم می کند، و جاویدان
کن در آتش سوزان خودت، کسی
که چنان بر پهلویش می زند تا فرزندش را سقط می کند.(فرائد السمطین ج2ص35 تألیف امام الحرمین جوینی، استاد ذهبی)
ابوالفتح شهرستانی از بزرگان اهل سنّت در کتاب خود آورده است: عمر در روزی که برای ابوبکر بیعت می گرفت چنان
به شکم فاطمه ضربه ای زد که فرزندش سقط شد. وی با این حال همین طور فریاد می زد که خانه را با اهلش به آتش بزنید و این در حالی بود که در آن لحظه به جز علی و فاطمه و حسن و
حسین علیه السلام ، کس دیگری در خانه نبود.(الملل و النحل ج1ص57)
شهرستانی
در الملل و النحل ص83 از نظام نقل می کند که وی می گوید: عمر در روز بیعت
آنچنان به شکم فاطمه سلام االله علیها نواخت
تا اینکه جنین خود یعنی محسن را سقط کرد و ابن خطاب فریاد می زد خانه را با هرکه
در آن است آتش زنید در حالی که در خانه علی و فاطمه و حسن و حسین ،کسی دیگر نبود. (فاطمه
الزهرا سلام الله علیها از
ولادت تا شهادت ص 303:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم دکترحسین فریدونی)
وقتی
حضرت فاطمة سلام الله علیها پشت
در آمد تا عمر حزبش را بر گرداند ؛ عمر، فاطمة سلام
الله علیها را بین در و دیوار به
شدت فشار داد تا فرزندش
سقط شد و میخ در به سینه حضرت فاطمة سلام الله علیها فرو رفت.(ماساه
الزهراء ج1 ص353، موتمر علما بغداد ص181)
ابوبکر
عبدالله بن محمد بن ابی شیبه ،شیخ و استاد بخاری در کتاب المصنف می گوید: آنگاه که
بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای
ابوبکر بیعت می گرفتند. علی علیه السلام و
زبیر برای مشورت در این امر نزد فاطمه سلام
الله علیها دختر پیامبراکرم صلی
الله علیه وآله وسلم آمد و شد می کردند. عمر بن خطاب با
خبر گردید و به نزد فاطمه سلام الله علیها آمد
و گفت: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم !
به خدا در نزد ما کسی محبوبتر از پدرت نیست و پس از او محبوبترین تویی!! و به خدا
قسم این امر مرا مانع نمی شود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را
با آنها به آتش نکشند. اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه سلام الله علیها بیرون
شد، علی علیه السلام و...
به خانه برگشت؛ پس فاطمه سلام الله علیها گفت:
می دانید که عمر نزد من آمد، و به خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون
اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما به آتش می زند. و
به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد.(المصنف
ج7 ص 432ح 37045 ،سیوطی در کتاب مسند ص36 ،ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب ج3ص975،
شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار ناپذیر از سیّد علیرضا
حسینی انتشارات دلیل ما ص11و12)
عمر
به مقتضای قسمش عمل کرد و بیت
اهل البیت را به آتش کشید.(بلاذری
کتاب انساب الاشراق، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها واقعیتی انکار
ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص21)
در تاریخ طبری ج3 ص198،
الامامة والسیاسة ج1 ص 13 ، شرح ابن ابی الحدید ج1 ص134 به
ترتیب از طبری و ابن قتیبه دینوری و عزّالدین معتزلی چنین می خوانیم: آتش خواست و
گفت: والله خانه را آتش خواهم زد مگر
آنکه برای بیعت بیرون آئید و یا اینکه همه برای بیعت از خانه خارج شوید و گرنه
خانه را با هر کس در آن است آتش خواهم زد. مردی گفت: در این خانه فاطمه است !! وی
گفت : حتی اگر او باشد !! (فاطمه الزهرا
سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص 302:سید محمد کاظم قزوینی ،
مترجم دکترحسین فریدونی)
ناسزا گویی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
امام
صادق علیه السلام می
فرماید : عمر به فاطمه سلام الله علیها گفت
:فاطمه !حماقت زنانه (نعوذ بالله) را از خودت دور کن ! خداوند نبّوت و خلافت
را برای شما در یک جا جمع نکرده است.( حلیة الابرار ج2ص668)
متن نامه عمر لعنةالله علیه به معاویه به روایت از ابن ابی دارم
به
در خانه علی رفتم، تا او را برای بیعت کردن نزد ابی بکر ببرم و چون در را زدم،
فضّه آمد، به او گفتم: به علی بگو تا بیرون آید و برای بیعت نزد ابی بکر برویم،
گفت: علی مشغول است، گفتم: بگو بیاید، والّا ما به زور وارد منزل شده و او را
بیرون خواهیم کشید. در همین حال فاطمه خارج شد و از پشت در این کلمات را
ایراد کرد: ای دروغگویان گمراه! چه می گویید؟ چه می خواهید؟ ای عمر! آیا از خداوند
نمی ترسی که این چنین (وحشیانه و با زور) به خانه من (که جبرئیل بدون اذن به آن
وارد نمی شود) وارد می شوی؟ و آیا با (حشم وسپاهت که) حزب شیطان(اند) مرا می
ترسانی؟ مگر نمی دانی که حزب شیطان ضعیف و ناتوان است؟ وای بر تو عمر! این چه جرأت
و جسارتی است که نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله
نشان داده ای؟ آیا می خواهی نسل پیغمبر را نابود کنی و نور او را در روی زمین
خاموش سازی؟! و آیا نمی دانی که این چراغ را خداوند متعال بر افروخته است(و کسی
نمی تواند آنرا خاموش سازد) ای عمر! این طغیان و سرکشی توست که این چنین مرا به
میان کوچه کشانده و حجّت را بر تو و بر یاران تو تمام کرده است! ای پسر خطاب!
بدان که اگر اکراه نداشتم که عدّه ای بی گناه به بلای تو بسوزند، هر آینه خداوند
را سوگند می دادم که به سرعت بلایی بر شما نازل می کرد و همه تان را هلاک می ساخت!
در
ادامۀ نامه، عمر می نویسد: سپس فاطمه
دستان خود را به در انداخته بود، تا مانع ورود ما شود و من دستان او را که دستگیرۀ
در را گرفته بود،با تازیانه کوبیدم و آنگاه صدای گریه و فریاد او آن چنان از پشت
در بلند شد که دلم را اندکی نرم و منصرف کرد، ولی چون کینۀ
علی و کید محمّد را دوباره به یاد انداختم(اهمّیت ندادم و) چنان در را با لگد کوبیدم که پهلو و شکمش با در
یکی شد و فریاد زد: ای پدر، ای رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم ! شاهد باش که چگونه با
حبیبه و دختر تو رفتار می کنند؟ آه!
فضّه بگیر مرا ! به خدا که محسنم کشته شد.چنانکه
ابن ابی دارم – آنکه ذهبی وی را الامام الحافظ الفاضل و... بالحفظ و معرفة خوانده
جمله "انّ عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن" یعنی عمر لگدی بر حضرت فاطمه سلام
الله علیها زد تا محسن سقط گردید. را
مورد تقریر و تأیید قرار داده، تا مورد نکوهش گروهی قرار گرفت. (ابن
ابی دارم ،کتاب سیر اعلام النبلاء ج15 ص578، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام
الله علیها واقعیتی انکار ناپذیر از سیّد علیرضا حسینی
انتشارات دلیل ما ص16و17)
مسعودی متوفی 346 (ه ق)
در کتاب خود به نام اثباة الوصیه ص124 تحت عنوان حکایة السقیفه می گوید: پس حضرت
امیر المومنین علی علیه السلام با
عدهّ ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه حقی زدند چون پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم
به وی چنین دستوری داده
بود. در این هنگام عده ای به خانه اش حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب
خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند آنها سیّده زنان حضرت
فاطمه سلام
الله علیها را در پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که محسن را سقط کرد. ( اثبات الوصیة ص124،
شادمانی دل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و سلم مولف احمد رحمانی
همدانی ص691 چاپ سوم 1376 شمسی انتشارات بدر)
ابن عبدربّه متوفی 548 ه
ق در کتاب عقدالفرید چاپ مصر ج3 ص 64، تاریخ ابی الفداء ج1 ص156 ، اعلام النساءج3
ص1207به ترتیب از عبدربه و ابوالفداء و عمر رضا کحّالة چنین آمده است: ابوبکر لعنة الله، عمر لعنة الله را به خانه آنان اعزام
داشت و به عمرلعنة الله و یاران او گفت: اگر ابا کردند با ایشان بجنگ. آنگاه عمر لعنة الله با توده ای از آتش روانه
شد تا خانه آن (اهل بیت) را آتش بزند فاطمه سلام الله علیها او را دید و گفت : پسر
خطاب ! آیا می خواهی خانه ما را بزنی ؟ گفت: آری ، مگر آنکه در آنچه همه مردم داخل
شدند شما نیز داخل شوید (با ابوبکرلعنة الله بیعت کنید).( انساب الاشراف ج1ص 586،
شادمانی دل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مولف احمد رحمانی همدانی ص686 چاپ سوم 1376 شمسی
انتشارات بدر ، فاطمه الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص
301:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم
دکترحسین فریدونی)
پس از آنکه ابوبکرلعنة
الله به زور تهدید وشمشیر از مردم بیعت برای خود گرفت، عمرلعنة الله و قنفذ لعنة الله و گروهی را به در خانه
حضرت علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها اعزام کرد. عمرلعنة الله بر در خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها هیزم گرد آورده و خانه را
به آتش کشید. هنگامی که فاطمه سلام الله علیها پشت در آمد تا آنان را
دور سازد، عمرلعنة الله فاطمه سلام الله علیها را پشت در فشاری داد که کودکی که در رحم داشت سقط کرد و میخ
در به سینه اش فرو رفت و به دنبال آن تا هنگام رحلت بیمار و ناتوان به بستر افتاد.
(مقاتل بن عطّیه ص505،شادمانی دل پیامبرصلّی
الله علیه وآله وسلم مولف احمد رحمانی همدانی ص743 چاپ سوم 1376 شمسی انتشارات
بدر)
بلاذری در کتاب انساب
الاشرف خود جلد اول ص404، ص586 چاپ مصر در حدیث 1184 ذکر نموده است: ابن خزّابه یا
ابن خرداذ به در غرر گوید: زیدبن اسلم چنین گوید: من نیز جزء کسانی بودم که به
خانه فاطمه سلام الله علیها همراه عمر هیزم بردیم آن هنگام که علی و یاران وی
از بیعت امتناع ورزیدند عمر به فاطمه سلام الله علیها گفت : از خانه بیرون
آی و گرنه خانه را با هرکه در آن است آتش خواهم زد. و وی همچنین گوید: در خانه علی
و فاطمه و حسن و حسین و عدّه ای از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودند. فاطمه گفت : آیا
من و فرزندانم را به آتش خواهی کشید؟ گفت: آری والله ، مگر اینکه از منزل خارج
شوید و بیعت نمایید. (به نقل از کتاب فاطمه الزهرا سلام الله علیها از
ولادت تا شهادت ص 303و304:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم دکترحسین فریدونی)
بلاذری(متوفی 279ه ق) می گوید: ابوبکر به علی علیه السلام پیغام فرستاد تا با وی
بیعت کند اما علی علیه السلام نپذیرفت.
سپس عمر با مشعلی آمد، فاطمه سلام الله علیها ناگاه عمر را با مشعل در
خانه اش یافت، پس فرمود: یا بن الخطاب! آیا من نظاره گر باشم و حال آنکه تو در
خانه ام را بر من به آتش می کشی؟ عمر گفت: بلی. این کار من از دین پدر تو
محکم تر است. (ابن
عبدالبر کتاب الاستیعاب ج3ص975، شادمانی دل پیامبرصلّ الله علیه وآله وسلم مولف
احمدرحمانی همدانی ص686 چاپ سوم 1376 شمسی انتشارات بدر، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها
واقعیتی انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص13)
ابوالغداء می گوید: سپس
ابوبکر، عمربن الخطاب را به سوی علی علیه السلام و آنان که با او بودند
فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه سلام الله علیها بیرون کند. و گفت: اگر از
دستور تو سر باز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقداری آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس
فاطمه سلام
الله علیها بر
سر راهش آمده فرمود: کجا؟ ای پسر خطاب! آمده ای تا کاشانه ما را به آتش کشی؟!گفت:
بلی. یا در آنچه امّت وارد شده اند، وارد شوید.(ابوالغداء کتاب تاریخ
ابی الغداء ج1ص156چاپ دارالمعرفة بیروت ، شهادت حضرت فاطمه الزهرا سلام االله
علیها واقعیتی انکار ناپذیراز سیّد علیرضا حسینی انتشارات دلیل ما ص14)
مصطفی بک دمیاطی چنین
آورده: در روایتی از ابن جریر طبری وی می گوید: جریر از مغیره و او از زیادبن کلیب
نقل می کند که: عمربن خطاب به در منزل حضرت علی علیه السلام آمد در حالی که در منزل
او طلحه و زبیر و جمعی از بزرگان و مهاجران بودند، پس گفت: والله خانه را آتش
خواهم زد مگر آنکه برای بیعت با ابوبکر از خانه خارج شوید، زبیر با شمشیر
کشیده از خانه بیرون آمد و شمشیر را از دست وی بر زمین انداخت ، آنگاه بر او حمله
کرده و دستگیرش نمودند...( فاطمه الزهرا سلام االله علیها از ولادت تا شهادت ص
303:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم دکترحسین
فریدونی)
ابن ابی الحدید گوید بکر
از سلمةبن عبدالرحمن روایت کرده است: که چون ابوبکر بر منبر خلافت نشست علی علیه السلام و زبیر و جماعتی از بنی
هاشم در خانه فاطمه سلام الله علیها بودند، عمر به نزد ایشان
آمد و گفت: قسم به آن که جانم در دست اوست اگر بیرون نیایی و با ابوبکر بیعت نکنی خانه
را بر شما آتش می زنم. زبیر شمشیر کشیده از خانه بیرون آمد مردی از انصار او
را در بر گرفت شمشیر از دست او افتاد، ابوبکر به زبیر فریاد کرد که شمشیر را بر
سنگ زنید شمشیر را بر سنگ زدند و شکستند و گفت: آنها را واگذارید. عمر با بسیاری
از کسان خود آمدند فاطمه هم پشت در آمد. عمر گفت: والذی نفسی بیده تخرجن الی
البیة اولا حرقن علیکم البیت. عمر وارد خانه فاطمه شد و دست علی علیه السلام را بستند و به مسجد
بردند. (کفایة
الخصام ص508 بابد370و371)
کتاب الامامة و
السیاسیة ابن قتیبه یکی از قدیمی ترین و
مطمئن ترین کتب در مسائل خلافت اسلامی می باشد. و این مسئله توسط محمد فرید و جدی
در دایرة المعارف اسلامی جلد سوم ص 750 بیان شده است. ابن قتیبه در الامامة
والسیاسة جلد اول ص19و 12 چاپ مصر چنین گوید: بیعت علی کرم الله وجه چگونه بوده است؟ گوید:
ابوبکر رضی
الله عنه بررسی دانست عدّه ای که از بیعت با او خودداری ورزیده اند در پیش علی کرم الله وجه هستند. عمر را به سوی
آنان فرستاد . وی آمد و آنان را صدا کرد در حالی که در خانه علی کرم الله وجه بودند ولی آنان خارج
نشدند وی هیزم خواست و گفت: قسم و سوگند به آن کس که جان عمر در دست اوست باید از
منزل خارج شوید و گرنه خانه را با هر کس
در آن است آتش خواهم زد و به وی گفتند: ای ابا حفص! در این خانه
فاطمه زهرا سلام الله علیها است، گفت: اگر چه فاطمه
در خانه باشد. پس تمام کسانی که در منزل بودند بیرون آمده و بیعت کردند، جز علی بن
ابی طالب علیه
السلام و عمر چنین می اندیشید که
وی چنین می گوید. سوگند خورده ام از منزل خارج نشده و لباس بر تن نکنم و عبا بر
دوش نیفکنم تا اینکه قرآن را جمع نمایم. فاطمه سلام الله علیها در خانه ایستاده و گفت: قومی
را که برای دیدن کسی آمده باشند بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را بر روی دست های ما
نهادید و خود، برای بریدن جامه خلافت رفتید بدون آنکه در مورد ورود به خانه از ما
اجازه بگیرید و حق ما را به ما برگردانید. ( به نقل از فاطمه الزهرا سلام الله علیها از ولادت تا شهادت ص
302:سید محمد کاظم قزوینی ، مترجم
دکترحسین فریدونی)
ابن خیز رانه می گوید: من
از جمله کسانی بودم که هنگام خودداری علی علیه السلام و یارانش از بیعت به
همراه عمر هیزم به طرف خانه فاطمه سلام الله علیها بردیم .(مثالب النواصب ص419
،فلک النجاة ص121)
دفاع حضرت بتول کبری سلام الله علیها و امیرالمومنین علی علیه السلام از اهل بیتش
احمد بن یعقوب در کتاب تاریخ
یعقوبی نگاشته است: به ابوبکر و عمر خبر رسید که جماعتی از مهاجرین و انصار به
همراه علی بن ابیطالب علیه السلام در منزل فاطمه دختر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اجتماع کرده اند پس به
اتّفاق جماعتی به سراغ ایشان رفته اند تا اینکه به خانه ی به خانه حمله کرده و
بدان هجوم آوردند، پس علی با شمشیر از خانه خارج شد و عمر شمشیر را از او
گرفته و شکست، پس به اتّفاق آن جماعت داخل خانه شد پس فاطمه خارج شده و فرمود: "باید
از خانه ی من بیرون روی و الّا موهایم را پریشان کرده و به درگاه خدا ضجّه خواهم
زد..."(تاریخ یعقوبی ج2ص71)
پس قنفذ رفت و خبر بیعت
نکردن حضرت علی علیه السلام را
به ابوبکر رساند. عمر عصبانی شد و بر خاست و خالدبن ولید و قنفذ را صدا زد و به
آنان امر کرد که هیزم و آتش بیاورند، سپس به سوی خانه علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها حرکت کرد تا به آنجا
رسید. حضرت فاطمهسلام الله علیها پشت در نشسته بود و سرش را بسته بود و به خاطر وفات
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم جسمش لاغر و نحیف شده بود، آنگاه عمر در را به صدا در
آورد، سپس صدا زد: ای پسر ابی طالب !در را باز کن . حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: ای عمر! با ما چه
کار داری؟ چرا ما را با آنچه بر سرمان آمده رها نمی کنی؟ عمر گفت: در را باز کن و گرنه
آن را آتش می زنم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: ای عمر! آیا از
خداوند عزوّجل نمی ترسی؟ می خواهی وارد خانه من شوی و به سوی ما هجوم آورده ای ؟ عمر
باز هم منصرف نشد، سپس آتش خواست و آن را لای در خانه حضرت علی علیه السلام گذاشت و در آتش گرفت، آنگاه
عمر در را دفع کرد(فشار داد) و حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در بود و در به ایشان خورد و فاطمه سلام الله علیها فریاد زد: یا ابتاه ! یا
رسول الله ! ناگهان عمر شمشیرش را باغلافش به پهلوی فاطمه سلام الله علیها زد و ناله حضرت بلند شد، سپس
با تازیانه به بازویش زد و دوباره صدای ناله حضرت فاطمه سلام الله علیها بلند شد و فریاد زد : یا
ابتاه ! سپس حضرت علی علیه السلام از جا برخاستند و عمر را
گرفتند و بر زمین انداختند و بینی و گردن او را کوبیدند و خواستند او را بکشند، پس
یاد سخنان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم افتادند و آنچه
درباره صبر و طاعت وصیت کرده بودند، سپس
فرمودند: قسم به آن کسی که محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را به پیامبری اکرام
کرد ! ای پسر صحّاک! اگر نوشته ای از طرف خدا نبود، آن وقت متوجه می شدی که نمی
توانستی به خانه من وارد شوی. آنگاه عمر کسی را فرستاد و از آنان لشکر به مدد خواست.
سپس مردم روی آوردند و وارد خانه شدند. خالدبن ولید شمشیرش را بیرون آورد تا فاطمه
سلام الله علیها را بزند، پس علی علیه السلام به طرف او حمله کرد. حضرت
امیر شمشیر خود را برداشت. چون قنفذ دید که شیر خدا شمشیر برداشت، ترسید که
شمشیر را بکشد و بیرون آید و یکی را زنده نگذارد. دوید به نزد ابوبکر رفت و قصه را
نقل کرد. ابوبکر گفت: اگر علی مانع شود آتش در خانه اش بزنید. پس قنفذ ملعون و
اصحابش هجوم آوردند و شمشیر را از دست آن حضرت گرفتند و سپس ریسمان به گلوی حق
جوی آن مطیع امر الهی انداختند و کشیدند که از خانه بیرون آورند و به روایت
ابن عباس، خالد شمشیر خود را حواله آن حضرت کرد. حضرت همان شمشیر را از دست او
گرفت و خواست بر او بزند و آنگاه حضرت علی علیه السلام را قسم دادند تا دست نگه
داشت. عمر فرستاد به نزد قنفذ که اگر فاطمه مانع شد، پروا مکن و او را بزن و دور
کن و آنقدر با تازیانه بر بازوی مبارکش زدند تا استخوانش شکست.... و به همین
ضربتها شهید شد. پس حضرت امیر را با آن حال بیرون کشیدند تا به نزد ابوبکر آوردند
و عمر شمشیر برهنه بالای سر آن حضرت ایستاد و خالد بن ولید و ابوعبیده و
سالم و معاذ بن حیل و مغیرة بن شعبه و
اسید بن حضیر و بشیربن سعد و سایر منافقان مکمل و مسلح ایستاده بودند. (اسرار آل محمّد ص
379و380ترجمه مهدی صباغی، حق الیقین ج1 ص 167-170)
|