شیعیان بس نیست غفلتهایمان؟؟
غربت و تنهایی مولایمان؟؟
حریم عشق را حرمت شکستند
به سامرا غم و ماتم نشستند
تو گویی این همان نامردمانند
که آنجا حرمت زهرا شکستند
آجرک الله یا بقیة الله
همیشه روضه مظلومیت حضرت مولا علی (ع) و حضرت فاطمه زهرا (س) و
جریان آتش زدن درب خانه این بزرگواران و شهادت حضرت صدیقه طاهره (س)، و همچنین آتش
گرفتن خیام حرم مطهر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا و عاشورای سال 61 هجری
قمری، برای من یکی از غم انگیزترین و جانسوزترین مصایب وارده بر آل طاهرین رسول
گرامی اسلام (ص) بود، اما وقتی پس از حادثه اسفناک تخریب حرم نورانی حضرات امامین
عسگریین (ع) در سامراء ـ که توسط دشمنان ددمنش، کوردل و سفاک اهل بیت عصمت و طهارت
(ع)، و طی 2 مرحله؛ در روز چهارشنبه؛ 23 محرم 1427 هجری قمری، برابر با ۳ اسفند ۱۳۸۴ هجری شمسی و ۲۲ فوریه 2006 میلادی [ منجر به
تخریب گنبد حرم مطهر ] و همچنین 16 ماه پس از آن، در روز چهارشنبه؛ 27 جمادی
الاولی 1428 هجری قمری، برابر با 23 خرداد 1386 هجری شمسی و 13 ژوئن 2007
میلادی
[ منجر به فرو ریختن مناره ها و سقف سرداب مطهر ] ) رخ داد. ـ توفیق تشرف و زیارت
این حرم مطهر و خانه و سرداب مقدس حضرت ولی عصر ( ارواحنا فداه ) را پیدا کردم، به
جان و دل دیدم و درک کردم که آخرین ذخیره تابناک الهی؛ حضرت صاحب الزمان (عج) هم
بسی مظلومتر از اجداد طاهرین و مادر مکرمه شان؛ حضرت زهرای مرضیه (س) هستند و
شیعیان، امروز هر چه در مظلومیت این آخرین یادگار اولیاء و اوصیای الهی، ندبه و
ناله کنند و اشک بریزند و برای ظهور شریفش دعا کنند، باز هم حق مطلب را ادا نکرده
اند.
خورشید سامرا را، خفاشیان
شکستند. حبل المتین حق را، با چنگ کین
گسستند.
سرداب
انتظار ایمانیان فرو ریخت این
خانه توسل، بر روی شیعه بستند.
بنگر
کبوتر عشق، بر تل خاک، گریان بال و پرش
کشیده، قلب ورا شکستند.
بستان سبز
نرگس، در زیر خاک مدفون در سوگ
این مصیبت، اهل ادب نشستند.
ای صد
هزار نفرین، بر فکر این پلیدان
کین گونه بی مروت، وین سان زبون و پستند.
« هشیار » ناله سر داد؛ گفتا به چشم
گریان خورشید سامرا را، خفاشیان
شکستند.
بسیار خرسند بودم و از شادی در پوست خود نمی گنجیدم که خدای بزرگ، توفیق
شرفیابی به خانه نورانی امام زمان (عج) را نصیب و روزیم فرموده است، چرا که در دو
سفر قبلی ام به عتبات عالیات، موفق به سفر به سامراء و زیارت این بزرگواران (ع) ـ
به دلیل مشکلات امنیتی و محدودیت های موجود ـ نشده بودم.
به همراهانم در کاروان هم گفتم و تأکید کردم که
باید حواسشان جمع باشد تا خدایی ناکرده، بی بهره و دست خالی، از منزل امام زمان
(عج) و حرم شریف امامین عسگریین (ع) برنگردند ... .
اما خدا می داند؛ تا چشمم به صحن و سرای
غریبانه و مظلومانه آن بزرگواران در سامراء افتاد و تل خاک و آوار حاصل از بمب
گذاری و هتک حرمت ددمنشانه این مکان بهشتی و نورانی، و تخریب وحشیانه حرم مطهر و
همچنین خانه و سرداب مقدس امام زمان (عج) را مشاهده کردم، تمام عقده هایم در گلو
ماند و بغض سنگینی بر سینه ام نشست!
جسم و تکرار غربت علی (ع) و فاطمه (س) در مدینه ... ! تکرار تخریب غریبانه
بقیع ... !
گفتم: خدایا! حضرت مهدی موعود (عج) چقدر مظلوم
و غریب است؟ ... کاش، هرگز خانه مولایم را در این غربت و مظلومیت غیر قابل تصور
نمی دیدم!
سامرای عسکری (ع)، بار دگر ویران
شده. چشم های منتقم (عج)، بار دگر گریان شده.
بعد تخریب بقیع و این ستم در سامراء گشت روشن؛ از
چه قبر فاطمه (س) پنهان شده؟!
بخدا، دیگر هم من و هم همراهانم، حاجات خود را فراموش کردیم و
مات و مبهوت مظلومیت مولایمان شدیم! و گفتیم: درد مظلومیت و غربت برای مولا (عج)
کافی است، نمی خواهیم با بیان مشکلات، قلب مهربان آقا را رنجیده کنیم !!
گفتم: آقا جان! یا صاحب الزمان! گر چه از حال و دل و مشکلات و نیازهایمان
با خبری، ولی با همه این اوصاف، مشاهده این غبار غم و اوج غربت و مظلومیت بی
پایان، به ما اجازه بیان حوایج و مشکلاتمان را نمی دهد!
آن روز، با تمام وجود در پیشگاه حضرت حجت ابن
الحسن (عج) احساس شرمندگی کردم و گفتم: آقا جان! کاش می توانستم برای رفع این
مظلومیت قدم بیشتری بردارم ... !!!
مولای من! دیگر حالا خودت هم برای ظهور مبارکت
دعا بفرما ....
|