هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ
هَلْ أَتَى
عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئًا مَذْكُورًا. آيا
زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود. انسان 1
انسان کامل اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتم اسمای
الهی خداست اطلاق میشود. میتوان گفت که انسان کامل انسانی است متخلق
به اخلاق الهی، علت غایی خلقت، سبب ایجاد و بقای عالم،
متحقق به اسم جامع الله، واسطه میان حق و خلق، خلیفه بلامنازع خدا که علم او به شریعت، طریقت و حقیقت قطعیت یافته، و به تعبیری
اقوال نیک، افعال نیک و اخلاق نیک در او به کمال رسیده است. او به ظاهر و باطن راهنمای خلایق و آدمیان
است و به امراض و آفات نفسانی و روحی آنان آشنا، و هم شفادهنده آنهاست. مخلوق خدا،
اما خدا گونه است. آنچه از صفات و اخلاقِ الهی در
او فراهم آمده، به نیابت ذات ربوبی است که چون دوگانگی از او برخاسته،
و با هویت متعالی الهی وحدت ذاتی پیدا کرده، به چنین مرتبهای نائل شده
است
انسان کامل که از او با القابی چون کون جامع،
قطب عالَم، جام جهاننما، خلیفه، امام، صاحب زمان، اکسیر اعظم،خضر، مهدی، کامل، مکمّل، دانا، بالغ تعبیر میشود و بر کسی که مظهر أتمّ اسمای حسنای
الهی و آیینه تمامنمای خداست و در شریعت، طریقت و حقیقت، تمام و در اقوال و افعال و اخلاقِ نیک و نیز در معارف الهی سرآمد همه است اطلاق میگردد.
این اصطلاح در قرآن صریحاً بهکار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به خلیفة اللّه، امام، مطهّر، مخلَص، مهتدی، صدّیق، صالح، مقرّب، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّاللّه، رسول، نبیّ، صاحبان نفس مطمئنه و عبودیت تامّة مربوط است میتوان برداشت کرد، افزون بر
این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است میتوان همه آیاتی را که به فضایل و کمالات انسانی اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از
آنرو که انسان کامل خود قرآن ناطق و قرآن خُلق وی است میتوان همه قرآن را
وجود کتبی انسان کامل و سورهها و آیات آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد. از
جمله این آیات، آیه ی اول سوره ی انسان است:
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ
شَيْئًا مَذْكُورًا. آيا زمانى طولانى بر انسان گذشت كه چيز قابل ذكرى نبود. انسان
1
انسان کامل یگانه کلمهای است که خود به تنهایی با جامعیت خویش همه اوصاف جمال و جلال خدا و جمیع اسمای حسنای او را به نمایش گذاشته است:قالَ یـاِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِما خَلَقتُ بِیَدَیَّ»«وعَلَّمَ
ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها و بدین ترتیب لایق مقام خلیفةاللّهی گشته است:و اِذ قالَ رَبُّکَ لِلمَلـئِکَةِ اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرضِ
خَلیفَةً.
این
خلیفه ی مزبور را به معنای جانشینی خداست و آن را به انسان کامل که مظهر اسم اعظم اللّه و محلّ تجلّی همه اسمای حسنای الهی است باید اختصاص
داد.
و افزود همین انسان کامل است که خداوند علم به حقایق اشیا و ماهیّات آنها را به او آموخته: و عَلَّمَ ءادَمَ الاَسماءَ کُلَّها و وی را معلّم فرشتگان: قالَ
یـــادَمُ اَنبِئهُم بِاَسمائِهِم... و مسجود
آنان: و اِذ قُلنا لِلمَلـئِکَةِ اسجُدوا لاِدَمَ.
بلکه مسجود همه موجودات قرار داده است.
خداوند در سوره
یس میفرماید: ما همه چیز را در امام مبین احصا کردهایم: و کُلَّ شَیء اَحصَینـهُ فی اِمام مُبین و این، به
اعتباری به جامعیت انسان کامل که ملاک خلافت اوست اشاره دارد، ازاین رو برخی از مفسران
گرچه امام مبین را در آیه مزبور به کتاب مبین که همان لوح محفوظ است تفسیر کردهاند. ولی با توجه به روایات وارده آن را به نحوی بر مولا
علی بن أبیطالب علیه السلام منطبق
دانسته و چنین معنایی را از جمله معانی باطنی و اشارات قرآن به حساب آوردهاند.
از حضرت صدیقه طاهره فاطمه الزهرا سلام الله عليها روايت شده است كه ايشان فرمود: در زمان ابوبكر،
مردم به زلزله اي دچار شدند، پس ترسان رو سوي ابوبكر و عمر گذاشتند و آن دو را ديدند
كه ترسان رو سوي حضرت مولا علی علیه السلام گذاشته اند.
مردم به دنبال آن دو رفتند تا اين كه بر در خانه
ايشان رسيدند. حضرت عليه السلام
بدون توجّه به حال آنها و بي آن كه اهميتي به ايشان
بدهد، از خانه خارج شد و به راه افتاد و مردم به دنبال ايشان به راه افتادند تا اين
كه به تپه اي رسيدند. حضرت عليه السلام بر آن بلندي
نشست و مردم به گرد ايشان نشستند و به ديوارهاي شهر نگريستند و كساني را كه آمد و شد
ميكردند، ديدند كه از ترس به خود مي لرزند.
مولا
علی علیه السلام به آنها فرمود: گويا آن چه مي بينيد شما را ترسانده
است؟ عرض كردند: چگونه ما را نترساند، حال آن كه هرگز همانند آن را نديده ايم!
حضرت عليه السلام لب هاي خود را تكان داد و سپس با دست بر زمين زد
و فرمود: تو را چه شده؟ آرام گير! در آن دم زمين آرام گرفت. مردم از اين امر بيش از
آن هنگام كه حضرت عليه السلام
از خانه بيرون شد و به طرف ايشان آمد، شگفت زده
شدند. حضرت عليه السلام به آنها فرمود: آيا از كاري كه كردم، شگفت زده شديد؟ عرض كردند:
بله. فرمود: من همان مردي هستم كه خداوند متعال فرمود: اِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ
أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الْاِنسَانُ مَا لَهَا من آن انساني هستم كه به زمين مي گويد: تو را
چه شده «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا» خبرهايش را با من باز مي گويد.(تفسیر برهان)
انسان کامل در همه زمینه ها و میدان ها گوی
سبقت را از همگان ربوده: و لا یرقی إلی الطیر و از همه نسبت به خداوند مقرّبتر است: السّـبِقونَ السّـبِقون اُولـئِکَ
المُقَرَّبون، ازاینرو بین او و خدا واسطهای نیست:
ثُمَّ
دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوسَینِ اَو اَدنی، بلکه او خود واسطه دیگران است و
فیض وجود و کمالات آن از آبشار وجودی او به سوی آفریدگان سرازیر میگردد: ینحدر عنی السیل و درست به
همین جهت وِلایت و تدبیر امور دیگران به وی واگذار شده:
اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ
یُقِیمونَ الصَّلوةَ و یُؤتونَ الزَّکوةَ و هُم رکِعون.
و به عنوان ولیّ خدا هم حقّ تشریع و قانون گذاری دارد: ولاُِحِلَّ لَکُم بَعضَ الَّذی حُرِّمَ
عَلَیکُم، کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی اِسرءیلَ اِلاّ ما حَرَّمَ
اِسرءیلُ عَلی نَفسِهِ. و هم حقّ اجرا و حکومت: یـداودُ اِنّا جَعَلنـکَ خَلیفَةً فِی الاَرضِ
فَاحکُم بَینَالنّاسِ بِالحَقِّ، فاحکُم بَینَهُم بِما اَنزَلَ اللّهُ، و هم حقّ تصرّف در موجودات عالم: فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ تَجری بِاَمرِهِ
رُخاءً حَیثُ اَصاب والشَّیـطینَ کُلَّ بَنّاء وغَوّاص وءاخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی
الاَصفاد.
اوصاف و کمالات انسان کامل همه براساس تفضّل خدا و تخصیص الهی است و شخص وی و کسب و اکتسابش در آنها هیچگونه دخالتی ندارد.
واژههای اصطفاء: اِنَّ اللّهَ اصطَفی ءادَمَ ونوحـًا وءالَ
اِبرهیمَ وءالَ عِمرنَ عَلَی العــلَمین، تفضیل و اجتباء و هدایت: واِسمـعیلَ والیَسَعَ ویونُسَ ولوطـًا وکُلاًّ
فَضَّلنا عَلَی العــلَمین ومِن ءابائِهِم وذُرِّیّـتِهِم واِخونِهِم
واجتَبَینـهُم وهَدَینـهُم اِلی صِرط مُستَقیم، اخلاص: واذکُر عِبـدَنا اِبرهیمَ واِسحـقَ ویَعقوبَ
اُولِی الاَیدی والاَبصـر اِنّا اَخلَصنـهُم بِخالِصَة ذِکرَی الدّار و تطهیر: اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ
الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا.
ازاین رو امام رضا علیه السلام در روایت معروف خود درباره شناخت امام میفرماید: امام بدون آنکه خود نقشی داشته باشد واجد همه فضایل و مناقب است: مخصوص بالفضل کلّه من غیر طلب منه و لا اکتساب، بل
اختصاص من المفضّل الوهّاب. بنابراین، دیگران که از مصادیق انسان کامل نیستند
نمیتوانند با کسب و طلب خویش به مرتبه وی دست یابند: «ولایرقی إلیّ الطیر» «و إنکم لاتقدرون علی
ذلک»؛ ولی در هر صورت همه مکلّفاند در راه او حرکت کرده و به فراخور استعدادشان خود را هرچه بیشتر به وی نزدیک سازند و از
کمالات و اوصاف او بهرهمند گردند: ولکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفّة و سداد
. بدیهی است که قدر و منزلت هر کسی به نزدیکی وی به انسان کامل وابسته است،
و سعی و تلاش خود اوست که این مهمّ را رقم خواهد زد: «و اَن لَیسَ لِلاِنسـنِ
اِلاّ ما سَعی.
اما انسان کامل مظهری کامل است که نتیجه
تعلق همه اسماء الهی است، زیرا او نشأتی دارد کامل، و مظهریت او بر اثر توجه
اسم اعظمالله صورت پذیرفته، و چون اسم الله جامع جمیع اسماء و صفات حق
است، پس انسان کامل نیز مَظهر و مُظهِر همه اسماء و صفات حق است.
به تعبیر دیگر انسان کامل مظهر آیه هُوَ الاْوَّلُ وَ الاْخِرُ و
الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ است. اول است از لحاظ قصد خلق خدا، آخر است
از لحاظ فعل خدا، ظاهر است به اعتبار حرف، و باطن است به اعتبار معنی. از اینرو،
انسان کامل به علم همه اسماء رسیده است.
بعضی از انسان کامل را به بسمله مانند
کردهاند؛ زیرا همچنان که بسمله از روی صورت و معنی جامع همه چیزهایی است که در کتابهای آسمانی
آمده، انسان کامل نیز جامع جمیع اسماء الهی یا جامع همه چیزهایی است که
در عالم وجوب و امکان است.
مولا علی علیه السلام فرمودند: تمام
آنچه در عالم است در قرآن است و تمام آنچه در قرآن است در سوره حمد و آنچه در سوره
حمد است در بسم الله الرحمن الرحيم جمع شده است، و آنچه در بسم الله الرحمن الرحيم
است در باء آن است و من نقطه تحت الباء هستم.
(بیان الآیات، جیلانی، ص 33، به نقل از انسان و قرآن، ص 144)
|