حفظ جان
«فخَرَجَ منها خائفًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی منَ القَوم الظّالمین»
موسی از شهر مصر با حال ترسان و نگرانی از دشمن بیرون رفت، گفت بار الها مرا از شرّ این قوم ستمکار نجات بده.قصص21
امام صادق(ع)فرمودند: حضرت قیام کننده(عج) باید غائب شود چون از کشته شدن می ترسد.(اثبات الهدات ج6ص245)
پیامبر اکرم(ص)فرمودند: به ناگزیر او (حضرت مهدی(ع)) باید غایب شود که در آن مدّت ترس از قتل هست.(بحارالانوارج52ص90)
امام باقر(ع)فرمودند: به ناچار حضرت قیام کننده(عج) غایب می شود زیرا بر جان خود می ترسد. (بحارالانوار ج52ص449)
امام زمان(عج) فرمودند: گوید چون از شما ترسیدم از نزد شما گریختم و پروردگارم مرا حکومت بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.(غیبت نعمانی ص174)
امام حسن عسکری(ع)فرمودند: بنی امیّه و بنی عباس شمشیرهایشان را برای ما تیز کردند زیرا به خوبی می دانستند که آنها در خلافت حقّی ندارند. آنها از ترس اینکه خلافت به جای خود برگردد و در میان صاحبان اصلی اش مستقر شود، به کشتن اهل بیت پیامبر(ص) و از بین بردن سلاله آن حضرت همّت گماشتند تا شاید از ولاذت حضرت قیام کننده(ع) جلوگیری کنند یا او را به قتل برسانند. ولی خداوند اراده کرد که امر او را بر کسی از دشمنانش آشکار نکند(که همان امر غیبت است) و نور خود را به اتمام رساند اگر چه مشرکان خوش ندارند.(منتخب الاثرص291)
امام زمان(عج)فرمودند: از شما فرار کردم به خاطر ترس که از شما داشتم و در مقابل، پروردگارم به من حکمت داد و مرا از مرسلین قرار داد.(بحارالانوار ج53ص281)
علاَمه مجلسی از شیخ طوسی در کتاب غیبت اینگونه می نویسد:
یکی از علل مهم غیبت حضرت حجت حفظ جان ایشان است. زیرا اگر جز این بود، جایز نبود که پنهان شود. بلکه ظاهر می گشت و هر گونه ناراحتی و آزاری را متحمل می شد. زیرا مقام رفیع ائمه و همچنین انبیاء عظام و بزرگواری آنها، به واسطه ناملایماتی بود که در راه دین خدا متحمل می گشتند.
اگر گفته شود: چرا خداوند از کشته شدن آن حضرت جلوگیری نمی کند و بین او و کسی که می خواهد آن حضرت را به قتل برساند، مانعی ایجاد نمی نماید؟
در جواب می گوییم:ممانعتی که با تکلیف داشتن بندگان خدا منافات ندارد این است که خداوند مردم را از مخالفت فرمان او بر حذر دارد و دستور دهد که از او پیروی کنند و او را یاری نمایند و در برابر او تسلیم گردند. اینها همه کاری ست که خدا باید بکند. اما ایجاد مانع میان او و مردم، منافی تکلیف داشتن بندگان و نقض غرض است. زیرا مقصود از مکلّف داشتن مردم این است که آنها به ثواب برسند؛ و حال آنکه ایجاد مانع و حائل میان آن حضرت و مردم، با این منظور منافات دارد. به علاوه بسا هست که ایجاد حائل و مانع برای جلوگیری از کشته شدن آن حضرت، موجب بروز مفسده ای برای مردم شود که البته این کار از خداوند نیکو نیست.
اگر گفته شود: پدران امام زمان(ع) همه آشکار بودند و از دشمنان بیم نداشتند و اینطور نبود که کسی نتواند به آنها برسد.
می گوییم: وضع امام زمان(ع) عکس وضع پدران بزرگوارش است. زیرا وضع پدران آن حضرت در نظر خلفای وقت و دیگران طوری بود که نمی دانستند ائمّه(ع) علیه آنها قیام می کنند و عقیده نداشتند که آن ذَوات مقدسه با شمشیر قیام خواهند کرد و دولتها را نابود می کنند. بلکه همه می دانستند که ائمّه اطهار منتظر ظهور مهدیِ خودشان هستند و اعتقاد به امامت آنها هم برای خلفا که اطمینان به انتقام امور مملکت خود داشتند، زیان بخش نبود. ولی حضرت صاحب الزّمان(ع) اینطور نیست. زیرا همه می دانستند که او با شمشیر قیام نموده و کشورها را فتح می کند و هر پادشاهی را مقهور می گرداند و عدل را گسترش می دهد و ظلم را از میان بر می دارد.
پس کسی که چنین باشد، قهراً دشمنان از قدرت و سلطه او خواهند ترسید و همه جا در تعقیب و کمین او خواهند بود و جاسوسها برای یافتنش می گمارند و از ترس تسلط وی قصد کشتن او را خواهند کرد.
در این صورت البته او هم از جان خود بیمناک می شود و ناچار پنهان می گردد و از نظر تمام کسانی که اطمینان به آنها ندارد خواه دوست و خواه دشمن تا موقع ظهورش غایب می شود.
و نیز علّت اینکه پدران آن حضرت آشکار بودند این بود که آنها می دانستند اگر اتّفاق سوئی برای آنها روی دهد، امام دیگری هست که جای او را بگیرد و شکاف را پر می کند؛ و حال آنکه امام زمان(ع) چنین نیست. زیرا می دانیم که بعد از او امامی نیست که پیش از آن حضرت با شمشیر قیام کند و جای او را بگیرد.
به همین جهت می گوییم: واجب است که آن حضرت پنهان شود و از نظرها غایب گردد و باید میان او و پدران بزرگوارش فرق گذاشت.(بحارالانوار ج13ص852)
|