پس از فتح خیبر به دست مبارک امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام، نماینده ی یهودیان خدمت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم آمد و قریه ی فدک را به آن حضرت
بخشید. فدک
دهکده ی حاصلخیزی در اراضی خیبر است که دارای نخل های فراوانی بوده. پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم نیز فدک
را که خداوند طبق آیه
ی " وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ "
حق خویشاوندان و ارحام خود را ادا کن. اسراء 26 برای حضرت زهرا سَلام الله عَلیها قرار داده بود، با تمام نخل هایش به دخترش فاطمه سَلام الله عَلیها بخشید و فاطمه سَلام الله عَلیها درآمد این قریه را بین بینوایان
مدینه تقسیم می نمود.
" وَآتِ ذَا
الْقُرْبَى حَقَّهُ " حق خویشاوندان و ارحام
خود را ادا کن. اسراء 26
پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هنگام نزول این آیه فرمودند: ذا لقربی کیست و حق او چیست؟ جبرئیل
فرمود: ذا لقربی
فاطمه است و حق او فدک است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی
الحدید ج16 ص284، کنز العمال ج2 ص158)
بعد از رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و تشکیل سقیفه زمام خلافت به دست ابوبکر افتاد و ابوبکر که بر اوضاع تسلّط
نداشت و درآمد او کفاف مخارج اداره مسلمین را نمی داد، به فکر غصب فدک افتاد و لذا دستور داد عمّال حضرت
زهرا سَلام
الله عَلیها را از فدک بیرون کردند و فدک را غصب کرده و گفت فدک بیت المال مسلمین است!!! و از ترس این که مبادا امیرالمؤمنین علی عَلیهِ
السَّلام با درآمد
فدک و با طرفداری آن ها که حاضر به بیعت نبودند دست به شورش بزند، با وسوسه های
عمربن خطاب اقدام به غصب فدک کرد و برای همیشه لکه ننگی در تاریخ باقی گذاشت.
عمربن خطاب به ابوبکر گفت از علی و خاندان او خمس فیء و فدک را غصب
کن، چرا که در این صورت مردم از اطراف او پراکنده می شوند و به سوی تو به خاطر طمع
دنیایی روی می آورند.(بحارالانوار ج8ص104)
علّامه طبرسی رحمة الله علیه در احتجاج خود می نویسد: فاطمه زهرا سلام
الله علیها پیش ابوبکر آمده فرمود:
"چرا مرا از آنچه از پدرم به ارث برده ام باز می داری؟! و نماینده ی
مرا از فدک خارج کرده ای؟ و حال آنکه فدک را پیامبر صلّی الله علیه و آله به امر خداوند برای من قرار داده بودند." ابوبکر گفت:
برای این مطلب که عنوان کردی شاهد
بیاور!!! جناب امّ ایمن همسر گرامی پیامبر صلّی الله علیه و آله آمده و
به آن ملعون گفت: من تا از تو آنچه را که رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره ی من گفته است، نشنوم و اعتراف نگیرم، شهادت نمی دهم
(و نخواهم داد). ای ابوبکر! تو را به خدا سوگند! آیا نمی دانی که رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمودند امّ ایمن زنی از زنان بهشت است؟ ابوبکر پاسخ داد:
آری!
امّ ایمن آنگاه گفت: شهادت می دهم که خدای عزّوجلّ به رسول
خود وحی فرمود "وَ اتَ ذِی القُربی
حَقَّهُ..." پس رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نیز
فدک را به امر پروردگار به فاطمه زهراء سلام الله علیها بخشیده و آن را
وسیله ی ارتزاق وی قرار دادند. پس علیعلیه
السّلام آمده و مانند همین مطلب را شهادت
داد. در این هنگام ابوبکر نامه ای نوشته و به صدّیقه ی طاهره دادند (دائر بر اینکه
فدک از آن فاطمه زهرا سلام الله علیها است)
در همین لحظه عمر لعنة الله علیه وارد شد و پرسید: این
نوشته چیست؟ ابوبکر لعنة الله علیه گفت: فاطمه سلام الله علیها ادّعا می کند که فدک از آن اوست و برای این ادّعا، امّ ایمن و علیعلیه السّلام نیز
شهادت دادند و من نیز مالکلیّت وی را تأیید کرده و نوشته ام. عمر لعنة الله علیه نوشته را از فاطمه گرفت و آب دهان بر آن
انداخته و پاره اش کرد و فاطمه زهرا سلام الله علیها بیرون آمد درحالیکه گریه می کرد.(احتجاج
طبرسی به نقل از سیره ی حلبی ج3ص391)
بعد از این قضیه علی علیه السّلام به
سراغ ابوبکر لعنة الله علیه رفت درحالیکه
وی در مسجد بود و اطرافش را مهاجرین و انصار گرفته بودند. پس فرمود: "ای
ابوبکر! چرا فاطمهسلام الله علیها را از ارثی که از رسول خدا صلّی الله علیه و آله برده است مانع شدی؟! درحالیکه پیامبر صلّی الله علیه و آله در زمان خویش فدک را به ایشان تملیک نموده بودند."
ابوبکر پاسخ داد: این غنیمت همه ی مسلملنان است!!! اگر وی شهودی را اقامه نماید که
رسول الله صلّی الله علیه و آله آن را برای وی قرار داده است، می پذیرم والّا در فدک حقّی نخواهد داشت. امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود:
"آیا در میان ما آنچه خدا در میان مسلمانان حکم می کند، حکم می کنی؟!"
پاسخ داد: خیر!!!
امیرالمؤمنی علی علیه السّلام فرمود: "اگر در
دست مسلمانان چیزی باشد که آنان تملّک آن شیئ را نموده باشند و من بگویم که منم از
آن سهمی دارم، تو از چه کسی بیّنه و دلیل خواهی خواست؟" ابوبکر پاسخ داد: از
تو بیّنه خواهم خواست (چون مدّعی هستی)!. امیرالمؤمنین علی علیه السّلام
فرمود: "فدک را به فاطمه زهراء سلام
الله علیها تملیک نموده اند و وی از
زمان رسول الله صلّی الله علیه و آله تا کنون مالک فدک است، و تو چرا از مسلمانان که ادّعا می
کنند فدک برای مسلمانان است، بیّنه و شاهد نمی طلبی همانگونه که اگر من چنین
ادّعایی می کردم از من به خاطر این ادّعا شاهد و بیّنه می طلبیدی؟!"
ابوبکر لعنة الله
علیه ساکت شد آنگاه گفت: مباحثه را رها کن!!! زیرا که ما توان مقابله با تو را
در بحث نداریم! اگر شاهدانی عادل بر این ادّعا داری اقامه کن والّا فدک مال
عمومی و از آن همه ی مسلمانان است و تو و فاطمه حقّی در آن ندارید! امیرالمؤمنین
علی علیه السّلام فرمود: "ای ابوبکر! آیا کتاب خدا را می خوانی؟"
پاسخ داد: آری!!! حضرت فرمود: "مرا از این قول خدای متعال خبر ده "اِنّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ اَهلَ
البَیتِ وَ یُطَهّرَکُم تَطهیراً" این آیه در حق چه کسی نازل شده؟ در
حقّ ما یا غیر ما؟! پاسخ داد: خیر! در حقّ شما نازل گردیده است!
علی علیه
السّلام فرمود: "اگر شهودی شهادت دهند
که فاطمه زهراء سلام الله علیها دخت رسول الله صلّی الله علیه و آله (نعوذ
بالله) کار زشتی انجام داده، با وی چه معامله ای خواهی نمود؟" ابوبکر پاسخ
داد: بر وی حدّ جاری خواهم نمود! همانگونه که بر زنان مسلمان دیگر حدّ جاری می
کنم!!!
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: اگر این کار را
بکنی در این صورت در نزد خدا از کافران خواهی بود!!!" ابوبکر گفت: چرا؟ علی علیه السّلام فرمود:
"زیرا که شهادت خدای تبارک و تعالی را بر
طهارت فاطمه زهراء سلام الله علیها ردّ کرده و شهادت مردم را درباره ی او پذیرفته ای!!! همانگونه که حکم خدا و رسولش را در این فرمود که فدک را به
وی بخشیده بودند ردّ کردی و گمان بردی که فدک غنیمتی است که از آن همه ی مسلمین
است درحالیکه رسول الله صلّی الله علیه و
آله فرمودند "بیّنه
و دلیل بر عهده ی مدّعی است و سوگند بر عهده ی کسی است که بر علیه وی ادّعایی شده
است!"(احتجاج طبرسی به
نقل از سیره ی حلبی ج3ص391)
خلاصه ای از خطبه صدیقه طاهره سَلام الله عَلیها
فاطمه زهرا سَلام الله عَلیها خطبه ی خویش را با حمد و ستایش بسیار پروردگار آغاز فرمود و سپس به
تمجید رسول الله پرداخت بعد رو به مهاجر و انصار نمود و فرمودند:
" خداوند پیامبر را مبعوث نمود برای اینکه می خواست
امر خود را اتمام و حکم خود را امضاء و به انجام رساند و مقدّرات حتمی خود را
تنفیذ نماید. ای مردم! بدانید که من فاطمه هستم و پدرم حضرت محمّد صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم است.
مکرّر می گویم، و گفتارم اشتباه و کارهایم بر خلاف حق نیست. به راستی که رسولی از
میان خودتان به سوی شما آمد که سختی و رنجی که بر شما وارد می شود، برای او سخت و
ناگوار و گران می آید و به هدایت شما شدیداً علاقمند و نسبت به مؤمنین رئوف و
مهربان است. پس اگر به نسب پیامبر صَلّی
الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم مراجعه
کنید و او را بشناسید می بینید که او پدر من است و نه پدر زن های شما و برادر پسر
عموی من، علی عَلیهِ السَّلام است نه برادر مردان شما و چه سعادتمند است کسی که به
پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم منسوب است.
هر زمان که شاخ شیطان ظاهر می شد یا مشرکی درّنده وار دهان
باز می کرد، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ
آلهِ و سَلّم برادرش علی عَلیهِ السَّلام را در ته حلقومش می انداخت و او نیز تا گوش او را زیر پای خود له نمی کرد و
شعله ی آتش او را با شمشیر خود خاموش نمی نمود، باز نمی گشت. هم او (علی عَلیهِ السَّلام) در راه خشنودی خدا متحمّل فشار و سختی گردید و در انجام دستورات خدا سخت کوش
و تلاشگر و مقّرب در نزد رسول خدا صَلّی
الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم و سیّد
و سالار اولیای خدا، مهیّا، خیرخواه مردم و با جدّیّت و زحمت مشغول فعالیّت بود و در
راه خشنودی خدا سرزنش سرزنش کنندگان در او تأثیری نداشت، آن هنگام که شما در رفاه
و خوشگذرانی و آسایش و نعمت و امنیّت به سر می برید و انتظار می کشید که برای ما
حوادث ناگوار پیش آید و چشم براه شنیدن اخبار بد درباه ی ما بودید و هنگام جنگ عقب
نشینی می کردید و از جنگیدن می گریختید.
پس زمانی که خداوند منزلگاه پیامبران و محل برگزیدگان خود
را برای پیامبرش برگزید (به ملکوت اعلی پیوست)، خارها و کینه های نفاق در میان شما
آشکار گردید و لباس دین کهنه شد و گمراهان خشم فرو برده به سخن درآمدند و
فرومایگان گمنام به صحنه آمده و ظاهر شدند و نازپرورده های گروه باطل به صدا
درآمدند و در میان جمعیت شما دم جنباندند و شیطان سر خود را از مخفیگاهش بیرون
کشید و شما را صدا زد و دریافت که شما دعوت او را استجابت خواهید کرد و برای نیل
به عزّت همه به او نظاره کرده آنگاه از شما خواست که برخیزید و دید که شما آدم های
سبکی هستید و شما را تحریک کرد و دید غضبناک هستید در نتیجه به جای شتران خود
شتران دیگران را داغ نمودید و در عوض آبگاه خود به آبگاه دیگران وارد شدید (خلافت
را غصب کردید). این همه در حالی بود که فاصله زمانی اندکی از رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم گذشته بود و جراحت وارده هنوز بهبود نیافته و زخم هنوز
التیام پیدا نکرده و رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هنوز دفن نشده بود. دلیل اینکه خیلی با عجله به این کار اقدام نمودید آن بود
که گمان کردید فتنه و آشوب می شود و حال آنکه آگاه باشید و بدانید که در فتنه سقوط
کردید و همانا جهنم به کافران احاطه دارد.
شما قرآن را پشت سرتان نهاده اید. آیا از قرآن روگردانیده
اید یا غیر قرآن را ملاک حکم و قضاوت خود قرار داده اید در حالی که هرکس دین دیگر
غیر از اسلام را اختیار کند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و در آخرت از زیانکاران
خواهد بود.
آیا من و پدرم از اهل یک دین و آیین نیستیم؟ آیا شما نسبت
به عامّ و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم آگاهتر هستید؟
پس ای ابوبکر این فدک ارزانی تو باد در حالی که افسار آن به
دست تو است. آیا پدرم رسول خدا صَلّی
الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم نمی
فرمود احترام هر مرد باید در فرزندان وی شود؟ آیا می گویید که رسول خدا صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از دنیا رفته است (و ما دیگر هیچ وظیفه ای نداریم؟)
به راستی که رحلت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم مصیبت بزرگی بود که ضعف و سستی وسیع در اثر آن به وجود
آمد، و جدایی و از هم گسیختگی بزرگ ایجاد شد و همبستگی که وجود داشت شکاف خورد و
زمین به واسطه ی غیبت و رحلت او تاریک شد و در اثر این مصیبت آرزوها به نومیدی
مبدّل گردید و حریم ضایع شد و حرمت (اهل بیت) او را بلافاصله بعد از رحلت او از
بین بردند و هیچ مصیبت دنیا به پای آن نمی رسد.
حضرت محمد صَلّی
الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم رسولی
است که پیش از او رسولانی درگذشتند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته
خود باز می گردید؟
با این که شما به
خیر و صلاح معروف هستید و برگزیدگانی هستید که برای ما اهل بیت اختیار شده اید،
سختی ها و رنج ها را تحمل نمودید و با ملّت های مشرک مبارزه نمودید، همواره ما امر
می کردیم و شما اطاعت
می نمودید تا این که وقتی سنگ آسیای اسلام توسط
ما به گردش درآمد و برکات روزگار جریان پیدا کرد و بینی شرک به خاک مالیده
شد و موج فتنه و شورش آرام گرفت و نظام دین هماهنگ و برقرار شد، شما بعد از این
بیانات از چه چیز متحیّر شدید و چرا بعد از ایمان آوردن مشرک شدید؟ بدبختی و فقر
بر قومی باد که بعد از عهد و پیمان سوگندشان را شکستند و تصمیم گرفتند فرستاده خدا
را دور نمایند، در حالی که توطئه علیه شما آغاز کردند و آیا از آنان می ترسید؟ در
حالی که اگر ایمان داشته باشید سزاوارتر آن است که از خدا بترسید.
من به خاطر شناختی که از شما داشتم می دانستم که یاری نکردن جزء وجودتان و بی وفایی شعار و لازمه جان شماست.
آنچه انجام می دهید در حضور خداست و بزودی ستمکاران می فهمند که به چه عاقبتی
گرفتار خواهند شد پس هر کار که می خواهید بکنید ما نیز کار خودمان را می کنیم و منتظر باشید که ما هم منتظریم."
سپس حضرت فاطمه سَلام
الله عَلیها رو به مردم نموده و فرمودند:
" چرا سخن ناپسند را تصدیق می کنید آیا به قرآن توجه ندارید خلافت را از محل
خود منتقل کردید و اکنون حق ثابت و ارث مسلّم مرا تضییع می نمایید. سوگند به خدا
که این کار عاقبت وخیمی همراه دارد و عذاب دردناکی عقب شماست."
واقعه ی جانکاه کوچه:
امام صادق علیه السلام می فرماید: ابوبکر نوشته ای در ردّ فدک برای فاطمه سلام الله علیها نوشت. حضرت فاطمه سلام الله علیها در حالی که نوشته را در دست داشت، از نزد ابوبکر بیرون
آمد. عمر در راه به او رسید،گفت: دختر محمّد صلی الله علیه و آله !این نوشته چیست که در دست توست؟ فرمود: نوشته ای است که ابوبکر در ردّ فدک
برایم نوشته است. عمر به فاطمه سلام
الله علیها گفت: بده به من. حضرت
از دادن نامه امتناع کرد، عمر لگدی به فاطمه سلام الله علیها فاطمه سلام الله علیها که فرزند پسری به نام محسن در شکم داشت، کوبید، در اثر این
ضربه فاطمه سلام الله علیها محسن را سقط کرد. سپس عمر، او را سیلی زد : گویا هم اکنون به
گوشواره های گوشش می نگرم که در اثر آن سیلی شکست. سپس نوشته را برداشت و پاره
کرد. حضرت فاطمه سلام الله علیها به خانه رفت و هفتاد و پنج روز در اثر ضربتی که عمر به او
زد مریض بود تا اینکه از دنیا رفت. (الاختصاص
ص185، بحار الانوار ج29ص192)
حضرت فاطمه سلام االله علیها فرمودند: عمر چنان سیلی به صورتم
زد که گوشواره از گوشم کنده شد. (الهدایة
الکبری ص197 ، غایة المرام ج5 ص326)
علامه مقدم گوید: ابوبکرلعنة
الله نامه ای درمورد بازگردان فدک برای فاطمه سلام الله علیها نوشت. حضرت فاطمه سلام الله علیها از نزد او خارج شد و نوشته را در دست داشت، عمرلعنة الله در
راه به آن حضرت رسید، فهمید که آن حضرت در نزد ابوبکر لعنة الله
بوده،پرسید:کجا بودی و چه کار داشتی؟ حضرت جریان نوشتن نامه ابوبکرلعنة الله را در
مورد بازگرداندن فدک را به او گفت،. عمرلعنة الله نامه را طلبید، حضرت از
دادن نامه خودداری کرد، عمرلعنة
الله با لگد بر آن حضرت زده نامه را به
زور از او گرفت. آب دهان بر آن انداخت و آن را پاره کرد. و گفت: فدک فیء مسلمانان
است و بر این مطلب عایشه لعنة الله، حفصه لعنة
الله و اوس بن حدثان لعنة الله شهادت
می دهند، حضرت فرمود: نامه را پاره کردی خدا شکمت را پاره کند. (شادمانی دل پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلم مولف
احمد رحمانی همدانی ص692 چاپ سوم 1376 شمسی انتشارات بدر، وفاة الصدیقه الزهرا سلام الله علیهاص78)
اسناد
تاریخی اهل سنّت:
1. بخاری
2. مسلم
3. طبری
4. حاکم
نیشابوری
5. سیوطی
6. بلاذری
7. احمد بن
حنبل
8. ابن ابی
شیبه
9. ابن
عبدالبر
10. متقی هندی
11. صفدی
12. ابو
الفداء
13. مسعودی
شافعی
14. ابن ابی
الحدید
15. ابن قتیبه
16. طبرانی
17. جوینی
این ها علمایی هستند که جایگاه و منزلت خاصّی نزد اهل سنّت
دارند و کتب آن ها از اعتبار ویژه ای برخوردار است. گرچه برخی از مغرضین از اهل
سنّت، به چند نفری از آنان نسبت به تشیّع داده و خواسته اند به این وسیله گفته های
آنان را از اعتبار بیاندازند، امّا ما می گوییم در میان اهل سنّت رسم شده است که
اگر هریک از بزرگان فضیلتی از اهل بیت پیامبر صلّی الله علیه و آله با مطاعنی از خلفا و یا حتّی مطلبی را که به نفع تشیّع باشد
نقل کند، متّهم به تشیّع و رافضی بودن
می شود و کلام او را بی اعتبار می دانند هرچند در جای دیگر به گفته ی همان عالم
استناد می کنند!!!
پر واضح است برخی از کسانی که مصائب حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها را نقل کرده اند، گرچه به شیعه بودن متّهم شده اند امّا این اتّهام پایه و
اساسی ندارد چه اینکه اولاً در کتب استدلالی
اثبات شده که مؤلّفینی که بخشی از مصائب حضرت زهرا سلام الله علیها را نقل کرده اند و ما به آن استناد کردیم شیعه نبوده بلکه از بزرگان اهل سنّت
هستند، ثانیاً بر فرض که با مدّعیان همراه
شویم و این ادّعای باطل را بپذیریم و آن ها را متمایل به تشیّع بدانیم کسانی هستند
که اندک محبّت اهل بیت پیامبر صلّی
الله علیه و آله در دل آنان جای داشته و
با دیده ی انصاف و امانت بنگرند.
|