1. واقعه ی مباهله:
سوره آل عمران آیه 61: " فَمَنْ
حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ
أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ
ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ " پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى
كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند به آن ها بگو:
بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را
دعوت نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس
خود، آنگاه مباهله كنيم، و لعنتخدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
از حوادث مهم تاریخ اسلام روی در
رویی پیامبر عظیم الشّأن اسلام صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم با فرستاه های نصارای نجران
بود.
" مباهله " از باب
مفاعله به معنای مُلاعَنه می باشد یعنی دو نفر یا دو گروه در یک موضع مورد اختلاف
با یکدیگر اجتماع کنند و از خدا بخواهند که لعنت خود را بر شخص یا گروه ستمگر قرار
دهد.(کتاب النّهایة ابن اثیر ج1ص167)
سرزمین نجران در نقطه ی مرزی حجاز
و یمن، تنها پایگاه نصارا در منطقه ی حجاز بود. یک مبلغ راستین مسحیت به نام
"عبدالله تامر" اهالی نجران را به آیین مسیحیت دعوت کرد. در طول زمان
اکثریت اهل نجران به کیش مسیحیت درآمدند و نجران با 73 دهکده ی تابع خود، به صورت
پایگاه مسیحیت در آمد.
پادشاه ستمگر نجران آن ها را به
رها کردن آیین مسیحیت و و بازگشت به آیین یهود دعوت کرد. نصارای نجران از پذیرفتن
آن امتناع کردند و در آیین خود پابرجا ماندند. پادشاه ستمگر گودالی کنده، در آن
آتش افروخته و پایمردان در آیین مسیحیت را در آن گودال انداخته طعمه ی حریق نمود
که تعداد این افراد 20000 نفر ثبت شده است.(معجم
البلدان یاقوت ج5ص268)
از این واقعه ی دلخراش در قرآن
کریم به عنوان " اصحاب اُخدُود " یعنی شکنجه گران گودال آتش یاد شده
است.(سوره ی بروج آیه 4) و مشروح این جنایت در همه ی کتب تفسیری آمده است.(مجمع البیان طبرسی ج10ص707)
پیش از بعثت پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم یکی از اُسقف های نجران به مکه آنده با جناب عبدالمطلّب پیرامون
اوصاف پیامبر اسلام صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم سخن می گفت
که ناگاه رسول گرامی صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم به نزد عبدالمطلّب آمد. آن
اسقف با دیدن آن حضرت در آن سن کودکی او را شناخت و گفت: " ایشان همان
پیامبر موعود است." آنگاه درمورد حفاظت و حراست از آن حضرت سفارش نمود.(دلایل النبوّة ابونعیم ج1ص165ح100)
در آستانه ی بعثت آن حضرت، عروة
بن مسعود در یک سفر تجارتی به نجران رفته بود، یک اسقف نجران که با او رفاقت داشت
به او گفت: زمان بعثت پیامبری در حرم شما (مکه) فرارسیده، او آخرین پیامبر از
پیامبران الهی است تا مبعوث شده به سوی خدا فراخواند به او ایمان بیاورید.(دلایل النبوّة ابونعیم ج2ص533ح461)
پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم هنگامی که کسری، قیصر و دیگر سران دول جهان نامه می نوشتند، نامه ای
نیز به اسقف نجران نوشتند و آن ها را به آیین اسلام دعوت کرده بودند.(تاریخ یعقوبی ج2ص56) هنگامی که نامه
ی پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم به اسقف رسید، اسقف آن را به " شرحبیل
" ارائه داد ، وی گفت: این از محدوده ی معلومات من بیرون است. من فقط می دانم
که خداوند به حضرت ابراهیم وعده داده که نبوت را در نسل حضرت حضرت اسمائیل قرار
دهد، و من مطمئن نیستم که این این شخص همان پیامبر موعود نباشد. آنگاه دیگر بزرگان
نجران و 73 روستای تابع آن را گردآوردند و رایزنی کردند. قرار بر این شد که عده ای
را به مدینه بفرستند و درمورد آن حضرت تحقیق نمایند.(التفسیر ابن کثیر ج1ص324)
تعداد 60 تن از سران نجران برای
ارزیابی اوضاع مسلملنان و تحقیق درمورد پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم از نجران به سوی مدینه عزیمت کردند. 14 تن از این ها اشراف و رجال
برجسته ی نجران بودند که اسامی آن ها در کتب سیره و تراجم آمده است.(البدایة و النّهایة ابن کثیر ج5ص56)
سرپرست این هیئت " أیهم
" نام داشت که به " سید " معروف بود. او مردی مدیر و مدبر بود که
هیچ کاری بدون صلاحدید ایشان انجام نمی پذیرفت. زمامد ار نجران در آن زمان "
عبدالمسیح " نام داشت که به " عاقب " معروف بود. اسقف اعظم آن ها
نیز " ابو حارثة بن علقمه " بود که نماینده ی رسمی کلیسای روم در حجاز
بود.
ابوحارثه برادری داشت به نام
" کوز " که همراه او در حرکت بود. استرِ وی در مسیر مدینه آسیب دید، کوز
گفت: دور باد! ابوحارثه گفت: خودت دور باشی و هلاک شوی! کوز گفت: چرا برادر جان!؟
گفت: او همان پیامبری است که سال ها منتظرش بودیم. کوز گفت: پس چرا در ایمان آوردن
به او تعلّل می ورزی؟! ابوحارثه گفت: نمی بینی که نصارای نجران چقدر به ما احترام
می کنند، ما را عزیز می دارند و چقدر در حق ما فداکاری می کنند؟ اگر من به او
ایمان بیاورم باید از همه ی این جاه و مقام و مال و منال بگذرم. کوز اعتراف برادر
را آویزه ی گوش کرده، به آن حضرت ایمان آورد و سخنان برادرش را انگیزه ی اسلام خود
بیان می کرد.(السیرة النّبویة ابن هشام
ج3ص113)
پس از استماع سخنان پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم شب را مهلت گرفتند و به رایزنی پرداختند، عاقبت گفت: ای ملّت نصارا!
شما به خوبی می دانید که محمّد صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پیامبر است و از سوی خدا
مبعوث شده است، هر گروهی با پیامبری مباهله کند کوچک و بزرگشان هلاک می شود، اگر
نمی خواهید از آیین خود دست بردارید تن به جزیه بدهید.(السیرة النّبویة ابن هشام ج3ص113)
امیرالمؤمنین علی عَلیهِ السَّلام می فرمایند: " فردا صبح پس از نماز صبح پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم دست مرا گرفت و پیشاپیش خود قرار داد، فاطمه سَلام الله عَلیها را پشت سر خود،
حسن و حسین عَلیهِم السَّلام را نیز طرف راست و چپ خود قرار داد، آنگاه در برابر آن ها بر زمین
نشست ".
پس از مشاهده ی چهره ی نورانی و
ملکوتی پنج تن آل عبا عَلیهِم السَّلام بزرگ هیئت اعزامی نجران گفت: ای گروه نصارا! من چهره هایی را می
بینم که اگر به سوی پروردگار توجه کنند و از خدا بخواهند که کوهی را از زمین
برکند، حتماً آن را برمی کند. هرگز با این ها مباهله نکنید که هلاک می شوید و یک
تن نصرانی تا روز قیامت در روی زمین بر نمی ماند، پس تن به جزیه بدهید و برگردید. پس
جزیه را پذیرفتند و مدینه را به قصد نجران ترک کردند.(الفصول المهمة ابن صباغ مالکی ص25)
پیامبر اکرم صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم پس از امضای قرارداد فرمودند: " سوگند به خدایی که مرا بزرگوارانه برانگیخته است، اگر با این
افرادی که در زیر کساء گرد آمده اند با من مباهله می کردید، همه ی صحرا پر از آتش
می شد و در یک چشم برهم زدند طعمه ی حریق می شدید." پیک وحی فرود آمد و عرضه
داشت خدایت سلام می رساند و می فرماید : "
به عزت و جلال خود سوگند، اگر با این افرادی که در زیر کساء هستند با اهل آسمان و
زمین مباهله کنی، آسمان پاره پاره شده فرو می ریزد و زمین قطعه قطعه می شود و احدی
بر فراز آن باقی نمی ماند."
پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم دست هایش را به سوی آسمان برافراشت و فرمود: " لعنت خدا بر کسانی که بر شما ستم روا دارند و اجر رسالتی که
خداوند برای من مقرر نموده در حق شما فرو گزاری کنند تا روز رستاخیز."
سید بن طاووس متن کامل این حدیث
را از کتاب "تأویل ما نزل من القرآن فی النبی و آله" از محمد بن منکدر،
از پدرش، از پدر بزرگش روایت کرده است؛ و بر اساس نقل سید بن طاووس، ابن حجّام
حدیث مباهله را از 51 طریق روایت کرده است.(سعد
السعود سید بن طاووس ص91_94)
و نیز شیخ مفید با سلسله اسنادش
این روایت را از محمد بن مندکر از پدرش، از پدربزرگش در کتاب " اختصاص "
نقل فرموده است.(اختصاص شیخ مفید ص112_116)
|