آیا وجود مبارک نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مرگ طبیعی از دنیا رفتند یا شهید
شدند؟
عده ای تلاش می کنند در جامعه مسلمین القا کنند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و کسی به
ایشان قصد سوء نکرد. اما باید بدانیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را چندین بار ترور کردند. در اوایل بعثت مشرکان قصد جان ایشان
را کرده بودند و در ادامه و مخصوصا بعد از هجرت به مدینه و استقرار حکومت اسلامی منافقین
که طمع ریاست داشتند چندین بار سوء قصد به حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم کردند که ناکام ماند اما در آخر
ایشان را مسموم و به شهادت رساندند و به قصد شوم خود رسیدند. اما دلیل ادعای ما
علاوه بر تاریخ صحیح صدر اسلام روایتی است که :
امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ پیامبر و
وصی پیامبری نیست الّا اینکه به شهادت می رسد. یعنی در راه خدا کشته خواهد شد. شیخ
عباس قمی در کتاب منتهی الامال روایتی در همین مضمون از امام صادق علیه السلام نقل می کنند و تصریح می کنند که
روایت صحیحه است. در ادامه روایاتی می آید که نشان دهنده شهادت حضرت ختمی مرتبت
است: اباصلت هروی از حضرت رضا علیه السلام نقل کرد که فرمود: هیچ یک از ما نیست مگر اینکه
کشته می شود. (بحارالانوار، ج5، ص 176)
هشام بن محمّد از پدر خود نقل كرد كه حضرت امام حسن علیه السلام پس از شهادت پدر خود امیر المؤمنین علیه السلام در ضمن سخنرانى خود فرمود: پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داده كه امامت در اختیار
دوازده امام از اهل بیت اوست كه برگزیدهاند. هیچ كدام از ما نیست مگر اینكه یا
مسموم مىشود و یا مقتول.(
بحارالانوار، ج5، ص 178)
اما تاریخ نشان می دهد از درون امت اسلامی منافقین پیامبر را
مسموم کردند. روایت ذیل اشاره به این نظر دارد:
حفصه فهمید که خداوند به پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم خبر داده است که ابوبکر بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
خلافت را به دست می گیرد و بعد از آن عمر ، پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: لعنت
خدا بر تو باد اگر این راز را فاش کنی.
پس حفصه ی ملعونه در همان روز عایشه را آگاه
ساخت، و عایشه ابوبکر را مطلع کرد و ابوبکر نزد عمر آمد و گفت: عایشه این داستان
را از حفصه برای من نقل کرد، و به حرف های وی اعتماد ندارم، پس تو از حفصه بپرس.
عمر نزد حفصه آمد و به وی گفت: این داستانی که عایشه از زبان تو نقل می کند چه
بوده است؟ او خبر را انکار کرد و گفت: من هیچ کدام از این سخنان را به وی نگفتم.
پس عمر به وی گفت: اگر این داستان صحت دارد، به ما بگو تا افدمات لازم را انجام
دهیم. گفت: آری رسول خدا صلی
الله علیه و آله و سلم این
امر را گفت. پس چهار نفر گردهم آمدند و تصمیم گرفتند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مسموم کنند. بنابراین جبرئیل این سوره را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل کرد. ( تفسیر قمی ج2ص360)
عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا
مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ
ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا. و در
این آیه منظور عایشه است؛ زیرا از میان زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقط عایشه دوشیزه بود. ( تفسیر قمی ج2ص361)
آنها همه را از این راز آگاه كردند گروهى به گروه دیگرى روبرو
شدند و گفتند همانا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم خیال دارد خلافت را در میان خاندان
خود قرار دهد مانند روش پادشاهى كسرى قیصر تا پایان روزگار. نه به خدا در این
زندگى دگر براى شما بهرهاى نیست اگر این كار به مرحلهى اجرا برسد و خلافت به على
بن ابى طالب علیه
السلام واگذار شود
همانا محمّد صلی
الله علیه و آله و سلم
به ظاهر شما با شما معامله كرد. ولى على علیه السلام با شما آن طور كه
خودش بخواهد با شما معامله می كند! خوب فكر كنید در این داستان راى خویش را در این
باره پیش نظر آورید.
سخن در میانشان رد و بدل شد بسوى دومی
رفتند افكار خویش را به گردش آوردند همه با یكدیگر متفق شدند، و سخن بدین جا رسید
كه در گردنهى ارشى شتر پیامبر را رم بدهند تا از شتر بیفتد و جان بسپارد. در مسیر حرکت پیامبر صَلّی الله عَلیهِ
وَ آلهِ و سَلّم بین "جحفه" و
"أبواء"، منافقان با استفاده از تاریکی شب، نقشه ی قتل پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را که از قبل طراحی کرده اند، به اجرا می گذارند. آنان تصمیم دارند
در یکی از گردنه های مسیر، در جایی به نام "أرشی" کمین کنند و سنگ های
بزرگی را به طرف شتر حضرت _که در جلوی کاروان در حرکت است_ رها کنند تا بِرَمد و
از کوه پرت شود. آنان نیز با استفاده از تاریکی شب به میان جمعیّت برگردند. خداوند
متعال پیامبر خویش را از توطئه آگاه می سازد.
حُذَیفة بن یَمان و عمّار یاسر، پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم را در این مسیر همراهی می کنند، یکی افسار شتر را در دست دارد و
دیگری از پشت سر، شتر را راهنمایی می کند. همین که شتر به گردنه ی کوه أرشی می رسد
و می خواهد به سمت پایین راه خویش را پیش گیرد، منافقان سنگ های بزرگ را از بالای
کوه رها می کنند. پیامبر صَلّی الله عَلیهِ وَ آلهِ و
سَلّم با یک اشاره به شتر فرمان توقّف می دهند. با
توقّف شتر، سنگ ها بدون آسیب رساندن به شتر یا ترساندن وی، به سمت پایین کوه می
غلطند و حضرت سالم می ماند.
منافقان که این توطئه را نقش بر آب می بینند هریک به سویی فرار می
کنند تاپس از عبور قافله، بر سر شترهای خود روند و به کاروان ملحق شوند.
به لطف پیامبر صَلّی الله
عَلیهِ وَ آلهِ و سَلّم در این ماجرا عمّار و حذیفه
منافقان را شناسایی می کنند. حذیفه در میان منافقان کسانی را می بینند که باورش
برای عموم مسلمین بسیار مشکل است.(ارشاد القلوب
دیلمی ج2ص195 انتشارات دارالأسوة للطباعة و النشر تهران چاپ اول 1417، بحارالانوار
ج28ص100)
آنها همین كار را در جنگ تبوك انجام دادند ولى خداوند شرّ آنان
را از پیامبرش برگرداند. پس ایشان در كار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اجتماع كردند از كشتن و مسموم
نمودن، و فریب دادن.)
ارشاد القلوب، ترجمه رضایى، ج2، ص
235- 238
(
سلیم بن قیس می گوید: ابوذر گفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز غدیر این گونه فرمودند: به
برادرم و وزیر و وارث و جانشینم در میان امت و صاحب اختیار هر مومنی بعد از من به
عنوان امیرالمومنین سلام کنید. چون او باعث قوام زمین است و زمین به او آرام گیرد
و اگر او را از دست دهید زمین و اهل آن به چشمتان زشت می آید. ابوذر می گوید: در
این هنگام گوساله ای این امت و سامری آن را دیدم (منظور ابوبکر و عمر) که به
پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم
اعتراض کردند و گفتند: آیا این حرف از طرف خدا و پیامبر اوست؟ حضرت غضبناک شد و
فرمود: آری این حق از طرف خدا و پیامبر اوست، خدا مرا به این موضوع فرمان داده
است.
پس ابوبکر و عمر رو به اصحابشان معاذ و سالم و ابوعبیده
کردند و گفتند: چرا این مرد(پیامبر) دائما کاری می کند که مقام پسر عمویش را بالا
ببرد. و همگی گفتند: تا زمانی که علی باقی باشد نزد او خیر و نفعی برای ما نیست.
سلیم گوید پس از ابوذر پرسیدم: هم پیمانی این پنج نفر چه زمانی
بوده است؟ او گفت: در حجه الوداع. گفتم: درباره ی آن دوازده نفر اصحاب عقبه که
صورت های خود را پوشانده بودن و قصد داشتند شتر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در حال سواری برمانند، خبر بده که
این قضیه چه زمانی بوده است؟ ابوذر گفت: در غدیر خم هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حجه الوداع باز می گشت. گفت: آنها
پنج نفر اصحاب صحیفه و پنج نفر اصحاب شورا و عمروعاص و معاویه بودند. (اسرار آل محمد ص163)
این ها کسانی بودند که مولا علی علیه السلام آنها را معرفی کرد و پیمان شومشان را برملا نمود،
آن جا که از حق مسلم خود دفاع می نمود و به طلحه فرمود: هیچ صحیفه و نوشته ای را
که با آن خدا را ملاقات کنم دوست ندارم مانند نامه ی معاهده و هم دستی این پنج نفر
که در حجه الوداع در خانه ی کعبه هم قسم شدند که : اگر پیامبر کشته شود یا بمیرد
اینان یکدیگر را بر ضد من کمک کنند . پشتیبانی نمایند تا من به خلافت نرسم. (اسرار آل محمد ص95)
پس تصمیم بر آن شد که آن دو
زن به حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم
سم بخورانند و نگذارند خلافت به دست امیرالمومنین علی علیه
السلام بیفتد، همان طور که عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه
السلام روایت کرده که
آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا
میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ
مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند.
(تفسیرالعیاشی
ج۱ص۲۰۰ و بحارالانوار ج۲۲ص۵۱۶وج۲۸ص۲۱)
گواه تمامی این سخنان فرموده ی خود رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که فرمود: آن گاه که من شهید شدم
علی علیه السلام نسبت به شما از خودتان صاحب اختیارتر است و آن
گاه که علی علیه
السلام به شهادت رسید پسرم حسن علیه السلام نسبت به مومنان از خودشان صاحب اختیارتر است و
یک به یک امامان را نام برد. آن گاه مولا علی علیه السلام گریان شد و فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد یا
نبی الله آیا تو هم کشته می شوی؟
آن حضرت فرمود: آری من با سم شهید می شوم و تو با شمشیر
کشته می شوی .... (اسرار
آل محمد ص248)
|