آسمان
میخندد این اتفاق زیبا را و زمین کِل میکشد این پیوند آسمانی را.
چه
طربانگیز است آفتاب امروز مکه! چه روحفزاست هلهله ممتد نخلستانهای عرب!
چشمهای
ملایک، با لهجهای بارانی شادباش میگوید این وصلت خوش آیند را.
امشب،
شب ازدواج ملکه حجاز است؛ اما نه با شاهزادگان یمنی و نه با تاجران مکی؛ با کسی که
پادشاه بی تاج و تخت زمین و آسمان است. با کسی که تمام کائنات، بهانه ی خلقت اوست
و آفتاب، به طمع دیدار او هر روز طلوع میکند، با کسی که خداوند او را " رَحْمَةً لِلْعالَمینَ "
نامید.
خدیجه،
به خانهای میآید که زینتی جز حضور همیشگی ملایک ندارد؛ خانهای که جز صدای محمد،
هیچ موسیقی دل نشینی را نمیشناسد، خانهای که افق های روشن آسمان، چشم به آستان
بی آلایش آن دوخته اند.
مکه،
در سیالی از نور فرو رفته است و فرشتگان فوج فوج، از آسمان ها پایین می آیند و سبد
سبد ستاره بر سر زوج بهشتی؛ " محمد
و خدیجه " می
ریزند و برای شادباش به آسمان ها می روند.
مکه
غرق سرور و شادمانی است و کعبه، لباس سیاه خویش را از تن در آورده و خود را با تن
پوشی از شعف آراسته است.
زمین
و آسمان در شادی، غوطه می خورند و ازدواج بهترین آفریده خدا و آخرین فرستاده اش را
تبریک می گویند.
زمین
دف می زند، نسیم دست افشانی می کند و فرشتگان، بر سر عروس و داماد، شکوفه های
بهشتی می پاشند و خدیجه بر هودجی از نور، به سوی خانه محمد روانه می شود.
خدیجه،
نوعروس بهشتی، دست رد بر سینه ی همه ی علاقه ها و عشق ها کوبیده است و خوشبوترین
گل هستی را برگزیده و به یک غمزه او، دست از همه ی جاذبه های دنیا کشیده است.
او
به سوی خانه ی پیامبر گامی برمی دارد تا شریک غصه ها و شادی هایش باشد و در روزگار
سختی، مرهم بر زخم های او گذارد، می رود تا پشتوانه ای محکم برای دین نوظهور او
باشد، می رود تا افتخار همسریِ او و مادریِ دخترش، بانوی دوعالم " حضرت زهرای مطهره سلام الله علیها
"را کسب کند و هم صحبت تازه ی شنیده هایش از
آسمانِ وحی شود.
در بحارالانوار، از کشف الغمه نقل مى کند امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
" روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در
نزد زنانش بود؛ صحبت از حضرت خدیجه شد، پس او گریه کرد. عایشه
گفت: چرا گریه مى کنید؟ یک پیرزن سرخ رنگ از بنى اسد که گریه ندارد!!!
پس حضرت فرمود: او وقتى نبوت مرا تصدیق کرد که همه شما مرا تکذیب
مى کردید و وقتى او به من ایمان آورده که همه شما کافر بودید و او براى من اولادى
آورد و شما عقیم و نازا هستید عایشه از اعتراض خود
پشیمان شد و گفت: از آن پس من براى خوش آیند حضرت
رسول همیشه از خدیجه یاد مى کردم (از الطاف خفیه الهى این است که عایشه و حفصه بچه
دار نشدند.
|